سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: همیشه نگاه به شب قدر، نگاه به شبی بوده است که انسان در وسعت بیکرانه‌اش می‌تواند به شنایی جانانه بپردازد و از هر چه سیاهی و تباهی است به درآید و برای سال آتی و سال‌های آینده ره‌توشه‌هایی مبارک و الهی برگیرد. به راستی در ساحت هیچ ادبیاتی چون ادبیات فاخر این سرزمین نمی‌توان این همه نازک خیالی‌های جانانه و وجدانگیز را از مفاهیم دینی سراغ گرفت. شاعران و ادیبان ما آنگاه که با همه وجود اشراقی خود به فهم قدر توفیق می‌یافتند و از خدای قدر برای برون شدن از وهم و حضور در فهم قدر و مراتب آن توفیق طلب می‌کردند به تبیین ذوقی این مفهوم والای دینی می‌پرداختند:

حضرت مولانا از شاعرانی است که بارها به این مهم توجه داشته است و در یکی از اشعارش، شب قدر را شب إحیا و شب زنده‌داری می‌داند و چنین می‌سراید:

مهمان توام ای جان زنهار مخسب امشب

ای جان و دل مهمان زنهار مخسب امشب

روی تو چو بدر آمد امشب شب قدر آمد

ای شاه همه خوبان زنهار مخسب امشب

ای سرو دو صد بستان آرام دل مستان

بردی دل و جان بستان زنهار مخسب امشب

ای باغ خوش خندان بی‌تو دو جهان زندان

آنی تو و صد چندان زنهار مخسب امشب

مولانا همچنین شب قدر را شب طهارت و رهایی از پلیدی‌ها می‌خواند:

اى مه عید روى تو، اى شب قدر موى تو

چون برسم به جوى تو، پاک شود پلید من

مولانا البته شعر بلند دیگری هم در همین موضوع دارد و اینگونه می‌سراید:

امشب عجبست ای جان گر خواب رهی یابد

وان چشم کجا خسپد کو چون تو شهی یابد

ای عاشق خوش مذهب زنهار مخسب امشب

کان یار بهانه جو بر تو گنهی یابد

من بنده آن عاشق کو نر بود و صادق

کز چستی و شبخیزی از مه کلهی یابد

در خدمت شه باشد شب همره مه باشد

تا از ملاء اعلا چون مه سپهی یابد

بر زلف شب آن غازی چون دلو رسن بازی

آموخت که یوسف را در قعر چهی یابد

آن اشتر بیچاره نومید شدست از جو

می‌گردد در خرمن تا مشت کهی یابد

بالش چو نمی‌یابد از اطلس روی تو

باشد ز شب قدرت شال سیهی یابد

زان نعل تو در آتش کردند در این سودا

تا هر دل سودایی در خود شرهی یابد

این شاعر برجسته قرن هفتم در ادامه همین شعر، شب قدر را شب خاموشی، خدمت و شیدا شدن دلهای خداجو بر می‌شمرد:

امشب شب قدر آمد خامش شو و خدمت کن

تا هر دل اللهی ز الله ولهی یابد

اندر پی خورشیدش شب رو پی امیدش

تا ماه بلند تو با مه شبهی یابد

و اما این شعر مولانا هم، شعری شگرف در مفهوم شب قدر است:

حق شب قدرست در شبها نهان

تا کند جان هر شبی را امتحان

نه همه شبها بود قدر ای جوان

نه همه شبها بود خالی از آن

 

نگاه سعدی به شب قدر، سنتی نیست

سعدی سخنور نامدار نیز در میان اشعار خود توجه ویژه‌ای به موضوع شب قدر داشته است. نگاهی که به گفته کورش کمالی سروستانی، پژوهشگر و رئیس مرکز سعدی شناسی شیراز نگاهی فراتر از نگاه‌های سنتی است

سروستانی با بیان اینکه ماه رمضان، روزه و شب قدر فضایی را برای ارائه دیدگا ه‌های شاعران بزرگ ما درباره توحید، خداوند و وصل و فراق فراهم می‌کند، می‌گوید: سعدی در بوستان، گلستان و غزلیات خود به شب‌های قدر پرداخته و در جاهایی دیدگاه وی نسبت به شب‌های قدر فراتر از نگاه سنتی است.

کمالی سروستانی می‌افزاید: در دیدگاه سنتی شب قدر زمانی است که تقدیر و سرنوشت بشر رقم می‌خورد، ولی سعدی فراتر می‌رود و ارزش شب قدر را خیلی بالاتر از این می‌داند که در این ابیات آورده است:

اگر شب‌ها همه قدر بودی / شب قدر بی قدر بودی

و در جای دیگری می‌گوید:

تو را قدر اگر کس نداند چه غم / شب قدر را می ندانند هم

و در جای دیگری گفته‌اند:

آن که گویند به عمری شب قدری باشد

مگر آنست که با دوست به پایان آرند

دامن دولت جاوید و گریبان امید

حیف باشد که بگیرند و دگر بگذارند