سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: امروز 31 شهریور ماه مصادف با چهلمین سالگرد دفاع مقدس و آغاز جنگ تحمیلی در سال 1359 است. بازتاب دوران جنگ تحمیلی و دفاع مقدس در ابعاد مختلف فرهنگی و هنری از اوایل دهه 60 آغاز شد و هم‌چنان نیز ادامه دارد و هنرمندان و نویسندگان در قالب‌های گوناگون از نوشتن رمان و خاطرات، تولید فیلم و تئاتر در زوایای گوناگون به آن پرداخته‌اند.

ادبیات دفاع مقدس که اکنون به عنوان یک ژانر شناخته می‌شود تقریبا از همان اوایل جنگ فعالیت خود را با نگارش رمان و داستان آغاز کرد. اما با گذشت زمان به نظر می‌رسد این نوع ادبیات آن‌چنان که باید و لازم است رشدی نداشته است و نویسندگان این ژانر اشخاصی شناخته شده محسوب می‌شوند که گاها دو یا سه اثر با محوریت جنگ، وقایع پس از جنگ و یافتن اجساد شهدای گمنام منتشر کردند. اما در بخش خاطره‌نویسی و یادداشت‌های روزانه از جنگ وضعیت متفاوت است و رشد خوب و قابل توجهی را شاهدیم و کتاب‌هایی که نشر یافتند به چاپ‌های متعددی رسیدند. در این نوشتار به معرفی هشت رمان معروف با محوریت جنگ و دفاع مقدس پرداختیم.

"سفر به گرای 270 درجه"

رمان "سفر به گرای 270 درجه" به قلم احمد دهقان نگارش یافته است. این رمان، داستان سفر یک نوجوان به نام ناصر به جبهه‌های جنگ تحمیلی را روایت می‌کند. ویژگی مهم این کتاب، روایت مستندگونه نویسنده از مشاهدات خود در زمان جنگ است و دهقان تمام تلاش خود را کرده تا داستانی پرکشش را براساس این مشاهدات خلق کند.

در بخشی از داستان می‌خوانیم: "آرام قدم بر می‌دارم. تقی شانه به شانه‌ام می‌شود. کلاه کاموایی‌اش را کشیده رو گوش و گوشی بیسیم را داده زیر آن. سرش را می‌آورد جلو و آرام می‌گوید: حیدر سلام می‌رسونه، می‌گه خداحافظ!

سر تکان می‌دهم. پاهایم را بیش از حد معمول بالا می‌آورم. انگاری رو زمین خرده شیشه پاشیده‌اند. منطقه ساکت است. با دشمن فاصله زیادی داریم.

بشین. در جا می‌نشینم و سرم را بر می‌گردانم و به عقب نگاه می‌اندازم. سایه پر رنگی هستیم که تا خاکریز خودی کشیده شده‌ایم. هنوز همه ستون وارد دشت نشده. سر بر می‌گردانم. چند خمپاره از طرف دشمن شلیک می‌شود، از بالای سرمان می‌گذرد و پشت خاکریز می‌ترکد. از دورورمان ستون نیروها به سمت دشمن در حرکتند. آرام و در سکوت می‌روند و تو تاریکی گم می‌شوند."

کتاب "سفر به گرای270 درجه" از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.

 

"زمین سوخته"

این داستان حاصل تجربه شخصی احمد محمود نویسنده کتاب از جنگ است. رمان دارای داستان ساده، خطی و روایتی در بازه زمانی سه ماهه از آغاز تجاوز لشکر بعث به منطقه جنوب کشور و ادامه آن در شهرهایی مانند اهواز، سوسنگرد، اندیمشک و آبادان است.

کتاب روایت گزارش‌گونه‌ای است از آنچه در سه ماهه نخست جنگ ایران و عراق بر شهر اهواز و مردم آن گذشته است. این رمان در سال 1361 چاپ شد و پی‌رنگ اصلی آن، مقاومت مردم در برابر یورش لشکر بعث عراق است و سیل مهاجرت ناگزیری که پیش آمده است.

در بخشی از کتاب آمده است: "نگاهم از لبانش سر می‌خورد رو دماغش. چه بزرگ و بی‌قاعده به نظرم می‌آید. بعد به چشمانش نگاه می‌کنم که انگار کلاپیسه است. حالا، پیشانی جوان خاکستری پوش است. عرق و خاک هم قاطی شده است و تمام پیشانی‌اش را پوشانده است. ناگاه از بالای سر جوان خاکستری‌پوش چشمم می‌افتد به دستی که در انفجار از شانه جدا شده است و همراه موج انفجار بالا رفته است و تو خوشه خشک نخل بلند پایه گوشه حیاط ننه باران، گیر کرده است. آفتاب کاکل نخل را سایه روشن زده است. خون خشک، تمام دست را پوشانده است. انگشت کوچک دست، از بند دوم قطع شده است و سبابه‌اش مثل یک درد، مثل یک تهمت و مثل یک تیر سه شعبه به قلبم نشانه رفته است".

کتاب "زمین سوخته" از سوی انتشارات معین به چاپ رسیده است.

 

"پل معلق"

رمان "پل معلق" اثر محمدرضا بایرامی، روایت زندگی فردی به نام نادر صدیق است. نادر سرباز وظیفه است و به‌دلیل این‌که در لحظه بمباران وظیفه خود را به‌خوبی انجام نداده است، خود را در مرگ اعضای خانواده‌اش مقصر می‌داند.

داستان حرکت معلقی بین مرگ و زندگی را نشان می‌دهد. در این فضا نادر سعی می‌کند با طبیعت اطراف خود ارتباطی داشته باشد تا او را از ناامیدی به درآورد. او خود را از شهری پرهیاهو به گوشه‌ای پرت از این سرزمین می‌رساند و در آن‌جا به مرور خاطرات تلخ گذشته خود می‌پردازد و به جایی می‌رسد که دیگر نه توان نوشتن دارد و نه هوای ماندن، یعنی او به آخرخط زندگی خود رسیده است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: "با پنجره‌ رو به ایستگاه و سرباز با خود می‌گفت از تو دور نشدم نیلوفر. به سوی تو می‌آیم. و حالا درست روبه‌روی خانه بود و سر جا خشکش می‌زد. آن چشم‌ها، چشم‌هایی که بالای کوه دیده بود، چشم‌هایی عمیق، کمی مرطوب، کمی کشیده، ... و با همان روبند رنگی، از پشت پنجره زل زده بود به او. فکرکرد خون در رگ‌هایش می‌دود و فکر کرد شاید دوباره برگردد سراغ دفترچه‌ای که مدتی است چیزی در آن ننوشته..."

کتاب "پل معلق" توسط نشر افق نشر یافته است.

 

"شطرنج با ماشین قیامت"

"شطرنج با ماشین قیامت" نوشته حبیب احمدزاده، از منظری متفاوت به موضوع جنگ هشت ساله پرداخته است. این رمان، حوادث سه روز از محاصره آبادان به دست نیروهای عراقی را بازگو و به وقایع و رخدادهای جنگ می‌پردازد. قهرمان این رمان، دیده‌بان نوجوان 17 ساله‌ای است که به ناچار به جای دوست مجروحش، راننده ماشین حمل غذا می‌شود. او از این شغل ابا دارد و سعی می‌کند افراد کمتری از آن باخبر شوند.

روایت متفاوت و نگاه فلسفی نویسنده به مقوله جنگ ایران و عراق و دلاوری رزمندگان، ویژگی بارز این رمان به شمار می‌آید.

در بخشی از این کتاب آمده است: "دومین بار بود که بدخواب می‌شدم. بار اول، صدای انفجار مخزن بزرگ، بیدارم کرد. بالاخره مورد هدف قرار گرفت و میلیون‌ها لیتر بنزین هواپیما را، هم‌چون قارچ آتشینی، به آسمان فرستاد. حرارتش را همان‌طور که بر سایه‌بانِ سیمانی پشت‌بام دراز کشیده بودم بر پوست صورتم حس می‌کردم و نور شدیدش، پرده هر دو پلکم را بی اثر می‌کرد.

این، بار دوم بود... در حال آتش دهانه گرفتن، خوابم برده بود که با تکان دستش، بیدارم کرد. از هیچ چیزی، بیش‌تر از بدخوابی شبانه منزجر نبودم. این را آقا قاسم مسؤل مقر لب آب می‌دانست و همیشه مراعاتم می‌کرد.

چیزی صید کردی؟

پرویییییز!... نمی‌دیدی که خواب بودم؟

سر جا، نیم خیز شدم. دیوار کوتاه آجری، مانع می‌شد که دشمن، ما را در این ارتفاع ببیند."

کتاب "شطرنج با ماشین قیامت" توسط انتشارات سوره مهر نشر یافته است.

 

"فال خون"

این رمان نوشته داود غفارزادگان است. قهرمان قصه چیزی از خواص یک قهرمان ندارد و بزرگ‌ترین دغدغه و نگرانی‌اش، چگونه مردن است. او سربازی است که به همراه یک ستوان، مامور شده‌اند تا برای دیده‌بانی به کوهی برفی بروند. اما هر چه ستوان شاد و سرخوش است، او مغموم است. سرباز رمان در همه مسیر صعب و برفی که به قله کوه ختم می‌شود، مرگ رزمندگان دیگر را به خاطر می‌آورد و موش‌هایی خاکستری که در هورها جنازه آن‌ها را می‌خورده‌اند.

در بخشی از رمان آمده است: "اولین بار بود که دستش به جنازه خیس و لزج می‌خورد. ناگهان سرمای چندش‌آوری استخوان‌هایش را لرزاند. پول خردهایش را درآورد و ریخت روی جعبه، پیش روی ستوان.

پول دشمن هم که داری!

برای یادگاری برداشتم، با این انگشتر.

دستش را جلو آورد و انگشتر فیروزه‌اش را نشان داد.

بچه‌ها جنازه‌ها را لخت می‌کنند. من فقط از این انگشتر خوشم آمد. پول خردهایش ریخته بود زمین؛ یک بچه دوازده سیزده ساله."

کتاب "فال خون" از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.

 

"عقرب روی پله‌های راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون می‌چکه قربان!"‌

این کتاب نخستین رمان حسین مرتضاییان‌آبکنار است. رمان داستان سربازی است که در پایان دوره سربازی و قصد بازگشت به تهران را دارد. داستان را می‌توان به دو بخش کلی تقسیم کرد. قسمت‌هایی که مرتضی در حال گذر از اندیمشک و بازگشت به تهران است و بخش‌هایی که اتفاقات حضور در جبهه را نشان می‌دهد. از نظر زمانی این بخش‌ها لزوما به صورت متوالی و پشت‌سرهم نیستند.

ماجرای شکست ارتش ایران در نبرد دوم فاو در سال 1367 و بمباران شیمایی مواضع و سنگرهای نظامیان ایران توسط نیروهای نظامی عراق از دید سرباز وظیفه‌ای به نام مرتضی هدایتی روایت می‌شود. این نبرد در نهایت به یکی از خون‌بارترین نبردهای جنگ هشت ساله بدل شد و مقدمات پذیرش قطعنامه 598 را ایجاد کرد. حسین مرتضاییان‌آبکنار خود در جنگ به عنوان سرباز وظیفه حضور داشته و از نزدیک شاهد این رویدادها بوده است. او در مقدمه کتاب نوشته است: "تمام صحنه‌های این رمان واقعی‌ست."

در بخشی از رمان آمده است: "تند از جایش بلند شد. گفت: پاشو سیا!... قطار اومد! قطار اومد!...از زیر واگن‌های قطار خون می‌چکید روی ریل‌ها...اشکان به دو از جلویش رد شد. داد می‌زد: قربان...از این قطار خون می‌چکه قربان...خونابه‌ها روی زمین پخش می‌شدند و بخار می‌کردند... بوی خون و آهن توی هوا ایستاده بود...سربازهایی که ماسک سفید زده بودند، دو سر برانکاردی را گرفته بودند و با سختی از قطار پایین می‌آمدند...مُرده‌ها را توی تاریکی می‌انداختند و دوباره برمی‌گشتند به قطار. "

کتاب "عقرب روی پله‌های راه‌آهن اندیمشک یا از این قطار خون می‌چکه قربان!" از سوی نشر نی نشر یافته است.

 

"باغ تلو"

رمان "باغ تلو" نوشته مجید قیصری است. داستان درگیری‌ها، مشکلات و مشغولیات خانواده‌ای که دخترش به اسارت حزب بعث درآمده است. راوی، پسر این خانواده است و داستان را از زمانی که خواهرش به جبهه می‌رود تعریف می‌کند و از التهاب‌های زندگی‌شان سخن می‌گوید.

رفتن خواهر و بی‌خبری از او، پیامدهایی برای خانواده به همراه دارد که یکی از آن‌ها جابه‌جایی خانواده به مکانی دیگر و زندگی در خفا و محله‌ای جدید است و دیگری اختلافات و درگیری‌هایی که بین اعضای خانواده ایجاد می‌شود که این کشمکش‌ها البته با حرف‌ها و حدیث‌های مردم شدت می‌گیرد.

در بخشی از رمان آمده است: "آن چه دیده و شنیده بودیم پسرهایی بودن که به پای خودشان رفته بودن و بعد از چند روز مست و ملنگ برگشته بودن سر خانه و زندگی‌شان یا سر از کشور دیگری درآورده بودن یا عاشق کس دیگری شده و دست توی دست یکی از آن لوندها با یک افتضاح پاک نشدنی برگشته بودن خانه. مثل پسر برادر گل‌افشان بقال محل‌مان. پسره خیلی نازی بود. ولی نمی‌دانم چی شد، کی قاپ‌اش را دزدید و بردش ترکیه. می‌گویند رفت ترکیه ولی نرسیده به ترکیه با یک دختر هفده، هجده ساله برگشت. باباش داشت دق می‌کرد. معلوم نبود اصلا دختره کجاییه؟ تازه این‌ها کسانی بودن که عاقبت به خیر می‌شدن. اما کسانی بودن که به پای خودشان رفته بودن ولی به قول آق منصور چارچرخشون رفته بود هوا و کفن پیچ برگشته بودن و هزار جور حرف و حدیث پشت این‌ها تازه شروع می‌شد. بت اعظم از این افتضاح کاری‌ها می‌ترسید. اصلا فکرش را نمی‌کرد که تنها دخترش از خانه بزند بیرون و معلوم نباشد کجا می‌رود؟ واسه این کار مرضیه چه جوابی می‌شد تراشید؟ این بود که بت اعظم با مساله بزرگی توی زندگی‌اش روبه‌رو شده بود که تا آن روز سابقه نداشت و حتی فکرش را نمی‌کرد! آژیر قرمز از همان موقع، قبل از جنگ توی خانه ما صداش درآمده بود و وظیفه مادرم بود که هر چه سریع‌تر آژیر سفید را به صدا دربیاورد."

رمان "باغ تلو" توسط انتشارات کتاب کوچه منتشر شده است. این اثر توسط ناشران دیگری نیز به چاپ رسیده است.

 

"در شعله‌های آب"

کتاب "در شعله‌های آب" نوشته مرتضی مردیها است. روایت نویسنده در این رمان توامان به جنگ و وجه روان‌شناختی آن معطوف است. نگاهی که آغشته به نوعی نگاه از جنس فلسفه است.

نویسنده در این رمان، روایت بی‌طرفانه از موقعیت‌های جنگ دارد. این راوی که در مرزی از مرگ و زندگی دست و پا می‌زند، چنان تصویری بدیع از خشونت‌های جنگی ارایه می‌دهد که گویی خواننده را به سفری در اعماق وجود خود دعوت کرده است. از ویژگی‌های مهم این رمان، توجه و ریزبینی نویسنده در روایت یکی از مهم‌ترین وقایع تاریخ معاصر ایران است.

در بخشی از رمان آمده است: "هر کس شکل و شمایلی دارد و قد و قامتی و لابد گذشته‌ای و سابقه‌ای. اما الان همه با هم‌اند. درهم‌اند. فرشی با زمینه واحد، اما نقش‌های مختلف. یکی اضطراب، یکی اطمینان. یکی بی‌خیال، یکی خوش خیال. یکی رگ جانش به چای و سیگار بسته، یکی شام و نهار را هم از یاد برده. یکی اشک‌های فراق و دلتنگی غربت را هم لابه‌لای اشک‌های مناجات خالی می‌کند، یک نه این به چشمش اشک می‌آورد، نه آن. با این همه، همه رزمنده‌‌اند. قیافه‌ها همه ناآراسته، نگران سرنوشت." 

کتاب "در شعله‌های آب"  از سوی نشر علم منتشر شده است.