سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: مجید قیصری در سال 1345 در تهران به دنیا آمده است. او دانش‌آموخته رشته روان‌شناسی است. قیصری به عنوان نویسنده حوزه ادبیات جنگ شناخته می‌شود. برنده جوایز ادبی هم‌چون رمان برتر اوراسیای روسیه، برگزیده کتاب سال شهیدحبیب غنی‌پور، جایزه قلم زرین سال 85، برگزیده جایزه بهترین کتاب سال به انتخاب انجمن قلم ایران، برگزیده جایزه مهرگان ادب و برگزیده جایزه نویسندگان و منتقدان مطبوعات است. این نویسنده که به عنوان مدرس کارگاه‌های داستان‌نویسی فعالیت دارد داور جشنواره‌های ادبی از جمله جشنواره شعر و داستان جوان سوره، پنجمین دوره کتاب سال شهیدحبیب غنی‌پور، دور سوم جایزه ادبی هفت اقلیم و بخش داستان جشنواره قند پارسی بوده است. "نگهبان تاریکی"، "شماس شامی"، "سه کاهن"، "سه دختر گل‌فروش"، "باغ تلو"، "ضیافت به صرف گلوله"، "جنگی بود، جنگی نبود"، "طعم باروت"، "گوساله سرگردان"، "ماه زرد"، "مردی فرشته پیکر" و "دیگر اسمت را عوض نکن" عناوین برخی آثار نشر یافته او هستند.

 

آقای قیصری، شما از چه زمانی به مطالعه علاقه پیدا کردید؟ آیا در خانواده‌تان بستر برای مطالعه آثار غیردرسی فراهم بود؟

خانواده من زیاد اهل کتاب و مطالعه نبودند و امروز هم همین‌طور است. اما خودم پس از پایان جنگ تحمیلی به کتاب خواندن علاقه‌مند شدم. البته در زمان مدرسه کتاب‌های مختلفی می‌خواندم ولی این‌طور نبود که مطالعه کردن دغدغه‌ام باشد.

آیا می‌شود گفت بهانه اصلی سوق پیدا کردن شما به خواندن و نوشتن، حضور در جنگ بوده است؟

دقیقا. پیش از جنگ همان‌گونه که اشاره شد مطالعات متفرقه‌ داشتم. ولی نمی‌توان گفت کتابخوانی در دوران نوجوانی جزیی از زندگی من بوده است.

چه شد به نوشتن روی آوردید؟

من از سال 1363 به دلایل مختلف به‌طور مستقیم درگیر جنگ شدم. در کردستان و در جنوب کشور حضور فیزیکی داشتم و این مسئله تا پایان دوران جنگ به طول انجامید. در زمان جنگ در یک محیطی بودم که آدم‌های اهل فرهنگ و اهل مطالعه‌ای حضور داشتند و حتی خاطرم هست بعد از پخش اخبار روی تپه‌ها می‌نشستیم سخنرانی‌های مختلف از جمله سخنرانی استاد مطهری را گوش می‌کردیم و این برای ما تبدیل به یک روند شده بود. کتابخانه‌ای هم در آن‌جا بود و در فرصت‌های مختلف کتاب‌ مطالعه می‌کردیم. اما باز تصوری از نوشتن نداشتم. حتی یادم است دفترچه خاطرات هم به ما می‌دادند و من یک‌سری خاطرات کوتاه و کوچک را یادداشت می‌کردم. با خانواده هم نامه‌نگاری‌ داشتم اما آن هم زیاد جدی نبود. در حقیقت وقتی جنگ تمام شد و وارد دانشگاه شدم با ادبیات به صورت جدی آشنا شدم.

در دانشگاه هم رشته روان‌شناسی را انتخاب کردید.

بله در رشته روان‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی قبول شدم. اما در دانشگاه دوستانی پیدا کردم که اهل مطالعه جدی ادبیات بودند. یعنی در کنار مطالعاتی که در زمینه رشته روان‌شناسی داشتند، ادبیات هم می‌خواندند. وقتی شروع به خواندن ادبیات کردم ابتدا با آثاری مواجه شدم که جذبم نمی‌کردند، تا اینکه به آثار مربوط به جنگ از جمله آثار ارنست همینگوی و هاینریش بل رسیدم و متوجه شدم که من یک خویشاوندی مشترک با آن آدم‌ها و آثارشان دارم. در واقع احساس کردم که چقدر وجوه مشترک میان من و این آدم‌ها وجود دارد و خاطرات و حس‌های‌مان مشترک است. مثلا اگر یک داستان عاشقانه یا پلیسی می‌خواندم چندان با آن ارتباط برقرار نمی‌کردم چون زیاد درگیر چنین موضوعاتی نبودم. از جنگ برگشته بودم و مدام تجربیات تلخم از جنگ را مرور می‌کردم. در نتیجه وقتی آثار مربوط به جنگ را خواندم به این نتیجه رسیدم که نقاط مشترکی میان من و آن آثار وجود دارد و از همان جا جرقه‌های اول و ذوق نوشتن در من به وجود آمد.

مجید قیصریجالب است که محوریت علاقه‌تان به ادبیات جنگ، در ابعاد جهانی بوده است. البته آن زمان به اندازه دهه‌های اخیر کتاب درباره جنگ منتشر نشده بود. درباره جرقه‌های نخست نوشتن می‌گفتید. چگونه رقم خورد؟

من از سال 1368 به‌طور جدی مطالعه را آغاز کردم و از آن زمان روزی نبوده که رمان، داستان کوتاه یا مجله دستم نباشد. کلا مطالعه‌ام قطع نشده است و روزی چند ساعت کتاب می‌خوانم. با این حال در دوره دانشجویی هم به فکر نوشتن نبودم، اما وقتی دوره دانشگاهم تمام شد کم کم شروع به تمرین برخی قالب‌ها کردم و چیزهایی نوشتم. تا این ‌که از سال 72 احساس کردم دیگر نمی‌توانم ننویسم. در همان سال حدود 10 داستان کوتاهی که نوشته بودم را به دفتر انتشارات سوره مهر بردم. در نهایت نخستین کتابم در سال 74 با عنوان "صلح" منتشر شد. البته همان زمان دوستان در انتشارات سوره مهر داستان‌های مرا خواندند و یکی، دو داستان را در مجلات مختلف چاپ کردند و حتی یک ویژه‌نامه جنگ هم به سردبیری زهرا زواریان نشر یافت که در آن ویژه‌نامه یک داستان به اسم "بار" داشتم. چون آن زمان کسی مرا نمی‌شناخت، ولی داستانم اثر محکمی بود اسم نویسنده را به اشتباه "رضا قیصریه" نوشته بودند. یک مدت طول کشید تا اثبات کردم که این داستان متعلق به من است.

شما بعد از انتشار کتاب "صلح" بسیار جدی به حوزه ادبیات جنگ پرداختید. این روند شکل بسیار حرفه‌ای به خود گرفت و با نگارش رمان‌ و داستان‌های کوتاه با سوژه‌های مختلف ادامه پیدا کرد. 

نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد؟ شاید اگر می‌دانستم دارد چه اتفاقی می‌افتد، یا جلویش را می‌گرفتم و یا به انتخاب خودم این روند را تند یا کند می‌کردم. معمولا این‌طور است که براساس مطالعاتی که دارم یا خاطراتی که از دیگران می‌شنوم، یک سوژه‌ای درگیرم می‌کند و راجع به آن می‌نویسم. از شروع دوره نوشتن تا به امروز حتما یک موضوعی درگیرم کرده و سال‌ها با من زندگی کرده است که راجع به آن نوشته‌ام. این‌طور نیست که فی‌البداهه یک تصمیمی را بگیرم. یک موضوع حتما جزیی از وجودم می‌شود و با آن مانوس می‌شوم و روی آن کار می‌کنم. اما نمی‌دانم این روند دقیقا چگونه دنبال شده است.

اما شما در بحث ادبیات جنگ نویسنده شناخته شده‌ای هستید و آثارتان مخاطب دارد. خودتان فکر می‌کردید مسیر کاری‌تان به شکلی پیش برود که بتوانید مخاطب جذب کنید؟

دقیقا خیر. چون من همه کتاب‌ها را به شکل غریزی نوشته‌ام. واقعا مدیر برنامه‌ای نداشته‌ام که بخواهد چیزی را یادم بدهد. این مسیر را به صورت غریزی طی کرده‌ام و خوش‌بختانه همیشه لطف خدا شامل حالم بوده است. یک مسیری را تا این‌جا با خطا و کوشش طی کرده‌ام و امیدوارم بتوانم در ادامه مسیر هم کارهای دیگری را منتشر کنم. 

به نظرم نگاه شما به جنگ در ابعاد جهانی در جذب مخاطبان تاثیر زیادی داشته است.

نخستین چیزی که دید مرا باز کرد و باعث شد احساس کنم ادبیات کمک زیادی به من خواهد کرد این بود که بین مردم کشورهایی که جنگ را تجربه کرده‌اند اعم از آلمانی‌ها، آمریکایی‌ها، لهستانی‌ها، ایرانی‌ها، عراقی‌ها و...، هیچ تفاوتی وجود ندارد و تمام آنچه که یک انسان باید از ترس، عشق و شجاعتش تجربه کند در تمام آدمیان مشابه است. یعنی به‌عنوان یک ایرانی همه این ویژگی‌ها را در آدم آلمانی، آمریکایی یا لهستانی هم دیده‌ام. در هر داستانی که می‌خواندم و هنوز هم می‌خوانم، آدم و انسان می‌بینم. این یعنی ذهن من آدم‌ها را براساس جنسیت و جغرافیا، طبقه‌بندی نمی‌کند و این را مدیون ادبیات هستم. به همین خاطر فکر می‌کنم بزرگ‌ترین کشف زندگی من ادبیات بوده است. ادبیات باعث شد که جهان بزرگ‌تری برایم شکل بگیرد. در نتیجه در داستان‌هایم خارج از این ‌که فکر کنم جغرافیای من کجاست؟ سعی کردم به همین وجه انسانی بپردازم، کما این ‌که قرار ادبیات هم بر این است که تجربه من ایرانی را به یک جغرافیا و افرادی دیگر منتقل کند و آن‌ها اگر خواندند و رابطه برقرار کردند احساس کنند که این تجربه مشترک است. در عین حال، یک چیزی هم از فرهنگ ما بگیرند و برداشت کنند. مثلا متوجه شوند که ما موقع غذا خوردن سر سفره می‌نشینیم. در کل می‌توانم بگویم که فقط این خرده فرهنگ‌هاست که بین آدم‌های جهان متفاوت است و بقیه چیزها مشابهت دارد. این چیزی است که در ادبیات کشف کرده‌ام و در کارهایم نیز سعی داشتم دنبال آن بروم.

مجید قیصریرمان "سه کاهن" شما جایزه بین‌المللی اوراسیا 2018 را بدست آورد. به نظرتان چرا این کتاب مورد توجه قرار گرفت و چنین جایزه‌ای به آن اهدا شد؟

در رمان "سه کاهن" شخصیت "حلیمه" یک نامادری است که بچه‌ای را بزرگ کرده و حالا می‌خواهد این بچه را تحویل بدهد. مترجم رمان می‌گفت حس این زن که یک حس مشترک انسانی است در رمان درآمده است. او می‌گفت من به‌عنوان یک مادر توانستم این حس را درک کنم و به همین خاطر احساس کردم خواننده‌های دیگر هم می‌توانند با آن رابطه برقرار کنند. می‌خواهم بگویم در رمان همان وجه انسانی که در موردش صحبت کردیم پررنگ است. در این رمان اصلا بحثی از پیامبر (ص) و اسلام نیست زیرا داستان مربوط به زمانی است که هنوز پیامبر اسلام (ص) به نبوت نرسیده است. محور رمان شخصیت حلیمه است؛ یعنی زنی که خودش کودک دارد و می‌تواند به بچه‌هایش شیر بدهد. در نتیجه فکر می‌کنم وجه انسانی که در رمان پررنگ شده به خوانندگان روسی کتاب هم منتقل می‌شود. البته آن‌ها می‌گفتند رمان از نظر زبانی هم تاثیر خودش را گذاشته است. درست است رمان از یک زبان دیگری ترجمه شده ولی مترجم تلاش داشته زبان را هم منتقل کند و فقط سعی نکرده داستان را روایت کند. از نظر آن‌ها رمان "سه کاهن" جزو گنجینه ادبیات داستانی‌شان است. شخصیت اصلی‌ این رمان کودک است و خود کتاب در طبقه کتاب بزرگ‌سال قرار می‌گیرد. در واقع می‌توانم بگویم این رمان درباره کودک است نه برای کودک. زبان رمان اصلا زبان کودکانه یا حتی نوجوانانه نیست. البته شاید زبانش طوری باشد که نوجوانان هم بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و امیدوارم این‌طور باشد. چون من رمان را به آدم‌های لیسانسه‌ای دادم که برای خواندن آن مشکل داشتند و نتوانستند کتاب را از رو بخوانند. اگر یک نوجوان بتواند این کتاب را بخواند باعث افتخار من است.

اثر دیگرتان که مورد استقبال قرار گرفت و در "جایزه ادبی جلال آل‌احمد" هم شایسته تقدیر شد، رمان "نگهبان تاریکی" است. شما در این کتاب به اسطوره‌ها توجه دارید. هرچند در تعدادی از کتاب‌های‌تان نیز این روند را شاهدیم.

بله. من از اول به اسطوره‌ها توجه داشته‌ام و این توجه هر چقدر که جلوتر رفتیم جدی‌تر و بار معنایی‌اش پر قدرت‌تر شده است. در کتاب "طناب‌کشی" بحث اسطوره هابیل و قابیل را دارم و در برخی دیگر از آثارم نیز این فرآیند ادامه داشته است. پرداختن به اسطوره جزو دغدغه‌های من بوده است. یک واقعه‌ای را می‌بینم و براساس آن می‌نویسم. می‌بینم یک واقعه یک زیرلایه‌ای دارد و آن زیرلایه مبنای اسطوره‌ای دارد. سعی می‌کنم آن مبنای اسطوره‌ای را در قالب فرم نشان بدهم.

بسیار مهم است که بیشتر کتاب‌های‌تان برنده یا نامزد دریافت جایزه‌های ادبی شده‌اند. مثلا "سه دختر گل‌فروش" جزو کارهایی است که برنده جوایز متعددی شده؛ در مورد این کتاب بگویید؟

"سه دختر گل‌فروش" مجموعه یک دهه کار من است. قبل از آن مجموعه داستان "صلح" و مجموعه "نفر سوم از سمت چپ" و آثاری مثل "طعم باروت" یا داستان بلند "جنگی بود، جنگی نبود" را داشتم که این‌ها را همراه با حدود 10 داستان‌ تازه‌تر در یک مجموعه به اسم "سه دختر گل‌فروش" عرضه کردم. این مجموعه که شامل 26 داستان کوتاه بود توسط جشنواره ادبی اصفهان، جشنواره قلم زرین، جشنواره غنی‌پور و... دیده شد. شاید چون داستان یک‌دست است و همه‌اش پیرامون جنگ کار شده و سعی کرده‌ام زیاد وارد فضاهای کلیشه‌ای داستان‌های دیگر نشوم، دیده شده است.

از میان آثارتان به کدام کتاب تعلق خاطر بیشتری دارید؟

به تازگی به من خبر دادند که قرار است چاپ جدید رمان "باغ تلو" که سال 1385 جایزه مهرگان ادب برده بود، به نمایشگاه کتاب تهران در سال 1399 برسد. تغییری در کتاب انجام نداده‌ام و فقط قرار است رمان تجدید چاپ شود. به نظرم اگر همان طعم و فرم نگه داشته شود، بهتر است. این‌که کتاب پس از 14-15 سال قرار است تجدید چاپ شود برایم جذابیت دارد چون یک مدت جلوی چاپ این کتاب گرفته شده بود.

مجید قیصریالبته رمان "باغ تلو" نسبت به سایر آثارتان متفاوت‌تر است.

تفاوتش هم در این است که یک شخصیت دختر برای نخستین بار به جنگ می‌رود و اسیر می‌شود؛ همچین داستانی در ادبیات ایران تابو بود. یکی از دوستان می‌گفت من طرح این فیلمنامه‌ را برای بنیادی فرستاده‌ام تا فیلم شود که گفته‌اند به این طرح مجوز نمی‌دهیم؛ چون اصلا نمی‌توانیم قبول کنیم یک دختر ایرانی به جنگ برود و اسیر شود. می‌خواهم بگویم این موضوع هنوز هم تابو است، دیگر چه برسد به سال 85 که این رمان منتشر شد. غالبا سعی کردند این اثر دیده نشود. برای جامعه سنتی بسیار سخت است که بخواهد همچین داستانی را قبول کند. البته موضوع قصه‌ هم همین است تقابل یک خانواده سنتی با مسئله‌ای به این بزرگی.

آقای قیصری نظرتان را درباره این ‌که به‌عنوان نویسنده ادبیات جنگ شناخته می‌شوید، بگویید؟

کار من نوشتن است و ترس خاصی ندارم. قرار است یک وجه انسانی را نشان بدهم و برایم فرقی نمی‌کند که در چه ژانر و چه قالبی دارد این اتفاق می‌افتد. همه قشنگی ادبیات این است که می‌تواند مرزهای متفاوتی را طی کند، چون موضوع آن موضوع "انسان" است. حال این انسان را با چه شکل و فرمی روایت کنم زیاد فرق نمی‌کند. کسی هم که دنبال ادبیات باشد فکر نمی‌کنم زیاد برایش فرقی داشته باشد. شاید برای مخاطب عام مهم باشد که برود مثلا فیلم‌های کمدی ببینید و بگوید حوصله کارهای جدی ندارم، اما اگر فردی واقعا برایش مهم باشد که آدم را کشف کند و به چیز جدیدتری برسد، فرقی نمی‌کند داستانی که می‌خواند در چه ژانر و چه فرمی باشد. خود ما هم وقتی کتاب می‌خوانیم همه فرم‌ها و ژانرها را می‌خوانیم، به دلیل این ‌که فکر می‌کنیم هر کدام از این ژانرها و داستان‌ها حرف و کشف تازه‌ای دارد. مگر کار کافکا با کار هاینریش بل یکی است؟ هر کدام جهان خودشان را دارند و چیزی را به ما اضافه می‌کنند.

البته شما تجربه غیر از ادبیات مربوط به جنگ هم دارید.

بله، این‌طور نیست که من فقط ادبیات جنگ را تجربه کرده باشم. رمان "سه کاهن" یا کتاب "شماس شامی" و مجموعه داستان "جشن همگانی" تجربه‌های متفاوتی برایم هستند که آن‌ها هم خوش‌بختانه دیده شده‌اند. حتی بهتر از کارهای جنگی‌ام فروش رفته‌اند.

آیا از مسیری که در عرصه ادبیات طی کرده‌اید راضی هستید؟

من همیشه از زندگی‌ام راضی و خدا را شاکر بوده‌ام. زندگی‌ام خوب بوده است و نمی‌دانم چگونه از خدای خودم تشکر کنم.

آقای قیصری اشاره کردید وقتی مطالعه را آغاز کردید از آن زمان روزی نبوده که رمان، داستان کوتاه یا مجله دست‌تان نباشد. مسلما کتاب‌هایی که در حوزه جنگ نوشته می‌شود را نیز مطالعه می‌کنید. درست است؟

بله. یکی از دغدغه‌هایم این است که ببینم دیگران چه‌کار می‌کنند.

مجید قیصریآیا اثری در این زمینه بوده که با آن ارتباط برقرار کرده باشید و شما را تحت تاثیر قرار داده باشد؟

بله. سال‌ها پیش یک اثر از اسماعیل کاداره به اسم "ژنرال ارتش مرده" خواندم که همیشه به دوستان پیشنهاد می‌کنم این رمان را بخوانند. یک اثر هم محمود حسینی‌راد به اسم "مثلا برادرم" اثر اووه تیم، برای نشر افق ترجمه کرده است که به نظرم آن هم در حوزه ادبیات جنگ متفاوت است. یک کتاب هم امسال از آندره کورکوف با عنوان "زنبورهای خاکستری" خواندم که توسط آبتین گلکار ترجمه شده است. این اثر مربوط به ادبیات اوکراین است و من نیمه نخست کتاب را بسیار پسندیدم.