سرویس موسیقی هنرآنلاین: امیر کریمی خواننده نسل قدیم موسیقی پاپ که همه با او و آثارش خاطره دارند بعد از مدت‌ها به سکوت طولانی مدت خود پایان داد.  

این خواننده باسابقه از فعالان نسل اول موسیقی پاپ به حساب می‌آید که در دهه‌های 1370 و 1380 روزهای پرکاری داشت، اما در ادامه از میزان فعالیت‌های او کاسته شد. امیر کریمی این روزها مراحل پایانی انتشار آلبوم جدیدش را دنبال می‌کند تا بازگشت متفاوتی به بازار موسیقی داشته باشد.

 آقای کریمی، چگونه به موسیقی علاقه‌مند شدید و چه مسیری را طی کردید تا به‌عنوان یک خواننده شناخته شدید؟

معمولاً گرایش هنری از کودکی در هنرمندان وجود داشته و علاقه من به خواندن و موسیقی هم به دوران بچگی برمی‌گردد. پدربزرگم صدای خوبی داشت و این یعنی صدای من یک مقدار جنبه ارثی دارد. گرایش به شعر و خطاطی هم در خانواده ما وجود داشت و یکی از دایی‌های بنده شاعر و خطاط خوبی بود که این در من هم متبلور شد. من در رشته عمران تحصیل کردم که ربطی به هنر نداشت. سال 70 یک آشنایی من را دید و گفت چقدر صدایت خوب است. ایشان با آقای مجید انتظامی آشنا بودند و قراری در منزل آقای انتظامی گذاشت و ما به حضور آقای انتظامی رفتیم. آقای انتظامی گفت من کار پاپ انجام نمی‌دهم اما مشخص است صدایت خوب است. ایشان پرسید که تئوری سلفژ را خوانده‌ای؟ گفتم خیر. گفت من یک هماهنگی با مرکز حفظ و اشاعه موسیقی می‌کنم که شما بروید ثبت‌نام کنید و آن دوره را بگذرانید. اتفاقاً خیلی پیشنهاد خوبی بود. من آنجا دو یا سه ترم پیش آقای دل شب تئوری سلفژ خواندم. دو سه جلسه هم‌آواز سنتی را پیش آقای شاپور رحیمی کار کردم که البته بلافاصله متوجه شدم صدای من برای من موسیقی سنتی مناسب نیست و دیگر فقط سر کلاس‌های تئوری سلفژ رفتم.

امیر کریمی

در آن سال‌ها هنوز به موسیقی پاپ مجوز داده نمی‌شد. درست است؟

بله. سال‌های 70-71 موسیقی پاپ مجوز نداشت و من روی موسیقی‌های محلی کار می‌کردم. دانشجو بودم و خوشنویسی و ورزش می‌کردم ولی در کنارش موسیقی را هم پیش می‌بردم. در آن دوره با نوازنده‌هایی مثل فرزاد خانقاهی و اسدالله کلانتری آشنا شدم، اما به هر حال فعالیت خاصی نمی‌توانستیم انجام بدهیم، تا اینکه سال 76 دوره اصلاحات آغاز شد و قرار شد موسیقی پاپ تولدی دوباره پیدا کند. من برنامه‌ای برای شروع فعالیت نداشتم تا اینکه به‌طور اتفاقی سعید امیر اصلانی را در یک مهمانی دیدم و ایشان گفت ما می‌خواهیم موسیقی بسازیم. ایشان که دوست آقای محمدرضا چراغعلی بود، قراری گذاشت و ما به خانه آقای چراغعلی رفتیم و سه روز بعد اولین قرار استودیو را گذاشتیم و به استودیو بل رفتیم و اولین آهنگ را آنجا به‌صورت تستی ضبط کردیم. بعد آهنگ "تهران" را طراحی کردیم و من خیلی سریع آن را هم خواندم. همه زحمات اداری آن اثر را آقای چراغعلی و آقای امیراصلانی کشیدند. ایشان اثر را به تلویزیون بردند و آقای علی معلم و آقای فریدون شهبازیان در دفتر موسیقی صداوسیما آن را شنیدند و خوششان آمد. البته آقای شهبازیان گفت خواننده باید یکی دو جایش را مجدداً اجرا کند. ما رفتیم مجدداً ضبط کردیم و از خود آقای شهبازیان هم خواهش کردیم که بیاید ناظر ضبط شود.

این ماجرا به چه سالی برمی‌گردد؟

سال 77. من درست در شهریور سال 77 برای اولین بار پایم را به تلویزیون گذاشتم. من و محمدرضا چراغعلی به آخرین قسمت برنامه "شب بخیر تهران" دعوت شدیم و آهنگ "تهران" در آن برنامه پخش شد. بعد از آن همین آهنگ تیتراژ برنامه "پخش 5" شد که بعداً اسم برنامه به "تهران 20" تغییر کرد. به فاصله چند ماه شرکت سروش برای یک آلبومی با نام "غریبه" با ما قرارداد بست که شامل 9-10 قطعه می‌شد و یکی از قطعات هم قطعه "تهران" بود. البته این را هم بگویم که من قبل از این ماجرا به‌واسطه یکی از دوستان دیگر پیش آقای بابک بیات هم رفته بودم و ایشان هم مایل بود با صدای من یک آهنگی کار کند که آن زمان هنوز آقای خاتمی و دولت اصلاحات روی کار نیامده بودند و نمی‌شد کار کرد.

به تولد دوباره موسیقی پاپ در اواسط دهه 70 اشاره کردید. در آن زمان علاوه بر شما چند خواننده پاپ دیگر هم از طریق پخش آثارشان در تلویزیون و یا انتشار آلبوم توانستند خودشان را به مخاطبان موسیقی معرفی کنند و هرکدام از شما توجه قشر خاصی از مخاطبان را جلب کردید. در آن دوره چه اتفاقی افتاد که به‌یک‌باره یک نسل خوب از خوانندگان پاپ شکل گرفت؟

ما خودمان بعدها متوجه شدیم که در آن دوره چقدر همه‌چیز سیستماتیک پیش می‌رفت. وقتی قرار بود یک اثری در تلویزیون پخش شود این‌طور نبود که یک نفر به تهیه‌کننده پول بدهد تا اثرش پخش شود، بلکه تلویزیون یک واحد موسیقی و شورای شعر بسیار قدرتمند داشت که در آنجا همه‌چیز جداگانه بررسی می‌شد و مجوز می‌گرفت. آقای شهبازیان یک اشل بالایی از لحاظ نگرش داشت و می‌گفت من اصلاً موسیقی الکترونیک پخش نمی‌کنم. آقای شهبازیان می‌گفت موسیقی باید نت‌نویسی و ارکستراسیون شود و بعد ضبط صورت بگیرد. بنابراین طبیعی بود که بعد از عبور از چنین هفت خانی، شاعر شاعرتر، آهنگساز آهنگسازتر و خواننده خواننده‌تر می‌شد. وقتی از این دوران گذشتیم، دیدیم خواننده خودش می‌نشیند ترانه می‌گوید، ملودی می‌سازد و تنظیم می‌کند و اثر را خیلی سریع به دست مخاطب می‌رساند. به این شکل سطح تولیدات پایین آمد. اما نکته‌ای که خیلی اهمیت دارد این است که بستر فرهنگی جامعه ما پذیرای این موسیقی‌ سطح پایین است. این بخش فاجعه‌آمیز قضیه است. البته جامعه همان‌طور که سریعاً از موسیقی سطح پایین استقبال می‌کند، خیلی سریع هم آن را دور می‌اندازد. من این فکت را از خود مردم گرفته‌ام. خود مردم به من می‌گویند که ما این موسیقی‌ها را گوش می‌کنیم و بعد از مدتی آن‌ها را کنار می‌گذاریم، درحالی‌که این اتفاق در مورد آهنگ‌های قدیمی‌تر نمی‌افتد چون قدیمی‌ها یک اصولی را در زمینه خوانندگی، شعر و آهنگسازی رعایت می‌کردند که این اصول در موسیقی‌های سطح پایین امروزی رعایت نمی‌شود.

در مورد این اصول بیشتر توضیح بدهد.

من چون خط هم کار کرده‌ام و مدرک عالی انجمن خوشنویسان را دارم، در مورد خط با آگاهی صحبت می‌کنم. شما تابه‌حال دیده و یا شنیده‌اید که کسی با خط نستعلیق فحش رکیک بنویسد؟ امکان ندارد این اتفاق بیفتد چون خط نستعلیق در ذات خودش فاخر است. شعر حافظ، آیات قرآن، احادیث و روایت و هر نوشته فاخری را با خط نستعلیق می‌نویسند چون خط نستعلیق ابزاری فاخر برای گفتن یا بیان یک سری مفاهیم فاخر است. صدا هم دقیقاً مثل خط است. صدای فاخر نمی‌تواند مزخرف بخواند، صدای فاخر باید شعر فاخر بخواند و مضمون فاخر را بی آیند کن. حتی اگر راجع به عشق زمینی هم‌صحبت می‌کند، باید نگاه فاخرتری داشته باشد و یک ایدئالیسم و کمال‌گرایی در شعر وجود داشته باشد. از نظر من ایرج جنتی عطایی فاخرترین نوع ترانه را می‌گوید و بعد از ایشان، شهیار قنبری و بعد اردلان سرفراز هم ترانه‌سراهایی هستند که ترانه‌های فاخر می‌سرایند. آقای جنتی عطایی نیز راجع به عشق زمینی شعر می‌گوید اما نگاهی که ایشان به مقوله عشق زمینی دارد، انگار حافظ زمان خودش است. ضمن اینکه همه این‌ها از شعر کلاسیک وارد ترانه شده بودند و این در مورد ترانه‌سراهای نسل اول موسیقی پاپ بعد از انقلاب مثل سعید امیراصلانی، افشین یداللهی، بابک صحرایی و نیلوفر لاری‌پور هم صدق می‌کند. بنابراین آن‌ها شعر را به‌صورت اصولی می‌شناسند. تمام آثار خواننده‌های دهه 50 ما ویژگی فاخر بودن را داشت و به همین خاطر هنوز آن آثار شنیده می‌شوند ولی همان خواننده‌ها الآن دیگر اثر دو سال پیششان شنیده نمی‌شوند چون دیگر نیامدند شعر جنتی عطایی را بخوانند بلکه شعرهایی را می‌خوانند که مخاطب دیگر پس از مدتی برای گوش دادن به آن آثار رغبتی نشان نمی‌دهد.

امیر کریمی

این فاخر بودن در موسیقی پاپ دهه 70 که شما و همکارانتان اجرا می‌کردید هم وجود داشت؟

بله، چون ما شورای شعر و موسیقی داشتیم که اصلاً اجازه نمی‌داد کار غیر فاخر مجوز بگیرد. در مورد تک‌تک شعر و موسیقی‌های جُنگ "غریبه" در حضور اعضای شورای شعر و موسیقی بحث شد و سعید امیراصلانی و محمدرضا چراغعلی نهایتاً با اعضای شورا به یک تعادلی رسیدند و آثار به مرحله ضبط رسید. وقتی من ترانه‌ها را خواندم هم آلبوم بازشنوایی شد. خوشبختانه وکال آلبوم اشکالی نداشت ولی اگر اشکالی می‌داشت هم من مجبور بودم دوباره بیایم بخوانم. الآن برای نسل جوان ممکن است این سؤال پیش بیاید که آیا جان لنون، مایکل جکسون، ویتنی هیوستون، سلن دیون و ماریا کری هم آثارشان از منظر شورای شعر و شورای موسیقی عبور کرده که این‌قدر فاخر است؟ خیر. در دنیا شورای شعر وجود ندارد و این مردم هستند که جهت تولیدات را تعیین می‌کنند که دلیلش به شاخص‌های فرهنگی جوامع برمی‌گردد. شاخص‌هایی مثل میزان تحصیلات، سرانه مطالعه، تصادفات جاده‌ای، رفتار با حیوانات، رفتار با طبیعت، مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خودشان و رفتار با حقوق زنان و کودکان از شاخص‌های فرهنگی جوامع هستند و هر کشوری که این شاخص‌هایش بالاتر باشد، فرهنگش بالاتر است و به‌تبع آن فرهنگ، تولیدات هنری‌اش هم‌شکل بهتری دارد. پس ما به این مسئله برمی‌گردیم که درست است غرب شورای شعر و شورای موسیقی ندارد، اما در عوض تمام شاخص‌های فرهنگی‌اش بالاست و به همین دلیل مردمی که شاخص‌های فرهنگی بالایی دارند تعیین می‌کنند که چه نوع موسیقی‌ای تولید باشد. به این دلیل سطح موسیقی و هنر آن‌ها بالاتر است.

بنابراین شما به وجود یک شورا برای نظارت بر شعر و موسیقی‌هایی که تولید می‌شود اعتقاد دارید؟

من می‌گویم بین فرهنگ جوامع جهان‌سومی با جوامع پیشرفته یک‌ فاصله وجود دارد که شوراهای شعر و موسیقی این فاصله را پر می‌کنند. تلویزیون از دهه 40 تا دهه 80 این رسالت را به عهده داشت که ویترینی برای پخش موسیقی فاخر بود و هر اثری را پخش نمی‌کرد. در طول این مدت موسیقی کوچه‌بازاری هم اجرا می‌شد و ما خوانندگان زیادی داشتیم که برای فیلم‌ها و کافه‌ها می‌خواندند اما تلویزیون آثار آن‌ها را پخش نمی‌کرد. تلویزیون آثاری که شعر، موسیقی و صدای فاخرتری داشتند را پخش می‌کرد. این مسئله از اواسط دهه 40 تا اواسط دهه 50 وجود داشت. بعد از انقلاب ما 20 سال موسیقی پاپ نداشتیم اما در همان 20 سال هم موسیقی و سرودی که در تلویزیون تولید می‌شد، موسیقی فاخر بود. موسیقی‌ها ارکستراسیون شده و صداها بسیار خوب بود. مثلاً آقای محمد گلریز یا آقای اسفندیار قره‌باغی صدای خوبی داشتند. بعد که ما آمدیم هم همان نگاه همچنان وجود داشت و هر چیزی تأیید نمی‌شد. این مسئله تا وسط دهه 80 ادامه داشت تا اینکه به یک‌باره شبکه‌های ماهواره‌ای به وجود آمدند و آثاری که در تلویزیون خودمان پخش نمی‌شد را پخش کردند. با این اتفاق میزان بیننده‌های تلویزیون ملی پایین آمد و تلویزیون برای اینکه این فاصله را پر کند، به برخی خواننده‌ها گفت بیایید با ما کار کنید و تعهد بدهید که دیگر با شبکه‌های ماهواره‌ای کار نمی‌کنید. به این شکل تلویزیون مجبور شد از استانداردهای خودش پایین‌تر بیاید. این شرایط ادامه پیدا کرد و امروز می‌بینیم تلویزیون دیگر هر صدایی را به‌عنوان موسیقی پخش می‌کند. در این شرایط ما کمتر کار کردیم چون کارمان با آن استاندارد جدیدی که تلویزیون تعریف کرده بود جور درنمی‌آمد. متأسفانه الآن وضعیت طوری شده که دیگر اشل شبکه پی‌ام سی بالاتر از تلویزیون خودمان است. من دو سه موزیک ویدئوی خودم را به پی‌ام سی دادم تا پخش کند. درست است که پی‌ام سی هم‌سطحش آن‌چنان بالا نیست اما می‌شود گفت صد رحمت به پی‌ام سی نسبت به تلویزیون خودمان. سریالی ساخته می‌شود که تهش می‌بینید یک جوانکی با یک صدای زیر زنانه دارد جیغ می‌زند. اصلاً این جوان کیست و از کجا آمده؟ در آخر معلوم می‌شود که این آدم چند ده میلیون پول داده تا تیتراژ را بخواند. واقعاً تلویزیونی که خودش به خواننده پول می‌داد کجا و تلویزیونی که پول می‌گیرد کجا. ایدئالیسمی که از آن حرف می‌زنم این است.

اشاره کردید که در دهه 70 و اوایل دهه 80 سخت‌گیری‌ها و محدودیت‌های بیشتری برای خواننده‌ها وجود داشت ولی امروز فضا بازتر است و ما می‌بینیم خواننده‌ها به شکل آزادانه‌تری فعالیت می‌کنند. خودتان کدام‌یک را ترجیح می‌دهید؟

من در صحبت‌هایم به بحث فرهنگ و شاخص‌های فرهنگی اشاره کردم که در اروپا و آمریکا همه‌چیز آزاد است اما باوجوداین می‌بینیم سطح تولیدات و موسیقی چقدر بالا است. ما باید به لحاظ فرهنگی این بحران را طی کنیم. تا کی شورای شعر می‌خواهد بیاید تک‌تک آثار را بررسی کند؟ به‌هرحال باید از این دوره گذر کنیم اما راه‌حلش این است که تمام نیروها در جامعه شرکت کنند و برآیند واقعی این نیروها جهت فرهنگی ما را تعیین کند، نه اینکه یک‌زمان همه‌چیز بر اساس بایدها و نبایدهای شورای شعر و موسیقی پیش برود و یک‌زمان هم همه‌چیز آزاد گذاشته شود و تلویزیون هم هر چه دلش می‌خواهد را پخش کند. این افراط‌وتفریط‌ها وضعیت را خراب می‌کند. شرایط درست این است که تلویزیون کار خودش را انجام بدهد و نگاه فاخر وجود داشته باشد و وزارت ارشاد هم حساسیت‌هایش را برای اشعار نشان بدهد اما رسانه ملی با همچین عظمتی نیاید پول بگیرد و هر اثر بی‌ارزشی را پخش کند. اینجاست که کار خراب می‌شود. اینکه تلویزیون بگوید پول بدهید تا آهنگتان را پخش کنم درست مثل همان کاری است که شبکه‌های ماهواره‌ای دارند انجام می‌دهند. سطح تلویزیون رسمی کشور که نباید این باشد، آن‌هم در کشوری که کسی نمی‌تواند تلویزیون خصوصی داشته باشد. اگر تلویزیون‌های خصوصی هم می‌توانستند کار کنند اشکالی نداشت اما در قانون اساسی ما آمده که تلویزیون فقط متعلق به حکومت است، پس خود تلویزیون باید متولی موسیقی فاخر باشد. من معتقدم که همه نیروها باید فعالیت کنند و ما شاهد برآیند واقعی‌اش باشیم. در این کشور یک خواننده بعد از چهار کنسرت اگر بخواهد کنسرت پنجم خود را برگزار کند، باید هفت‌خان رستم را بگذارند اما خواننده دیگری را می‌بینیم که می‌گوید در یک سال 200 کنسرت گذاشته است. ما طبق قانون این محدودیت را داریم که هر خواننده در سال بیشتر از یک تعدادی نمی‌تواند کنسرت بگذارد اما چطور می‌شود یک نفر 200 اجرا داشته باشد؟ مشخص است که یک هماهنگی‌هایی دارد پشت پرده صورت می‌گیرد. از این آدم می‌توانند درآمدزایی داشته باشند، بنابراین همه نهادهای ذی‌ربط با همدیگر هماهنگ عمل می‌کنند که این شخص 200 کنسرت برگزار کنند. این‌ اتفاقات زشت و ناجور است. خروجی‌اش هم چیزی جز پول نیست. اگر قرار باشد همچین نگاه سطح پایینی به هنر صورت بگیرد، واقعاً دیگر آدم باید از کی انتظار داشته باشد؟ من با درآمدزایی هیچ مشکلی ندارم و حتی فکر می‌کنم خوب است آدم‌های بیزینس‌من وارد هنر شوند تا هنر رونق پیدا کند اما نه به این شکل. من می‌گویم تهیه‌کننده‌ای که به یکجایی وصل است و قدرت این را دارد که برای یک خواننده 200 کنسرت در سال برگزار کند، لااقل بیاید این کار را برای هنر فاخر انجام بدهد تا علاوه بر پول، چهار اثر هنری هم به‌عنوان خروجی وجود داشته باشد.

امیر کریمی

آخرین آلبومتان سال 89 منتشر شد. چرا از آن زمان تاکنون آلبوم جدیدی منتشر نکرده‌اید؟

من سال 89 آلبوم جدیدی با نام "دوباره مهتاب" را منتشر کردم، اما خیلی پرسروصدا نبود. بعد از آن‌یک آلبومی با نام "عشق کافی نیست" تولید کردم که 10 قطعه است و همه ترانه‌هایش را بابک صحرایی گفته است. ما این آلبوم را سال 90 ضبط کردیم اما آلبوم از سال 91 به بعد به دلیل ممنوع بودن اسم بابک صحرایی جلوی آلبوم گرفته شد، اما من هرسال یک قطعه از آن را روی اینترنت منتشر کردم.

پس شما با موسیقی قهر نکردید؟

خیر. قهری در کار نبوده است، منتها من سه چهار سال است که با تلویزیون معامله‌ام نشده است. البته تلویزیون به‌طور مرتب دارد دعوتش را انجام می‌دهد. من در 15-16 سالی که به تلویزیون می‌رفتم، هر بار یک مبلغ ثابتی را دریافت می‌کردم که رقم قابل‌ملاحظه‌ای هم بود. این رقم با سکه بهار آزادی سنجیده می‌شد. در واقع ما یا چند سکه از تهیه‌کننده‌ها درخواست می‌کردیم و یا وجه نقد معادل آن را می‌گرفتیم. از سال 91 که سکه به‌یک‌باره از 500-600 هزار تومان به یک‌میلیون تومان رسید و حتی بالاتر رفت، تلویزیون گفت من دیگر زورم نمی‌رسد آن تعداد سکه را به شما بدهم. گفتند نصفش را می‌دهیم اما من از آن به بعد تلویزیون نرفتم. من خیلی پولدار نیستم اما محتاج این نبودم که تلویزیون حتماً آن تعداد سکه را به من بدهد. من این تعهد را داشتم که باید اشلی را حفظ کنم. من 13-14 سال با یک اشلی به تلویزیون می‌رفتم که حاضر نبودم نصفش کنم. در تمام برنامه‌های تلویزیونی که من در قبلاً آن‌ها حضور داشتم هیچ‌وقت پشت سر من چیزی را تبلیغ نمی‌کردند. اصلاً تلویزیون ما آن‌قدر اشلش بالا بود که همچین برنامه‌هایی نداشت. الآن همه برنامه‌های تلویزیونی به محلی برای تبلیغات تبدیل شده‌اند. تلویزیون ما هیچ‌وقت این‌طوری نبود یک کالایی را تبلیغ کند و جلوی آن کالا قیمتش را هم بنویسند. یادم است وقتی برندی می‌خواست محصولش را در تلویزیون تبلیغ کند، تلویزیون سابقه تبلیغاتی آن برند را پیگیری می‌کرد و اگر می‌دید که قبلاً در ماهواره تبلیغ کرد است، تبلیغات آن برند را تحت هیچ شرایطی نمی‌پذیرفت اما الآن به خاطر پول بیشتر این کار را انجام می‌دهد. مسئله پول باعث شده که تلویزیون ما از یک رسانه شخصیت فاخر به یک موجود درجه دوم پول بگیر تبدیل کرده است.

الآن شما دارید تک آهنگ منتشر می‌کنید و احتمالاً به انتشار آلبوم فکر نمی‌کنید. اینکه تک آهنگ جای آلبوم را گرفته خوب است یا بد؟

بهتر است که به خوب یا بد بودن این موضوع فکر نکنیم. ما باید با این مسئله آداپته شویم. این موضوع فقط مختص ایران نیست و در همه جای دنیا این اتفاق می‌افتد. من چند وقت پیش از زبان یک خواننده خارجی شنیدم که گفت نسل ما دیگر نسل آلبوم نیست، نسل تک آهنگ است. این را باید به‌عنوان یک واقعیت بپذیریم که دیگر بحث آلبوم تقریباً منتفی شده است. اینکه قطعات یک خواننده در قالب آلبوم منتشر شود و یا به صورت تک آهنگ بیرون بیاید چندان در کیفیت کار تأثیر نمی‌گذارد.. بحث اصلی بحث محتوا است، بحث اینکه ما چه چیزی داریم تولید می‌کنیم. واقعیت این است که از نسلی که قبح یک سری مسائل برایش ریخته است نمی‌توانیم توقع نگاه فاخر داشته باشیم. از نظر من دو کیفیت مشمئزکننده در تولیدات 7-8 تا 10 سال گذشته موسیقی پاپ کاملاً موج می‌زند، یکی التماس است و دیگری ناله. این دو کیفیت توسط نسل جدید کاملاً به رسمیت شناخته شده است. این اتفاق بدی است. برخی از خواننده‌های دهه 50 هم ناله می‌کردند و حتی مخاطبانشان هم از دیگران بیشتر بود اما ایرج جنتی عطایی در شعرش به بدبختی اشاره نمی‌کرد و یا موسیقی‌اش موسیقی سطح بالایی بود. نسل ما اصلاً حق ناله کردن نداشت، گویی که خودمان هم نمی‌خواستیم ناله کنیم اما الآن متأسفانه هنر به عرصه‌ای برای دیالوگ التماس‌کننده‌ها و کسانی که دوست دارند دیگران به آن‌ها التماس کنند تبدیل شده است. التماس یک وجه قضیه است و یک وجه دیگرش هم ناله کردن است. سؤال من این است که خواننده‌ای که دائم در اثرش ناله می‌کند و به معشوقه‌اش می‌گوید من بدبختم و تو لطفاً به من توجه کن، چه چیزی می‌خواهد به این جامعه بدهد؟ اگر با این خواننده صحبت کنی، احتمالاً می‌گوید مگر من مسئولم چیزی به این جامعه بدهم؟ می‌گوید من مسئولم چیزی بخوانم که یک عالمِ آدم از آن خوششان بیاید. مسئولین امر هم دیگر عین خیالشان نیست و می‌گویند بگذار هر اثر بی‌ارزشی خوانده شود. صد رحمت به خواننده‌ای که یک اثری می‌خواند که خیلی شعر و موسیقی آن‌چنانی هم ندارد اما ناله نمی‌کند. ما آثار خوب هم داریم. به نظرم قطعه‌ای مثل "ماه و ماهی" که حجت اشرف زاده خوانده اتفاق خوبی در موسیقی است. اولاً به خاطر اینکه صدای خواننده صدای خوبی است و بعد به این دلیل که ناله نمی‌کند. من در برنامه‌های تلویزیونی دیده‌ام که حجت اشرف زاده اجرای زنده‌اش هم خوب است؛ این یعنی خواننده استاندارد. علی زندوکیلی هم‌صدای پروپیمان و خوبی دارد. این‌ها خواننده هستند و آمده‌اند که بمانند. عشوه و ناله هم ندارند.

امیر کریمی

برنامه‌تان برای آینده چیست؟ تصمیمی برای اجرای زنده ندارید؟

من در چند سال گذشته کنسرت نداشته‌ام و آخرین کنسرتم به اواخر دهه 80 برمی‌گردد. در 12 سال اول فعالیتم کنسرت‌های زیادی برگزار کردم ولی در 7-8 سال گذشته روی صحنه نرفته‌ام. من بنا ندارم که اگر بخواهم وارد عرصه شوم، یک کنسرت بگذارم و بعد دوباره تا چند سال کنسرت نگذارم. باید در یک شرایط نسبتاً درست‌وحسابی کنسرت بگذارم. موسیقی مناسب من باید مخاطب مناسب خودش را پیدا کند. من حاضر نیستم برای جلب مخاطب دست به هر کاری بزنم. موسیقی من همین است. اگر مخاطب بیشتری پیدا کرد، بیشتر فعالیت می‌کنم و کنسرت هم می‌گذارم. من نمی‌آیم یک اجرا در یک سال بگذارم و بروم. اگر بخواهم این کار را انجام بدهم مجبورم بروم یک سالن 800 نفرِ بگیرم که هرگز این کار را نمی‌کنم. اولین کسی که در سالن میلاد برنامه داشت من بودم. سال 80 افتتاحیه سالن میلاد با کنسرت من بود، معلوم است که حاضر نمی‌شوم در یک سالن کوچک کنسرت بگذارم. ممکن است به‌یک‌باره یک آهنگ من بگیرد و من تا یک سال مدام کنسرت بگذارم اما مطمئن باشید آن یک آهنگ، عشوه و ناله نخواهد بود.

قصد ندارید یک آلبوم جدید تولید کنید؟

برای من هیچ محدودیتی وجود ندارد که بخواهم آلبوم کار کنم یا تک آهنگ. همان‌طور که اشاره کردم، ما با بابک صحرایی یک آلبوم کار کردیم. همین الآن هم اگر بخواهم می‌توانیم با ترانه‌سراها و موزیسین‌های مختلف استارت یک آلبوم را بزنیم. من هیچ محدودیتی برای این کار ندارم ولی باید توازنی بین این قضیه ببینم. باید ببینم حالا که می‌خواهم 8 قطعه کار کنم، چه اتفاقی قرار است برایش بیفتد. من صفحه اینستاگرامم یک صفحه پاک است، از این نظر که نه فالوور خریده‌ام و نه خواسته‌ام با درست کردن حاشیه فالوور جمع کنم. تعداد فالوورهای من کم است ولی کیفیتشان فرق می‌کند. خیالم راحت است که هرکسی برای من کامنت می‌گذارد یا پست‌هایم را لایک می‌زند، آدمی است که به من و کارم علاقه دارد و موسیقی من را فهمیده است. من از کیفیت مخاطب خودم راضی هستم و بسیار هم ارادتمندشان هستم، اما به لحاظ کمیت تعداد مخاطبان من کم است. صفحه هنری من حداقل باید 100 یا 200 هزار فالوور داشته باشد تا این توجیه وجود داشته باشد که من سالی چهار کنسرت بگذارم. این اتفاق زمانی می‌افتد که بالأخره یکی دو تا از کارهای من برای نسل جدید مفهوم و معنا داشته باشد. من حاضر نیستم ناله کنم و عشوه بیایم تا مخاطب پیدا کنم. با صراحت می‌گویم که بنده نه بدبخت هستم، نه دوست دارم بدبخت باشم، نه عاشق دختر رهگذر خیابانی هستم، نه التماس کسی را می‌کنم و نه دوست دارم کسی به من التماس کند. نگاه من اگر برای جامعه جذابیت داشت، بسیار خوب است و می‌آیم کنسرت می‌گذارم، اما اگر نداشت من حاضر نیستم تن به خواندن کارهایی بدهم که دوستشان ندارم.