سرویس مد و لباس هنرآنلاین: امیر هنرپور از فعالان صنعت چرم و عضو انجمن صنایع چرم ایران است. او که از دانشگاهی در مالزی دکترای مدیریت کیفیت و نوآوری دارد و اینروزها مشغول گذراندن دوران مقدس سربازی در تهران است، میگوید چرخه حیات کالاهایی همچون اکسسوریهای چرمی کوچک است و به همین خاطر به فرایندهای توسعه محصول جدید احتیاج دارند. شرکتها باید بتوانند تحقیقات و توسعه داشته باشند تا خودشان را زنده نگه دارند و علاوهبر پاسخگویی به نیازهای داخلی بتوانند به نیازهای خارجی هم پاسخ بدهند. لزوماً وضعیت به همین منوال نمیماند و ممکن است فرصتهای جدیدی به وجود بیاید. من باید آماده باشم که اگر روزی فرصتی دست داد بتوانم آن فرصت را به چنگ بیاورم تا از دستم نرود.
مشروح گفتوگوی هنرآنلاین با امیر هنرپور را در ادامه بخوانید:
آقای هنرپور، لطفاً ابتدا از پیشینه حضورتان در عرصه مد و لباس و به ویژه صنعت چرم بگویید.
من از مالزی دکترای مدیریت گرفتهام و از سال 92 در صنعت چرم مشغول به کار هستم. در حال حاضر مدیرعامل مجموعه عالیخان هستم. این مجموعه در واقع یک کانترکتور است. نه برند دارد و نه فروش، فقط تولید میکند و محصولات را به فروشگاهها میفروشد و بخشی از کالاها را صادر میکند. من از سال گذشته عضو انجمن صنایع چرم ایران هم شدهام. تقریباً شش سال است که وارد این صنعت شدهام و افتخار همکاری با دوستان دیگر را داشتهام.
آقای هنرپور، صنعت چرم در ایران به چه وضعیتی دچار شده که بر سر زبانها افتاده است؟ در چند وقت اخیر رسانههای زیادی به صنعت چرم پرداختند. زمانی حرف و حدیثهایی وجود داشت که آیا ما جایز هستیم در حوزه فشن در زمینه چرم طبیعی کار کنیم یا نه؟ بخشی از صحبتهای ما میتواند به این بخش معطوف شود که این حوزه چقدر اشتغالزا است. به نظر شما ایران در کجای این صنعت ایستاده و چه ظرفیتهایی دارد که میشود به نحو احنست از آنها برای شکوفاتر شدن صنایع وابسته به این حوزه استفاده کرد؟
صنعت چرم یک صنعت مادر است و صنایع زیادی به آن وابسته هستند. مثلاً صنعت کفش زیرمجموعه صنعت چرم است و صنعت چرم بهعنوان صنعت مادر تأمینکننده صنعت کفش است. صنایع سراجی نظیر کیف، کمربند، کیفهای جیبی و غیره هم وابسته به صنعت چرم هستند. بخشی از صنعت لباس و صنعت مبلمان هم وابسته به صنعت چرم است. اینطور نیست که ما بگوییم برای پوست، شکار صورت میگیرد. تا زمانی که مردم گوشت میخورند، ضایعات ناشی از کشتار یا باید دفن شوند که منجر به آلودگیهای شدید و بیماریهای عجیب و غریب خواهد شد یا باید یک صنعت جانبی در کنار صنعت گوشت باشد که بتواند آن ضایعات را تبدیل به فرصت کند. ماهیت صنعت چرم این است که تهدید صنعت گوشت را به فرصت تبدیل میکند. ما از پوست حیوانات استفاده میکنیم ولی نه این که برویم پوست حیوان را زنده بکنیم. چنین چیزی اصلاً پذیرفته نیست. در کشور ما چون کشتار و ذبح اسلامی است، قطعاً چنین اتفاقاتی نمیافتد که ما بخواهیم از این بابت نگرانی داشته باشیم. ما یک صنعت تبدیلی و ریسایکل هستیم که خود ریسایکل چندین زیرشاخه دارد. اگر بخواهیم بحث اشتغال زیرشاخههایش را مطرح کنیم، در ایران قریب به 700 هزار نفر در صنعت کفش و در صنعت سراجی بیش از 20 هزار نفر مشغول به کار هستند. اگر فروشگاهها را هم بخواهیم به آنها اضافه کنیم با حجم اشتغالزایی زیادی روبهرو خواهیم شد. حجم میزان گوسفندی که در ایران کشته میشود آنقدر زیاد است که میتواند بیش از صد هزار نفر را فقط برای دوخت و دوز لباس مشغول کند. از نظر تکنولوژیکی مثل کارگاههای دوخت لباس میماند و فقط میزان کمی ابزار اضافه دارد و میتواند از دانشهای متفاوتی استفاده کند. بنابراین هم پتانسیل بالایی برای اشتغالزایی دارد و هم کمککننده محیط زیست است. متأسفانه به تازگی یک سری معضلات به وجود آمده و سیاستگذارهای ناصحیحی صورت گرفته است. ما گوشت را به صورت منجمد وارد کردیم و این باعث شد که پوست گوسفند نیاید. نیامدن پوست گوسفند باعث شده که ما در کشور کمبود پوست داشته باشیم. ما به راحتی اجازه واردات پوست از کشورهای همسایه را نداریم. سازمان دامپزشکی دغدغههای خوبی دارد چون ممکن است بیماریهای زیادی منتقل کند. ما یک مرحله جلوتر از پوست را داریم که بتبلو نام دارد. در این مرحله پوست گندزدایی میشود و با کروم پُر شده و هیچ بیماری در آن وجود ندارد. بتبلو را به راحتی میشود آورد ولی آن هم احتیاج به یک سری استانداردها و مجوزهای فراتر از حد عادی دارد. کشورهای دیگر برای اینکه کسب و کار راحتتر صورت بگیرد سعی کردهاند موانع را بردارند. بنابراین اولین معضل ما به مواد اولیه و مواد خام و معضل بعدی به واردات مواد شیمیایی مربوط میشود. مواد شیمیایی به خاطر تحریمها و محیط کسب و کار نامطمئن نتوانسته نمایندگیها را جذب کند و به خاطر نوسانات نرخ ارز کمبود مواد شیمیایی رخ داده که خود این معضل هم آسیبزننده است. شما در نظر بگیرید فقط در صنعت کفش 30 درصد چرم کم شده باشد، آنوقت میدانید چه تعداد آدم بیکار میشوند؟ من نمیگویم همه آنها با چرم طبیعی کار میکنند ولی ما در طول یک سال چیزی حدود 60 میلیون جفت کفش چرم طبیعی تولید میکنیم و این چرخه هر سال تکرار میشود. پیشبینیهای ما در صنعت کفش این است که از تقاضا عقب هستیم. پس بنابراین این صنعت امنیت شغلی میآورد. امنیت شغلی خواه یا ناخواه امنیت اجتماعی میآورد. ارزش افرزوده بیشتر منجر به تقویت پول ملی میشود و امکان صادرات به وجود میآورد.ما میتوانیم حداقل با کشور ترکیه که در این صنعت نزدیکترین رقیب ما است رقابت کنیم تا وارد بازارهایی شویم که آنها هم در آن هستند. در واقع میتوانیم برای اینکه به بازارهای جهانی دسترسی پیدا کنیم از تهدید نوسان نرخ ارز استفاده کرده و آن را تبدیل به فرصت کنیم. البته به شرط اینکه قوانین و مقررات هر روز عوض نشود. دستورالعملها و آییننامههایی که حداقل ماهی یکبار میآیند باعث میشود فعالین کسب و کار نتوانند برای اینکه کار انجام بدهند تصمیمگیری کنند. قاعدتاً اینها مسائل کلان تکراری است که در همه صنایع وجود دارد، اما کمبود مواد اولیه تقریباً تیشه به ریشه صنعت چرم زده است.
اساساً ماهیت صنعت چرم به نظر لاکچری میآید. یعنی برندهایی که دارند در حوزه چرم طبیعی فعالیت میکنند حتی با استفاده از ابزار تبلیغاتی میخواهند خودشان را در عرصه مد و لباس ایران یک تافته جدا بافته نشان بدهند. افزایش بیرویه قیمتها و نحوه تعیین نرخ و قیمت کالاها در فروشگاهها بر چه اساس است؟صنعت چرم طبیعی ما نتوانسته هرم مخاطب واقعی را قانع کند و نیازهای اولیه آنها را تهیه کند. آیا همین مسئله میتواند یک دلیلی شود که ما بیشتر به صادرات فکر کنیم یا واقعاً قیمتهای داخلی کاذب است و باید کنترل شود تا حداقل فروش کالاهایشان در ایران بیشتر شود؟
اینکه روی تعیین قیمت توسط عامل سوم نظارت وجود داشته باشد در پیش از انقلاب اسلامی هم بوده و الآن هم ادامه پیدا کرده است. فکر میکنم قانون تعزیرات مربوط به سال 1352 است. قیمتگذاری دستوری نیست. فرض کنید من برند و تولیدکننده هستم. من از سال 92 که قیمت حقوق پایه 420 یا 430 هزار تومان بوده تا امروز که نزدیک یک میلیون و 870 هزار تومان شده است، اگر بخواهم دستمزد پایه را بدهم چقدر دارم افزایش دستمزد میدهم؟ خودمان میدانیم که حقوق پایه جوابگوی دخل و خرج زندگی پرسنل نیست ولی چند سال پیش بود. ما اگر حقوق پایه را حساب کنیم، من در حال حاضر دارم بیش از چهار برابر هزینه نیروی انسانی، بیش از سه و نیم برابر هزینه مواد اولیه، بیش از دو و نیم برابر پول پوست و چهار برابر پول چسب میدهم. اگر ترند را نگاه کنیم در سالهای 92 تا 97 یک ثبات قیمت بسیار خوبی وجود داشته است و کالاهای چرمی حتی به اندازه نرخ تورم هم رشد قیمتی نداشتهاند ولی در یک سال اخیر نمیتواند کار کند. من اگر نتوانم از فروش محصولم خلق ارزش کنم، نمیتوانم جوابگوی تمام کسانی باشم که پشت سرم هستند. ایندفعه از سر قضیه بیایم به ابتدای قضیه. یعنی از فروشنده بیایم و به چرمساز برسیم. صنایع زیر دستی صنعت چرم نظیر صنایع سراجی و لباس چرمی هیچکدام صنعتهای مکانیزه نیستند. در هیچ کجای دنیا هم به صورت مکانیزه انجام نمیشوند. از نظر صنایعی هم اگر بخواهیم در نظر بگیریم، مهندسی آن این است که مسائل اینها غیر چند جملهای است. یعنی یک تغییر کوچک در یک محصول منجر به تغییر عملیات دیگر میشود. پس وابسته به نیروی انسانی میشوید. من یک حجم زیادی از نیروی انسانی دارم که محق هستند درآمد بالایی داشته باشند و حداقل بتوانند زندگی خودشان را تأمین کنند. البته با فرض اینکه افزایش حقوقی که داده میشود منطقی باشد که نیست. نه برای کارفرما منطقی است چون توان افزایش 47 درصدی حقوق پایه را ندارد و نه برای کارگر منطقی است چون حتی با افزایش 47 درصدی حقوق باز هم قدرت خرید پیدا نمیکند. من مجبور هستم که به آنها برسم. از طرفی باید طوری بفروشم که هزینه مسکن و پول قبوضم را در بیاورم. من بهعنوان فروشنده باید اجاره مغازه، پول برق و آب تجاری و هزینههای فروشگاه را هم بدهم. از همه مهمتر من که نمیتوانم از کارگاه کالا بخرم و در فروشگاه بگذارم و بفروشم، بلکه باید یک تعداد کالا بخرم و در انبار داشته باشم. آیا سیستم نظام بانکی ما میآید به منِ فروشنده یا برنددار تسهیلات ارزان قیمت بدهد؟ من برنددار باید تسهیلات ارزانقیمت بگیرم و آن را به پشت دستیام بدهم تا آن هم بتواند دخل و خرجش را بچرخاند ولی صنعت تبدیل به یک زنجیرهای شده که خودش باید بانک خودش باشد. یعنی من اگر کالایی را میخرم و میخواهم پولش را بلندمدتتر بدهم باید گرانتر هم بدهم. در واقع یک انباشت قیمتی هم اینجا میآید. هزینههای دیگری هم که گفتم روی آن هست. من بهعنوان یک فروشنده بیش از قیمت کالایی که میخرم دارم روی آن هزینه میکنم. اگر بخواهیم یک سود کوچ نهایتاً 5 درصدی هم در نظر بگیریم، تازه قیمت میشود این قیمتی که برای فروش گذاشته شده است چون کالای ضایعات دارم و اگر بخواهیم هزینههای انبارداری و کالاهای حراجی را هم از آن کم کنیم عملاً چیزی نمیماند. سال گذشته برندها فقط زنده ماندند. بانکها وظایف خودشان را به درستی انجام نمیدهند. اگر آنها وظایفشان را درست انجام میدادند، من به جای اینکه اجارههای سرسامآور بدهم میتوانستم با پولی که دارم میگیرم یک جایی را بخرم و با درصد کمتری قسط آن را به بانک بدهم. در نهایت هزینههای من کاهش پیدا میکرد و میتوانستم قیمت کالاهایم را پایینتر بیاورم تا به فروش بروند ولی در حال حاضر نمیتوانم چنین کاری را انجام بدهم. بحث بعدی تلاطمهای اقتصادی است که اثرش را روی مصرفکننده میگذارد. مصرفکنندهای که تا دیروز میتوانسته خرید کند، امروز دیگر نمیتواند چیزی بخرد. این اتفاق در یک سال اخیر افتاده است. بسیاری از فروشندگان تعداد زیادی از مخاطبانشان را از دست دادهاند. نه اینکه مخاطبان نتوانند چیزی بخرند، شاید دیگر آن امنیت روانی خرید را ندارند. مشتری از آینده خودش خبر ندارد و با خودش میگوید شاید یک روزی این پول به دردم بخورد و به همین خاطرخرید نمیکند. در طبقات جامعه جابهجایی به وجود میآید اما امنیت روانی مشتری از همه چیز مهمتر است. ماهیت صنعت چرم کالای لوکس است چون به اندازه حجم عظیمی که پوشاک تولید میشود امکان تولید محصولات چرم وجود ندارد. چرم یک کالای خاص بوده و ساخت آن سفارشیساز است. پوست هر منطقهای با منطقه دیگر فرق میکند. پس مجبور هستند تمهیدات لازم را داشته باشند که آن را تبدیل به یک کالای خوب کنند. محصولساز هم باید با توجه به نوع چرمی که دستش آمده بتواند تصمیم بگیرد چه کالایی بسازد. در واقع هنر در طول این پروسه وجود دارد. یک کارخانه نمیتواند همان دستورالعملی که هفته قبل استفاده کرده را در این هفته هم استفاده کند چون متریال و مواد اولیه آن فرق میکند. بنابراین باید یک راهحل جدید پیدا کند.
آیا این مسئله بر روی بخش صادرات هم تأثیر گذاشته است؟
اوایلی که نوسانات به وجود آمد تأثیراتی روی صادرات گذاشت ولی در حال حاضر نه، چون منِ تأمینکننده یا سازنده، کالایم را با دلار 14-15 هزار تومان خریداری کردهام و الآن باید در سامانه نیما به قیمت 11 هزار تومان بفروشم. چرا باید این کار را بکنم؟ در این صورت ما ضرر میکنیم. من دارم با کالای تُرک رقابت میکنم. این اتفاق افتاده که با عراق قرارداد چند هزار کمربند بستهام. من آمدهام کالایم را 25 سنت ارزانتر از تُرکها فروختهام. زمانی که دلار 14 هزار و صد تومان بود، برای من از هر کالا 10 سنت سود داشت ولی الآن دلار 13 هزار و هفتصد تومان شده و من همان 10 سنت را هم از دست دادهام. رقابت جهانی واقعاً سنگین است. کنترل تعارضات در عرصه مد و لباس به ویژه صنعت چرم دشوار است چرا که کنترل آن دست ما نیست. من بابت همان 10 سنت ضرر میکنم ودفعه بعد دیگر سراغش نمیروم. بعد میآییم میگوییم چرا صادرات کم شده است؟ چون ثبات قیمت وجود ندارد. اگر محصول گران باشد ولی یک ثبات قابل پیشبینی داشته باشد باز هم میتوانیم تصمیمگیری کنیم ولی وقتی از نوسانات خبر نداریم نمیتوانیم کاری انجام بدهیم. صنعت چرم یک صنعتی است که بیشتر آنها بنگاههای کوچک و متوسط هستند.
خودتان هم اشاره کردید که ما در این صنعت باید منابع انسانی را بهعنوان یک ثروت قلمداد کنیم، در حالیکه شاید این بخش از قضیه هم رو به کاهش باشد و بسیاری از افراد تمایلی نداشته باشند که مثل پدرانشان و نسلهای قبلی در این حوزه فعالیت کنند چون بدون تعارف برای پول در آوردن راههای راحتتری وجود دارد. در صنعت چرم در گذشته یک عده تولیدکننده بودند ولی الآن صرفاً توزیعکننده و فروشنده هستند که این هم یک معضل است. انجمن صنایع چرم ایران چقدر تلاش میکند که در بحث تربیت نیروی انسانی قدم بردارد تا اگر ما با کاهش نیروهای انسانی مواجه هستیم، حداقل با کاهش نیروی متخصص انسانی مواجه نباشیم و نیاز ما برطرف شود؟
من خودم را جای پسر یکی از دوستان چرمساز میگذارم. سال 84 یا 85 آمدند تمام چرمسازها را از دولت آباد جمع کردند و به چرمشهر ورامین بردند. خود دولت پایهگذار این جابهجایی بود و سازمانUNDP هم از این جابهجایی تقدیر کرد ولی امروز محیط زیست میگوید جای شما اصلاً مناسب نیست. ما به محیط زیست، شرکت شهرک و وزارت صنعت، معدن و تجارت میگوییم که نباید ما را رها کنید، بلکه باید بیایید به این کارها رسیدگی کنید. بالآخره آنجا یک شهرک صنعتی است و باید معضلات مربوط به آنجا حل شود. وقتی میبینم پدر من از سال 85 که این جابهجایی صورت گرفته هر روز مشکلاتش بیشتر شده و هر روز ناراحتتر است، چرا خودم هم بیایم همین کار را انجام بدهم؟ هر روز ساعت 5 صبح باید از تهران راه بیفتم تا ساعت 7 صبح به آنجا برسم و ساعت 5 بعدازظهر اگر از آنجا راه بیفتم ساعت 8 شب به خانه میرسم. بنابراین جذابیت آن کار برای من بهعنوان جوان از بین میرود که بخواهم وارد آن شوم. انجمن صنایع چرم ایران کارهای مختلفی انجام داده است. آنها یک سری دورههای خوب برگزار کردهاند. ما برای نمایشگاهها سعی میکنیم دوستان حتی به صورت خانوادگی ویزا بگیرند و بروند با پیشرفتی که در صنعت اتفاق میافتد آشنا شوند. شاید در بین آنها یک علاقهمندپیدا شود که سرش درد کند و بخواهد این کار را انجام بدهد. البته از نسلهای بعدی هستند کسانی که وارد این حوزه شدهاند. اتفاقاً بد هم کار نمیکنند ولی وضعیت بازار تغییر پیدا کرده است. دوستان صنعتگر چه در حوزه چرم و چه در محصولات چرمی باید بتوانند خودشان را با تغییرات نوین تغییر بدهند. وضعیت بازار و ذائقه مردم تغییر پیدا کرده است. البته نباید دنبال ذائقه مردم باشند که فقط دنبال همان بروند. صنعتگران باید از آداپته و پذیرنده نوآوری بودن به سمتی بیایند که خودشان هم بتوانند چه در خود چرم و چه در محصولات چرمی یک سری تغییراتی که منجر به احساس رضایت در مشتری شود را انجام بدهند تا بتوانند کالاهایشان را بیشتر بفروشند.
این اتفاق بعضاً در مورد یک سری از اکسسوریها میافتد.
شما بهتر میدانید که چرخه حیات کالاهایی همچون اکسسوریهای چرمی کوچک است و به همین خاطر به فرایندهای توسعه محصول جدید احتیاج دارند. شرکتها باید بتوانند تحقیقات و توسعه داشته باشند تا خودشان را زنده نگه دارند و علاوهبر پاسخگویی به نیازهای داخلی بتوانند به نیازهای خارجی هم پاسخ بدهند. لزوماً وضعیت به همین منوال نمیماند و ممکن است فرصتهای جدیدی به وجود بیاید. من باید آماده باشم که اگر روزی فرصتی دست داد بتوانم آن فرصت را به چنگ بیاورم تا از دستم نرود.
مدرک تحصیلیتان در مقطع دکتری چیست؟
من در مالزی رشته مدیریت کیفیت و نوآوری خواندم.
کمی در رابطه با دانشی که توانستهاید در راستای تحصیل در این رشته به دست بیاورد توضیح بدهید. به هر حال شما حتماً احساس نیاز کردهاید که در کشور مالزی در این رشته تحصیل کنید. چرا ما در ایران چنین رشتههایی را نداریم؟
یک نکته راجع به این موضوع که چرا بسیاری از چیزها در جاهای دیگر دنیا هست ولی اینجا نیست بگویم. میخواهم بگویم که خیلی چیزها هم اینجا هست ولی جاهای دیگر نیست. مثلاً فرش دستباف در همه جای دنیا ساخته میشود ولی فرش ایرانی متمایز است چون ما فرهنگ فرشبافی داریم و این بستر آماده است. در فرشهای ما یک سری ظرافتها وجود دارد که به صورت دانشِ نهفته دست این آدمها هست که از آن استفاده میکنند و کارشان را جلو میبرند. حالا همین اتفاق در فرهنگ دانشگاهی هم میافتد. فرهنگ دانشگاهی یک فرهنگ اروپایی است. از قرن سیزدهم میلادی بستر دانشگاهی در اروپا وجود داشته است. آدمهایی در آن دوران زندگی میکردهاند که تشنه فهمیدن کارکرد بدن بودهاند. بعد این فرهنگ به صورت سینه به سینه به نسلهای بعدی آنها منتقل شده است. بعضی از ایرانیها وقتی به دانشگاههای خارج از کشور میروند آدمهای موفقی میشوند چون در ایران از حداقل ضرایب هوشی برخوردار بودهاند و وقتی وارد محیط آنجا شدهاند انگار سوار موج شده و جلو رفتهاند. اگر این اتفاق میافتد به خاطر این است که در آنجا بستر فراهم است ولی در اینجا بستر فراهم نیست. بسیاری از بنگاههای تجاری ما بنگاههای تجاری نیستند، بلکه همان حجره هستند و تمام تصمیمات را حاجآقای صاحب حجره میگیرد و هیچکس هم نمیتواند نظر بدهد. حاکمیت شرکتی اینطور نیست، بلکه یک سری وظایف و مسئولیتها دارند. همه نشستهاند هم میخواهند از مسئولیت فرار کنند و هم به جلو بروند. ما اصلاً به آن معنا در ایران فرهنگ کار بوروکراتیک نداریم. فرهنگ بوروکراتیک میگوید شما کار میکنید و در ازای کاری که میکنید دستمزد میگیرید. اگر کارتان را درست انجام بدهید تشویقتان میکنند و اگر کارتان را درست انجام ندهید میگویند غلط بوده است. در ایران اگر مدیری به ما بگوید که کار شما بد بوده است فکر میکنیم او به ما توهین میکند. حتی خود آن مدیر هم فکر میکند که دارد توهین میکند. ما هر چیزی که بهعنوان نقد بشنویم احساس میکنیم به ما توهین شده است. شرکتهای ما به آن معنار کارکرد بوروکراتیک را ندارد. همین موضوع در دانشگاههای ما هم وجود دارد. در حقیقت برخی از دانشگاههای ما مکتبخانه هستند. البته نه فقط به خاطر استاد، بلکه بیشتر به خاطر دانشجو است چون دانشجو مدام دنبال جزوه میگردد. ما صورت قضیه را داریم ولی محتوای قضیه را نداریم. اصلاً محتوای قضیه چندان به درد ما نمیخورد. من نمیدانم کجای کار غلط است. به هر حال استادان جامعهشناسی و فلسفه هستند و آنها بهتر میدانند که کجای کار میلنگد. ما هنوز نتوانستهایم از نظر یک سری شاخصههای بینالمللی که سوگیری ندارند مراحل توسعه را به راحتی برویم. بسیاری از چیزهای آن را داریم ولی یک سری چیزها را نداریم. مثلاً ما از نظر بهداشتی واقعاً کشور خوبی هستیم. اصلاً از قدیم تمیز بودن برای ما اهمیت زیادی داشته است. با این حال بستر ذهنی یک سری چیزها در کشور ما از قدیم وجود نداشته است. ما قدرت جذب تکنولوژی و فرهنگ استفاده از آن را نداشتیم. به هر حال هر ابزاری برای خودش فرهنگی دارد. سه چهار سال قبل از زمانی که من به مالزی بروم، کشور ما و مالزی از نظر شاخصهای اقتصادی و اجتماعی در یک جا ایستاده بودند و از نظر سرانه تولید ناخالص داخلی هم تقریباً یک اندازه بودند و در چهار پنج هزارتا بودند ولی ما الآن کمی کمتر از پنج هزارتا هستیم و آنها 20 و خوردهای هزار هستند. یعنی آنها توانستهاند خودشان را خیلی جلو ببرند ولی ما نتوانستهایم این کار را انجام بدهیم. علت و راهحل آن را نمیدانم. قاعدتاً دوستانی هستند که وظیفه دارند به این راهحلها فکر کنند.
ما در حوزه کار تیمی هم ضعف داریم. من همیشه با خودم میگویم در بین مهمانهایی که در هنرآنلاین دارم کسانی که در خارج از کشور تحصیل کردهاند حرفهای بیشتر و تازهتری برای گفتن دارند و پاسخهایی که به سوالات من میدهند خاصتر و ویژهتر است. بالأخره همه ما میدانیم سیستم آکادمیک و دانشگاهی ایران چقدر نقطه ضعف دارد.
نوآوری احتیاج به دانش جدید دارد و این دانش یا به صورت ضمنی است و یا به صورت صریح. دانش صریح یک چیزی شبیه مقالات علمی است که ما میخوانیم. شاید هم اثرگذار باشد. مثلاً من مقالهای میخوانم و میبینم ابزاری هست که چشم با آن میتواند روی چیزهای مختلف کنترل داشته باشد. میآیم آن ابزار را در یک خانه به کار میبرم و میگویم من الآن یک نوآوری انجام دادهام و توانستهام یک بخشی از خانه را هوشمند کنم، چون توانستهام از یک دانش صریح استفاده کنم. ما یک سری دانش به اسم "نوهاو" (Know how) داریم که در بخش تکنولوژی و صنعت خیلی مهم است. نمیدانم ترجمه دقیق فارسی Know how چه میشود اما این اصطلاح، دانش چگونه انجام دادن کار است. این دانش، دانش ضمنی است. این همان چیزی است که فرشبافهای ما دارند. توی دستشان است که چجوری گره بزنند و دیگر برای این کار فکر نمیکنند. فرشباف شما را مینشاند و آنقدر دستتان را درست میکند که گره بزنید تا آن دانش توی دست شما هم برود.
و این دو دانش فرقی که دارند این است که دانش صریح تکلیفش مشخص و جهانشمول است اما دانش ضمنی مطمئناً باید خودش را با فرهنگ و فضایی که آن فرهنگ ایجاد میکند، منطبق و آداپته کند.
دقیقاً. دانش ضمنی بسیار فرهنگمحور است. کسانی که در خارج از ایران درس خواندهاند یک مقدار دانش ضمنی را کسب کردهاند. مثلاً دیده استادی که بهعنوان استاد راهنما داشته او را راهنمایی میکرده، چجوری راهنماییاش کرده است و دیده چه موضوعاتی برایشان اهمیت دارد. اینها را از نزدیک لمس کرده است. اگر بخواهم در زمینه موسیقی مثال بزنم، مثلاً در ایران میگویند در خارج از کشور جان ویلیامز برای مخاطبان موسیقی اجرا میکند، در حالیکه جان ویلیامز هم یک هنرمند است که کنسرتش برای مخاطبان آن کشور خیلی عجیب و غریب نیست. جان ویلیامز هم یک آهنگسازی است که مثل بقیه کنسرت برگزار میکند تا درآمد کسب کند و زندگیاش را بچرخاند. میخواهم بگویم که ما در بحث فرهنگی تصور مقهور بودن داریم که یا مقاومت میکنیم تا وارد جامعه ما نشود و یا واقعیتش را میپذیریم. کسانی که به خارج از کشور میروند، این اتفاق را بی پرده میبینند و بعد وقتی در ایران میبینند بقیه چجوری دارند نگاهش میکنند، یا از آن سوءاستفاده میکنند و یا زده میشوند و واپسش میزنند. به هر حال برای هر کدام از ما که به خارج از کشور رفتهایم یک پیشفرض وجود دارد چون نحوه آشناییمان با آنها از طریق مدیا بوده است و مدیا هم عموماً قابل کنترل نیست.
مد و فشن هم از این قاعده مستثنی نیست.
بله. وقتی وارد فشن و محصولات چرمی میشویم نیز میبینیم به همین صورت است. در ایران هیچوقت کیف کمری مد نشد. یک دوره کوتاه آمد و رفت، اما در خارج از کشور همچنان مد است. من اگر بخواهم محصول بسازم، شاید با ساختن یک کوله خوب بتوانم در خارج از کشور فروش خوبی داشته باشم چون آنها عادت دارند کوله را کولشان میاندازند و میروند. فرهنگشان اینطوری است و من باید بر اساس فرهنگ آنها برایشان کار کنم. من باید ببینم کسی که کوله انداخته دغدغهاش چیست؟ سنگین نبودن، جا دار بودن و یا مطمئن بودن در برابر سرقت میتواند دلایلی باشد که آدم کوله میاندازد. اینها مشخصاتی است که من باید از آنها بگیرم و بعد به اینجا بیایم و بگویم حالا من چه راهحلهایی برای مسائل آنها دارم؟ مسئلهمحور بودن مهم است. در فشن هم همینطور. شاید آنها مسئلهمحور نباشند و مسئله اصلیشان سود باشد. سعی میکنند مد را عوض کنند تا نسلهای جدید محصولات را مصرف کنند و جلو بروند. گاهی نیز از حس نوستالژیک استفاده میکنند و هر چند سال یکبار محصولاتی که 20 سال پیش مد بوده است را دوباره ارائه میکنند و هم آدمهای قدیم آن محصولات نوستالژیک را میخرند و هم نسل جدید که آن موقع آن محصولات را ندیده بودند.
آقای هنرپور، برنامهتان برای آینده و چشماندازتان در حیطه فعالیت در صنعت چرم چیست و فکر میکنید صنعت چرم ایران به کدام سمت میرود و شما و برندتان چقدر توان دارید که در مسیر این جریان قرار بگیرید و یا برخلاف این جریان بخواهید شنا کنید؟
حقیقت این است که صنعت چرم وضعیت خوبی ندارد و به جد میگویم که تقریباً رو به احتضار است. ما پتانسیلهای خیلی زیادی در ایران داریم. ما یکی از بزرگترین تولیدکنندگان پوست گوسفند هستیم و پوست را به صورت خام صادر میکنیم. حداقل پنج سال است که قرار بوده عوارضی که از آنها میگیرند برای کمک به نوسازی صنایع وارد صنعت چرم شود اما هنوز نشده است. صنعت چرم مبلغ خیلی زیادی را از دولت طلبکار است که هنوز نتوانسته بگیرد. تلاشهای جسته و گریختهای صورت گرفته و امسال قولهایی داده شده است اما معلوم نیست که انجام شود یا نشود. همین تلاشها و قولها هم با چیزهایی که ابتدا گفته شده بود تفاوت دارد. نمیگویم دولت کمک کند، بلکه احتیاج به این هست که دولت برای این صنعت مانعتراشی نکند. ما سندهای چشمانداز خوبی داریم و اگر بخواهیم طبق همان صنعتها جلو برویم خیلی از مشکلات حل میشود اما شرایط به گونهای نیست که به این سمت برود. صنعت چرم از نظر حجمی صنعت خیلی بزرگی نیست. در آمارهای بانک مرکزی نیز هر بار دارد کوچکتر میشود چون هیچکس ته داستان چرم را نمیبیند. ما پتروشیمی را میبینیم که در زمینه ارزی و ریالی برای خودش یک عظمت است و بالأخره قاعده آن است که باید اول به فکر آن باشند. یا صنعت خودروسازی را میبینم که باید به فکر آن باشند. تعداد پرسنل وابسته صنعت خودروسازی خیلی زیاد است ولی اگر بخواهیم تعداد پرسنل وابسته صنعت کفش و چرم را هم حساب کنیم، دست کمی از صنعت خودرو ندارد. آیا اولویتمان اشتغالزایی هست یا نیست؟ اشتغالزایی زمانی اتفاق میافتد که ما فرض کنیم صنعتگر کار خیریه انجام نمیدهد و دنبال سود است و عوارض سودش میشود کارآفرینی. این بازی دوسویه باید یک روزی تمام شود. ما باید بپذیریم کسی که در محیط کسب و کار فعال است به دنبال درآمد است. من بهعنوان کارآفرین اگر نتوانم درآمد کسب کنم مجبور هستم مجموعهای که دارم را ببندم و بستن مجموعه دوباره معضل بیکاری را خواهد داشت. وظیفه خود بنگاهدار است که خودش را با شرایط تطبیق بدهد. قرار نیست همه کارها را دولت انجام بدهد. اصلاً بسیاری از کارها را دولت نباید انجام بدهد و خیلی از درخواستهایی که از دولت انجام میشود بیمورد است. اتفاقاً دولت در خیلی جاها نباید ورود کند ولی میآید و ورود میکند. خیلی جاها لازم است که دولت برخی از تصمیمها را به خود صنعتگرها واگذار کند. دولت باید مراقب باشد فساد رخ ندهد، همین. اگر همچین اتفاقی بیفتد صنعت ما قدرت رقابت با ترکیه را تا حدودی دارد. اگر نفس داشته باشد میتواند این کار را بکند. باید رقیب خارجی هم وارد ایران شود. با نبودن رقیب خارجی و کوچکتر شدن حجم اقتصاد، همیشه کالای لوکس اولین کالایی است که از سبد کالای خانوار خارج میشود. آنوقت است که این کالا دیگر اینجا خریدار نخواهد داشت.
در این شرایط باید دنبال راهحل جایگزین باشیم که این راهحل یا صادرات است و یا نوآوری در داخل. هیچ راهحل دیگری وجود ندارد. ما با مجموعه خودمان و با کمک دوستان و همینطور به وسیله کنسرسیوم صادرات چرم ایران یک سری کارهای مقدماتی انجام دادهایم و یک سری کارها را آزمایش کرده و یک سری جوابها را گرفتهایم اما هنوز در گیر و دار مقررات ماندهایم. به طور مثال طبق یک مصوبهای از هیئت دولت که در سال 92 به تصویب رسیده است، کسانی که میخواهند برای صنعت، پوست وارد کنند، حتماً باید شخص حقوقی باشند و نمیتوانند شخص حقیقی باشند، در حالیکه بیش از هشتاد درصد صنعتگران صنعت چرم شخص حقیقی هستند و اینها دستشان کوتاه است که بتوانند مواد اولیهشان را تهیه کنند. کد اقتصادی هم دارند و همه چیزشان را میتوانند چک کنند و مشکلی به وجود نمیآید، بنابراین چرا باید حتماً شخص حقوقی باشند؟ مشکل دیگری که داریم این است که چند سال است داریم سعی میکنیم عضو اتاق بازرگانی ایران شویم. اتاق بازرگانی یک سری قوانین جدید تصویب کرده است و ما همچنان برای اینکه بخواهیم بهعنوان یک انجمن جزو انجمنهایشان باشیم معضل داریم. خیلی از اعضایمان عضو اتاق هستند ولی انجمنمان عضو اتاق نیست. ساختار پیچیده اتاق بازرگانی هم برای خودش داستان عجیب و غریبی دارد. آقای دلشاد میگفتند که ما اصلاً باید یک نماینده در خود سالن مجلس داشته باشیم. یعنی زمانی که در مجلس شورای اسلامی دارد در رابطه با موضوعات مربوط به کمیسیون صنعت مجلس صحبت میشود، صنعت چرم باید یک نماینده آنجا داشته باشد. حداقل در اتاق بازرگانی عضو داشته باشیم. کسانی که بیشتر کارشان مواد شبه خام و کمتر کارشان چرم است، انجمن خودشان را دارند و ما هم باید انجمن خودمان را داشته باشیم.
در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
من اولاً آرزو میکنم که شما خودتان در کارتان موفق باشید و بعد با مخاطبانتان که فرمودید طراحان جوان هستند صحبتی دارم. طراحان جوان از طریق روشهای نوینی که برای فروش محصولاتشان هست، مثل اینستاگرام و شبکههای اجتماعی دیگر به خوبی میتوانند کارشان را جلو ببرند. هر صنعتی نیاز به پوستاندازی دارد و هر کاری هم اوایلش سختی دارد و طراحان جوان هیچوقت نباید فکر کنند که اگر امروز کارشان را شروع کردهاند، فردا مثل آقای ایکس که صاحب فلان برند است میشوند. خیر اینطور نیست. زمان میبرد اما امکانپذیر است. شبکههای مجازی به طراحان جوان راه میانبر میدهد و آنها میتوانند از این شبکهها استفاده کنند. خودشان را آنجا میتوانند مطرح کنند و جذب یکی از برندها و صاحبان کسب و کار شوند. قاعدتاً شخصی که دغدغه کمتری دارد و بتواند طرح بزند و کارش را جلو ببرد، خلاقانهتر میتواند کار کند تا یک نفر که در کسب و کار است و خردادماه باید دنبال مالیاتش باشد و بعد از آن باید به فکر این باشد که چجوری دریافتیهایش را درست کند و مشکلات دیگر را رفع نمایند. میشود همکاریهای خوبی در این زمینه صورت بگیرد. ما مشکلات سختافزاری زیادی داریم ولی با نوآوریها و خلاقیتهایی که میتواند صورت بگیرد شاید بشود کارهای خوبی انجام داد. به شرطی که صنایع به هم وابستهتر شوند. ما صنایع مادر دیگری داریم که میتوانند به صنعت چرم کمک کنند و این صنعت محدود نباشد. نقش حمایتی که دولت میتواند داشته باشد فقط همینجاست. دولت دارد یک سری حمایتهای مالی از صنعت ماشینآلات، شرکتهای دانشبنیان و سایر شرکتهایی که در علم و دانش پیشرو هستند میکند و ما از طریق حمایتهایی که دولت از آن صنایع میکند میتوانیم یک سری خدمات از آنها بگیریم. یک نمونه موفق داشته که راجع به بحث محیط زیست بوده است و قطعاً اگر پیگیری شود میتواند نمونههای موفق دیگری هم اتفاق بیفتد.