گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: حضرت باب الحوائج ابوالفضل العباس علیه‌السلام فرزند اول پیشوای شیعیان حضرت امام علی(ع) و حضرت ام‌البنین(س)، در روز چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری در مدینه منوره چشم به جهان گشوده‌اند. نیاکان مادرشان از قبیله کلاب در شجاعت و دلیری مشهور بودند. امام علی(ع)، ۱۰ سال پس از شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) با حضرت ام‌البنین(س) ازدواج کردند.

کنیه‌ حضرت عباس (ع)، «ابوالفضل» و از القاب ایشان «قمر بنی هاشم»، «قمر العشیره»، «باب الحوائج»، «سقای کربلا»، «ساقی عطاشا»، «علمدار کربلا»، «صاحب لواء»، «حامل لواء»، «عبد صالح»، «طیار»، «ابوقربه» (صاحب مشک)، «عمید»، «صابر»، «محتسب» و «مواسی» (فداکار) است. حضرت عباس بن علی(ع) به‌خاطر سیمای جذاب و نورانی به «قمر بنی هاشم‌» و به‌خاطر آوردن آب به خیمه‌‌ها در صحرای کربلا، «سقا» لقب گرفتند

حضرت باب الحوائج ابوالفضل العباس علیه‌السلام در سن ۱۸ تا ۲۰ سالگی و چند سال بعد از شهادت پدرشان امام علی(ع)، با دختر پسر عموی رسول گرامی اسلام(ص) ازدواج کردند. تاریخ‌نگاران در تعداد فرزندان حضرت عباس(ع) اختلاف نظر دارند. برخی، حضرت قمر بنی هاشم(ع) را صاحب دو فرزند به نام‌های عبیدالله و فضل، بعضی عبیدالله، حسن و قاسم، برخی دیگر عبیدالله و محمد، و برخی نیز عبیدالله، فضل، حسن، قاسم و یک دختر دانسته‌اند.

حضرت عباس(ع) در خانه امام على(ع)، تحت تربیت خاص آن حضرت(ع) و در دامان مادری با ایمان، وفادار و فداکار، و در کنار برادرانشان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و خواهر بزرگوارشان حضرت زینب کبری(س) رشد کردند و درس‌هاى بزرگ ایمان، انسانیت، ایثار، صداقت، اخلاق و کمال را از این خاندان پاک فرا گرفتند و از مقام والای علمی برخوردار شدند.

حضور در واقعه کربلا مهم‌ترین فراز زندگی حضرت ابوالفضل(ع) است. در حادثه کربلا، سمت پرچمداری سپاه امام حسین علیه السلام و سقایی خیمه‌های اطفال و اهل بیت امام را به عهده داشتند و در رکاب برادر، غیر از تهیه آب، نگهبانی خیمه‌ها و امور مربوط به آسایش و امنیت خاندان امام حسین علیه السلام نیز بر عهده ایشان بود.

چهارم شعبان مصادف با ولادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) است که در تقویم به عنوان روز «جانباز» شناخته می‌شود. روز جانباز روز افرادی است که همانند قمر بنی‌هاشم در وفاداری به امام و ولی زمان خود پایدار ماندند. این روز نام‌گذاری شده تا بهانه‌ای شود برای تقدیر و تجلیل از زحمات جانبازان. حضرت ابوالفضل(ع)، پاسدار نام‌آور حماسه کربلا هستند. ایشان پرچم خونین انقلاب حسینی را برای همه وقت بر فراز قلل مرتفع تاریخ، به اهتزاز درآورده‌اند.

 

کتاب‌های متعددی با محوریت زندگی و ابعاد شخصیت حضرت ابوالفضل العباس(ع) نوشته و منتشر شده است؛ معرفی ۳۰ عنوان:

۱-«حکایات و کرامات باب الحوائج حضرت عباس بن علی (ع)» نوشته ابراهیم سرور ترجمه و تحقیق محمد شیبانی‫

۲-«اب‍اال‍ف‍ض‍ل ب‍اب ال‍ح‍وائ‍ج (ع)» ن‍گ‍ارش ع‍ل‍ی ع‍ل‍وی‌ن‍ژاد خ‍م‍سه ل‍وئ‍ی

۳-«درس زن‍دگ‍ی از سی‍ره ع‍م‍ل‍ی ح‍ض‍رت اب‍اال‍ف‍ض‍ل ال‍ع‍ب‍اس (ع)» نوشته ام‍ی‍رح‍س‍ی‍ن

۴-اباالفضل العباس(ع) نوشته قاسم رجبیان

۵-«ابوالفضل باوفا علمدار کربلا» سروده رضا علی‌نیا

۶-«اب‍وال‍ف‍ض‍ل (ع): س‍ق‍ای ت‍ش‍ن‍ه» نوشته م‍ح‍م‍ود داوری

۷-‫«اب‍اال‍ف‍ض‍ل(ع) س‍راج ال‍ش‍ه‍دا» نوشته م‍ح‍م‍ودرض‍ا ت‍راب‍ی‌پ‍ور ع‍ل‍ی‍ق‍ل‍ی

۸-«ابوالفضل العباس(ع): پژوهشی در سیره و سیمای عباس بن علی(ع)» اثر جواد خرمیان

۹-«ابوالفضل العباس(ع)» نوشته زینب السادات ذوالفقاری

۱۰-«اب‍وال‍ف‍ض‍ل ال‍ع‍ب‍اس (ع)» نوشته حس‍ی‍ن یزدی

۱۱-«اب‍وال‍ق‍رب‍ه: ش‍رح زن‍دگ‍ان‍ی ح‍ض‍رت اب‍وال‍ف‍ض‍ل (ع)، ب‍چ‍ه‌ه‍ای م‍دی‍ن‍ه ب‍ی‌ص‍اح‍ب ش‍دن‍د» اثر م‍ج‍ی‍د زج‍اج‍ی‌کاشانی

۱۲-«از این دست: ۱۳۳ دوبیتی نذر دست‌های علمدار کربلا» نوشته حبیب نظاری

۱۳-«از قمر بنی هاشم حضرت عباس(ع) برام بگو» نوشته صدیقه خداخواه

۱۴-«اسوه و الگو: حضرت قاسم و علی اکبر و عباس (ع)» نوشته علی پور حسینی

۱۵-«اسوه‌ه‍ای ایث‍ار: ن‍گ‍اه‍ی ب‍ه زن‍دگ‍ان‍ی ح‍ض‍رت اب‍وال‍ف‍ض‍ل ال‍ع‍ب‍اس(ع)» نوشته ع‍ب‍اس ق‍دی‍ان‍ی

۱۶-«حدیث عشق و وفا: زندگانی حضرت اباالفضل العباس (ع)» نوشته احمد فرقان

۱۷-«حضرت سقا (ع)» نوشته مجتبی طباطبائی‌نسب

۱۸-«ح‍ض‍رت اب‍وال‍ف‍ض‍ل ال‍ع‍ب‍اس (ع)» اثر سیدم‍ح‍م‍دت‍ق‍ی م‍درس‍ی ‫م‍ت‍رج‍م ک‍ورش ع‍ل‍ی‍ان‍ی

۱۹-«الا ی‍اای‍ه‍ا ال‍س‍اق‍ی... طرح‍ی از چ‍ه‍ره ت‍اب‍ن‍اک ق‍م‍ر ب‍ن‍ی ه‍اش‍م (ع)» سروده مح‍م‍دج‍واد غ‍ف‍ورزاده (ش‍ف‍ق)

۲۰-«امام حسین مظلوم و ابوالفضل دلاور (ع)» نوشته فرامرز ملاحسین تهرانی

۲۱-«ام‍ام زمان (عج) و ح‍ض‍رت اب‍وال‍ف‍ض‍ل ال‍ع‍ب‍اس (ع)» نوشته س‍ال‍م ج‍ع‍ف‍ری

۲۲-«امام زمان (ع) و حضرت عباس (ع)» نوشته ابوالفضل سبزی

۲۳-«امام حسین(ع) قهرمان تاریخ با نگاهی به زندگانی حضرت ابوالفضل (ع) و علی اصغر (ع)» نوشته حسن خرمی آرانی

۲۴-«حضرت ابوالفضل(ع) چهره محبوب تاریخ» اثر بدر تقی‌زاده‌انصاری

۲۵-«امید حرم: زندگی حضرت ابوالفضل عباس(ع)» اثر ابوالقاسم حمیدی

۲۶-«ان‍ص‍ار ال‍ح‍س‍ی‍ن (ع): مش‍ت‍م‍ل بر م‍ن‍اق‍ب و م‍ص‍ائ‍ب ع‍ق‍ی‍ل‍ه ال‍ع‍رب زین‍ب کب‍ری و ح‍ض‍رت قم‍ر بن‍ی ه‍اش‍م و حض‍رت ع‍ل‍ی اک‍ب‍ر(ع)» م‍ه‍دی م‍رع‍ش‍ی ن‍ج‍ف‍ی

۲۷-«آبروی آب: (گزیده شعر شاعران معاصر در مدح حضرت ابوالفضل(ع)»به انتخاب کامران شرفشاهی

۲۸-«آثار و برکات توسل به حضرت عباس(ع): مجموعه کامل نمازها، ذکرها و دعاهای توسل» عباس اسلامی

۲۹-«حضرت ابوالفضل(ع): جوان نقابدار» نوشته ماندانا زارعی

۳۰-«ح‍ض‍رت اب‍وال‍ف‍ض‍ل(ع)» نوشته م‍ح‍م‍دع‍ل‍ی م‍ردان‍ی

 

به‌مناسبت روز ولادت حضرت باب الحوائج(ع)، شاعران آیینی اشعاری را در مدح ایشان سروده‌اند؛ نمونه چند شعر:

نور حق آمده از سما بر زمین

زد قدم در جهان پور ام‌البنین

در جهان پیچید عطروبوی یاس

آمده دنیا حضرت عباس

یا ابوفاضل مددی مولا

شد مدینه پر از عطر و بوی جنان

پسر مرتضی آمده در جهان

آمده از ره بر حسین دلبند

مرتضی امشب می‌زند لبخند

یا ابوفاضل مددی مولا

همه حلقه زده دور گهواره‌اش

دست بـه دست می‌دهند همه قنداقه‌اش

شوروحالی پیدا شده امشب

می‌زند لبخند خواهرش زینب

یا ابوفاضل مددی مولا

گهی خنده کند باب او مرتضی

گهی گریه کند علی شیر خدا

بوسه بردارد از گل رویش

می‌زند بوسه دست و بازویش

یا ابوفاضل مددی مولا

امشبم میهمان بر سر خوان تو

شامل من شده جود و احسان تو

از کرم مولاکن نگاه من

کـه توی عباس تکیه گاه من

یاابوفاضل مددی مولا

شیعه شد شادمان از ولادت تو

همه ی محتاج بر یک عنایت تو

ابوفاضل امشب بگیر دستم

تویی یا مولا همه ی هستم

یا ابوفاضل مددی مولا

قبله گاهم بود کربلا کوی تو

کف من خالی و دست من سوی تو

امشب این باشد همه احساسم

من گدای درگه عباسم

یا ابوفاضل مددی مولا

همه عالم شده عاشق کوی تو

حک شده بر دلم نام نیکوی تو

هر دلی گشته رام تو عباس

داروی دردم نام تو عباس

یا ابوفاضل مددی مولا

مهروحبت بود در دل ما همه

ابوفاضل شدی هستی فاطمه

روز محشر رحمت حق بارد

فاطمه دستان توراآرد

یا ابوفاضل مدد مولا

رضا یعقوبیان

 

امشب از تشنگی سخن دارم

که  از آن  آب در دهن دارم

همه جویای آب و من عطشم

جز می تشنگی دگر نچشم

چه اگر آب راز نعمت‌هاست

تشنگی نیز فوق لذت‌هاست

هرکس از آب تا سخن راند

لذت تشنگی نمی‌داند

فلک در دست نوح تشنگی است

شب میلاد روح تشنگی است

کیست آن نوح تشنگی عباس

چیست آن روح تشنگی عباس

شده امشب ز نور این اختر

آسمان مدینه روشن‌تر

وه ز ام‌البنین که با لبخند

کرده تقدیم حیدر این فرزند

لب شیر خدا ثنا گویش

مست از بوسه‌های بازویش

نیست معصوم و پورمعصوم است

عمر را در حضور معصوم است

عبد و مجذوب جلوه خالق

بر امام زمان خود عاشق

پرچم  عشق تا حسین افراشت

از رجال و نسا دو عاشق داشت

آن دو حق باور و حسین شناس

که یکی زینب و یکی عباس

سنجش عقل با ابالفضل است

نغمه عشق یاابالفضل است

نیست عباس جز سوای حسین

که بود خلقتش برای حسین

غیرت جاودانه تاریخ

در شجاعت یگانه تاریخ

چون علی درجدال بدروحنین

شاهد قهرمانیش صفین

بر سرآسمان علم زده است

صف صفین را بهم زده است

اندر آن رزمگاه رعب آور

پیش چشمان مات دو لشکر

نوجوانی نقاب بر صورت

بوسه آفتاب بر صورت

قامت او به اعتدال علی

رجز و حمله‌اش مثال علی

اسب اورا هلال بسته نعال

عمر او در حدود هفده سال

همه را محو ترک تازی کرد

بس که باتیغ و نیزه بازی کرد

صحنه را چون برای رزم آراست

بانگ هل من مبارزش برخواست

همه از  آن دلیر ترسیدند

مرگ راچون به چشم خود دیدند

زد معاویه زآن میان آوا

برشجاعی به نام بوشعثا

که بلرزید بند از بندش

آن نگون بخت وهفت فرزندش

رفته در جنگ و برنگردیدند

همه در خون خویش غلطیدند

بعد از آن کس به صحنه پانگذاشت

چون کسی جرات جدال نداشت

دشمن و دوست در تماشایش

همه محو  دلاوری‌هایش

کآن جوانمرد سرفراز آمد

به میان سپاه باز  آمد

در کنار پدر قرار گرفت

پدرش نیز در کنار گرفت

از رخش تا علی نقاب افکند

وز رخ ماه او  حجاب افکند

دیده ها خیره گشت در عباس

کس نبود آن جوان مگر عباس

عظمت‌های حیدری او را

شد نمایان به ظهر عاشورا

کزحرم بانگ العطش بشنفت

خواند او را به برامامش و گفت

ای علمدار من برادر من

ای توپشت و پناه لشکرمن

تشنگی از حرم گرفته مجال

روبه میدان ولی نه بهر جدال

به سوی علقمه شتاب آور

بهر طفلان تشنه آب آور

آن زمان بود کآن زغیرت مست

مشک بر دوش و رایت اندر دست

تاخت سوی شریعه توسن را

منهزم کرد خیل دشمن را

گام در ساحل فرات نهاد

مهر بر چشمه حیات نهاد

در جهادی که جسم وجان می‌داد

باز هم باید امتحان می‌داد

امتحانی که فوق باور بود

چون کمال جهاد اکبر بود

در دو دنیایش  آبرو دادند

بهترین نمره را به او دادند

دست در آب و پای بر سر نفس

گه در عشق کوفت گه در نفس

نفس گفتا برای خیر و صلاح

آب خوردن برای تست مباح

عشق گفت این ثواب را بگذار

تشنه برگرد و آب را بگذار

نفس گفتا بنوش آب و بمان

تابگیری ز جان خصم امان

هان بیا ترک ترک اولی کن

تشنگی را به آب سودا کن

او در آن گیرو دار عقل وجنون

که ز دریا چسان روم بیرون

زآن طرف روح انبیاء عزیز

قدسیان عرشیان ملائکه نیز

همچو مقداد و بوذر و عمار

حمزه و زید و جعفر طیار

نگران جمله تا که او چه کند

از پی حفظ  آبرو چه کند

آب چون ریخت بر زمین عباس

همه گفتند آفرین عباس

سیدرضا موید

 

حیدری در خانه‌ حیدر به دنیا آمده

یا که امشب حمزه‌ای دیگر به دنیا آمده

لرزه افتاده به جان دشمنان اهل بیت

حامی اولاد پیغمبر به دنیا آمده‌

ای فدائیان دربار حسین و مجتبی

چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده

رفت دوران سراب و عالمی سیراب شد

تشنگان سقای آب آور به دنیا آمده

درد بی درمان ندارد جا به عالم بعد ازین

سر پناه سائل این در به دنیا آمده‌

ای پریشان،‌ ای گرسنه،‌ ای گرفتار،‌ ای فقیر

آمده باب الحوائج، هر چه می‌خواهی بگیر

السلام‌ ای زاده‌ آزاده ام‌البنین‌

ای مسیح سفره‌های ساده‌ ام‌البنین

چشم وا کردی به دنیا عاقبت شد مستجاب

آن دعا‌های سر سجاده‌های ام‌البنین

روز میلادت علی آن قدر از تو گفت که

شد زمین و آسمان دلداه‌ام البنین

عالمی را مست کردی ساقی مشکل گشا

بس که گشتی مست مست از باده‌ام البنین

مستجاب الدعوه بودن روزی ما نیز شد

تا به تو گفتیم، آقازاده ام‌البنین

دشمنت هم دست خالی برنگشته از درت

هر چه خوبی می‌رسد لطف تو هست و مادرت

تو که هستی؟ که علی زد بوسه بر دستان تو

تا ابد هم اولیا هم انبیا حیران تو

ما چه باید وقت ابراز ارادت رو کنیم

گفته وقتی که امامت، «جان من قربان تو»

تو چه کردی مرز‌ها را عالم عشقت شکست

تو چه کردی ارمنی شد بی سر و سامان تو‌

می‌زند تا روز محشر هر فرشته بوسه بر

دست هر کس که گره خورده است بر دامان تو

بین عالم هر کسی را بهر کاری ساختند

تو بلاگردان زینب من بلا گردان تو‌

ای ابالغوث،‌ ای ابالقربه، امیر علقمه

من تو را دارم فقط، پس بی نیازم از همه‌

ای ستون کربلا،‌ ای قرص مهتاب حسین

حضرت صاحب علم،‌ ای یار نایاب حسین

آن قدَر نزد امامت تو ادب کردی شدی

از همه محبوب‌تر در بین اصحاب حسین‌

ای کسی که کاشف الکرب امامت می‌شوی

نام زیبای تو گشته نقش محراب حسین

با نگاهی هر که را خواهی حسینی می‌کنی

بعد زینب نیست کس مثل تو بی‌تاب حسین‌

ای خداوند کرم با تو رفاقت کرده است

هر که نوشیده در عالم از می‌ناب حسین

اعتقادم این بُوَد فردا که روز محشر است

غم ندارد در دلش هر کس ابالفضلی‌تر است‌

ای که لب تشنه‌ترین سقای این دنیا شدی

با همه نیروت حامی بنی الزهرا شدی

تا قیامت داده‌ای درس ادب بر شیعیان

تو سپهسالار لشکر بودی و سقا شدی‌

ای حلالت شیر مادر! پهلوان با وفا

آخرین ساعات هم گریه کن آقا شدی

بشکند دستی که پاره پاره کرده مشک را

از همه شرمنده‌تر در روز عاشورا شدی

فکر فردا‌های زینب عاقبت جانت گرفت

تو همانی که کفیل زینب کبری شدی

تا خبر پیچید افتاده عموی خیمه‌ها

حرمله با لشکرش آمد به سوی خیمه‌ها

محمدحسین رحیمیان

آغاز می‌کنم سخنم را به نام ماه

دم می‌زنم دوباره ز لطف مدام ماه

سر می‌زنم به دور سرایش تمام سال

شعبان که می‌شود به خدا در تمام ماه

خیره به دست رازق باب الحوائجم

چون دست‌گیری است فقط در مرام ماه

فردا که می‌رسد همگی غبطه می‌خورند

هم اولیا و هم شهدا بر مقام ماه

در سجده خواستم که در این شام با شکوه

عبد سرای دوست شوم یا غلام ماه

دار و ندار خود همه را بذل می‌کنم

هر بنده را مرید اباالفضل می‌کنم

تا که صدای شیر دلاور شنیده شد

لبخند بر لب اسدالله دیده شد

تبریک را به حضرت ام البنین بگو

کوه ادب ز کوه ادب آفریده شد

با صد امید ارمنی آمد به مجلسش

عباس مشتری است، یقین کن خریده شد

این چشم کال ما به نوایی نمی‌رسید

با آب مشک حضرت ساقی رسیده شد

کف می‌زنیم و باز کمی گریه می‌کنیم

دیوانگی ما به کجاها کشیده شد

دینم کنار ماه فقط کامل است و بس

صحن دلم به نام ابوفاضل است و بس

عمری دخیل و سائل کاشانه‌ات شدیم

مست از سبوی کوثر میخانه‌ات شدیم

از بس به ما بزرگی و شوکت رسانده‌ای

معتاد بر مواهب پیمانه‌ات شدیم

ما پست ها کجا تو کجا پس خودت بگو

اصلا چه شد که ما همه دیوانه‌ات شدیم؟!

حاشا به تو اگر که مریض از درت رویم

امشب که جمع، بین شفاخانه‌ات شدیم

آتش بزن تو این همه پَر را کنار خود

حالا که شمعی و همه پروانه‌ات شدیم

بالای کعبه خطبه بخوان بنده‌ات شویم

ما آمدیم تا که پناهنده‌ات شویم

در کاروان عشق سپاه عقیله‌ای

این روزها محافظ راه عقیله‌ای

در لفظ عام اگر چه که ماه قبیله‌ای

اما علی الخصوص تو ماه عقیله‌ای

فکر کسی به هتک حریمش نمی‌رسد

تا علت شکوه نگاه عقیله‌ای

گیرم که روی نیزه رَوی باز حیدری

در مجلس یزید، پناه عقیله‌ای

ای تو رکاب زینت بیت ابوتراب

آبی بریز، تشنه شده کودک رباب

محمدجواد شیرازی

 

دریای عشق همدم ساحل نمی‌شود

بی‌نقل یار گرمی محفل نمی‌شود

بیدل شدن طریقه‌ عشاق کربلاست

هر آدمی که عاشق و بی‌دل نمی‌شود

ای ساقی حسین سرم زیر پای توست

هر که تو را شناخت که عاقل نمی‌شود

از کودکی به پای امامت نشسته‌ای

بی‌خود کسی خدای فضائل نمی‌شود

ساقی خانواده، علمدار بی‌نظیر

کرب و بلا بدون تو کامل نمی‌شود

بعد از تو انعکاس حسین بن فاطمه

دیگر کسی حسین شمایل نمی‌شود

روز ازل که نام تو را جار می‌زدند

نقش مرا به نام علمدار می‌زدند

داری دل ترک زده را بند می‌زنی

با زلف شمس فاطمه پیوند می‌زنی

بالا بلند عشق، تو با خاک پای خود

طعنه به ارتفاع دماوند می‌زنی

پیشانی تو قبله خورشید عالم است

وقتی به نام فاطمه سربند می‌زنی

وقتی میان ابروی خود می‌زنی گره

آتش به آسمان خداوند می‌زنی

معلوم می‌شود غضبت برطرف شده

با دیدن رقیه که لبخند می‌زنی

خود را به آب و آتش صحرای کربلا

تا اهل خیمه تشنه نباشند می‌زنی

مثل همیشه در دل صحرا علم بزن

حس غرور زینب کبری قدم بزن

چشمان تو ادامه شب‌های فاطمه

با دست توست رحمت فردای فاطمه

هستند در کنار تو دلگرم دختران

قرص است با تو پشت پسرهای فاطمه

می‌زد به روی بازوی تو بوسه‌ها پدر

یک بوسه جای خویش و یکی جای فاطمه

ابری بیار و سایه به زینب هدیه کن

ای بچه شیر حیدر و رعنای فاطمه

تنها حسین پشت رد دست‌های توست

بر خاک دید رد قدم‌های فاطمه

چشم فرات پاسخی از مشک تو ندید

مانده هنوز مات معمای فاطمه

 مسعود اصلانی

 

جمعمان جمع که تا نقش خیالی بزنیم

کوچه باغی برویم و پر و بالی بزنیم

پای حافظ می از شعر زلالی بزنیم

جمعمان جمع بیایید که فالی بزنیم

شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان

که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

بگذارید از این فاصله بویی بکشیم

در خم را بگشاییم و سبویی بکشیم

تیغ ابروی کجش را به گلویی بکشیم

صد و سی و سه نفس نعره‌ی هویی بکشیم

از دل ما چه به جا مانده؟ که غارت کرده

پسر سوم زهراست قیامت کرده

ماه و خورشید دو حیران و دو سرگردانند

سال‌ها دل سر  این طایفه می‌گردانند

بال در بال فرشته غزلی می‌خوانند

ما همه بنده و این قوم خداوندانند

آمده تا ز علی تیغ دو دم را گیرد

قد برافرازد و بر دوش علم را گیرد

جمع مهر و غضب و جذبه و زیبایی را

در تو دیدیم مسیحایی و موسایی را

محشری کن که ببینند دل آرایی را

برده ای ارث از این سلسله آقایی را

حق بده مات شود چشم، تماشا داری

هرچه خوبان همه دارند تو یکجا داری

آسمان پیش قدم‌هات به حیرت افتاد

کهکشان وقت تماشات به زحمت افتاد

موج برخاست و از آن‌همه هیبت افتاد

کوه تا نام تو را برد به لکنت افتاد

این علی هست خودش هست جنابش آمد

خوش به حال دل زینب که رکابش آمد

تشنه خاکیم و ترک خورده ولی دریا تو

شوره زاری همه با ماست و باران با تو

و نوشتیم که یا هیچ پناهی یا تو

دلمان قرص بود ، قرص چرا؟ زیرا تو

بعد مرگم به هوای حرمت پر گیرم

من کفن پاره کفن زندگی از سر گیرم

رگ پیشانی تو تا که تورم می‌کرد

لشگر انگار که با مرگ تکلم می‌کرد

دست و پا را نه فقط راه نفس گم می‌کرد

بیرقت در وسط دشت تلاطم می‌کرد

تو سلیمانی و تختت وسط میدان است

چقدر سر ز سر تیغ تو سرگردان است

می‌کشی تا وسط معرکه ها طوفان را

بند آورده نگاهت نفس میدان را

 تا که ارباب بگیرد به سرت قرآن را

می‌درد نعره‌ تو زهره‌ سرداران را

شور آن قله که آتش فوران کرد تویی

آن کماندار که ابروش کمان کرد تویی

سایه بان دل زینب دل ما هم با توست

حاجتی گرچه نگفتیم فراهم با توست

ماه شب‌های محرم تویی و دم با توست

ای علمدار  ادب شور محرم با توست

دست ما نیست که در پای غمت می‌گرییم

لطف زهراست که زیر علمت می‌گرییم

بی تو از چشم حرم خون جگر می‌ریزد

خون از ساقه‌ی صد تیر و تبر می‌ریزد

و رباب اشک به لب‌های پسر می‌ریزد

خیز از خاک و ببین خاک به سر می‌ریزد

ابرویت بند دلش بود که از هم وا شد

وای بر حال سکینه که سرت دعوا شد

حسن لطفی