گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: کتاب «عروسی شغال‌ها» نوشته عاطفه شاطری ‌کاشی مدت کوتاهی است توسط انتشارات هیلا منتشر شده است. شخصیت‌های داستان را لیلا، هنگامه و جابر تشکیل می‌دهند. اتفاقاتی که در گذشته پدر و مادر رخ داده بر آینده فرزند (لیلا) تاثیر گذاشته است. مادر تمام تلاش خود را می‌کند اتفاقات گذشته را جبران کند. ولی مسایل گذشته آنقدر پررنگ و تاثیرگذار بوده که نمی‌تواند دختر جوان را کنترل کند و او را به جریان عادی و آرام زندگی برگرداند. روابط آد‌م‌ها در این رمان زنجیر‌وار است. با شاطری گفت‌وگویی درباره این کتاب داشتیم.   

درباره ایده شکل‌گیری نگارش این رمان بگویید؟

از تصویر دختری که از شهر خود فرار کرده و به مرز رفته، فنس‌هایی جلوی او قرار گرفته است. این تصویر اولیه در ذهنم، طی چندین ماه پرورش پیدا کرد و طی دوسال‌ونیم نوشتن به رمان تبدیل شد.

خانم شاطری چه شد دو راوی از دو نسل مختلف را برای بازگوکردن داستان رمان انتخاب کردید؟

در رمان «عروسی شغال‌ها» ایده و خط فکری به این صورت است که گذشته آدم‌ها روی آینده آن‌ها تاثیر می‌گذارد. این که چه اتفاقی در گذشته افتاده می‌تواند هم آینده خود و هم آینده اطرافیان را تغییر دهد. برای این که بتوانم این خط فکری را بیان کنم به دو راوی نیاز داشتم. تا از گذشته نمایی نشان داده شود. معتقدم هیچ‌وقت گذشته به‌صورت کامل از بین نمی‌رود و تمام نمی‌شود. اتفاقی که در گذشته آدم‌ها رخ می‌دهد به‌طور غیرمستقیم و غیرارادی آینده را تغییر می‌دهد. آینده لیلا شخصیت داستان از گذشته مادرش هنگامه شکل گرفته و این روایت‌ها برای او پیش آمده است.

این دو نسل با وجود تفاوت بهم متصل هستند.

لیلای قصه می‌خواهد یک زندگی ایده‌آل داشته باشد. بلند پرواز است و دنبال رهایی و آزادی است. هنگامه قصه هم همین است دنبال آزادی بوده دنبال عشق بوده است. هیچ‌کدام به آنچه می‌خواستند نرسیدند. یک‌سری مشکلات برای آن‌ها پیش آمده یا خودشان مسبب آن بودند وقتی مسایل کنار هم چیده شدند نتواستند آن چیزی که می‌خواستند را بدست آورند. اگر می‌خواهیم یک زندگی خوب و آرام برای فرزندان‌مان تشکیل دهیم باید در رفتارمان در زمان گذشته و حال دقت کنیم تا آینده آن‌ها تحت‌تاثیر قرار نگیرد.

درباره دغدغه مطرح شدن مسایل تربیتی و اجتماعی در رمان بگویید؟

جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم پر از مسئله و دغدغه است. وقتی معلم شدم و در جامعه فرهنگی حضور پیدا کردم مسئله اجتماع برایم پررنگ‌تر شد. وقتی بچه‌ها از مشکلات خودشان می‌گفتند متوجه این موضوع دردناک شدم که چقدر مسایل و مشکلات حل نشده در جامعه سنی مختلف وجود دارد. دوست داشتم زبانی باشم شاید با نوشتن حداقل یک نفر را به فکر فرو برم و متوجه اشتباهش کنم. مثلا (فرار) یک امر طبیعی شده است چرا نباید درباره آن نوشت. امیدوارم این رمان تاثیر ماندگاری داشته باشد و نوری باشد در تاریکی.

***

در بخشی از رمان «عروسی شغال‌ها» صفحه ۵۵ می‌خوانیم: «کوله‌اش را بغل می‌گیرد و می‌دود. سرش را پایین می‌اندازد و به آدم‌ها که با چمدان‌های بزرگ می‌آیند و می‌روند برمی‌خورد. لحظه‌ای چشم‌درچشم می‌شوند و بعد رد می‌شوند. صدای سوت قطار در سالن انتظار می‌پیچد و با صدای زنی که شماره قطارها اعلام می‌کند قاتی می‌شود. لیلا به سنگ‌های سفید کف سالن چشم می‌دوزد و جلو می‌رود.

درست در میان سالن انتظار هنگامه را می‌بیند. ضربان قلبش بالا می‌رود. یادش می‌آید وقتی می‌خواست سوار قطار مشهد شود، فقط دلش می‌خواست زودتر برگردد خانه و هنگامه را بغل کند، ولی حالا که پایش رسیده به مشهد و هوای این‌جا به صورتش خورده، حالا که هنگامه واقعی را دیده، دلش نمی‌خواهد برگردد خانه. می‌خواهد برود و احمد را پیدا کند. می‌خواهد پیدایش کند و پول‌هایش را از حلقومش بکشد بیرون. می‌خواهد حق دوست داشتنش را از احمد بگیرد. نباید برگردد خانه».