سرویس موسیقی هنرآنلاین: ملیکا قهرمانی نویسنده کتاب‌هایی چون "نغمه‌های جاودانه: صد و پنجاه تصنیف و ترانه شورانگیز و اصیل ایرانی"، "حافظ همیشه جاوید (راز ماندگاری حافظ)"، "عاشقانه‌های جاودانه: برگزیده ابیات و غزلیات شاعران پارسی از قرن سوم هجری قمری تا معاصر"، "علم نجوم و افلاک امیرالمؤمنین (ع)" و سه رمان "رؤیای جاودانه"، "راز آن شب سرد" و "پرندگان مهاجر است و سال‌هاست به‌عنوان گوینده نیز فعالیت می‌کند.

او قرار است به‌زودی در یک کنسرت در مقام گوینده روی صحنه برود. به این بهانه با قهرمانی گفت‌وگو کرده‌ایم.

خانم قهرمانی، ابتدا کمی از پیشینه خود برای ما بگویید.

من متولد سال 1354 در تهران هستم. پدر من با وجود این که نظامی بود ولی شخصیت هنری داشت و در تئاتر کار کرده بود. مادرم نیز ذائقه هنری داشت. خود من هم اگر مدرسه می‌رفتم به خاطر کارهای هنری بود، وگرنه به ریاضی، علوم و سایر درس‌ها علاقه‌مند نبودم. از همان ابتدا که وارد مدرسه شدم سرگروه سرود و تئاتر بودم. ما در دهه فجر کارهای گروهی زیادی انجام می‌دادیم ولی با این وجود تمام کارهای روزنامه دیواری را من انجام می‌دادم. متون ادبی را بسیار دوست داشتم. اصلاً به عشق ادبیات به مدرسه می‌رفتم. همان زمان دنبال کتاب‌های غیردرسی می‌گشتم تا مطالعه آزاد داشته باشم. ممکن بود کتابی که می‌خوانم در رده سنی من نباشد ولی من آن‌ها را می‌خریدم و می‌خواندم. بیشتر بیوگرافی‌ آدم‌های نامدار را می‌خواندم. کمی بزرگتر که شدم، در مقطع راهنمایی یک دفتر خاطرات داشتم. البته فقط اسم آن دفتر خاطرات بود، وگرنه رسماً نوشته‌های آن درباره قلب تیر خورده بود. شعر نوشتن من نیز از آن زمان آغاز شد. از جایی به بعد دیگر دفتر خاطرات من را قانع نمی‌کرد. یادم است اولین کتاب شعری که از کتابخانه برداشتم، کتاب شعر "ابر و کوچه" فریدون مشیری بود. آن کتاب را خیلی دوست داشتم و هنوز هم دوستش دارم. در سن 14 سالگی به زور مادرم وارد دانشسرای تربیت معلم شدم. آن موقع در کشور یک آزمون سراسری برگزار شد و در نهایت یک عده را استخدام رسمی کردند که من هم جزو آن‌ها بودم. قرار شد پس از این که دیپلم‌مان را گرفتیم، به مدت چهار سال برویم هر کجا که آن‌ها خواستند خدمت کنیم.

چطور شد که به سمت دکلمه‌ کردن اشعار رفتید؟

در دهه شصت که واکمن و نوارهای کاست‌ بسیار مورد توجه بود، روزی در یک نوار، صدای زیبایی را شنیدم که خانمی به نام روشنک داشت شعر می‌خواند. من شعر را دوست داشتم ولی نمی‌دانستم دکلمه چیست و جنس صدا چطور است. آن دکلمه برای سن من بسیار جذاب بود و حتی افسوس می‌خوردم چرا آن کاست را زودتر گوش ندادم. آن دکلمه، دنیای من را عوض کرد. تمام کاست‌ها را گوش می‌دادم که یک دکلمه دیگر از آن خانم بشنوم. آن‌قدر دوستش داشتم که کلمه به کلمه آن را تقلید می‌کردم. به واسطه آن برنامه کم کم با ادبیات کهن آشنا شدم. وقتی کاست‌های خانم روشنک را پیدا کردم، متوجه شدم ایشان شعرهای معاصر هم دکلمه کرده‌اند. ایشان آن‌قدر شعرها را خوب می‌خواندند که شما متوجه ضعف برخی از شعرها نمی‌شدید.

چطور وارد دنیای نویسندگی شدید؟

در  سال 1379 مطلع شدم صداوسیما فراخوان داده که انجمن سینمای جوان، هنرجو می‌پذیرد. من رفتم یک آزمون اطلاعات عمومی دادم و وارد انجمن سینمای جوان شدم. در آنجا شش واحد پایه کارگردانی گذراندم. پس از آن یک استاد فیلمنامه‌نویسی داشتیم که ایشان نوشته‌های من را خواند و گفت شما ادبیات خوبی دارید و می‌توانید نویسنده خوبی شوید. ‌ایشان به من اصرار می‌کرد و می‌گفت شما باید وارد تیم فیلمنامه‌نویسی خودم شوید. در نهایت آن زمان بود که اولین رمان خودم را نوشتم. این تصمیم یک خوبی داشت و آن هم این بود که من نویسنده شدم. من هشت کتاب در کارنامه دارم که سه تای آن‌ها کتاب رمان است. بعد وارد کارهای پژوهشی و علم نجوم شدم که کتاب "علم نجوم و افلاک امیرالمؤمنین (ع)" حاصل آن است.

چه زمان حس کردید که می‌توانید گوینده خوبی باشید؟

سال 92 پیامکی برای من آمد که شما به مراسم جلال آل احمد در تالار وحدت دعوت شده‌اید. این مراسم معمولاً هر سال در تالار وحدت برگزار می‌شود و جایزه برگزیدگان را هم رئیس جمهور اهدا می‌کند. زمانی که به جلوی تالار وحدت رسیدم، متوجه شدم ابتدا کیف‌ها را جلوی در می‌گیرند و بعد شما را به داخل راه می‌دهند. من از بابت چنین برخوردی با نویسندگان کمی ناراحت شدم. اما وقتی از تالار وحدت برگشتیم، دیدیم کیف‌ها گم شده است. آقایی به من گفت خانم کیف‌ها را آنجا ریخته‌اند، شما برگه خودتان را بدهید تا من کیف شما را هم بیاوریم. وقتی کیف را آورد به من گفت ما می‌خواهیم به انجمن شعرا برویم، شما هم تشریف بیاورید. گفت انجمن شعرا جایی است که هر کسی شعر خودش را دکلمه می‌کند. رفتن به آنجا برای من یک شروع دوباره بود. انگار خدا این سرنوشت را برای من رقم زده بود. آدرس انجمن شعرا را گرفتم و فردای آن روز به آنجا رفتم. زمانی که وارد انجمن شدم، شاعران بزرگ معاصر مانند آقای سهیل محمودی را در آنجا دیدم. ورود به آنجا برای من سخت بود. هر چقدر خواستم شعری بخوانم ولی نتوانستم و این کار واقعاً برایم سخت بود. من تا آن زمان فقط برای خودم دکلمه کرده بودم و هیچ‌وقت در میان جمع چنین کاری نکرده بودم. آن آقا از من دلخور شد و گفت من به سهیل محمودی گفته بودم شما دکلمه‌ می‌کنید. ایشان گفت ما در روز 22 بهمن هم یک مراسم دیگر داریم که کمی خودمانی‌تر است و شما تشریف بیاورید. من در آن مراسم هم شرکت کردم ولی این‌بار در آن جمع کسی را نمی‌شناختم و جو بسیار سنگین بود. آن‌ها یک سری تقدیرنامه روی میز گذاشته بودند که از آدم‌های حاضر تقدیر می‌کردند. در نهایت گفتم من فقط می‌توانم دو بیت شعر از مولانا بخوانم. زمانی که شعر را خواندم آن‌ها متحیر شدند. یکی از آن‌ها گفت چقدر این شعر را خوب اجرا کردید. مدیر آنجا یک آقایی به نام آقای فتاحیان بود. ایشان بابت خواندن آن دو بیت شعر به من تقدیرنامه داد که من هنوز آن تقدیرنامه را دارم. شعر خواندن من در آنجا یک نقطه عطف در زندگی من بود. یک نفر در آنجا به من گفت ما در شرق تهران یک انجمن به نام انجمن باباطاهر داریم و از شما می‌خواهم که حتماً به انجمن ما هم تشریف بیاورید. از آن به بعد روزهای سه‌شنبه به آنجا می‌رفتم. زندگی من یک‌ جوری شده بود که در طول روز سه چهار بار به انجمن‌های مختلف می‌رفتم. ترس من از جمع هم ریخته بود و اوج گرفته بودم. یک روز به من گفتند انجمنی در پارک سئول هست که اصلاً یک فضای دیگر دارد و اگر شما را ببینند از شما استقبال می‌کنند. زمانی که آنجا روی صحنه رفتم و اجرا کردم، آقای دانش مدیر آنجا خوش‌شان آمد و گفت دفعه بعد می‌خواهم با یک ویولن‌ نواز به روی صحنه بروی تا او زیر دکلمه تو یک سازی بزند. دفعه دوم من با یک ویولن نواز اجرا رفتم و همه خوش‌شان آمد. زمانی که داشتیم اجرا می‌کردیم یک نفر از بین کسانی که آنجا نشسته بود بلند گفت: "این روشنک است". پس از اجرا به من گفت خانم قهرمانی، صدا شما من را به یاد روشنک می‌اندازد. یک روز دیگر ایشان به من گفت یک نفر اینجا نشسته که خودش سنتور می‌زند و می‌خواند و از من خواسته که شما ایشان را همراهی کنید. شماره من را به ایشان داد و ایشان هم چند وقت بعد تماس گرفت و گفت من می‌خواهم یکی از آثار استاد بنان را بخوانم و شما هم یک دکلمه آماده کنید. من رفتم این کار را انجام دادم و ما کم کم تبدیل به یک گروه شدیم. کار گروهی هم یک لذت مضاعف داشت. تا آن زمان کسی این کار را انجام نداده بود. برنامه ما در آنجا سرگل برنامه‌های انجمن شده بود و همه منتظر بودند تا برنامه ما شروع شود. قرار است پس از ماجرای کرونا هم یک برنامه گسترده‌تری مثل کنسرت اجرا کنیم.

ملیکا قهرمانی

آموزش دکلمه هم می‌دهید؟

تا هفت هشت ماه پیش کلاس‌های مختلفی برگزار می‌کردم و هنرجوهای زیادی داشتم. کاملاً غزل‌ها را کلمه به کلمه تفسیر می‌کنم و کلمات کهن را به صورت مفصل توضیح می‌دهم. شما تا زمانی که یک شعر را کلمه به کلمه تفسیر نکنید، نمی‌توانید با آن ارتباط بگیرید.

هیچ‌وقت نخواستید برای یک آلبوم موسیقی دکلمه کنید؟

سال 93 در روزنامه‌ جایی را در ستارخان پیدا کردم و رفتم حدود 20 دقیقه کار استودیویی کردم. اتفاقاً آنجا بود که فهمیدم صدای من وقتی در استودیو ضبط می‌شود بهتر است. من آن کار را دکلمه کردم ولی آن‌قدر آهنگ آن غالب بود که از خروجی کار خوشم نیامد. دوست دارم مثل برنامه موسیقی "گلها" با خواننده‌ها همکاری کنم، منتها آن قطعه باید موسیقی سنتی باشد چون صدای من برای موسیقی پاپ زیاد است. جایی رفتم تست دادم و آقای عطارنژاد که 20 سال است کار صدا انجام می‌دهد به من گفت صدای شما برای ادبیات کهن پخته‌تر و ساخته‌تر است. حس من در موسیقی سنتی هم بیشتر است. به همین خاطر همیشه می‌گویم آن خواننده‌ای که در کنار من قرار می‌گیرد باید کار موسیقی اصیل انجام بدهد. مثلاً آقای سالار عقیلی شعرهای سعدی را بسیار خوب می‌خوانند. اگر چنین کارهایی باشد و من دکلمه کنم و ایشان بخوانند مطمئن هستم کار خاصی می‌شود چون ما به آن معنا در صداوسیما هم دکلماتور نداریم. کسانی هم که هستند یک جورهایی فقط روخوانی می‌کنند. ادعا می‌کنند که شعر را با عشق و شور و حال می‌خوانند ولی این‌طور نیست.

خودتان هیچ‌وقت شعر نگفته‌اید؟

هیچ‌وقت رغبت نداشتم که شعر بگویم. ادبیات ما آن‌قدر فاخر، غنی و پرمحتوا است که دیگری جای خالی نمی‌ماند. واقعاً همه جوره تکمیل است.

اشاره کردید که می‌خواهید کنسرت برگزار کنید. این کنسرت به چه صورت خواهد بود؟

قرار است چند نوازنده بیاوریم که ساز اصیل ایرانی مثل تار، سنتور و تمبک بزنند. یک خواننده که صدای خوبی دارد ما را همراهی کند. در نهایت یک گروه پنج شش نفره روی صحنه برویم. در حال حاضر کنسرت‌های زیادی روی صحنه است ولی دکلمه من را ندارند. خود این دکلمه می‌تواند مخاطبان کنسرت را جلب کند. یک کار بسیار نو و جدیدی است و من مطمئن هستم که جواب می‌دهد چون من خودم این کار را قبلاً در سالن‌های 400-500 نفره انجام داده‌ام.

ملیکا قهرمانی

دوست دارید با کدام خواننده همکاری کنید؟

استاد صدیق تعریف را بی نهایت دوست دارم و یکی از آرزوهای من این است که در کنار ایشان دکلمه کنم. آقای همایون شجریان را هم خیلی دوست دارم. قطعه "مست نگاه" ایشان را خیلی گوش می‌دهم. آوازهای سالار عقیلی از سعدی را نیز می‌پسندم. از نظر من  شعرهای سعدی یک اعجاز خاصی دارند و جذابیت آن‌ها‌ چندین برابر شعرهای دیگر است.

در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.

همیشه به هنرجویانم می‌گویم ابتدا باید با هنر هم‌ذات‌پنداری کنید. تا زمانی که هنر را در زندگی‌تان لمس نکرده باشید نباید وارد آن شوید. متأسفانه الآن همین اتفاق افتاده که کارهای سبک و سطحی دارد صورت می‌گیرد. واقعاً اگر انسان در عشق نسوزد و پخته نشود، محال است که بتواند هنرمند خوبی شود. یادم است اولین بار وقتی یک غزلی از سعدی را شنیدم بسیار به دلم نشست چون من با آن زندگی کرده بودم. من می‌گویم کارهای سبک و سطحی انجام ندهیم. اگر متعلق به عالمی نیستیم، وارد آن نشویم و آن دنیا را خراب نکنیم.