سرویس موسیقی هنرآنلاین: علیرضا افتخاری خواننده موسیقی سنتی که زمانی یکی از پرکارترین هنرمندان این عرصه بود، یکی از مهمانان نوروزی هنرآنلاین در سال 1396 بود.

او با حضور سر سفره هفت سین هنرآنلاین از دوران کاری خود، ویژگی‌های یک خواننده موسیقی اصیل ایرانی و خاطرات نوروزی خود گفت. در ادامه بازنشر بخش‌هایی از گفت‌وگوی خواندنی ما با این هنرمند برجسته را می‌خوانید.

آقای افتخاری چگونه شد که شما به آواز خواندن روی آوردید و در این مسیر زیر نظر چه اساتیدی آموزش دیدید؟

من از کودکی دوست داشتم خواننده شوم. از 12 سالگی برای آموزش به خدمت استاد تاج اصفهانی رسیدم. خواندن را هم خیلی زود آغاز کردم و یادم می‌آید که در سنین 13،14 سالگی دو صفحه خواندم که روی آن‌ها نوشته شده بود؛ شعر، آهنگ و خواننده: علیرضا افتخاری. استاد تاج ناراحت شده بودند و می‌گفتند که هنوز برای تو زود است که صفحه بخوانی. همان زمان به‌صورت جسته‌گریخته گاهی به خدمت استاد کسایی هم می‌رسیدم.

زمانی که استاد تاج فوت کردند، در مراسم چهلم ایشان استاد مشکاتیان و استاد شجریان به اصفهان آمده بودند. من سر قبر استاد تاج که بودم، بعد از مدتی از حال و هوای خودم درآمدم و دیدم که کسی سر قبر ایشان نیست و فقط چند نفر متفرقه آنجا حضور داشتند. از یک نفر پرسیدم که آدم‌های سر قبر استاد تاج به کجا رفتند؟ او گفت که رفتند خانقاه نزدیک قبر استاد تاج و در آنجا گرد هم آمده‌اند. من هم رفتم و دیدم که استاد کسایی، استاد شجریان و تمامی بزرگان هنر و ادبیات اصفهان به آنجا رفته‌اند. آن روز باران هم می‌آمد و درب خانقاه چفت شده بود. من پشت در ایستاده بودم تا در را باز کنند و بروم داخل. داخل خانقاه خیلی شلوغ بود و من از پشت در آواز خواندم تا مرا راه بدهند. آن‌ها یک بزرگی را داشتند که می‌گفت چه کسی را راه بدهید و چه کسی را نه. هنوز هم چنین آدمی در آنجا وجود دارد و آن‌ها اگر نخواهند کسی را راه نمی‌دهند. فقط کافی است که یک جوانی خوش‌صدا باشد، دیگر به او اجازه ورود نمی‌دهند! در اصفهان فقط می‌خواهند به یک نفر بگویند استاد. در آنجا اگر یک نفر خوب بخواند، می‌خواهند میکروفن را از او بگیرند و نگذارند که به روی صحنه برود. در شهرستان‌ها به‌خصوص در اصفهان، شرایط این‌طوری است. در این سال‌ها سال فقط یک نفر از اصفهان بیرون آمده و به تهران رسیده که آن آدم هم علیرضا افتخاری است. به هر حال من آواز که خواندم، استاد مشکاتیان شنید و در را باز کرد. ایشان گفت که بفرما داخل. بعد از من پرسید که به تهران نمی‌آیی؟ من خوشحال شدم و گفتم می‌آیم. هفته بعد راهی تهران شدم. یک آواز خوب با محمد موسوی خوانده بودم که استاد شجریان آن را شنیده بود و که خیلی خوشش آمده بود. همان هم بهانه‌ای شد که به خدمت استاد شجریان برسم و در منزل‌ استاد در تهرانپارس از حضور ایشان بهره‌مند شوم. بعد از آن من شروع به کار کردن با برخی از اساتید جوان‌تر آن زمان نظیر محمدجلیل عندلیبی و محمدعلی کیانی‌نژاد کردم. یک آلبوم هم با استاد حسین علیزاده با نام "راز و نیاز" کار کردم. بعد از آن دیگر آلبوم‌های پرتعدادی از من با آهنگسازی اساتید موسیقی منتشر شد و من کارم را حرفه‌ای‌ دنبال کردم.

علیرضا افتخاری1

در جمع هنرمندان یک سری صحبت‌ها می‌شود که می‌گویند که آوازخوان‌هایی چون سید رضا طباطبایی و علی‌اصغر شاه‌زیدی پا سوز استاد کسایی شدند وگرنه می‌توانست که اتفاقات بهتری برای آن‌ها بیفتد. نظر شما دراین‌باره چیست؟

شما اگر زحمت کشیده باشید، قدر خودتان را هم می‌دانید و برایتان مبرهن است که باید آن را در کجا ارائه بدهید، اما اگر زحمت نکشیده باشید، مطمئناً آن کار را رها می‌کنید. استاد شاه‌زیدی وقتی می‌خواند، تحریرهای بسیار زیبا و قدری استفاده می‌کند. ایشان می‌توانست بیاید و جوری کار کند که بشود علی‌اصغر شاه‌زیدی، اما این کار را نکرد، گرچه الآن آمده و دارد شاگرد تربیت می‌کند که خیلی خوب است. به هر حال هر کسی خودش را بهتر می‌شناسد. تلویزیون در سال‌های دورتر قرار بود برای اولین بار چهار اثر به من بدهد که بخوانم. آن زمان خواننده‌های قدیمی‌تر که در تلویزیون فعالیت داشتند، از فضای تلویزیون دور شده بودند و تلویزیون پیگیر بود که یک صدای جدیدتر را پیدا کند. از طرف سازمان به من پیشنهاد دادند و من یک شب دوستانی که می‌شناختم را جمع کردم و گفتم که بیایید برویم و با هم کار کنیم. یکی از بچه‌ها به من گفت که تا دو تا سه ماه دیگر این نظام می‌رود و پوست تو را می‌کنند و می‌گذارند سینه دیوار. خلاصه من آمدم و برای تلویزیون چهار قطعه از آقایان عندلیبی و کیانی‌نژاد خواندم و باقی دوستانم الآن همچنان منتظرند که نظام عوض شود. هنوز هم در همان فضا مانده‌اند.

به اعتقاد شما یک خواننده موسیقی اصیل ایرانی باید چه خصوصیاتی داشته باشد و برای رسیدن به موفقیت چه‌کار باید بکند؟

قطعاً اولین فاکتور خوانندگی، داشتن یک صدای خوب است. کسی که از این صدای خوب بهره‌مند باشد، می‌تواند آموزش ببیند، با آهنگسازهای مختلف کار کند و آموزش ببیند تا درنهایت به یک پختگی برسد. متأسفانه الآن خواننده‌های ما خیلی شبیه به هم هستند و همه هم در گام مینور می‌خوانند. ما باید واممان را به جوانان بپردازیم و به دنبال صداهای جدید بگردیم. مردم آواز را دوست دارند. یک صدای خوب آدم را به زندگی امیدوار می‌کند. متأسفانه الآن عده‌ای با تند خواندن سعی می‌کنند از زیر بار بدصدایی‌شان بگذرند، در حالی ‌که خیلی از جوانان ایرانی در جاهای دورافتاده کشور دارای صداهای بسیاری خوبی هستند ولی به خاطر عدم استعدادیابی و کشف، حیف شده‌اند. ما باید به آن‌ها روحیه بدهیم و آواز خواندن را به‌ آن‌ها یاد بدهیم. من تقریباً 18 ساله بودم که در آزمون باربد رتبه نخست کشوری را گرفتم. چه خوب است که الآن هم مثل آن موقع برای جوانان یک آزمون گذاشته شود تا استعدادهای ناشناخته کشف شوند. البته برگزاری یک آزمون نیازمند اهدای یک جایزه ارزشمند هم هست. من در سال 55 برای اول شدن در آزمون باربد، 15 هزار تومان دریافت کردم که تقریباً برابر با پول 400 سکه بود، اما الآن وقتی می‌خواهند جایزه بدهند، به اساتید یک سکه جایزه می‌دهند چه برسد به جوانان. بنابراین باید آزمون‌هایی چون آزمون باربد برگزار شود و جایزه‌های ارزشمند هم به جوانان شایسته داده شود تا آن‌ها برای ادامه فعالیتشان در حوزه موسیقی تشویق شوند.

شما جایی گفته بودید که اگر دولت به‌ شما بودجه بدهد، می‌توانید خواننده تربیت کنید. آیا همچنان حاضرید که این کار انجام دهید؟

بله. اگر دولت حقوق یک سال آینده را به من بدهد و بگوید چهار خواننده خوب تربیت کن، من 10 خواننده خوب تحویل جامعه می‌دهم. ولی به هر حال باید حقوق من هم تأمین شود تا من وقتم را روی این کار بگذارم. در گذشته هم همین‌طور بود و به یک سری از پیشکسوت‌ها حقوق داده می‌شد و آن‌ها خوانندگان نسل آینده را تربیت می‌کردند. الآن در کشورمان صداهایی به شفافی آینه وجود دارد که کسی سراغشان نمی‌رود، اما عده‌ای پول دارند و سعی می‌کنند که بدون داشتن یک صدای قابل قبول مطرح شوند. بنابراین اگر تربیت نبوغ‌های خوانندگی اتفاق بیفتد، مطمئناً به نفع موسیقی کشور خواهد بود.

خیلی‌ها معتقدند که الآن موسیقی سنتی ایران طوری شده که یک عده‌ ثابت همیشه در همه‌جا هستند، آلبوم منتشر می‌کنند و کنسرت می‌گذارند و این افراد نمی‌گذارند که بقیه مطرح شوند. نظر شما در این مورد چگونه است؟

ببینید اگر واقعاً گروهی نمی‌گذارد که دیگران بالا بیایند، آن گروه اشخاصی هستند که از بیرون این فشار را می‌آورند. منظورم صرفاً تهیه‌کننده‌ها هم نیست چون آن‌ها هم زحمت می‌کشند و یک کمک‌هایی می‌کنند. کلاً موسیقی کشور اوضاع خوبی ندارد. الآن وقتی یک قراردادی بسته می‌شود، کمترین سهم به خواننده یا نوازنده می‌رسد که نباید این‌طور باشد. وضعیت سینما هم همین‌طور است. البته اوضاع آن‌ها کمی بهتر است و یک سهمی به کارگردان و نویسنده می‌رسد.

شما زمانی آلبوم‌های زیادی منتشر می‌کردید که با فروش‌های خیلی خوبی هم مواجه می‌شدند اما اخیراً کم‌کارتر شده‌اید. قصد ندارید که دوباره آلبومی را منتشر کنید؟

برای این کار باید آهنگ خوب پیدا کنم ولی هر چقدر که سبک و سنگین می‌کنم، آهنگی به‌خوبی آهنگ‌های قدیمی‌ام پیدا نمی‌شود. آهنگسازان نسل گذشته کار خودشان را انجام داده‌اند و الآن نوبت جوان‌ترهاست. در گذشته واقعاً آثار خوبی تولید و ضبط می‌شد و من هم از موقعیت استفاده می‌کردم و نمی‌گذاشتم که یک آهنگ خوب از دستم در برود. آن زمان من اگر مشغول خواندن یک اثر بودم و دوستان دیگر هم اثری را به من معرفی می‌کردند، آن اثر را هم رد نمی‌کردم چون کارم را بلد بودم و دلم نمی‌خواست که اتفاقات خوب را رد کنم. ناشرها هم کار مرا دوست داشتند و شما گاهی می‌دیدید که به‌یک‌باره سه آلبوم از من منتشر می‌شد که مقصر این اتفاق، برنامه‌ریزی و عدم رعایت فاصله انتشار آلبوم توسط ناشرها بود. مردم هم از آثار من استقبال می‌کردند و آثارم با فروش خوبی مواجه می‌شد. الآن خوشحالم که آن موقع بیکار ننشسته‌ام و پیشنهادهایی که به من شده را تا پای جان با احساس خوانده‌ام.

علیرضا افتخاری3

خاطره‌ای از ایام نوروز ندارید که برای مخاطبانمان بگویید؟ کلاً نظرتان در مورد نوروز چیست؟

هر چه یادم مانده به بچگی برمی‌گردد، لباس نو، پول نو و عیدی. عید متعلق به بچه‌هاست نه بزرگ‌ترها. بزرگ‌ترها عیدهای مختلف را گذرانده‌اند. ما برای عید باید بچه‌ها را خوشحال کنیم و از آ‌ن‌ها بپرسیم که چه چیزی دوست دارند؟ من دوست دارم در ایام عید بچه‌ها بهترین لباس را بپوشند و بهترین عیدی را بگیرند. آقایان عیدی‌شان را هر چقدر که هست به بچه‌ها بدهند چون عید برای بچه‌ها خیلی قشنگ‌تر است. من بچه که بودم محرومیت‌های زیادی کشیدم و آرزو داشتم که لباس خوب بپوشم ولی پدرم علیرغم آن‌که آدم با سوادی بود، پول زیادی نداشت، اما امروز با بانگ بلند می‌گویم که بیایید عید را برای بچه‌ها هزینه کنیم چون خیر هم در این است که بچه‌های ما شاد شوند. خوشحال بودن ما مهم نیست، عید مال بچه‌هاست.

برای سال جدید چه آرزویی دارید؟

آرزوی من یک مقدار کلی‌تر است. دلم می‌خواهد که جوان‌ها موفق شوند و راه خودشان را پیدا کنند. جوان‌ها نباید منتظر بمانند که کسی کمکشان کند. آن‌ها مدام نباید بگویند که به ما توجه نمی‌شود، بلکه باید خودشان دست به کار شوند. خودشان باید شهامت کنند و بگویند که ما می‌توانیم. جوانان خودشان باید خودشان را پیدا کنند. نمی‌شود که دائم منتظر ماند تا یکی دست آدم را بگیرد. من زمانی که برای آموزش به تهران می‌آمدم، شب را در هتل می‌ماندم و شش صبح در سرما منتظر می‌ماندم تا حمام عمومی باز شود و یک دوش بگیرم و به خدمت استاد دادبه برسم. شب که می‌شد هم با اتوبوس اصفهان برمی‌گشتم. آرزو می‌کردم که خدایا می‌شود یک خانه یک در دو متر به من بدهی که وقتی در تهران خسته می‌شوم در آن استراحت کنم؟ بعد از آن جایی را خریدم و گفتم که هر غریبی به تهران بیاید، قدمش روی چشم من. الآن هم که خانه اضافه دارم و خدا را شاکرم. امیدوارم که بتوانیم به هم کمک کنیم و خودمان را از خودمان بازیابیم.

سخن پایانی؟

چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک