سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: از تو سخن از به تو گفتن / از تو سخن از به آزادی / از تو سخن از به دوستت دارم / از به دوستت خواهم داشت / من دوست دارم از تو بگویم را / ای جلوه‌ای از به آزادی       "یدالله رویایی"

روزبه حسینی با مجموعه "هیپیوز" خوش درخشیده است و آن طیف و تاش‌های ایام شاگردی براهنی و رویایی را به نیکویی پاسخ داده است. نخست نکته‌ای از خود شاعر: هیپیوز در زبان‌های فنیقی عشق محض را گفته‌اند. عشق به خالق، عشق به معبود و یا عشق اساطیری. شاعر در این مجموعه زیباترین غزلواره‌های شعر امروز را در قالبی مدرن و نو برآمده و تازه یاب بیان کرده است.

شعرهای اسفند 77 تا اسفند 79 را در هیپیوز می‌خوانیم و جای جای یاد این سخن روزبه بر ذهن می‌خزد، آن‌جا که در ابتدای کتاب این چامه را این‌گونه می‌نویسد: "در طول زندگی کوتاهم تا به امروز، پایان سال 1398 خورشیدی، از بسیاری بزرگان آموخته‌ام، اما کسی در زندگی من نقشی بی‌بدیل داشته که تا پایان عمر به آن می‌بالم و من را بالیده‌تر می‌کند مدام. با احترام تمام مجموعه شعر "هیپیوز" پیشکش می‌شود به یگانه عالم امکان رضا براهنی." این نهایت و غایت حضور یک شاگرد چموش، خشک‌وار و خوش باش است که به استادش این گونه با سعه صدر و گشاده دستی برخورد می‌کند.

اما خود کتاب به اعتقاد من بیشتر تحت تاثیر یدالله رویایی است و درباره رویایی و براهنی این سخن شاعر این‌جا مصداق پیدا می‌کند که می‌گوید: فرق‌ها باشد میان دو حسن / زین حسن تا آن حسن صد گز رسن. روزبه دایره لغت بسیار متوسعی دارد و با آن روحیه پست‌مدرنیستی مندرج و منتشر در سرتاسر کتاب، توانسته هیپیوز را تا حد یک کتاب شعر طراز اول نشان دهد. به این شعر از کتاب با تدقیق و تعمق بنگرید که چگونه حضور براهنی و رویایی این همه شاگرد سخت کوش امروزینه روز را در فراچنگ خویش آورده است: "از شعرهای براهنی و رویایی حرفی نمی‌زنم. حالا که عزیزم با تو دارم حرف می‌زنم، از شعرهای براهنی و عشق / به شیوه شعرهای حرفی نمی‌زنی / سرت را بیرون می‌کنی و فقط با تصدیق / ادای مرا از توی خیال‌های از دوستت دارم رویایی ابرو بالا میندازی که آه / ای خیال رویاهای بی‌تاب و من فورا توی حرفت / که دل تنگ و خسته مرا دریاب. حالا نشسته‌ای کنار حروفی که نمیزنی و / شکسته‌ای حالا کنار بال فرشته / که تو بودی عزیزم و / فرشته که تو بودی و فرشته که تو / حرفی نمی‌زنی؟ هان؟ / پس، پس اگه وقت کردی یه زنگ به من بزن عزیزم. دارم با تو حرف می‌زنم / باور کن از شعرهای براهنی و از دوستت دارم هم حرفی نمی‌زنم / فقط تو حالا یه زنگ به من بزن / فورا یه زنگ بزن به من عزیزم / حرفی نمی‌زنی، حتی حرفی هم نمی‌زنی."

ساختار شعری نگرش شاعرانه روزبه، به شدت امروزی و ملموس و محسوس است. اگر قارئین محترم این رسانه به یاد داشته باشند، به گاه نقد مجموعه "هان؟" از روزبه نوشتم که شعرهایی از سال‌های نوجوانی و جوانی روزبه است، اما اینک با فخر و وقر تمام می‌گویم و می‌آیمش از عهده برون که روزبه درخت تناور را شاخ و برگ داده و با غرس این درخت، شاخ و برگ‌ها در زیباترین جلوات و در تنهاترین خلوت‌هایش به نکویی خود را نمایش می‌دهد. واژگان زیبا و افسون‌کننده. تصویرها اگرچه چندان که باید بر چشم نمی‌آیند و صور شعر فارسی در آن‌ها جلوه نمی‌کنند، سهل است، گاهی حتی خبری هم از آن‌ها نیست، اما چه باک که مثلث رویایی، براهنی و روزبه حسینی با یکدیگر شاعری را ندا می‌دهند که دیگر برای خود صاحب صدا و ممهور به مهر شده است و این را دست کم نگیریم، آن هم در زمانه‌ای که هر رطب و یابسی را به عنوان شعر به خورد خلایق می‌دهند و آن‌ها نیز فریب خورده و مغموم، شعر امروز را با این قاطیغوریاها در می‌آمیزند.

رویایی در شعر امروز، من حیث شاعری گام‌ها از براهنی پیش است. از دفترهای شعر دهه چهل تا امروز که شاید پنج دهه را پشت سر گذاشته، هرگز شاهد رشد و رقاء صور خیال شاعرانه‌های براهنی نبوده‌ایم. یک منتقد خوب، که شعرش اگر روزبه به من اجازه بدهد، باید بگویم چنگی نه به دل، که به هیچ گوشه ذهن و حومه‌های ذهن هم نمی‌زند. اما رویایی من حیث احتوا شاعر است. شاعری که در طول زندگی شاعرانه‌اش بسیاری از شاعران موج نو را پرورش داده و به آب و دانه رسانده است و امروز اگر بهرام اردبیلی یا اسلام‌پور و یا دیگر و دیگران به شاگردی رویایی ببالند و شعر اسپسمنتالیسم یا شعر حجم را پاس داشته باشند، دینی است که به رویایی و شاگردانش دارند و همه این‌ها را روزبه با زیرکی و هوشمندی می‌داند و برای همین نکته‌ای دارد که در شعر هیچ کدام از اینان نیست، حتی در شعر رویایی، این استاد الاساتید شعر امروز و آن طنز است.

شعر روزبه مالامال از طنز است. طنزهایی که تخریب می‌کنند، می‌سازند اما تبسم‌هایی از ته دل بر حومه لب می‌نشانند. این را هم دست کم نگیرید. مثلا به این تکه شعر نگاه کنید: "حالا صدای شاملو از بلندگو پخش می‌شود / و بغض عزای من را چنان به آسمان که / آقا آسمان تهران اصلا پیدا نیست! / شاملو از سوی بلندگو با لورکا حرف می‌زند / و لورکا از کنار ما / آهسته سرش را تکان تا به آسمان / که فرشته به عزای من، فرشته به عزای من به نظاره نشسته است / آقا! شما با این خانم چه نسبتی دارید؟ / نسبت ما آسمانی است مردک! / خم از فرشته سیاه / که عزای من را به نظاره نشسته است."

"و حالا تو / خود تو که شبیه منی همه چیز را نشان می‌دهی / و موهایت در هم ریخته مثل شعرهای حافظ / آشفته‌ای که به سراغ من آمده است / شعرهای حافظ را اصلا نمی‌شود معنا کرد / که به سراغ من آمده است / آشفته‌ای که ریخته موهایت گرفته شبیه منی / دارم خواب می‌بینم خواب تو را می‌بینم / نه! اصلا لازم نیست آدم تمام زندگیم را توی خواب / برای این همه خوابیدن و با یک زبان و لازم نیست /  با یک زبان و لازم نیست که آشفته خواهد بود / آقا! من شعر حافظ را نمی‌پسندم! / آقا! من با حافظ نمی‌خوابم."

و پاسداشت من به سلطنت بی‌چون و چرای شعر روزبه که مجابی است بر هزاره شانه‌هایم و اشارتی است به هزاره شعر نوین امروز، این یک خط شعر از صائب تبریزی است، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید:

سر زلف تو نباشد، سر زلف دگری / از برای دل ما، قحط پریشانی نیست

مجموعه شعر "هیپیوز" روزبه حسینی در 66 صفحه به تازگی از سوی نشر هونار منتشر و عرضه شده است.

105969640_274479776958758_3948187120226935918_n