سرویس معماری هنرآنلاین: به راستی می‌خواهیم جهان بهتری داشته باشیم؟ علی‌رغم پیروزی‌های مکرر و به یادماندنی و پاسخ‌های ظاهراً بدیهی به این پرسش، مرور تاریخ سرشار از رفتارهای شرم‌آور بشری و منفعت‌طلبی‌های قومی و اقتصادی و سیاسی، تردیدهای اساسی در صداقت این عزم مهم ایجاد می‌کند. برنامه‌ریزی‌های شهری، شهرسازی، معماری، حفاظت بافت‌های تاریخی و طرح‌های بهسازی شهری به منظور ارتقاء کیفی زندگی جوامع بزرگ و کوچک، یکی از نمونه رفتارهای جهانی است که همواره با اما و اگرهای بسیاری رو به رو بوده و تحت تاثیر تجارب مختلف و اعمال نفوذ مراکز قدرت و ثروت و...، تحولات و تطوراتی را پشت سر گذاشته است. به ویژه در نسبت امور اجرایی با تحلیل‌های اعتقادی و فلسفی حیات، همواره تناقضاتی پدیدار شده و باعث مناقشاتی در جهت‌گیری تصمیمات شده است. نظریه‌پردازان، مجامع بین‌المللی، نهادهای دولتی، مدیران اجرایی، رسانه‌های هنری و تبلیغاتی، منافع تجاری و سیاسی و... هر کدام سهمی در این مهم دارند؛ تا جایی که اغلب تشخیص دستاوردهای موثر زیربنایی و یا تفکیک اشتباهات تاریخی از تخریب‌های عمدی غیرممکن می‌نماید.

در زبان جهانی؛ واژه‌ها و مفاهیم مشترکی وجود دارد. در همه جای دنیا و بر حسب مطالعات علمی و تجربی "میکروب" را به عنوان عامل بیماری‌زا می‌شناسند و شیوه مقابله با آن را "ضدعفونی" علمی می‌دانند. اما "آراستگی" و "تمیزی" و "برنامه اولویت‌های بهداشت فردی و جمعی" در مناطق فرهنگی و اقلیمی مختلف، عادات، مفهوم و تعریفی متنوع دارد و ممکن است دامنه‌ای از همزیستی مقاومتی تا وسواس فکری و عملی را شامل شود. گو اینکه وسواس هم تعبیری یگانه ندارد. در همه جای دنیا کم و بیش مفهومی به عنوان "اسکان" وجود دارد. اما "خانه" و "آسایش" شکل و تعاریف گوناگونی به خود می‌گیرد. اسباب و زاد و مان هر خانه‌ای براساس داشته‌ها و خواسته‌های گوناگونی تعیین می‌شود. منظور از این تنوع چیزی فراتر از بایدهای محیطی و اقلیمی و فنی در اختلافات فرهنگی و خواص مصالح و عملکرد عناصر معماری بوده و شیوه درک آن چیزی فراتر از تهیه نمودارهای کلیشه‌ای و پژوهش‌های کمی و آماری است. در واقع این تفاوت، تنوعی ناشی از تعریف اصل "زندگی" و "تلقی" از "ماهیت حیات" و در نتیجه تنوع جزئیاتی در چگونگی و چیستی و چرایی سکونت و زیست خواهد بود. جامعه در سراسر جهان از واحدهای زاینده کوچک "زناشویی" به وجود می‌آید و باقی می‌ماند. اما "خانواده" و "جایگاه درون خانوادگی" را با الگوی ثابت و جهان شمول نمی‌توان تعریف کرد. در حالی که "جمعیت" مشخصه کمی است، "تعلق خاطر" کیفیتی منفک از معیارهای عددی و الگوهای از پیش تعیین شده ارزیابی می‌شود. همه انسان‌های سالم به دنبال رسیدن به هدف مشترکی به نام "خوشبختی" هستند. اما خوشبختی مفهومی کاملاً شخصی، پیچیده و غیرقابل تقلید و غیرقابل تکرار دارد. همه آدم‌ها برای امرار معاش و راحتی زندگی، کار و تلاش می‌کنند. اما "معاش" و "کیفیات شغل و درآمد" و حتی ثروت، آرامش و آینده‌نگری در هر فرهنگ و در میان اقوام و خانواده‌ها و مشرب‌های فکری تعریفی منحصر به فرد داشته و لزوماً به ساختاری مشترک یا داشته‌ها و اندوخته‌هایی مشابه نمی‌رسد. مردها و زن‌ها برای ابراز جلوه‌های مطلوب اجتماعی و جلب توجه و محبوبیت با استفاده از پوشش و زیورآلات و لوازم آرایش، علاقه نشان می‌دهند. اما مصداق‌ها و معیارهای "زیبائی" و "جذابیت" در زمان و جغرافیا و فرهنگ‌ها بروز می‌کند. هیچ‌کس، هیچ طراحی و هیچ مزونی - حتی با اتکا به شهرت و سابقه جهانی - نمی‌تواند مدعی سلیقه جهانی باشد. حتی تمایز مرزهای خرافه از محرک‌های فرهنگی و نمادها و اسطوره‌های محلی با قیاس نفس همواره تزلزل‌پذیر خواهد بود.

کودکان نیاز به "سرگرمی" دارند. اما "بازی‌ها" بر اساس علائق و نیازهای کوتاه مدت و دراز مدت کودکان طراحی شده‌اند. در حالی که بازی‌های پیچیده و بازی با ابزارهای خاص در برخی کشورها به علائق مشترک کودکان تبدیل شده است، در مناطقی هم اسباب‌بازی‌های بسیار ساده و انجام بعضی امور خانه و خانواده در قالب سرگرمی‌های لذت‌بخش کودکان انجام می‌شود. همانطور که اولی با توجیه افزایش توانایی و مهارت‌های کودکان طراحی شده، دومی هم در فرهنگ خود می‌تواند منبع شکوفایی خلاقیت‌های فردی و توسعه مهارت‌آموزی باشد. همچنان که هنوز میان کارآمدی بیشتر در اجبار آموزش‌های آکادمیک و یا آموزش‌های تجربی اختلاف نظر وجود دارد. همچنان که به قطع نمی‌توان گفت جهان امروز بیشتر نیازمند تحصیلات دانشگاهی و توسعه دانش و انسان‌های متخصص و فنی است و یا احتیاج به تعمیق روابط انسانی و احیاء عاطفه‌های نابود شده دارد و یا به دنبال انسان‌هایی است که به دور از این دانش نسبی، بر سبیل تجربه‌های حسی و احساسی به دنبال آرامش بشری می‌گردند.

آنچه نفوذ رسانه‌های مرتبط با یک طرز فکر تبلیغ می‌کنند "یقین جهان شمول" نیست. بسیاری از آنچه در گوشه‌ای از جهان مفهومی بدیهی و پذیرفته شده و حتی مقدس دارند، حتی اگر منتسب به جامعه قدرتمند و مسلط جهانی باشد، الزاماً الگوی قابل تعمیم و گره‌گشا برای همه جهان نیست. مفهوم دهکده جهانی مساوی با نادیده گرفتن "تمایزات فرهنگی" نیست. این موضوع در مقیاس کوچک‌تر، مثل تنوع در مناطق یک کشور و حتی یک استان و در پهنه‌های شهری و روستایی هم می‌تواند صادق باشد.

با غلبه "دانش" و "آگاهی نسبی" برای جامعه به هیجان آمده علمی در دوره مدرنیسم و در انتخاب بهترین شیوه‌های زندگی در سده گذشته این "توهم" پیش آمد که علم آکادمیک توانسته است به همه بایدها و نبایدهای چگونه زیستن دست پیدا کند. بنابراین به خود حق می‌داد که این الگوی تازه کشف شده را در نسخه‌ای تقریباً واحد  - و حداکثر با اندکی بومی‌سازی و خلاصه کاری - به همه تمدن‌های بشری ارائه و یا حتی در کسوتی خیرخواهانه، تحمیل کند. بر همین اساس "نیازهای جدیدی" تولید و به سراسر جهان صادر شد. ضریب نفوذ و سردمداری غول‌های رسانه‌ای جدید، قدرت‌های نظامی، مجامع علمی و فرهنگی بین‌المللی، ژست‌های تاثیرگذار حق به جانبی و... همه در خدمت این اندیشه قرار گرفتند. این جریان تعریف واحدی از "زندگی" را ترسیم و تلاش می‌کرد حداکثر در وضعیتی ایده‌آل، همه جهان را در این مزایا و لذت‌های سلیقه‌ای شریک کند. زیبائی چهره و آرایش را هنرپیشه‌های هالیود و ستاره‌های موسیقی تعریف می‌کردند. لباس‌ها بر اساس بخشنامه‌های نوشته و نانوشته سالیانه طراحان مشهور و کمپانی‌های قدرتمند معرفی می‌شدند. آداب اجتماعی، آداب معاشرت، آداب زناشویی، روابط اجتماعی، هنر و ادبیات، الگوهای زبانی، الگوهای تربیتی، آموزش و پرورش و... همه و همه با انواع روش‌ها به همه جهان دیکته می‌شد. معماری و سبک زندگی ظاهراً مرجع، از پایتخت‌های مهم دنیا تا دورافتاده‌ترین روستاها توزیع می‌شد تا هرکسی به وسع و توان خود، در نزدیک شدن به این الگوها تلاش کند. اگرچه - به فرض نزدیک به محال - بتوان نیت خیرخواهانه این مدعیان را برای ارتقاء زیست بشری پذیرفت، اما در نهایت دستاورد این دیدگاه؛ تامین بخش کوچکی از نیازهای تازه تولید و در عوض انباشت "حسرت‌های تازه" و غیرقابل تحقق بود.

به ویژه در برنامه‌های "باززنده‌سازی"، "احیاء" و "توانبخشی" مناطق دورافتاده و آسیب‌پذیر و یا آسیب‌دیده، این نگاه خالی از خطرات عمیق نبوده و گویا همچنان نخواهد بود. چه بسا اقداماتی برای رفع نیاز براساس آنچه که طراحان برنامه، آن را برای خود نیاز می‌پندارند، به فجایع بزرگ فرهنگی و زیستی تبدیل شده و تنوع و عمق حاصل از این تنوع را به کلی نابود و یا تضعیف نماید. همچنان که در بسیاری از تجربه‌های گذشته، ساختار و سازوکارهای سنتی نابود شده و استقرار نیمه کاره و ناقص شیوه‌های جدیدتر برای حل مسائل موجود به قدر کافی کارا و موثر نبوده‌اند. بسیاری از راه‌کارهایی که در طول صدها و هزاران سال ضامن تداوم و بقا بوده‌اند، به بهانه اختلاف با معیارهای مرجع اما جعلی، تعطیل شده در حالی که نسخه‌های جدید به مشکلات تازه‌تر منجر شده‌اند. با احترام به همه خرده فرهنگ‌های بومی و جهانی، باید اعتراف کرد؛ هیچ‌کس نمی‌تواند - آشکار یا پنهان، آگاهانه یا ناخودآگاه - مدعی باشد که از تمام تجربه‌های زیستی و تاریخی یک زیستگاه بومی عاقل‌تر و داناتر است، جهان‌بینی ارجحی دارد و یا می‌تواند "ارزشی" را به عنوان معیار مشترک برای قیاس و ارزیابی قطعی همه عناصر فرهنگی اقوام متنوع معرفی کند. در واقع باید پذیرفت که؛ اعمال "استانداردهای جهانی"، "دانش محوری" و "تعمیم" یک "فرهنگ معیار" به سایر نقاط جهان با شکست مواجه شده است یا حداقل لازم است آن را شکست خورده و منقضی فرض کنیم.

 

دکتر سعید فلاح‌فر

کارشناس حفاظت بافت های تاریخی