سرویس مد و لباس هنرآنلاین: شاهین فاطمی نامی آشنا در هنر صنعت مد و لباس ایران و جهان است. او در مسند مدیرعاملی برند مطرح چرم درسا ایستاده است که در عرصه پوشاک چرم جهان و به‌ویژه جغرافیای خاورمیانه نامی آشنا به شمار می‌رود. فاطمی و همراهانش این روزها دیگر خود را به حوزه پوشاک چرم محدود نکرده و کافه درسا مصداقی از تفاوت‌های این برند با دیگر فعالان در امر مشتری‌مداری است.

مدیرعامل برند چرم درسا مهمان نوروزی هنرآنلاین شد. در ادامه مشروح گفت‌وگو با این کارآفرین و فعال موفق در عرصه مد و لباس را بخوانید:

آقای فاطمی، شما به‌عنوان یک کارآفرین و یک مدیر جوان در کشور ما شناخته‌شده هستید. لطفاً در شروع گفت‌وگو از پیشینه خودتان و مراحلی که طی کردید تا به یک کارآفرین و صاحب برند تبدیل شود بگویید.

من شاید بر حسب یک اتفاق وارد این وادی شدم چون خانواده‌ام تجربه‌ای در این زمینه نداشتند. دوستی داشتم که در خانه‌اش به صورت دستی محصولات چرمی تولید می‌کرد. ایشان 10-12 جاسوئیچی تولید کرده بود که من گفتم بده این‌ها را برایت بفروشم. تعجب کرده بود ولی من به هر طریقی توانستم آن‌ها را بفروشم. خیلی خوشحال شده بودم. آن موقع چشم‌اندازم، "درسا" و مسئله برندینگ نبود بلکه فقط به دنبال این بودم که یک چیزی بسازم. عاشق ساختن بودم و یادم است وقتی بچه بودم هم رادیو تعمیر می‌کردم. خلاصه به دوستم گفتم تو دوباره جاسوئیچی بساز تا من بفروشم. ایشان هم 10-20 جاسوئیچی دیگر ساخت و من فروختم. در ادامه به دوستم گفتم بیا یک کارگاه اجاره کنیم. گفت مگر دیوانه‌ شده‌ای؟ ده جاسوئیچی فروخته‌ای و به فکر راه انداختن کارگاه افتاده‌ای؟! گفتم وقتی توانسته‌ایم 10 جاسوئیچی بسازیم، شاید بتوانیم بیشتر هم بسازیم. خلاصه دوستم را متقاعد کرد که می‌شود این کار را انجام داد ولی مسئله این بود که کجا را به‌عنوان کارگاه در نظر بگیریم. یک دوست دیگری داشتیم که پشت بام خانه‌شان پر از خرت و پرت بود. رفتیم از مادر ایشان خواهش کردیم نصف آن پشت بام را به ما اجاره بدهند و ما پول اجاره را هم به ایشان بپردازیم. ایشان هم به خاطر دوستی من با پسرشان لطف کردند و قبول کردند. من و دوستم خیلی خوشحال شدیم. رفتیم پشت بام آن خانه را تمیز کردیم و یک کارگاه 15 متری برای خودمان درست کردیم؛ کارگاهی که نه دستشویی داشت، نه آب و نه حمام. کار کردن در آنجا خیلی سخت بود ولی به هر حال ما شوق داشتیم.

آن موقع چند ساله بودید؟

19 سال داشتم و سرباز بودم. در دوران سربازی با دوستی به نام امیرکاظم پورمحمدی آشنا شدم. آقای پورمحمدی که در کنار من یکی از بنیان‌گذاران برند "درسا" است، کار دوخت بلد بود که من از ایشان خواهش کردم با من شریک شود. ایشان گفت من به این شغل اعتقادی ندارم ولی به تو و آن عشق و انرژی‌ای که در صورت و حرف‌هایت هست باور دارم و به همین خاطر با تو شریک می‌شوم. در نتیجه من و آقای پورمحمدی کارمان را شروع کردیم و آن دوستی که جاسوئیچی درست می‌کرد، راهش از راه من جدا شد. ایشان گفت به این کار اعتقاد ندارد و می‌خواهد وارد کار دندان‌سازی شود. در نتیجه من و امیرکاظم پورمحمدی کارمان را دو نفره شروع کردیم و تمام پشت بام خانه دوستم را هم اجاره کردیم و کارگاهمان شد یک کارگاه 30 متری. با هم جشن گرفته بودیم که یک کارگاه 30 متری داریم و به مرور خوشحالی‌مان بیشتر هم شد چون موفق شدیم طبقه پایین آن ساختمان و بعدها کل 4 طبقه ساختمان را بگیریم و با 200 پرسنل شروع به کار تولید کنیم. من بعد از سربازی با همسرم آشنا شدم و ازدواج کردم. پدر خانمم شرط کرده بود که برای ازدواج با دختر ایشان حتماً باید لیسانس بگیرم که من رفتم مهندسی صنایع خواندم. آن موقع کمی هم تنبل بودم ولی بعدها متوجه شدم عقل و دانش باید همراه با هم پیش بروند. حتی مدتی بعد رفتم مدرک‌های MBA و DBA هم گرفتم. من معتقدم انسان‌ها باید از نظر مغزی، روحی و جسمی رشد کنند و اگر این سه اتفاق نیفتد، حتماً یک جایی لطمه می‌بینند.

شاهین فاطمی هفت سین 97

برند "درسا" چه زمانی تأسیس شد؟

"درسا" الآن در سومین دهه فعالیت خودش است. البته این برند با نام "درسا" از اوایل دهه 80 شروع به کار کرد ولی پیشینه‌ای که من در دهه 70 داشتم هم مرتبط با "درسا" است و فقط آن موقع اسم برند مشخص نبود و به‌طور کلی مسئله برندسازی در کشور جا نیفتاده بود. من فعالیت برند "درسا" را به سه دوره تقسیم می‌کنم. اسم دوره و دهه اول که مربوط به دهه 70 می‌شود را دوره تولید می‌گذارم چون آن موقع تمام عشق و نگاهمان به تولید بود و فقط به دنبال این بودیم که تکنولوژی روز را وارد ایران کنیم و در امر تولید به کار بگیریم. سال 78 موفق شدیم بزرگ‌ترین کارخانه چرمی را در جاجرود تهران تأسیس کنیم که دو هزار متر فضای تولید آن بود و 8 ساختمان داشت. تأسیس آن کارخانه در سن 27-28 سالگی برای من یک پیروزی بود ولی متأسفانه نتوانستیم آن کارخانه را نگه داریم چون هر چه که داشتیم را فروخته بودیم و وقتی وارد کار شدیم، دیدیم دیگر پولی برایمان باقی نمانده که برای خرید مواد و پرداخت دستمزد به کارکنان کارخانه بپردازیم. 180 میلیون تومان برای آن کارخانه هزینه کرده بودیم که آن موقع پول هنگفتی بود. متأسفانه خیلی دوران سختی پیش آمد و ما مجبور شدیم کارخانه را تعطیل کنیم و دوباره به محل قدیمی کار خودمان برگشتیم.

تأسیس یک کارخانه و به‌سرعت ورشکسته شدن آن باعث نشد که به اعتبار شما لطمه‌ای وارد شود؟

نه خوشبختانه. ما با کارمان برای خودمان دوست و اعتبار ایجاد کرده بودیم و مدیران کارخانه‌های دیگر ارتباط خوبی با ما داشتند. به همین خاطر بعد از این‌که کارخانه ما ورشکسته شد، بعضی از این کارخانه‌ها با ما همکاری کردند. در واقع ما یک فرهنگ جدید را شروع کردیم و بعضی از ماشین‌آلات کارخانه را به تولیدی‌های دیگر دادیم تا آن‌ها برای ما تولید کنند. یعنی ما خودمان کار طراحی و مدیریت مواد را انجام دادیم و دوخت و دوز را به سابلایرها سپردیم. دهه اول دهه 70 را تقریباً به همین شکل به پایان رساندیم ولی در دهه دوم مسیر کارمان به سمت دیگری رفت. در ابتدای دهه 80، مرزها باز شده بود و مردم به خارج از کشور می‌رفتند و می‌آمد و از سوی دیگر، عصر ارتباطات آغاز شده بود و اینترنت کم کم داشت خودی نشان می‌داد. بنابراین توقع مردم از محصول، فراتر از کیفیت معمول شده بود و آن‌ها چیزی بیش از این می‌خواستند. در نتیجه من فکر کردم که اگر می‌خواهیم موفق شویم و پیشرفت کنیم، باید به موضوعی فراتر از محصول، دوخت و چرم فکر کنیم. تحقیقات کردیم و مشاوره گرفتیم تا این‌که متوجه شدیم یک کلمه‌ای به نام "برند" وجود دارد. آن موقع آقای پشنگ، یکی از تولیدکننده‌های قدیمی کشور که فکر کنم به ایتالیا مهاجرت کردند، به من گفتند که می‌شود برای محصولی که تولید می‌کنی، اسم بزاری و خودت را به‌عنوان یک برند ایرانی به بازار معرفی کنی. این‌طور شد که ما بر حسب اتفاق، اسم "درسا" را برای برندمان انتخاب کردیم و کارمان را از ابتدای دهه 80 آغاز کردیم. درسا نام دخترم است منتها برند درسا 7-8 قبل از دخترم متولد شد.

زمانی که برند "درسا" را راه‌اندازی کردید، چشم‌اندازتان از یک برند ایرانی چه بود و فکر می‌کردید چه کار باید انجام بدهید تا در گام‌های نخست زمین نخورید و بتوانید به کارتان ادامه بدهید؟

ما گفتیم باید این برند را خیلی شیک عرضه کنیم و خدمات و قیمت‌گذاری‌های یکسان داشته باشیم چون می‌دانید آن موقع محصولات قیمت مشخصی نداشتند و یک فروشنده ممکن بود یک محصول را در طول روز به ده قیمت متفاوت بفروشد. ما سعی کردیم این قیمت‌گذاری را ایجاد کنیم و در ضمن، اعتماد را هم در تولید و هم در فروش به وجود بیاوریم. بر همین اساس، اولین فروشگاهمان را سال 81 در شهرک غرب احداث کردیم که یک فروشگاه چرمی با قیمت‌گذاری یکسان، خدمات دو ساله و دکور شیک بود و همه را جذب خودش کرد. آنجا آغاز برندینگ ما بود و به همین خاطر من اسم دهه دوم فعالیت‌هایمان را دهه برندینگ می‌گذارم.

در دهه دوم فعالیتتان چه اتفاقاتی افتاد؟

من شروع به توسعه فروشگاهی کردم و مدیریت نوین برند خواندم. در همان سال‌ها بود که من رفتم دوره‌های MBA و DBA را تکمیل کردم که بتوانم دانش خودم را افزایش بدهم. ما در نمایشگاه‌هایی در باکو، ترکیه، آلمان و آفریقای جنوبی غرفه گرفتیم و در باکو حتی شعبه هم زدیم. در دبی هم یک شرکت تأسیس کردیم. در داخل کشور هم مدل نوین تبلیغاتی را شروع کردیم و برای اولین بار با حمید گودرزی به‌عنوان یک مدل تبلیغاتی قرارداد بستیم که استقبال بدی نبود و این مرز همین‌طوری ادامه پیدا کرد.

ما سعی کردیم زیرساخت‌های برند "درسا" را هم اصلاح کنیم تا مشکلی که برای کارخانه‌مان در سال 78 پیش آمد، برای برند "درسا" پیش نیاید. سال 84 یا 85 یک قرارداد 60 میلیون تومانی بستیم که سیستم‌های نرم‌افزاری‌مان را اصلاح کنیم. به هیچ وجه نمی‌خواستم به دلیل بی‌اطلاعی و مشکلاتی که ممکن بود به وجود بیاید، کار برند به تعطیلی و ورشکستگی برسد. بنابراین هر کاری که لازم بود انجام بدهیم تا برند سر پا بماند را انجام دادیم. یکی از این کارها، توسعه نیروی انسانی بود. ما متوجه شدیم که نیازمند یک نیروی انسانی وفادار و متخصص هستیم. بنابراین یک نوع استراتژی در حوزه HR (منابع انسانی) پایه‌گذاری کردیم تا انسان‌هایی بسازیم که تفکر و رویکردشان منطبق با تفکر و رویکرد برند "درسا" است. آدم‌های جدید را سر کار آوردیم و با آدم‌های قدیمی که دوست نداشتند با ما بمانند، خداحافظی کردیم. 60-70 درصد پرنسل برند را تغییر دادیم و نیروهای جوان، مستعد و با تلاش را استخدام کردیم تا برند را توسعه بدهند تا این‌که در اواخر دهه 80 توانستیم یک برند خوب و محبوب به نام "درسا" بسازیم و با استقبال خوب جامعه مواجه شویم.

یکی از مؤلفه‌های ساخت یک برند در همه جای دنیا، محبوبیت و همان حس خوبی است که مصرف‌کنندگان از خرید محصول آن برند به دست می‌آورند وگرنه برندهای زیادی هستند که در حد بضاعتشان کار تولید را انجام می‌دهند. برند "درسا" طبقه خاصی از جامعه را هدف قرار داده است که توانسته به این محبوبیت برسد؟

واقعیت این است که ما از روز اول دوست داشتیم یک کالای متفاوت و مرغوب تولید کنیم. بالطبع وقتی یک کالا مرغوب‌تر است و طراحی متفاوت‌تری دارد، قیمتش متفاوت می‌شود و وقتی قیمتش متفاوت باشد، فقط قشر خاصی از جامعه می‌توانند آن را بخرند. البته من فکر می‌کنم برند "درسا" مدیون تمام اقشار جامعه است و خود من هم عاشق تمام اقشار هستم. ما برندمان فقط برای قشر خاصی از جامعه نیست ولی ممکن است یک گروهی بتوانند آن را خریداری کنند و گروه‌های دیگر از منافع دیگرش استفاده کنند. مثلاً از طریق ایجاد شغل، گروه‌های دیگر هم از منافع برند "درسا" بهره‌مند می‌شوند. من دوست داشتم به آن گروهی که معتقد بودند کالای ایرانی کالای بی‌کیفیتی است، ثابت کنم که در ایران هم می‌شود کالای با کیفیت تولید کرد و خوشبختانه این باور را ایجاد کردیم. از همین رو توانستیم در دهه سوم فعالیتمان به یک اندیشه‌های نو دست پیدا کنیم که به همین خاطر اسم دهه سوم را دهه اندیشه گذاشته‌ایم. دهه سوم، همزمان با عصر ارتباطات و شبکه‌های اجتماعی شد و دیگر عصری نیست که بتوانی بگویی من یک برند دارم. در حال حاضر برند یعنی فرهنگ و رفتار یک پارچه. الآن دیگر نمی‌توانیم بگوییم فقط می‌خواهیم برندسازی کنیم بلکه برند جزو الزامات اصلی است و در قالب آن باید تولید اندیشه کنیم. ما باید با آدم‌ها زندگی کنیم.

من در سخنرانی‌ام در رویداد جهانی تدکس (tedx)، تئوری خودم را در مورد این دادم که چطور می‌توانیم تفکر برندینگ احساسی (عاطفی) را ایجاد کنیم. تئوریسین این تفکر، مارک گوب است که 15 سال پیش این تئوری را ارائه داد که اگر برندها بتوانند خودشان را از نظر احساسی با آدم‌ها گره بزنند، برندهای موفق‌تری هستند. من در سخنرانی‌ام در تدکس درباره این‌که چطور می‌توانیم این احساس و عاطفه را به وجود بیاوریم صحبت کردم. بر اساس تئوری Emotional Branding، ما به جای‌ این‌که محصول را به مصرف‌کننده‌ها بفروشیم، باید با آن‌ها زندگی کنیم. ما بر اساس همین تئوری، برندهای لایف استایل خودمان، "خانه درسا" و "کافه درسا" را راه‌اندازی کردیم و تفکر نوینی را در برند "درسا" به وجود آوردیم که به جای فروختن محصول به مشتری، با مشتری زندگی کنیم.

شاهین فاطمی

به سه دهه و دوره از فعالیت‌ برند "درسا" اشاره کردید، فکر می‌کنید گام بعدی که برند "درسا" باید بردارد چیست؟

اتفاق آخری که در برند "درسا" خواهد افتاد، پیدا کردن هویت بین‌المللی است. الآن برندهای قوی دیگر ملی نیستند و هویت بین‌المللی پیدا کرده‌اند چون ما در داخل دهکده جهانی هستیم و نگاه مشتری هم در داخل این دهکده یک نگاه جهانی است. بنابراین باید خواسته‌ها و قوانین برند هم جهانی باشد تا پایدار بماند. امیدوارم برند "درسا" بعد از سال 1400 که وارد دهه چهارم فعالیت می‌شود، بتواند به یک شرکت بین‌المللی تبدیل شود. ما قصد داریم همچین گامی را برداریم و به همین خاطر به‌عنوان اولین برند در خاورمیانه، لایسنس برند سواروسکی را گرفتیم و مدیرعامل سواروسکی را اخیراً به تهران آوردیم. ما یک زمانی دغدغه این را داشتیم که مگر ممکن است برند ایرانی شکل بگیرد؟ اما حالا با لوکس‌ترین برند اروپایی قرارداد پارتنرشیپ بسته‌ایم. قرارداد پارتنرشیپ با نمایندگی خیلی فرق می‌کند. ما همه می‌توانیم نمایندگی سواروسکی را بگیریم ولی این‌که با سواروسکی قرارداد ببندیم و به جای آن‌ها تولید کنیم خیلی مهم است. برند "درسا" تنها برند خاورمیانه در بخش جواهرات و چرم است که توانسته لایسنس برند سواروسکی را بگیرد.

فکر می‌کنید برندهایی نظیر "درسا" چقدر این قابلیت را ایجاد کرده‌اند که برندهای معتبر جهانی بیایند فعالیت‌های ما در زمینه پوشاک را رصد کنند و این اتفاق منجر به یک سری همکاری‌های بین‌المللی شود؟

ما در کشوری زندگی می‌کنیم که ریشه‌های فرهنگی و هنری‌اش بسیار غنی است ولی متأسفانه این ریشه‌ها زنده نکرده‌ایم. من چند سال پیش در یک سمینار مجازی بودم که کوین کلر، پدر برندسازی جهان می‌گفت ما اگر بخواهیم برند بسازیم، نیازی نیست برویم یک محصولی را از یک برند دیگر کپی کنیم و بگوییم ما این محصول را از شما بهتر تولید کرده‌ایم. این امکان‌پذیر نیست و برندسازی یک راه بیشتر ندارد؛ این‌که ریشه‌های خودمان را پیدا کنیم و آن‌ها را به دنیا عرضه کنیم. حالا من می‌گویم چرا این اتفاق در صنایع دستی ما نیفتاده است؟ متأسفانه ما هیچ‌وقت نیامدیم هنر سنتی خودمان را با زندگی امروزمان منطبق کنیم. در همه جای دنیا دارند ریشه‌های قدیمی خودشان را امروزی می‌کنند ولی ما این کار را انجام نمی‌دهیم. ما اگر بخواهیم حرفی برای دنیا داشته باشیم، نیاز نداریم چیزی را اختراع کنیم چون ما ریشه‌های هنر را داریم و می‌توانیم همین ریشه‌ها را به شکل امروزی‌تر ارائه بدهیم. دولت، مردم و کارآفرین‌ها باید دست به دست هم بدهند تا این اتفاق بیفتد. یکی از کمک‌ها این است که رسانه ایجاد کنیم و به مردم بگوییم خریدن کالای ایرانی که برگرفته از فرهنگ این سرزمین است باعث رشد فرهنگ و اقتصاد کشور می‌شود تا مردم به انجام این کار تشویق شوند. ما اگر بتوانیم این کار را انجام بدهیم، می‌توانیم ریشه‌های خودمان را از صندوقچه‌ها بیرون بیاوریم، به شرط این‌که مسیر صحیح را برویم. مسیر صحیح این است که پارچه‌ها و هنرمان را از صندوقچه‌ها در بیاوریم، گردش را بتکانیم و با هنر و سبک زندگی امروزی تلفیقش کنیم. این همان کاری است که برند "درسا" در طراحی کلکسیون‌های سواروسکی دارد انجام می‌دهد.

چندی پیش از اولین کلکسیون‌های برند "درسا" در همکاری با سواروسکی رونمایی کردید که همان‌طور که خودتان گفتید، محصولاتی را با تلفیق از فرهنگ ایرانی با نیازهای روز انسان در زمینه پوشاک ارائه بدهید. در مورد این کلکسیون‌ها توضیح بدهید.

ما در شروع کارمان با سواروسکی، 4 کلکسیون "ترمه"، "لاوین"، "خنت" و "تاروس" را طراحی کردیم که کلکسیون "ترمه"، بته‌جقه‌های ایرانی بود. اسم کلکسیون دوم را "خنت" گذاشتم، یعنی آواز خواندن به گوش کویری. کلکسیون سوم را از پترن و نقش درسا برداشتیم و کلکسیون چهارم که "تاروس" بود را از قله سهند برداشتیم و آمدیم با کریستال‌های مدرن سواروسکی تلفیق کردیم تا خانم‌ها بتوانند این‌ها را با لباس‌های امروزی استفاده کنند. الآن دیگر کسی با لباس محلی وارد اجتماع نمی‌شود ولی در لباسش می‌تواند ریشه‌های محلی و ایرانی باشد. بنابراین اشتباهی که ما در صنایع دستی مرتکب شدیم را نباید در مورد پوشاک هم تکرار کنیم. همین اواخر برند "گوچی" کلکسیون جدید خودش را با تصویر دختران قاجار و پوشش آن‌ها به نمایش گذاشت. وقتی آن‌ها بتوانند این کار را انجام بدهند، ما هم می‌توانیم ولی به صبر، حوصله و دانش نیاز داریم. ضمن این‌که باید به لحاظ رسانه‌ای هم قوی‌تر عمل کنیم. ما الآن مجلات مد به معنای واقعی که راجع به سبک پوشش بنویسند، نداریم. این خودش خیلی می‌تواند کمک‌کننده باشد. مطلب دیگر این است که ما همه از هم دور هستیم و جایی نداریم که همه بتوانیم اطلاعات صحیح را رد و بدل کنیم. یعنی دانشجوها با هم فاصله دارند، رسانه‌ها با دانشجوها فاصله دارند، ما با رسانه‌ها فاصله داریم و رسانه‌ها هم با هم فاصله دارند. اگر بتوانیم این فاصله‌ها را کم کنیم، حتماً به هدفمان نزدیک‌تر خواهیم شد.

یکی از اتفاقات خوبی که در برند شما می‌افتد، دادن گارانتی به مشتریان است که به افزایش جلب اعتماد مشتریان کمک می‌کند. این را تا کجا پیش خواهید برد؟

ما تا دو سال هر اتفاقی که برای محصولات کیفمان بیفتد را ضمانت می‌کنیم. ابتدا کیف را تعمیر می‌کنیم و اگر تعمیر نشد آن را با معادلش عوض می‌کنیم یا اگر ببینیم مشتری رضایت ندارد، پولش را پس می‌دهیم. من معتقدم برند "درسا" باید حس لذت را برای مشتری به وجود بیاورد چون قرار است با آن‌ها زندگی کند. ما "کافه درسا" را زدیم که شعف "درسا" را نشان بدهیم و با مشتری‌هایمان زندگی کنیم. مشتری‌ها در کافه "درسا" بدون این‌که از ما خرید کنند، با یکدیگر راجع به غم و شادی حرف می‌زنند و با ما زندگی می‌کنند. من برخلاف این جمله رایج که می‌گویند همیشه حق با مشتری است، فکر می‌کنم که این‌طور نیست چون مشتری هم مثل تمام انسان‌ها گاهی اشتباه می‌کند. من شعاری دارم که می‌گویم ممکن است حق با مشتری نباشد ولی در هر صورت ما وظیفه داریم که رضایت مشتری را جلب کنیم. این رضایت به معنای پول نیست و شادی درونی مشتری مد نظرمان است. ما در تلاش هستیم که در مسیر جلب رضایت مشتری حرکت کنیم اما هدف با مسیر متفاوت است. مثلاً من دلم می‌خواهد به شمال بروم ولی آن‌قدر ترافیک سنگین است که شاید رسیدنم طول بکشد اما به هر حال قصدم شمال رفتن است. ما دلمان می‌خواهد رضایت قلبی مشتری را به دست بیاوریم و این رضایت فراتر است پول است. گارانتی محصولات چنین معنایی دارد. چند وقت پیش، یک خانم با کفشی که از برند "درسا" خریده بود، زمین خورده بود و ناراحت بود که همکارانم برای ایشان گل و یک کفش جدید بردند تا دوباره لبخند را به لب‌های ایشان بیاورند. مجدداً یک خانمی مبل 30 میلیون تومانی خرید کرده بود و می‌گفت حس خوبی نسبت به این مبل ندارم، مبل برگشت خورد و سی میلیون را به ایشان پس دادیم. من شعارم زندگی کردن است. زمانی که مرا دوست ندارند، چطور می‌توانم زندگی کنم؟ بنابراین بهتر است آن چیزی که مشتری را اذیت می‌کند، بگیرم و فرصت لبخند دوباره را به او بدهم. گارانتی ما به این شکل است. برای مشتری، پول و هزینه کردن مهم نیست چون اگر پول برایش مسئله مهمی بود، کیف دو میلیون تومانی نمی‌خرید. شما وقتی از برن "درسا" کیف می‌خرید، عشق و شعف دیگری دارد. به نظرم آدم‌ها به خاطر نیازشان خرید نمی‌کنند، بلکه به خاطر احساسشان است که اقدام به خرید می‌کنند. گارانتی یعنی من بتوانم به تو احساس خوبی بدهم. من آرزویم این است که بتوانم برای تمام خریدارانم این احساس خوب را ایجاد کنم و لبخند را روی لب‌های آن‌ها ببینم.

شاهین فاطمی

برندهای خارجی از الآن برای سال 2019 هم کالکشن‌های خودشان را معرفی می‌کنند، در حالی‌که ما در ایران چنین چیزی را نداریم و نهایتاً یک فصل جلوتر هستیم. برند "درسا" چقدر تلاش می‌کند که یکی دو سال زودتر کالکشن‌های خودش را معرفی کند؟

پروسه کلی پوشاک در دنیا دو فصلی است. یعنی الان که ما در بهار و تابستان سال ۲۰۱۸ میلادی هستیم، تمام برندها محصولات بهار و تابستان ۲۰۱۸ خودشان را در فروشگاه‌ها توزیع کرده‌اند. شش ماه پیش از عرضه کالا، در تمام دنیا یک نمایشگاهی برگزار می‌شود که مهم‌ترین آن‌ها در کشور ایتالیا است. در آن نمایشگاه طراحان محصولشان را به مشتری عرضه می‌کنند. از شش ماه قبل برندها مشتری‌هایشان را صدا می‌زنند و می‌گویند بیایید کالایی که طراحی کرده‌ایم را ببینید و سفارش بدهید. یعنی این‌ کالایی که شما امروز در فروشگاه‌ها می‌بیند، از شش ماه پیش طراحی شده‌اند و در این شش ماه تولید و توزیع شده‌اند. مواد اولیه این کالاها هم از یک سال قبل‌ در نمایشگاهی در سراسر دنیا توسط طراح‌ها انتخاب می‌شود. این نمایشگاه در کشورهای ایتالیا، ترکیه، چین، فرانسه و چند کشور مهم دنیا برگزار می‌‌شود. یعنی طراح‌ها از یک سال قبل، مواد اولیه محصولات یک سال بعد را انتخاب می‌کنند. از ۱۸ ماه قبل هم در یک نمایشگاه مواد اولیه، مواد اولیه‌سازها شروع به طراحی می‌کنند. بنا ر پروسه عمومی پوشاک در دنیا، آن‌ها از یک سال و نیم قبل مواد را طراحی می‌کنند و بعد شش ماه طراحی مواد طول می‌کشد و بعد شش ماه طراحی محصول و شش ماه هم تولید محصول اتفاق می‌افتد. این پروسه عمومی در دنیا است ولی برای همه برندها مشترک نیست چون بعضی بعضی‌ها چهار فصلی هستند و بعضی‌ها مثل برند "زارا" فست‌فشن هستند و هر دو هفته مدل نوین و جدیدی را ارائه می‌دهند.

همزمان وقتی مواد اولیه در دنیا عرضه می‌شود، ترند سال بعد هم بیرون می‌آید. ترند مسیر زندگی است و فراتر از سبک پوشش خواهد بود. مثلاً اگر قرار است مسیر دنیا به این سمت برود که لباس‌‌ها سبک‌تر یا نچرال شوند، باید برندها در این مسیر حرکت کنند. سبک پوشش این‌طور است که شما بنا بر برندتان سبک پوشش خودتان را مشخص می‌کنید و می‌گویید حالا که قرار است پوشش رنگی مد شود، پس من دوست دارم نارنجی بپوشم. ما تمام تلاشمان را می‌کنیم که بتوانیم این مسیر را حفظ کنیم اما حفظ این مسیر راحت نیست و ما باید به امکانات جهانی وصل باشیم. در مورد همکاری با برند سواروسکی این‌طور نیست و ما الزام داریم که در این مسیر حرکت کنیم. ما تعهد داریم چون طراحان‌ آن‌ها در کنار ما هستند. مثلاً الآن سواروسکی مواد اولیه یک سال بعدش را برایمان می‌فرستد و می‌گوید این کریستال را قرار است بهار و تابستان سال بعد به طراحان بدهد. طراح‌های ما هم این کریستال را برمی‌دارند و شروع به طراحی ‌می‌کنند تا شش ماه بعد آن‌ها را تولید کنیم. شما در مسیر بین‌المللی مجبور هستید فضای بین‌المللی را هم رعایت کنید. ارزش لایسنس برندینگ در دنیا هم همین‌طور است. شما زمانی که واردکننده هستید، با خودتان دانش به کشور نمی‌آورید و فقط بابت وارد کردن کالا پول می‌پردازید ولی وقتی لایسنس تولید می‌گیرید، با خودتان دانش وارد کشور می‌کنید.