گروه مد و لباس هنرآنلاین: بسیاری از هنرمندان گفته‌اند هنگام کار با مدیوم، عمیقاً وارد حالتی می‌شوند که آن را خلسه می‌نامیدند؛ این حالتی بوده که نباید در آن مزاحمتی وجود داشته باشد و نیازمند یک فضای فیزیکی محدود مانند استودیو و فضای زمانی مشخص، فارغ از زندگی روزمره است.

اثر هنری به تدریج شکل نهایی‌اش را به خود می‎گیرد و چیزی به دست می‌آورد که بسیاری از هنرمندان آن را حیات خود می‌خوانند و این زمانی است که هنرمند می‌تواند به اثر خود اجازه دهد تا به دنیای بیرون وارد شود. برای بعضی از هنرمندان این جدایی به نظر آسودگی و برای بعضی دیگر ضربه‌ای دردناک بود.

شاید هنرمند نتواند به شما بگوید «این چیز» چرا معنا دارد اما می‌داند خصوصیتی در آن نهفته است که می‌تواند به سوی یک اثر هنری جدید رهنمون شود.

تجربه حس کردن پتانسیل این چیز بیرونی را پیش ادراک نامیده‌ام. البته در این مرحله، به ندرت ممکن است هنرمند تصویر روشنی داشته باشد از آنچه اثر هنری خواهد شد‌. اغلب لازم است یک دوره تکوین که در آن به ظاهراً هیچ اتفاقی نمی‌افتد، سپری شود تا تصویر دقیق‌تری از شکل اثر هنری به ذهن هنرمند برسد.

بر اساس تحقیق، معلوم می‌شود که اغلب، وارد شدن به حالت ذهنی مناسب برای کار و پشت سر گذاشتن دغدغه‌های روزمره برای هنرمندان دشوار است و گاهی ممکن است به روش‌های آیینی نیاز داشته باشند. این مسئله باعث شد به مفهوم قاب درونی فکر کنم که خاص مدیوم مورد استفاده است و هنرمند باید پیش از آغاز کار به آن وارد شود.

گاهی یک کار جدید مستقیماً به کار بعدی منجر می‌شود و ممکن است رابطه‌ای میان چند اثر در یک مجموعه وجود داشته باشد. در عین حال، گاهی ممکن است میان آثار جدا گانه‌ای که در زمان‌های متفاوت خلق شده‌اند ارتباطات عمیقی وجود داشته باشد و این درون مایه مستمر ممکن است تنها زمانی نمایان شود که هنرمند به گذشته‌ای دور نگاه کند.

هنرمند ممکن است در هر نقطه‌ای از فرایند به یکی از مراحل پیشین بازگردد و گاهی ممکن است پیش از ادامه کار مجبور شود یک مرحله یا مجموعه‌ای از مراحل را چندین بار تکرار کند و بر این اساس، مسیر حرکت اثر هنری را باید یک مسیر مارپیچی دانست و نه یک خط زمانی مستقیم.

بسیاری از نویسندگان بزرگ مانند هانا سگال، آدرین استوکس، و آنتون ارنسوایک از نظریات کلاین برای توسعه ایده‌های خود درباره آفرینش هنری استفاده کرده‌اند.

بنابر گفته متفکرانی همچون فروید، هنرمند می‌کوشد تا با یک تضاد درونی کنار بیاید. این یعنی که انگیزه اصلی خلق اثر هنری یک مشکل درونی است و این دیدگاه، اثر هنری را به خودی خود شیء نمی‌داند که جنبه‌ای از دنیای بیرون را بازتاب دهد.

تحقیقات نشان می‌دهند که هنرمند به دنبال فرمی است که تجسمی از تجربه شخصی و منحصر به فرد او از حضور در دنیا باشد‌. ارزش هنری با درهم تنیدگی‌اش با دنیاهای درونی و بیرونی مرتبط است و آفرینش آن شامل حرکتی میان این دو دنیاست.

وینیکات، روانکاو و پزشک کودکان، خلاقیت را نه مختص هنرمندان که جنبه‌ای ضروری از زندگی سالم می‌داند و ریشه‌های آن را در نخستین تعاملات میان مادر و کودک جست‌وجو می‌کند‌.

او تمایز میان فانتزی درون فردی و واقعیت مشترک بیرونی را زیر سؤال می‌برد و محدوده‌ای که در آن دنیای درونی و بیرونی با هم تداخل پیدا می‌کنند را فضای بالقوه و پدیده‌های انتقالی می‌نامد. فضایی خلاق که ریشه در دوران نوزادی دارد و در طول رشد و سپس در تجربه فرهنگی ادامه می‌یابد.

هر یک از ما، دنیا را به شکل خاص خودمان تجربه می‌کنیم. هر چه می‌بینیم به رنگ زندگی درونی‌مان در می‌آید. در ادامه توضیح خواهیم داد که هنرمندان چگونه فرم‌هایی را خلق می‌کنند که تجربه فردی آن‌ها را از حضور در این دنیا به تصویر می‌کشند. فرم‌هایی که در آن‌ها، دنیای درون و بیرون در هم تنیده شده‌اند. آن‌ها با این کار، هم برخی از جنبه‌های دنیای درون و بیرون را به شکلی تازه و منحصر به فرد به نمایش می‌گذارند و هم فرایند خودشکوفایی خود را پیش می‌برند.

نقطه آغاز کار هنری پیچیده است و هر هنرمندی تحت تأثیر پیشینه شخصی، آموزش‌ها، آثار قبلی و جو فرهنگی زمان خود قرار دارد پس بنابراین می‌توان گفت مسیر حرکت هر هنرمند به سوی اثر هنری در ازای زندگی اوست.

گاهی تعامل میان دنیاهای درونی و بیرونی، نه تنها به تمایل برای خلق اثر جدید منجر می‌شوند بلکه هنرمند را به سمت خلق آن اثر سوق می‌دهد و یا می‌توان گفت او را مجبور به خلق می‌کند. در هر حال، باید راهی پیدا شود. برای هنرمند پای چیز مهمی در میان است.