سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: شمس لنگرودی در روزنامه امروز "آرمان امروز" نوشت: به گذشته که نگاه می‌کنم می‌بینم همیشه در حال جستجو بوده‌ام. وقتی شعر‌هایم را برای کتاب‌شدن آماده می‌کنم احساس رضایت می‌کنم، اما وقتی که شعر‌هایم چاپ می‌شوند و می‌بینم اتفاقی که فکر می‌کردم نیفتاد ، این حس از بین می‌رود. به همین دلیل است که کمتر به کتاب‌های گذشته رجوع می‌کنم زیرا آنها سایه‌ای از خواسته‌های من هستند. به قول حافظ "آسمان ناپیدا کرانه است" یعنی به گونه‌ای دست نیافتنی است اما به گمانم لذتش در همین است. اما اگر به گذشته‌ام از زاویه اندیشگی نگاه کنم، گذشته را قبول ندارم زیرا با ناپختگی هولناکی همراه بوده است. البته اکنون نیز شاید آن ناپختگی همراهم باشد اما خام‌طبعی و خام‌خیالی‌ام کمتر شده است. قبلا تصور می‌کردم ما انسان‌ها تافته جدابافته‌ای هستیم و من هم یکی از آنها هستم. آن تفکر و نگاه آن نوع شعر‌ها را به وجود می‌آورد یعنی شعرهای طلبکارانه! بعد‌ها دیدم طلبی وجود ندارد و من خودم برای خودم حساب باز کرده‌ام. این تفکر از "۵۳ ترانه عاشقانه" به بعد پر رنگ‌تر شده است. ۵۳ ترانه حد فاصل من با گذشته است. همه کتاب‌هایم پاسخی به پرسش‌های من است؛ پاسخی است به نادانستگی‌های خودم. سوالی به ذهنم می‌رسد و جستجوی پاسخ آن تبدیل می‌شود به یک کتاب تحقیقی یا داستان کوتاه یا رمان. مسئله اصلی من همیشه شعر بوده است و فعالیت‌های دیگرم در حاشیه شعر قرار داشته‌اند اما بار سنگین تاریخ تحلیلی شعر نو باعث شد ۱۰ سال عمرم صرف کار تحقیقی شود. اما اتفاقی افتاد که مرا بیدار کرد.

دوستی به ظاهر طنزگو اما هزّال، نکته‌سنج اما نکته‌نا‌شناس، روزی به شوخی یا به کنایه به من گفت: "دوست دارم روزی بگویند شمس لنگرودی محقق!". منظورش این بود دیگر به من "شمس لنگرودی شاعر" نگویند. این اتفاق روزی بود که "تاریخ تحلیلی شعر نو" منتشر شده بود. حرف آن دوست مانند آب سردی بر رویم بود و از خواب بیدارم کرد. از خودم پرسیدم که قرار بود محقق شوم؟ بیدارشدن من به این معنا بود که از تحقیق جدی روی‌گردان شدم. این حرف به معنای آن نیست که تحقیق بد باشد بلکه تحقیق مساله من نبود. جداشدن من از تحقیق باعث شد که مجددا به شعر روی بیاورم. من در سال‌هایی به خاطر مشغله تاریخ تحلیلی شعر نو و به سبب مشکلات فراوانی که داشتم و معمولا چون دور از ایران زندگی می‌کردم و نیز به خاطر بازبینی گذشته خودم، دچار انواع تاملات بودم.

سوال من این بود که من از دنیا چه می‌خواهم؟ دنیا از من چه می‌خواهد؟ سال‌های دهه ۷۰ برای من بیشتر در تامل گذشت. "نت‌هایی برای بلبل چوبی" شعر تاملات من است، تاملات در تنهایی به ویژه در آمریکا. روزگاری شده بود که من از شعر روی‌گردان بودم اما آن اتفاقات که قبلا گفتم و نیز آب سردی که بر رویم ریخته شد، باعث شد مجددا با چنگ و دندان به سمت شعر بروم و من و شعر مجددا یگانه شدیم. آن کنایه هنوز در گوش من زنگ می‌زند که قرار نیست من محقق باشم و حتی رمان نویس باشم، من باید شاعر باشم.