سرویس مد و لباس هنرآنلاین: سهراب رحیمی از معدود متخصصان مدیریت مد در ایران است و فعالان عرصه مد و لباس او را به‌عنوان مشاور برندسازی مد و پوشاک می‌شناسند.

ازجمله مدارک تحصیل سهراب رحیمی می‌توان به طراحی پارچه و لباس از دانشگاه هنر، مدیریت فشن از آکادمی فشن استانبول، مدیریت اجرایی از سازمان مدیریت صنعتی و مدیریت برندسازی از آکادمی برند ایران اشاره کرد.  

او معتقد است نقطه قوت و رمز شهرت و محبوبیت بسیاری از برندها، نحوه مدیریت آن‌ها است و چند دانشی و چندوجهی بودن این عرصه برایش بسیار جذاب است. مشروح گفت‌وگوی هنرآنلاین با سهراب رحیمی را در ادامه بخوانید:

آقای رحیمی، چگونه به عرصه مد و لباس و همچنین سایر حوزه‌های مرتبط با این رشته به ویژه مدیریت مد وارد شدید؟

من در ابتدا هیچ آشنایی با این رشته نداشتم. می‌خواستم در رشته دیگری تحصیل کنم و خانواده‌ام خیلی دوست داشتند که پزشکی بخوانم، اما به‌هیچ‌عنوان چنین استعدادی نداشتم در حالی که خواهرم استعداد داشت و اکنون متخصص قلب است. در کنکور شرکت کردم و قبول نشدم. به خدمت سربازی رفتم و آنجا ارشد یک سری از سربازها شدم. در آن زمان به ما دوماه مرخصی تشویقی دادند و در این بازه زمانی که به مرخصی می‌آمدم درس خواندم و در کنکور طراحی لباس شرکت کردم و در این رشته در دانشگاه هنر پذیرفته شدم. .وقتی دانشگاه هنر پذیرفته شدم، هیچ آشنایی با هنر نداشتم. در این حد که مداد B6 را نمی‌شناختم چه برسد به سایر ابزارهای تخصصی طراحی. حس کردم چقدر عقب هستم و تلاش کردم که به دوستانم برسم. همه تقریباً کلاس طراحی رفته بودند. من هم با پولی که قرض کرده بودم، دوره‌های یک‌ساله طراحی گذراندم. بعد کمی کارکردم. ترم سه بودم که یکی ازاستادانم گفت می‌توانی طراحی تدریس کنی؟ من آن زمان در جهاد دانشگاهی واحد کرج بودم. ابتدا کمی مردد بودم، اما قبول کردم. بالاخره برای اولین بار معلم طراحی شدم و بعد نرم‌افزارهای طراحی و گرافیکی به کارم اضافه شد. در این زمان حس می‌کردم معلمی به من کمک زیادی می‌کند و جرقه‌های مدیریتی در ذهنم زده شد. همین‌که به دانشگاه آمدم، دبیر صنفی خوابگاه و بعد دبیر صنفی دانشگاه. درنهایت اینکه طراحی پارچه و لباس را شروع کردیم. در واحدهای تخصصی نمره‌های خیلی خوبی می‌گرفتم، در واحدهای عمومی به‌شدت ضعف داشتم، مثل معارف و تاریخ اسلام و... حتی در این واحدها افتادم. با یک مجموعه‌ای شروع کردم به کار کردن و واحد طراحی آنجا ایجاد کردم. با خودم می‌گفتم این اتفاقاتی که رخ می‌دهد چیست؟ حس کردم که باید چشم‌اندازی داشته باشم. چشم‌انداز من این شد که می‌توانم در عرصه مدیریت طراحی پارچه و لباس در ایران بهترین شوم. برای این چشم‌انداز و نقاطی که در ذهنم در این حوزه شکل‌گرفته بود، گفتم برای مدیر طراحی پارچه و لباس شدن، چه جیزی لازم است؟ مدیریت. بنابراین شروع کردم یک سال دوره مدیریت اجرایی سازمان مدیریت صنعتی یک را گذراندم و بعد هم‌دوره دوم و چقدر دریای خوبی بود که می‌توانستم در آن شنا کنم و حس خیلی خوبی داشتم. آن‌ها به من گفتند مصاحبه دهید و در دوره ام بی ای شرکت کنید. هم به‌صورت کتبی هم حضوری توسط مدیران این سازمان مصاحبه شدم و شروع کردم به تحصیل در این مقطع. متأسفانه پایان‌نامه‌ای ندادم به این دلیل که به‌شدت درگیر کار شدم، نیاز مالی هم داشتم و فرصت نداشتم شش ماه بنشینم و بر روی پایان‌نامه‌ام وقت بگذارم. خیلی آرمان‌گرا بودم و می‌خواستم پایان‌نامه‌ام درجه‌ یک شود. در هرجایی که می‌رفتم حس می‌کردم این مدیریت آتش درون من است. در بچگی حس می‌کردم تیم فوتبالی دارم و آن‌ها را رهبری می‌کنم و وقتی پنجم ابتدایی بودم خاطرم هست توپ می‌خریدم همه دوستانم را صدا می‌کردم و تیم تشکیل می‌دادم و مسابقه برگزار می‌کردم. همین اتفاقات در دانشگاه هم افتاد. وقتی دبیر صنفی دانشگاه و نماینده کلاس شده بودم، دیدم به طور مثال مسابقات فوتبال برگزار می‌کردم، اردو می‌بردم فکر کنم هشت بار بچه‌ها را در آن دوران اردو بردم. در هر سازمان یا تولیدی می‌رفتم طراحی می‌کردم، ولی بیشتر حسم مدیریت طراحی بود.

سهراب رحیمی

فعالیت خود در عرصه مد و لباس را با چه حوزه‌ای آغاز کردید؟

فعالیتم را با منسوجات خانگی شروع کردم و سپس پوشاک مهدکودک، مدارس و ارگان‌ها را تولید کردم که به طور مثال پوشاک کارکنان هتل استقلال کار من بود. خیلی تجربه سختی بود، اما چیزهای زیادی یاد گرفتم. یک سال دو سال بعد در دانشگاه علم و فرهنگ شروع به تدریس کردم، آن‌قدر پول کمی به می‌دادند که تصمیم گرفتم به‌عنوان استاد دیگر وارد دانشگاه نشوم. پخش مواد غذایی برای من دانشگاه بزرگی برایم بود. آنجا بااینکه مدیر عملیاتی نبود، من مدیر واحد عملیاتی شدم و انبار زیردستم بود و آنجا شور و شوق مدیریتی من اوج گرفت و مثل یک ارتش عمل می‌کردم و همه باید دقیق می‌رفتند و می‌آمدند. در مجموعه‌های مختلف که به‌عنوان مدیر طراحی می‌رفتم، مدیر طراحی و تولیدشده بودم و به‌صورت تخصصی مدیر تولید پوشاک انبوه شدم که بالای صدهزار نسخه تولیدی در ماه داشتند. آنجا هم برایم دانشگاهی بود واقعاً و چیزهای بسیار زیادی یاد گرفتم. یادگیری برای من اصل مهمی بازی می‌کند و هر جا می‌روم حس می‌کنم از آن محیط چیزهای زیادی می‌آموزم. در آنجا کتاب‌های زیادی در مورد تولیدات ژاپنی‌ها و شرکت تویوتا خواندم و مدل تولیداتش، بهبود مستمر و... هر چیزی که از جنس مدیریت صنایع بود شب‌ها می‌خواندم، تصورش می‌کردم و فردا اجرا می‌شد.

در این مقاطع به عنوان مشاور نیز فعالیت خاصی داشتید و لطفاً بفرمائید این رویه چگونه به مقوله مدیریت مد منجر شد؟

بعد از آن تصمیم گرفتم که در حوزه مشاوره وارد شوم. مجموعه‌ای از من دعوت به کار کرد و دوباره مدیر توسعه مجموعه‌ای شدم که کاملاً ناکام شدم و تقریباً جزو اولین ناکامی‌هایم در مجموعه‌های پوشاکی بود که کار می‌کردم. سریعاً از آن مجموعه که با آنچه من فکر می‌کردم هم فرق داشت، خارج شدم و به این دلیل که وارد حوزه مشاوره شده بودم، دوره‌ای برگزار شد در مورد فشن از طرف دانشگاه فشن استانبول که شرکت در این دوره دانشگاه چهارم من محسوب می‌شد. خیلی از افراد در این دوره شرکت کردند، ولی من تا دو سال داشتم این دوره را هضم می‌کردم. سعی داشتم برندها بزرگ دنیا، کلاسترهای چین و...بخوانم. برندهای مطرح دنیا مثل زارا و پرادا و...را خواندم که نقاط قوتشان، طراح‌هایشان و مدیریت‌هایشان چگونه است. من طراحی پارچه و لباس خوانده بودم، بعد هم مدیریت و حالا می‌خواستم ببینم برندهای موفق چه‌کار می‌کنند که پیروز می‌شوند. زمانی که برندی در حال رشد است چه تجربیاتی در ارتباط با مشتری به دست می‌آورد و اهمیت دارد. همه این موارد را حس می‌کردم و ناخودآگاهم بود. به مرحله‌ای رسیدم که حس می‌کردم باید تحصیلاتم را تمام کنم تا بتوانم به صنعت پوشاک که به‌شدت به آن علاقه دارم نگاه کنم. این چندبعدی نگاه کردن من را در تحقیقاتم به سایت متممی رساند. در سایت متمم که دانشگاهی مجازی است چیزهای زیادی یاد گرفتم. به مصاحبه‌های دکتر شفیعی گوش می‌دادم و در دوره‌های ام‌بی‌ای برندینگ با عطش زیادی شرکت کردم و به این نتیجه رسیدم که برایم خیلی خوب بود. من نمی‌خواستم فقط با عینک طراحی پارچه به این برند نگاه کنم، بلکه من به عینک مدیریت، برندینگ و شناخت فشن و بازارهای دنیا هم نیاز دارم. چند دانشی بودن و چندوجهی بودن برایم لذت بسیار زیادی داشت. مثل میوه‌ای که رسیده، حوزه مد و لباس در ایران نیاز دارد که مدیران تولیدی‌ها، مزون‌ها و طراح‌ها و برندها بدانند که ما می‌توانیم مدیریت مد را که در دنیا به‌شدت توسعه پیداکرده را در ایران رواج دهیم. استاد مدیریت مد ما که در برندهای مطرح مثل ال سی واکیکی، زارا و در ترکیه و... فعالیت داشت، مثال خوبی عنوان کرد و گفت 980 رشته در حوزه مد وجود دارد. یکی از رشته‌ها  کنفرانس مدیریت مد است. یعنی برای اینکه کنفرانسی در حوزه مد برگزار کنند، در این رشته تحصیل می‌کنند. در سازمان مدیریت صنعتی که تحصیل می‌کردم، استاد مدیریت منابع مالی ما حرف خوبی می‌زد. می‌گفت رشته مشاور و پوزیشن مشاور را در دنیا سرچ کنید تا ببینید وقتی استخدامتان می‌کنند، چه چیزهایی تخصصی است. مدیریت مد در بین این فعالیت‌‌ها ناگهان برایم خلق شد بدون اینکه من در تلاش برای به وجود آوردنش باشم و باید بلوغ برسد و اول راه قرار داریم.

سهراب رحیمی

در بررسی هایی که انجام داده‌اید، حوزه پلتفرم در مد و لباس را چطور ارزیابی می‌کنید و به نظر شما چه راهکارهایی می‌تواند به توسعه این بخش کمک کند؟ به این دلیل که فضاهای مجازی هر روز رشد بیشتری پیدا می‌کنند و بازارهای سنتی در حال حذف و خروج از عرصه کسب‌وکار هستند.

ما در ایران روندهای تکمیلی و رساندن به بلوغ در چرخه عمر سازمان‌ها نداریم. یعنی اگر در مکاتب ادبی و هنری ما از رئالیسم شروع کردیم و رسیدیم به پست‌مدرنیسم، حتی در دانشگاه‌های ایرانی، حتی در مبحث طراحی بگوییم می‌خواهیم طراحی رئالیستی کنیم باید در دوره‌های بعدی حذفش کنیم تا از رئالیسم به مدرن و پست‌مدرن برسیم، در کسب‌وکار هم من حس می‌کنم همین وضعیت هست. ما به طور مثال عصر تولید داشتیم، صنعتی نشدیم بعد عصر فروش را داشتیم که در آنجا نتوانستیم همگام با دنیا پیش برویم. بعد عصر محصول را داشتیم که به همین صورت باز ما عقب هستیم و عصر بازاریابی و عصر پلتفرم‌ها. ما وقتی این اعصار را نگذرانده‌ایم چطور می‌توانیم در عصر پلتفرم‌ها موفق باشیم. برندینگ را که اصلاً نگذرانده‌ایم. بنابراین در پلتفرم‌ها که دنیا کاملاً به تکامل رسیده و یکی از آن‌ها اینستاگرام است که خیلی خوب رشد کرده است، پلتفرمی است که نسل قبلی‌اش در آنجا گرفته است مثل برندهایی مد و پوشاک خیلی خوب در آن عمل می‌کنند. مجموعه‌هایی مثل مدیسه، دیجی استایل و بامیلو آن‌طور که بایدوشاید نتوانستند موفق باشند و صرفاً کاسبی بوده است. اصلاً برندمحوری موردنظرشان نبوده، پس روح فروشگاه آنلاین یا شاپینگ را ندارند و چون ندارند ما حس می‌کنیم باید جای دیگری برویم. سرمنشأ آن از تولید ما هم هست. عدم وجود استانداردها، عدم وجود کار پژوهشی در کشور ما. ما نه کار تحقیقی کرده‌ایم، نه کار صنعتی و مارکتینگ و برندینگ. پس چرا باید در پلتفرم‌ها موفق باشیم؟ اینکه چه‌کاری می‌شود انجام داد؛ به نظر من مجموعه‌هایی که امروزه وجود دارند، مثل دیجی استایل به‌زور دیجی کالا بالاآمده، این حرف خودشان است. ما در این عرصه واقعاً هنوز ناقص‌الخلقه‌ایم.

در دوره‌های شش‌ماهه‌ آموزشی که برگزار می‌کنید، قرار است چه اتفاقی رخ دهد و این کارگاه‌ها چه سرفصل‌هایی را مدنظر قرار داده است؟ راهکارها برای جذب علاقه‌مندان به حضور در این کارگاه‌ها و بهره بردن از مطالب آموزشی شما چیست؟

من در صنعت موسفید کرده‌ام به این دلیل که در مجموعه‌هایی که بودم حرص می‌خوردم تا مجموعه‌های تولیداتی حداقل از وضعیت موجودشان به وضعیت حداقلی مطلوب برسد. در مجموعه‌هایی که تولید انبوه بود، سروکله زدن با تأمین‌کننده‌ها همین حالا هم سخت است چه برسد به هفت هشت سال قبل. استانداردسازی در حوزه مد و لباس دشوار است. مجموعه اگر به طور مثال پارچه‌ها را روی میز تولیدی می‌اندازد و می‌برد، نمی‌تواند همه دوخت‌هایش را به یک مجموعه بدهد، بلکه به طور مثال باید شلوارش را به یکجا و بالاتنه‌هایش را برای دوخت به‌جای دیگری بدهد. یک مجموعه در مشهد بود، یکی در دماوند و یکی در تاکستان شهریار بود و چند تا در جنوب شهر تهران که هرکدام با افکار مختلفی کار می‌کردند و این نشان می‌داد که استانداردسازی وجود ندارد. این بحث هم بحث همه مجموعه‌ها نیست. صاحبان مجموعه‌ها اصولاً واحدهای مدیریت مجموعه‌های صنعتی را نگذرانده بودند و یا مدیرعامل وظایف مدیرعاملی خود را نمی‌دانست. یک مدیرعامل ای دبلیواُ تی نوشتن سازمان خودش را نمی‌دانست چه برسد به اینکه بداند اس دبلیواُتی صنعت پوشاک اصلاً چیست؟ اس دبلیواُتی در فارسی می‌شود نقاط قوت، ضعف، فرصت‌ها و تهدیدها. امروزه یکی از ارزیابی‌کننده‌های مجموعه‌ها برای رسیدن به وضعیت‌هایشان است. همه ما به‌صورت تجربه‌ای کار می‌کنیم. صنعت ما تجربه محوراست. تجربه‌ای که ممکن است تکرار شود و نوآوری در آن نباشد. بنابراین فکر کردم آیا می‌توانند مدیران کسب‌وکار ما مدیریت عمومی یاد بگیرند و در این مدیر رفتار سازمانی‌اش، مدیریت مالی و... از این علم استفاده کند. من حس کردن به دلیل نبودن این علم یک نفر می‌تواند هم مارکتینگ بداند، هم مد و فشن در دنیا را بشناسد و بتواند کمک کند. دانش ترندها در دنیای مد و فشن که یکی دوسال است مطرح‌شده، هیچ‌کدام از برندهای ایران جز یکی دوسه برند، اندازه انگشتان یکدست نهایتاً، می‌تواند سطح کار یک برند را بالا ببرد. کارآمدی سیستم در این حالت نسبت به قبل خیلی بهتر می‌شود. در دوره‌های مشاوری که من می‌رفتم در بعضی از نمونه‌ها مستند وجود دارد. کار خاصی نمی‌کردم فقط دانش دنیا که در این عرصه وجود دارد را کپی می‌کردم. کپی کردن یعنی دانشی که کسب می‌کردم را ارائه می‌دادم. من می‌گفتم کایزن چیست و بهبود مدیریت چه تغییراتی می‌تواند در تولیدات یک پوشاک ایجاد کند؟ من با مجموعه کار می‌کردم که55 هزار تولید داشت و تولیدشان را به 150هزارتا رساندیم. به این دلیل که در برندها استانداردسازی رخ نمی‌دهد، هیچ‌کدام از برندهای غربی نمی‌توانند روی این‌ها سرمایه‌گذاری کنند که به‌عنوان پیمانکار پذیرفته شوند مگر در معدود مجموعه‌هایی که فنّاوری داشته باشند، استانداردسازی کرده باشند، پین داشته باشند، ساختار داشته باشند، مدیرعامل قوی و تولیدمحورداشته باشند تا بتواند ارتقا یابند. پس دیدگاه چند دانشی می‌تواند بسیار کمک کند به صنعت ما و می‌تواند اسمش مدیریت مد باشد.

سهراب رحیمی

به دلیل برخی ویژگی‌های ملی‌گرایی، دین‌گرایی و... ما ایرانیان منش  خاصی داریم. فکر می‌کنید این خصوصیات کشور ما در مقایسه با اروپا یا آمریکا که کمتر چنین درگیری‌هایی دارند، چقدر می‌تواند در راستای مدیریت مد تاثیرگذار باشد؟ شما در بحث مدیریت مد این مسئله را در نظر دارید و فکر می‌کنید با پیشرفت‌هایی که در تکنولوژی حاصل شده است، می‌توانیم فرهنگمان را در مدیریت مد لحاظ کنیم تا نتیجه مطلوبی برای یک شهروند دوستدار فرهنگ و دین‌مدار و علاقه‌مند به پیشرفت حاصل شود؟

در این اکوسیستمی که درمد و پوشاک وجود دارد، ما هنوز نتوانسته‌ایم این روندها را پله به پله بالا بیاییم، پس معلوم است که همه‌چیز ما یک خلأ و گپی دارد. مهم‌ترین و بهترین حالت این است که به نقطه بلوغ برسیم. این نقطه بلوغ می‌تواند سایر اتفاقات را به وجود آورد. دین و مذهب ما و خطوط قرمزش جزو فرهنگ ما است و اصلاً نمی‌توان آن را نادیده گرفتش. اینکه چه تعاملی ما می‌توانیم داشته باشیم و آن عنصرگرانبها را به دستی استفاده کنیم، این را نداشتیم و اسمش در حقیقت می‌شود مدیریت دیزاین. دیزاین با طراحی کاملاً فرق دارد. نفر دوم اپل مدیر دیزاین آن است؛ جاناتان هایف. وقتی نفر اول مدیرعامل شرکت است و نفر دوم جاناتان هایف که مدیردیزاین است و تفکر دیزاین دارد. با آقای مشکین همین چند روز پیش صحبت می‌کردم و می‌گفت ای‌کاش ما انجمنی داشتیم به اسم انجمن دیزاین. به این دلیل که دیزاین می‌تواند اتفاق‌ها را به وجود آورد. ما در دنیا اتفاقی داریم به‌عنوان فشن دیزاینر. طراح‌های صنعتی و نقاشان و... هم دیزاینر هستند. دیزاین منشعب از چند دانش است، فقط یک دانش نیست که طراحی کردن باشد. یکجا باید مشتری را ببینی یکجا باید بازار، مهندسی و دانش آن حوزه خاص و... را به دست آوری. به ندرت می‌بینید ما کنفرانس دیزاین داشته باشیم. همه امروز درمورد کالکشن های طراحی در جشنواره فجر صحبت می‌کنند، اما جلوتر از ما در اروپا و آمریکا تفکرشان دیزاین است. اگر این اتفاق بیفتد و ما بتوانیم از عناصر برگه‌های سنتی و مذهبی استفاده کنیم، می‌توانیم در این حوزه به رضایتمندی مشتری‌هایمان برسیم. اینجا ما یک گپ بزرگ داریم و در دانشگاه‌های ما که واقعاً به‌روز هم نیستند و عوامل دانشگاهی ما در تلاش هستند، می‌توانیم تأثیرگذار باشیم. همچنین در چشم‌انداز‌ها هم می‌شود تأثیر گذاشت. چشم‌انداز جوانان ما امروز نسبت به آینده چطور است؟ در حال حاضر ناامید هستند. در دانشگاه‌ها دانشجوهایی که با آن‌ها صحبت می‌کنم نسبت به آینده خودشان کاملاً ناامید هستند. این ناامید از اقتصاد، اجتماع و...می‌آید. اگر بازار را خوب بشناسیم، هرکس به‌عنوان شخصی یونیک و واحد می‌تواند برای خودش نیش مارکت کوچکی داشته باشد، مثل مزون‌هایی که چند سالی است درحال‌توسعه کار خود هستند و نسبت به گذشته خیلی موفق بودند، ولی وقتی چشم‌انداز پایین بیاید، نتایج هم افت می‌کند. حوزه مد و لباس کار زیادی دارد. از طرح‌های ایرانی و اسلامی ما خیلی در خارج از کشور استقبال می‌شود. در میلان، پاریس، لندن و منچستر و... برندهای کوچک محلی که در ژاپن یا چین وجود دارد به‌شدت استقبال می‌شود. در ایران هم اگر یک برند مشخص با رفتار برندی وجود داشته باشد، می‌تواند در خارج از کشور محصولی منحصربه‌فرد شود. همین حالا بستر وجود دارد. در دولت ما برخی وقت‌ها خرج‌های زیادی می‌شود، اما اثر کمی می‌گیرند. ای‌کاش در دولتی‌ها اتفاقاتی این‌طوری بیفتد و بهاداده شود. به دلیل شرایط اقتصادی همه دنبال کار خودشان هستند. کسی اگر قرار باشد ازخودگذشتگی کند سخت است برای یک هنرمند و تیم ورک می‌خواهد.

شما به‌عنوان یک مدیر، جایگاه ایران را در عرصه مد و فشن در دنیا چگونه ارزیابی می‌کنید؟ فکر می‌کنید با توجه به اتفاقاتی که افتاده هرچند با برندهای مطرح فاصله داریم، جای کار وجود دارد؟

ما قطعاً ازنظر سخت‌افزاری و نرم‌افزاری و  تفکر به‌شدت عقب هستیم. خوشبختانه با حضور شبکه‌های اجتماعی که با تلگرام به اوجش رسید، ممکن بود در گروه‌های تخصصی تعارضاتی با صحبت کردن پیش بیاید، شرایطی فراهم شد که باهم بتوانند بحث کنند. آدم‌ها ممکن بود از دست هم ناراحت شوند، اما همین تفکر باعث شد یک نفر با پنجره تولیدمحوری وقتی صحبت می‌کرد، یک نفر با نگاه مارکت محور صحبت کند. بارها و بارها من یک کلوپی بود به اسم کلوپ پوشاک مهندس امامی نساجی امروز آن را به وجود آورده بود. در آنجا در مورد آتسورس، پیمانکاری و بن سپاری صحبت می‌کردیم و کسانی که تولید محور بودند قبول نداشتند، ولی همین حالا خودشان دارند این کار را انجام می‌دهند. در مورد برند صحبت می‌کردیم و کسانی که قبول نداشتند آن را رد می‌کردند. این اتفاق باعث شد ما در یک‌ زمان به مفاهیم مشترک برسیم. کسی که به طور مثال چین می‌رفت، فیلم و عکس می‌گذاشت و می‌گفت ببینید چه کارخانه بزرگی دارند. کسی که یازده چرخ‌خیاطی در جمهوری داشت و می‌گفت من کارخانه پوشاک دارم، وقتی این فیلم را می‌دید که هزار وصد چرخ در کارخانه‌ای چینی وجود دارد، دیگر به خودش اجازه نمی‌داد بگوید من کارخانه‌دارم. به همین اندازه همه ما فکر کردیم تفکرمان کوچک است. اینکه فهمیدیم چقدر عقبیم و فکرمان کوچک است، باعث شد که بدانیم که نمی‌دانیم و همین باعث شد که شروع کنیم به یادگیری. مجموعه‌هایی هستند که تمایل دارند حتی کلاس خصوصی در ترکیه بروند تا بدانند و یاد بگیرند و از مشاورانی که وجود دارند، بیاموزند. استاد مدیریت مد ما استایلیستی داشت که در نیویورک بود. یعنی او استایلیست اختصاصی داشت. استایلیست‌ها در یکی از رشته‌های منشعب از حوزه فشن کسانی هستند که کالکشن همه برندها را می‌بینند و به شخص برای لباس مجلسی، رسمی، اجتماعی و ... ایده می‌دهند. استاد مدیریت مد ما بااینکه شناخت کاملی از استایلینگ داشت، با خیلی از مجموعه‌ها کارکرده بود، فهمیده بود که یک نفر باید اختصاصی کارکنان استایلش را هدایت کند. بنابراین تخصصی شدن با فضاهای مجازی برای ما اتفاق افتاد البته که ما به بلوغ نرسیده‌ایم وصرفا دوره کلی را در تخصصی شدن می‌گذرانیم، اما همین هم خیلی خوب است. اینکه می‌پرسید چقدر عقب هستیم، باید بگویم ما عقب هستیم و در چهار پنج سال گذشته خیلی جلوتر رفتیم.

آیا با تکیه بر دیدگاه مدیریتی، شاهد برندسازی در حوزه مد ایرانی هستیم؟

در سال 98 در اینستاگرامم هم مطرح کردم، گفتم این سال، سال ورود خیلی از برندها به بازاریابی است. در بازاریابی ما باید برای مخاطبمان ارزش خلق کنیم و به رضایت‌مندی برسانیم. باید تقاضا و عرضه مشخصاً حس شود. روی محصول، خدمت، قیمت، مکان‌های فروش، تبلیغ که از ابزارهای بازاریابی است، روی فرآیندهایمان که مسئله جدی و مهمی است، روی تجربه و تجربه مشتری باید کارکنیم. اگر روی این موارد کار نکنیم، باید از این عرصه کنار بکشیم. شما به‌عنوان مشتری وقتی می‌روید به یک فروشگاه، می‌بینید فروشنده رفتار مناسبی ندارد، اجناس فشرده است و... دیگر اگر مجبور نباشید، وارد آن مجموعه نمی‌شوید. یک سری از کسب‌وکارها، فهمیدند که مهم است و وقتی مشتری خرید انجام می‌دهد، از او بپرسم راضی بود یا نه حالش بهتر می‌شود. اگر به حرف مشتری گوش دهیم و فرآیند محصول را دیزاین کنیم، در این حالت مشتری‌ها بازهم آزما خرید می‌کنند. من سال 98 را سال پوزیشن کردن یا جایگاه سازی کسب‌وکارهای ایرانی روی صحنه مد می‌دانم.

به طور مثال از دوستی شنیدم که چند سال پیش از هاکوپیان کت‌وشلوار خرید کردم و این برند همچنان سالروز تولد و سالگرد ازدواجم را به من تبریک می‌گویند. به نظر کار دشواری نیست پس به چه دلیل همه چنین کارهایی نمی‌کنند؟

کار سختی نیست. من با خیلی از تولیدکنندگان پوشاک کودک دوست هستم و به کارخانه‌های تولیداتشان هم رفته‌ام، دیدم که چه می‌کنند و با آن‌ها مذاکره کردم، دلیلش این بوده که بازار ایران بسیار بکر بوده و وقتی همه می‌توانستند بفروشند، چرا هزینه کنند که مشتری را راضی کنند. تصورشان این بوده که خودشان می‌فروشند و نیازی به این کارها نیست. اگر ما عاشق برند و کسب‌وکارمان باشیم، برایمان اهمیت خواهد داشت که چه کسی برندمان را خریداری می‌کند و کجا برند ما تعریف می‌شود. با مشتری‌ها برند ما تعریف می‌شود. پس برای ما مهم است که مشتری به نهایت رضایت برسد. نه اینکه با یک تکمیل و دیزاین و پارچه نامناسب، درجای نامناسب و توسط آدم نامناسب و... برند ما به دست مشتری برسد. در بخش‌بندی بازارمان گاهی ما اشتباه می‌کنیم. به طور مثال در شهریار شاید کسی کار گران و خیلی برند نخواهد. لزومی ندارد ما آنجا باشیم. این یعنی ما عاشق کارمان نیستیم که چنین اشتباهی می‌کنیم.

فکر می‌کنید نکاتی هست که برای رشد و حضور بهتر برندهای مد و لباس باید به مخاطبان گفته شود تا موفق‌تر بتوانند در این عرصه حاضر شوند؟

من کاملاً در حال یادگیری و همچنان دانشجو هستم. ما هر جا که می‌رویم و با هر آدم جدیدی که آشنا می‌شویم، امکان یادگیری وجود دارد. اگر حس کنیم موفق هستیم و بزرگ‌ شده‌ایم، آن روز، روز تلخ ما خواهد بود. اصلاً خودم را موفق نمی‌دانم و بعضی روزها اشتباه کرده‌ام. اشتباهات گاهی چیزهای زیادتری به ما یاد می‌دهد. 90 درصد کسب‌وکارهای مد و فشن در دنیا ورشکست شده‌اند. آن‌هایی که موفق هم شده‌اند و برندهای شناخته‌شده‌ای هستند، ممکن است دچار شکست شده باشند، اما باقدرت و سماجت و با اراده و تصمیم درست دوباره شروع به کارکرده‌اند. زمانی که مدیریت کسب‌وکار می‌خواندم، فکر می‌کردم هرچه یاد می‌گیرم باید فردا در کار اجرا کنم. این نکاتی است که ما می‌خوانیم و اگر بذری کاشتم شاید حالا شکوفه داده است. از سال 82 که به‌عنوان طراح با یک مجموعه شروع به  کارکردم، دیدگاه طراحی‌ام را که اجرا می‌کردم، بذرهای کار من بوده است. سالی که طراحی لباس خواندم و شور و شوقم به من گفت بروم طراحی تدریس کنم، همه این‌ها بذرهایی بوده که امروز به‌عنوان میوه و اثر بذرها بعد از کاشت، داشت، برداشت به آن رسیده‌ام. بذرها اگر در زمان مناسب کاشته شود می‌تواند اثربخشی و تصمیم درست باشد. از هر کسی می‌پرسم دلیل موفقیتت چیست، می‌گوید تصمیم درست. تصمیم درست در انتخاب آدم‌هایی که استخدام می‌کنیم و وارد گروهمان می‌شوند. تصمیم درست که حالا چه کنشی در مجموعه‌مان و در فروشگاه‌هایمان به وجود آوریم. همه این‌ها بسیار اهمیت دارد. چیز دیگری که باید بگویم و در مصاحبه قبلی‌ام گفتم باز تکرار می‌کنم. کسب‌وکارها آینه تمام معنای  وجود و تفکر ما است. هرکس به‌اندازه خودش. خودشناسی می‌تواند کمک کند تا آینه شفاف‌تر شود.

انتخاب کسب و کارها تا چه اندازه به روحیه افراد بستگی دارد؟

درون ما در کسب و کارمان به‌شدت اثر می‌گذارد. تمام کسب‌وکار ما ذهنیت ما است. چه‌بهتر که آشغال‌هایی که در ذهن داریم خارج شود و چیزهای تازه‌ای جای آن را بگیرد. مدیریت مد می‌تواند یکی از آن پلتفرم‌هایی باشد که افراد به آنجا بیایند و ببینند که آیا مدیریت زنجیره تأمین در سازمانشان خوب انجام می‌گیرد یا نه. اصلاً یک‌چیز خیلی مهم اینکه قبل از بالا رفتن نرخ دلار بیزینس مدل تولیدکننده یک‌چیز بود و حالا یک‌چیز دیگرست. بالا رفتن نرخ دلار با بیزینس مدل‌های بعدی باید تغییر کند وگرنه مجموعه از هم می‌پاشد. مجموعه‌هایی که همین حالا آلوده به گذشته هستند، مجموعه‌هایی هستند که ضرر می‌دهند، ولی خودشان متوجه نمی‌شوند. دوره‌ای که دوره توسعه فردی بود و بعدازآن دوره‌های دیگری برایم شکل گرفت و با دکتر مرتضی ایمانی راد که دکتری اقتصاد و مطالعات اجتماعی دارد، این دوره را گذراندم. در این دوره مبحثی را مطرح کرد تحت عنوان دنیای کوآنتومی. دنیا به‌طورکلی از اقتصاد و اجتماع و... همه‌چیز در حال کوانتومی شدن است. یعنی همه‌چیز در حال غیرقطعی شدن است.

سهراب رحیمی

و در پایان لطفاً اگر نکته‌ای از قلم افتاده است، ذکر بفرمائید.

اگر ما مدیریت را نشناسیم و مباحث مدیریت مد، مارکتینگ، ترندها و... را یاد نگیریم می‌بازیم و در بازی‌های جنگ‌های اقتصادی شکست می‌خوریم. آمریکا و چین واقعاً دارند این جنگ را انجام می‌دهند. چرا باید در مقابل چین و ترکیه شکست بخوریم؟ ما مثل زمان جنگ باید فکر کنیم این هم جنگ است و باید آدم‌ها را امیدوار کنیم تا شغل‌ها از بین نرود. من مثل یک سرباز کوچک هستم و شما در حوزه خودتان در رسانه همین‌طور هستید. انجمن‌ها و اتحادیه‌ها و تک‌تک افراد  باید متحد باشند. ایگو و منیت ما باعث می‌شود موفق نشویم. ما با ابزارهایمان می‌جنگیم و جنگ بر عهده همه ما است. اتحاد می‌تواند اتفاق خوبی باشد و مد ایران در پرتو این مهم قطعاً شکوفا خواهد شد.