سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: هادی خورشاهیان از شاعران و نویسندگانی است که در حوزه‌ کودک و نوجوان و بزرگ‌سالان فعالیت دارد. از او 100 عنوان کتاب منتشر شده است. خورشاهیان از سال 1382 به عنوان مسئول واحد نظارت بر ضوابط چاپ و نشر کتاب کودک و نوجوان وزارت ارشاد مشغول به کار است. در چند همایش و کنگره نیز به عنوان داور حضور داشته است. کتاب‌های او برنده جوایز متعددی هم‌چون مسابقه قلم، جشنواره شعر رضوی، بهترین کتاب سال دفاع‌مقدس، اثر برتر اولین کنگره شعر زنان عاشورایی، برگزیده سومین جایزه ادبی یوسف، رتبه برتر شعر ایثار و شهادت، برگزیده سومین دوره جشنواره شعر فجر و سیزدهمین دوره جشنواره قلم زرین شده‌اند. گواهی‌نامه هنری درجه دو در رشته شعر، معادل فوق‌لیسانس به او اعطا شده است. "من فقط دو نفر را کشته‌ام"، "لبه آب"، "برهنه در برهوت"، "دختری که نبود"، "فرشته‌ای در تانک"، "یکی من و از دست داداشم نجات بده"، "دو تفنگدار ناشی"، "ما هم آخر خدامان بزرگ است"، "با اجازه دبیر هندسه"، "سرهنگ زندان یحیی"، "کشوری که شکل چکمه است" و "سودابه سیاوش را کشت" عناوین برخی آثار اوست. 

 

آقای خورشاهیان شما در نیشابور به دنیا آمده‌اید؟

من متولد 1352 هستم و در گنبد کاووس به دنیا آمده‌ام ولی در نیشابور بزرگ شده‌ام. از سال 1377 که دانشجو شدم به تهران آمدم.

اشاره‌ای به دوران کودکی‌تان داشته باشد. آیا اهل کتاب‌های غیردرسی هم بودید؟

مطالعه را از مقطع دوم ابتدایی با مجلات آغاز کردم. حال این ‌که غلط می‌خواندم سر جای خودش. در خانه ما مجلاتی هم‌چون "اطلاعات هفتگی"، "جوانان امروز" و "زن روز" خوانده می‌شد. یادم می‌آید یک ‌بار پدر و مادرم از بیرون آمدند و گفتند داری چه‌کار می‌کنی؟ گفتم دارم داستان می‌خوانم. خندیدند و گفتند برای ما هم بخوان. من خواندم و به یاد دارم کلمه "گوزن" یا کلمه "هلیکوپتر" را اشتباه گفتم. اما به هر حال در حد خودم ادعای خواندن داشتم. بیشتر کتاب‌های کودک که توسط انتشارات کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوان منتشر می‌شد را مطالعه می‌کردم. کمی که گذشت و به مقاطع سوم و چهارم ابتدایی رسیدم آثار محمود حکیمی را کاملا با علاقه می‌خواندم. کتاب‌های این نویسنده بیشتر داستان‌های دینی، حماسی و انقلابی بود. همچنین نوشته‌های ر. اعتمادی، امیر عشیری، محمدعلی جمالزاده و کتاب‌های خلاصه‌ شده‌ای از ژول ورن یا نویسندگان دیگر را می‌خواندم. در نوجوانی دیگر یک کتاب‌خوان حرفه‌ای بودم و مجموعه‌های چند جلدی مطالعه می‌کردم. به کرات اتفاق افتاد که تا هزار صفحه کتاب را در یک شبانه‌روز خواندم و این اتفاق هنوز در این سن و سال هم می‌افتد. آن زمان کتاب‌های پلیسی، عاشقانه، تخیلی و ژانر وحشت زیاد می‌خواندم و همچنین کتاب‌های ادبی هم‌چون صادق چوبک، صادق هدایت، سیمین دانشور و جلال آل‌احمد هم جزو علایقم بود. البته به جلال آل‌احمد علاقه بسیار زیادی داشتم. حتی در خانه عمو یا عمه‌ام کتاب می‌خواندم. مثلا یادم هست در خانه عمه‌ام کتاب "لبه تیغ" سامرست موام و "خورشید همچنان می‌دمد" ارنست همینگوی را در خانه عمویم خواندم.

نخستین مواجهه‌تان با شعر گفتن و داستان نوشتن چگونه پیش آمد؟ اصلا چه شد که متوجه شدید می‌توانید بنویسید و شعر بگویید؟

علاقه من به نویسنده و شاعر شدن در دوران نوجوانی شکل گرفت. ساده‌ترین کاری که فکر می‌کردم می‌شود انجام داد داستان‌ نوشتن بود. وقتی 12-13 سالم بود با پسر عمو و دختر عمویم بین خودمان مسابقه داستان‌نویسی داشتیم و در خانه نمایشنامه اجرا می‌کردیم. در نوجوانی داستان وسترن می‌خواندم و اولین داستانی که نوشتم هم وسترن بود. این ماجرا حدودا مربوط به سال 1368 و زمانی است که 16 ساله بودم. نخستین شعرم را سال 1370 گفتم که آن را هنوز حفظ هستم و در مجله دانشگاه آزاد اسلامی نیشابور به چاپ رسید. تقریبا 28-29 سال است که در مطبوعات از من شعر و داستان چاپ می‌شود. از سال 1381 نیز شروع به چاپ کتاب کردم.

هادی خورشاهیان

آقای خورشاهیان، شما مدرک لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران دارید درست است؟

بله. من دانشجوی زبان انگلیسی بودم ولی درس نمی‌خواندم. لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی دارم ولی اصلا به این معنا نیست که انگلیسی بلد هستم. مانند بسیاری از دانشجوهای دیگر در یک دوره چهار ساله درس خواندم. فوق‌لیسانس هم خواندم و به پایان‌نامه رسید ولی از پایان‌نامه دفاع نکردم و دیگر نرفتم دنبالش. در دانشگاه زبان و ادبیات فارسی نخواندم چون احساس می‌کردم برای کاری که می‌خواهم انجام بدهم به حد کافی زبان بلد هستم و بد نیست اگر یک تجربه متفاوت داشته باشم. یا لااقل در گوش من این‌ جوری خوانده بودند که به قول مرحوم سیدحسن حسینی: "شاعری وارد دانشکده شد، دم در ذوق خود را به نگهبانی داد". حس می‌کردم فضای دانشگاه خشک و آکادمیک است و باید در آن انوری، منوچهری، عنصری و خاقانی بخوانی و قاعدتا ممکن است از ادبیات خلاقه دور بمانی. البته به نظر من این تصور اشتباه است و آدم می‌تواند دانشگاه برود و همه این‌ها را بلد باشد و شاعر و نویسنده خوبی هم باشد، هم‌چون قیصر امین‌پور.

اولین کتاب شعر و داستان‌تان دقیقا چه سالی منتشر شد؟

من سال 1372 اولین مجموعه شعرم که شامل 50 غزل بود را آماده کردم و آن را به محمدکاظم کاظمی دادم تا نمره‌بندی کند و بگوید کدام خوب است و کدام بد است که او هفت، هشت صفحه برایم یادداشت نوشت و به نظرم رسید که با توجه به چیزهایی که آقای کاظمی نوشته الان زمان خوبی برای چاپ نخستین مجموعه‌ام نیست. از سال 72 منتظر ماندم تا سال 1381 که آن زمان یک مجموعه داستان چاپ کردم، یک مجموعه شعر نوجوان و دو مجموعه شعر بزرگ‌سال. یعنی سال 1381 با چهار کتاب وارد جامعه ادبی صاحبان تالیف شدم.

به‌طور قطع شغل شما فقط نویسندگی و شاعری نبوده است. شغلی که در آن سال‌ها دنبال می‌کردید چه بود؟

در برهه‌های مختلف در خیاطی، عکاسی و کتاب‌فروشی کار کردم و یک مدت هم مثل بسیاری از دوستان نویسنده و شاعر، روزنامه‌نگار بودم. از سال 1382 به‌طور رسمی کارمند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شدم و در این وزارتخانه مسئول واحد نظارت بر ضوابط چاپ و نشر کتاب کودک و نوجوان هستم.

تاکنون چند عنوان کتاب چاپ کرده‌اید و چه تعداد از این آثار متعلق به ادبیات بزرگ‌سال است؟

100 عنوان کتاب از من چاپ شده است که از این تعداد 50 اثر بزرگ‌سال است. 10 رمان و 9 مجموعه داستان بزرگ‌سال دارم. حدود 30 مجموعه شعر بزرگ‌سال هم از من چاپ شده است که این اشعار از شعر آزاد و غزل گرفته تا ترانه و طنز است. سایر آثارم مربوط به حوزه کودک و نوجوان است. در دهه هفتاد بیشتر به‌عنوان شاعر شناخته شده بودم و در دهه هشتاد وارد حوزه داستان‌نویسی شدم. بیشتر آثارم در حوزه ادبیات کودک و نوجوان هم در دهه نود چاپ شده است. در حوزه ادبیات نوجوان، حدود 15 رمان نوجوان دارم و 7-8 مجموعه شعر نوجوان.

با توجه به این تعداد کتاب بیشتر خودتان را شاعر می‌دانید یا نویسنده؟

من هم شاعر هستم هم نویسنده. هم در حوزه بزرگ‌سال می‌‌نویسم و هم در حوزه کودک و نوجوان. یک تعداد کتاب شعر و کتاب داستان کودک هم دارم. کارهایم در هیچ‌ کدام از این بخش‌ها آنقدر برجسته نبوده است که بخواهند مرا بیشتر به‌عنوان شاعر یا نویسنده حوزه بزرگ‌سال یا نوجوان بشناسند. خودم هم خیلی اصرار ندارم که من را به یک وجه خاصی بشناسند چون آن وجه خاص و غالب را هنوز در کارهایم نداشته‌ام. همه حوزه‌ها را همراه هم پیش برده‌ام. به نظرم رمان‌های نوجوان از بقیه آثارم موفق‌تر بوده است. یعنی چاپ‌های متعدد شدند و کاندیدای جوایز متعددی بودند. اما خودم دوست دارم رمان‌نویس بزرگ‌سال خوبی باشم.

شما نویسنده پرکاری هستید و قطعا ایده‌های ذهنی فراوانی دارید. چه اتفاقی می‌افتد که یک نویسنده پرکار می‌شود؟

من زیاد فکر می‌کنم و کتاب‌های زیادی می‌خوانم. بسیار هم به نوشتن اهمیت می‌دهم. وقتی دلم بخواهد داستان بنویسم همان لحظه شروع به نوشتن می‌کنم و یک هفته یا 10-20 روز بعد هم تمامش می‌کنم.

هادی خورشاهیان

اشاره کردید وقتی دلتان بخواهد داستان بنویسید همان لحظه شروع به نوشتن می‌کنید و تا یک هفته یا 10-20 روز تمامش می‌کنید. یعنی این‌طور نیست که یک سوژه یا اسکلتی را آماده کرده بعد شروع به نوشتن کنید؟

من ساعت مشخصی برای نوشتن ندارم. مثلا احمد محمود می‌گفت: من مدادهایم را آماده می‌گذارم کنارم و از صبح ساعت 10 شروع می‌کنم به نوشتن. یا بعضی دوستان می‌گویند ما شب‌ها می‌نویسیم. اصلا این‌جوری نیستم و در هر زمانی و هر مکانی می‌توانم بنویسم. این‌طور هم نیست که یک سوژه یا اسکلتی را آماده کنم بعد بروم بنویسم. تصمیم می‌گیرم بنویسم و به ذهنم اعتقاد و اعتماد دارم که در آن آنقدر چیز هست که هر موقع اراده کنم شروع کنم به نوشتن. البته این هم به این دلیل است که هیچ کدام از ما موقع حرف زدن نمی‌دانیم جمله بعدی‌مان چیست. شاید می‌دانیم که الان داریم در مورد ادبیات حرف می‌زنیم ولی هیچ‌ کدام نمی‌دانیم جمله‌ بعدی‌مان چیست. من به خودم می‌گویم تو شروع به نوشتن کن و نگران جمله بعدی‌ات نباش، آن خودش از خودآگاه یا ناخودآگاهت می‌آید. یعنی این اعتماد را به خودم دارم که وقتی شروع به نوشتن می‌کنم حتما می‌توانم از آن یک سوژه یا طنز خوب در بیاورم یا یک دیالوگ خوب بنویسم.

آقای خورشاهیان، شما علاوه‌بر شعر و داستان برای بزرگ‌سال و نوجوان، نمایشنامه، فیلمنامه، نقد و ترانه هم نوشته‌اید یا ترجمه هم کرده‌اید. این تجربیات چگونه اتفاق افتاد؟

اتفاقی بود. مثلا سال 1381 یکی از دوستان گفت: یک پروژه تصویرگری دارم، تو یک داستان می‌نویسی تا من تصویرگری کنم؟ گفتم بله. یک داستان نوشتم و دادم تا برای دانشکده تصویرگری کند. بعد آن داستان را دادم نشر پوپک چاپ کرد و سپس آن را به خانم خلعتبری در نشر شباویز دادم؛ بعد شد کتاب "من یک بادبادکم" که تاکنون 155 هزار نسخه از آن چاپ شده است. یعنی نخستین داستان کودک من که آن را بدون هیچ زمینه‌ای برای کار دانشگاهی یک نفر دیگر نوشته‌ام پرتیراژترین اثرم تا به حال بوده است. در بقیه حوزه‌ها هم به صورت اتفاقی وارد شدم.

می‌توانید بگویید از میان این 100 اثر کدام کتاب‌تان را بیشتر دوست دارید؟

اثری ندارم که برای خودم برجسته‌تر باشد و بگویم آن را بیشتر دوست دارم. اما چون کارهای من حسی است، به این معنا که یک بخشی از آثارم حتما متعلق به زندگی خودم، بچه‌هایم، پدرم و اطرافیانم است، در همه آثار یک حسی از من وجود دارد و به همین خاطر همه کارهایم را به یک شکلی دوست دارم. اما باز هم اگر قرار باشد آثارم را تفکیک کنم، در رمان‌هایم "پراگ در تبعید" یا "بر ریل‌های برزخ" را بیشتر از بقیه دوست دارم. در میان کارهای نوجوان هم به "دختری که نبود" بیشتر علاقه‌مندم. جالب است در جلسه نقد و بررسی این کتاب یک جمله را به‌طور مکرر از زبان دختران نوجوان شنیدم که می‌گفتند شما با این‌ که مرد هستید عواطف و احساسات یک دختر 13-14 ساله را خیلی خوب نوشته‌اید. این‌ها تقریبا شهودی است. من نه مطالعه‌ خاصی از نظر روان‌شناسی داشته‌ام و نه دختر 13-14 ساله‌ای در خانه دارم که با او نزدیک باشم و بتوانم حس و حالش را بنویسم. برخی آثار من تقریبا یک حالت شهودگونه‌ای دارد و به صورت شهودی نوشته‌ام.

اشاره کردید که نوشتن در شما حسی و شهودی است اما برای من مسئله تعدد تالیف کتاب، موضوعات و مقاطع سنی در آثارتان بسیار جالب است و به نظر می‌رسد حس نوشتن در شما حل شده است. خودتان از این موضوع چه تعریفی دارید؟

این یک توانایی است که همه ما بدون استثنا داریم. ادبیات از آن چیزهایی است که هیچ‌کس نمی‌تواند فکر کند من دارم و دیگران ندارند. مثلا ممکن است در کشور چهار پزشک متخصص و درجه یک داشته باشیم یا 50 آشپز درجه یک، اما در مورد ادبیات اصلا این‌طوری نیست. در حوزه ادبیات ممکن است یک‌ نفر در 20 سالگی رمان بنویسد که درخشان‌ترین رمان کل تاریخ ادبیات یک کشور شود. در حالی ‌که یک فرد هم ممکن است 30 سال یا 50 سال کتاب بنویسد ولی هیچ‌وقت کتاب خوبی ننویسد. پس همه ما این توانایی را داریم. تفاوتم با بسیاری از دوستانم این است که این اعتماد را به خودم داشته‌ام که هر وقت دلم بخواهد می‌توانم بنویسم. از طرفی به خودم می‌گویم تو بعد از این همه سال فعالیت در حوزه ادبیات دیگر اگر کتاب بنویسی از یک سطحی پایین‌تر نمی‌نویسی. مثلا اگر نمره ادبیات 100 باشد تو شاید 90 یا 80 ننویسی ولی دیگر 60 و 70 یا از 50 پایین‌تر که می‌نویسی. بنابراین به خودم اطمینان دارم و می‌دانم دیگر کتاب بد نمی‌نویسم و اثرم مخاطب خواهد داشت. آثار بقیه نویسندگان را هم می‌خوانم و می‌بینم همه ما کم و بیش به هم نزدیک هستیم. در نسل من آدم‌ها زیاد از هم دور نیستند و این‌طور نیست که یک نفر بد بنویسد و دیگری شاهکار بنویسد.

هادی خورشاهیان

در آثارتان مشخصا رمان‌های بزرگ‌سال مولفه‌های پست‌مدرن را دنبال می‌کنید. در زمینه نویسندگی چه پروسه‌ای را طی کرده‌اید و تفاوتی که آثار پست‌مدرن شما با سایر کتاب‌های‌تان دارد در چیست؟

صادقانه می‌گویم که مطالعات پست‌مدرن نداشته‌ام و چون زبان بلد نبودم قاعدتا کتاب‌های تئوریک پست‌مدرن را نخوانده‌ام. اگر هم ترجمه می‌کردم زیاد نمی‌فهمیدم. اما ادبیات و هنر را زیاد می‌خواندم. یعنی من کتاب‌های خارجی را زیاد خوانده‌ام؛ از ادبیات آمریکا و آمریکای جنوبی گرفته تا ادبیات آلمان و انگلیس. بیشتر از ادبیات غرب خوانده‌ام و در زمینه ادبیات شرق مثل ژاپن و چین مطالعه نداشتم. اگر یک‌سری چیزها از نظر تکنیکی در آثارم رعایت می‌شود، ناخودآگاه است. یعنی من کتاب‌های‌شان را خوانده‌ام و یک چیزهایی یاد گرفته‌ام و ملکه ذهنم شده است. اما یک چیزی در آثار من وجود دارد که زیاد مطمئن نیستم از مولفه‌های پست‌مدرن هست یا نیست، پراکندگی، خواب، رویا، تداخل آدم‌ها و افکار و سیال بودن است که این مال ذهن خودم است. البته همه ما همین شکلی هستیم و ذهن همه‌مان فرار است و همه جا می‌رود، اما به هر حال ذهن من این شکلی بوده است و این شکلی نوشته‌ام. باز هم اگر بخواهم صادقانه بگویم، این شکلی نوشتن برایم راحت‌تر بوده است. وقتی به گفته شما پست‌مدرن می‌نویسم دقیقا دارم خودم را می‌‌نویسم و چون خودم را می‌نویسم راحت هستم، اما چون ادبیات رئالیستی قرار است یک انسجام و توالی خاصی داشته باشد و شخصیت‌پردازی، اوج و فرود داشته باشد، یک مقدار سخت‌تر بوده است. به همین خاطر قبلا کمتر سراغ این نوع ادبیات رفته‌ام ولی در کار آخرم با عنوان "من فقط دو نفر را کشته‌ام" سعی کردم اصول یک رمان کلاسیک را هم تا جایی که می‌توانم رعایت کنم. البته آن هم صددرصد رئالیستی نشد. در مورد کارهای بزرگ‌سالم همان‌گونه که گفتید تقریبا همین شکلی بوده است. 7 تا از 10 رمان بزرگ‌سالم پست‌مدرن است. البته با همان تعریفی که خودم از پست‌مدرن دارم و نمی‌دانم چقدر با تعریف دقیق آن مطابقت دارد. اما الان تاکید دارم تا جایی که می‌توانم رئال بنویسم چون دلم می‌خواهد مخاطب بیشتری داشته باشم. خدا را شکر مخاطب خاص خودم را داشته‌ام اما دوست دارم افراد بیشتری کتاب‌هایم را بخوانند.

تعریف شما از ادبیات پست‌مدرن چیست؟

یک‌سری مولفه‌ها از پست‌مدرن یادم است. مثلا این‌ که به جای جدی بودن طنز دارد. یا به جای این ‌که انسجام داشته باشد پراکنده است. تعریف‌های پست‌مدرن را در همین حد خوانده‌ام و تعریف علمی و آکادمیکی از آن بلد نیستم. به نظرم چیزی که می‌نویسم شاید اسمش پست‌مدرن نباشد اسمش پراکندگی است؛ اما این پراکندگی یک جایی به هم وصل است و آن کجاست؟ در زندگی من است. می‌دانم که داستان‌های من تلفیقی از اتفاقات واقعی زندگی خودم، رویاها و کابوس‌هایم است. در واقع من تا به حال یک مجموعه‌ پراکنده‌ای از واقعیت‌ها، رویاها و کابوس‌های زندگی هادی خورشاهیان را نوشته‌ام.

چرا تاکید دارید که کلمه پراکندگی را راجع به آثارتان به کار ببرید؟

مثل رویاست دیگر. الان هر کدام از ما داریم راجع به فردای خودمان رویاپردازی می‌کنیم. یک جایی هستیم و در رویای‌مان رفته‌ایم یک جای دیگر. در خواب‌مان هم همین‌طور است. بعضی وقت‌ها یک خوابی را می‌بینیم که وقتی بیدار می‌شویم دل‌مان می‌خواهد به همان خواب خوب برگردیم. احساس می‌کنم این پراکندگی اصلا دست ما نیست و چیزی نیست که بتوانیم روی آن تمرکز کنیم. همان‌طور که در زندگی عادی‌ هم نمی‌توانیم زیاد تمرکز کنیم و زندگی مجموعه‌ای از اتفاقات مختلف است.

آقای خورشاهیان، شما آثار شعری و داستانی متعددی دارید که در بحث ایثار، شهادت و دفاع‌مقدس است. در مورد پرداختن به این موضوعات هم برای‌مان صحبت ‌کنید؟

من چون فرزند شهید هستم در وسط این ماجرا قرار دارم. طی این سال‌ها حداقل به 300 تشییع جنازه شهدا رفته‌ام. یکی از آخرین تشییع جنازه‌هایی که رفتم تشییع پیکر 175 شهدای غواص بود. قاعدتا بحث دفاع‌مقدس و شهادت همیشه در زندگی من بوده است. بنابراین از طرفی هشت سال از زندگی‌ام مقارن با دوران دفاع مقدس بوده است و از طرفی دیگر هنوز دارم تبعات جنگ را می‌بینم و شهدا، جانبازان، اسرا و مدافعان حرم در زندگی همه ما هستند. حالا بعضی‌ها ممکن است نسبت به این موضوع بی‌تفاوت باشند و اصلا دوست نداشته باشند وارد این موضوع بشوند ولی من علاقه داشتم و در موردش نوشتم. تقریبا می‌شود گفت که از میان 100 کتابی که از من چاپ شده است، 50 عدد اگر هم کامل و مطلقا در مورد ایثار و شهادت نباشد (که یک تعدادش هست)، حتما یک اشاراتی در آن‌ها به مبحث ایثار و شهادت شده است.

هادی خورشاهیان

شما یک رمان تلفیقی هم در مورد فوتبال نوشته‌اید. درباره این رمان برای‌مان بگویید.

"من کاتالان نیستم" نخستین رمانم در حوزه بزرگ‌سال است. این رمان برای دومین بار توسط نشر آموت چاپ شد که دو برابرش کردم. این کتاب اشارات زیادی به فوتبال دارد و پست‌مدرن است.

در بحث شعر، هم شعر کلاسیک سروده‌اید هم شعر نو. فکر می‌کنید با کدام قالب راحت‌تر می‌شود با مخاطب ارتباط برقرار کرد؟

بله در این دو بخش تقریبا به یک اندازه شعر گفته‌ام و کتاب چاپ کرده‌ام. اما اگر بخواهم حسی بگویم غزل را بیشتر از قالب‌های شعری دیگر دوست دارم. البته برای نوجوانان بیشتر شعر نیمایی و چهارپاره را می‌پسندم و احساس می‌کنم بین نوجوانان با این اشعار ارتباط بیشتری برقرار می‌شود.

آقای خورشاهیان به این معتقد هستید که نوشتن برای مقاطع پایین‌تر سخت‌تر از بزرگ‌سال است؟

معتقدم آدمی که نویسنده است می‌تواند بنویسد ولی قاعدتا ارتباط برقرار کردن با یک قشری که هم‌ سن و سال تو نیستند یک‌سری تکنیک‌های بیشتر می‌خواهد. حتی حرف زدن هم همین‌طور است. وقتی دارم با بچه سه ساله‌ام حرف می‌زنم با زمانی که دارم با شما حرف می‌زنم خیلی فرق دارد. در نوشتن هم همین‌طوری است. وقتی کارهای دوستان و کارهای خودم را برای بچه‌های 6 ساله و سه ساله خودم می‌خوانم می‌بینم ما چقدر کلمات نامناسبی به کار برده‌ایم که برای این گروه سنی نبوده است و چقدر جملات‌مان برای این گروه سنی مناسب نیستند. بله، نوشتن برای بچه‌ها خیلی سخت‌تر است. وقتی داستان بزرگ‌سال می‌نویسم یک تعداد آدم در آن رده سنی می‌روند کتابم را می‌خوانند و با کلمات و موضوع من ارتباط برقرار می‌کنند ولی برای کودک نوشتن خیلی سخت‌تر می‌شود.

شما نویسنده‌ای هستید که در بحث کارشناسی کتاب هم حضور دارد، نگرش و ارزیابی‌تان از بازار این روزهای کتاب چیست؟

معتقدم، بازار کتاب و حال و هوای کتاب الان از همه بازارها و حال و هواهای دیگر بهتر است؛ از حال و هوای موسیقی، سینما، اقتصاد، فوتبال و هر چیز دیگری که فکر کنید. در ادبیات انسجام بهتری داریم و بیشتر در دنیا شناخته شده هستیم، به ویژه در ادبیات کودک و نوجوان و تصویرگری. در بحث تصویرگری ایرانیان را می‌شناسند یا در بحث ادبیات کودک و نوجوان نویسنده‌هایی داریم که کاندیدای جایزه‌های معتبر جهانی شده‌اند. شعرها و داستان‌های بزرگ‌سال هم به زبان‌های مختلف ترجمه و در کشورهای گوناگون چاپ شده است. حال و روز ادبیات را روز به روز بهتر می‌بینم، به دلیل این‌ که تعداد آدم‌هایی که به ادبیات می‌پردازند بیشتر شده و مخاطبان ادبیات هم دارند بیشتر و باسوادتر می‌شوند. اما یک مسئله‌ای وجود دارد در فضای ادبیات آدم‌ها زیاد با هم دوست و خوب نیستند و به جای این ‌که باعث پیشرفت هم بشوند باعث کندی حرکت همدیگر می‌شوند و به جای این ‌که کتاب خوبی که خوانده‌اند را معرفی کنند کتابی که از آن بدشان آمده است را معرفی می‌کنند. ولی در بازار نشر، کتاب‌فروشی‌ها، مطبوعات، فضای مجازی و بازار جهانی، ادبیات‌مان روز به روز به سمت بهتری پیش می‌رود.

هادی خورشاهیان

این روزها چه کتابی می‌خوانید؟

به جرات می‌گویم که در چهل روز گذشته روزی یک رمان خوانده‌ام. اخیرا داور جایزه جلال آل‌احمد بودم و آثار تالیفی سال 1397 را تا جایی که می‌شد خواندم. یک‌سری رمان‌ نوجوان را هم قبل از چاپ به سبب کارم مطالعه می‌کنم. تعدادی رمان‌ هم دوستانم دادند. در خانه هم رمان‌ خارجی می‌خوانم. از نظر ذهنی این توانایی را دارم که روزی یک رمان بخوانم.