سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: کریما، منعما، جهانى مهمانِ توست،

مرا نیز از پسِ این پردهِ جهانیان دریاب. گمان نمی‌کنم، که هیچ حسى بهتر از حسِ خوبِ بندگى تو شود.

پروردگارا، لحظه‌های بودنِ( با) تو، تنها لحظه‌هایی است که زمان در آن نمی‌گذرد. کریما، دوباره آمده‌ام با بى قراری‌هایم، تا با نجواى کبوترانِ سحر، در آغوشِ تو، آرام و قرار گیرم.

تسبیح مى گویم نام تو را و ثنا و حمد بى پایان که با نگاهِ احسانِ تو نشسته‌ام بر سر سفرهِ الهی‌ای که در تار و پودش نام تو نقش مى زند.

خداوندا، در این ماه، در هواى تو نفس می‌کشم و دگر نگرانى و ترسى برایم نمی‌ماند که کجا(ست) رسیدن و یا فرشِ خیالِ خوشِ خود را کجا می‌توانم پهن کنم. کبوترهاى سپیدِ سحر، آنقدر عطرِ هواىِ تو را نفس زده‌اند درون سینه‌ام، که آه هم می‌کشم، عطرِ تو پخش می‌شود.

پروردگارا، مى دانم که اینِ حالِ خوبِ دل را تنها تو به من عطا کرده‌ای و از احسانِ خداوندى تو عجبى نیست.

بارالها، همهِ ما(در) آغوشِ فرشتگانِ تو، از پیش تو، به دنیا آمده‌ایم و صٌنعِ تو به وجود آورد ما را. درهاىِ رحمتِ آغوشت را به رویمان هیچ وقت نبند. الها، آمرزگارا، هیچ وقت لحظه‌های نابِ بودن با تو را از ما نگیر.