سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، حسن انوشه در سال 1323 در شهر بابل متولد شد. او نویسنده، محقق، مترجم، پژوهشگر تاریخ و زبان و ادبیات فارسی و سرپرست گروه نویسندگان "دانشنامه ادب فارسی" است. او حدود پانزده جلد کتاب ترجمه کرده و بیش از 2500 مقاله براى دائره‌المعارف‌ها، به ویژه "دائره‌المعارف تشیع" نوشته است. شب و روز او کار با کتاب است و تاکید دارد چیز دیگری به غیر از نوشتن و خواندن کتاب بلد نیست و نمی‌داند. تالیفات انوشه در زمینه تاریخ به صورت مقاله است، چیزی حدود 10 هزار مقاله دارد که از این تعداد سه‌هزار مقاله در "دانشنامه تشیع"، چهارهزار مقاله در "دانشنامه دانش‌گستر" و تعداد زیادی در دانشنامه‌ ادب فارسی به چاپ رسیده. او پانصد مقاله هم برای "دانشنامه حافظ" نوشته‌ است. "تاریخ ایران کمبریج"، "تاریخ سیستان"، "تاریخ غزنویان" و "ایران در سپیده‌دم تاریخ" از جمله آثاری است که با ترجمه او به چاپ رسیده است.

 

آقای انوشه دوران کودکی شما چگونه گذشته است؟

در یک خانواده پر جمعیت به دنیا آمدم؛ هفت پسر و سه دختر هستیم. پدرم از طریق کشاورزی مخارج خانواده را تامین می‌کرد. بنابراین نمی‌توانست آن‌طور که باید مسئولیت فرزندان را به عهده بگیرد. او سواد نداشت اما سعی کرد فرزندانش باسواد شوند. دوران کودکی در حاشیه شهر بابل زندگی می‌کردیم که چندان فرقی با روستا نداشت. درس می‌خواندیم و در کشت و کار نیز به پدر کمک می‌کردیم. به همین خاطر امروز در آستانه 75 سالگی هنوز کشاورزی، مرغداری، پرورش گوسفند و علف دادن به گاو را هم به اندازه کتاب خواندن دوست دارم و از بوی علف لذت می‌برم.

با توجه به شرایطی که توضیح دادید آیا فرصتی برای مطالعه کتاب‌های غیردرسی هم داشتید؟ اصلا از چه زمانی کتاب‌خوان شدید؟

پیش از مدرسه به مکتب‌خانه می‌رفتم. مادرم برای این‌که کمتر او را در خانه اذیت کنیم ما را به مکتب‌خانه فرستاد و نزد ملاباجی درس می‌خواندیم. یک سال زلزله آمد و ساختمان اداره پست و تلگراف و تلفن در هم‌جواری باغ ما ترک برداشت و رئیس اداره آمد در باغ ما چادر زد. آن‌ها یک خانواده کتاب‌خوان بودند و کتاب‌ها و مجله‌های زیادی داشتند که مرا یک‌سره به سمت کتاب خواندن برد. سه ماه تابستان در باغ بودم و این فرصت پیش آمد تا کتاب‌های زیادی بخوانم. دیگر یک کتاب‌خوان حرفه‌ای شدم و این عادت تا امروز با من مانده است. وقتی دیپلم گرفتم شاگرد اول استان شدم. ضمن این‌که کشاورزی می‌کردم، درس‌خوان هم بودم و همان سال به دانشگاه راه پیدا کردم. حقیقت این است که خانواده ما زیاد اهل کتاب و فرهنگ نبود و در خانه فقط یک دیوان حافظ و تصادفا دیوان میرزاده عشقی داشتیم. به سراغ متون زیرزمینی هم رفتم و کتاب‌هایی مثل "پنجه آهنین"، "چگونه فولاد آبدیده شد؟" و "اصول مقدماتی فلسفه" را خواندم. آن دوران هر فردی این کتاب‌ها را می‌خواند به او می‌گفتند چپ و سیاسی است.

آیا در دوران نوجوانی می‌نوشتید؟

داستان می‌نوشتم اما منتشر نمی‌کردم.

شما در کدام شهر درس خوانده‌اید؟

در زادگاهم بابل. مدیر بسیار با فرهنگ به اسم رمضانعلی شعبان‌پور داشتیم که مرا پیدا کرد و همواره مورد تشویق او بودم. آقای شعبان‌پور به راحتی می‌توانست یک استاد برجسته دانشگاه باشد. هر تابستان تعداد زیادی کتاب به من می‌داد و می‌گفت این‌ آثار را بخوان و شهریورماه به مدرسه برگردان. تشویق‌های او باعث شد دانش‌آموز درسی‌خوان باشم. 

حسن انوشه

آیا شما پس از اخذ دیپلم برای ادامه تحصیل به تهران آمدید؟ از چه زمانی به فراگیری زبان انگلیسی مشغول شدید؟

بله برای درس خواندن در دانشگاه تهران به تهران آمدم. پس از دانشگاه هم به سربازی رفتم. روزی یکی از دوستانم به من گفت: تو که این همه کتاب می‌خوانی چرا انگلیسی بلد نیستی؟ من هم براساس افکاری که آن زمان وجود داشت گفتم این زبان تجاوزگران و استعمارگران است. او گفت: تو اگر بخواهی با آن‌ها مقابله کنی باید فرهنگ‌شان را بشناسی. این سخن باعث شد که بیدار شوم و انگلیسی را یاد بگیرم. یک سال تمام کتاب انگلیسی مانند پیراهن تنم بود و فقط وقتی که می‌خوابیدم از من جدا می‌شد. در نهایت به زبان انگلیسی تسلط پیدا کردم و این زبان برای من کودکانه شد.

اگر اشتباه نکنم "تاریخ غزنویان" نخستین کتابی است که ترجمه کرده‌اید؟

بله. سال 1350 با انتشارات امیرکبیر و عبدالرحیم جعفری قرارداد بستم و کتاب "تاریخ غزنویان" نوشته کلیفورد ادموند باسورث را ترجمه کردم. سپس معلم شدم. روزی در مدرسه‌ای در شهر قائم‌شهر فعلی (شاهی سابق)، یک نامه‌ به دست من رسید که در آن نوشته شده بود: "من کتاب شما را خواندم و بسیار خوب ترجمه‌ کرده‌ای و امیدوارم راهت را ادامه بدهی. ایرج افشار". او یکی از بزرگ‌ترین پژوهشگران دوره معاصر ایران بود که سال 1389 دارفانی را وداع گفت.

جالب است در مدت کوتاهی به زبان انگلیسی تسلط پیدا کردید. این انگیزه از کجا نشات گرفت؟

اراده و پشتکار. واقعا آدم با اراده‌ای هستم و هر کاری که در زمینه علمی و فرهنگی بخواهم انجام می‌دهم. دوست داشتم پژوهشگر شوم که اتفاق افتاد و در سال 1391 به عنوان پژوهشگر برجسته 10 کشور عضو اکو انتخاب شدم. می‌خواهم هر کاری که انجام می‌دهم در خدمت فرهنگ میهن خودم باشد و ایران را علی‌رغم سختی‌هایی که کشیده‌ام بسیار دوست دارم.

چه شد در دانشگاه، رشته زبان عربی را انتخاب کردید؟

علاقه داشتم زبان عربی را یاد بگیرم به همین خاطر در این رشته لیسانس گرفتم. اما با این که زبان عربی رشته دانشگاهی من بود برایم فایده علمی زیادی در پی نداشت.

علاقه شما به رشته تاریخ از چه زمانی شکل گرفت؟

درس تاریخ را از زمان دانش‌آموزی دوست داشتم و علاقه‌مند بودم درباره حوادث گذشته بدانم. تاریخ برایم پرجاذبه است و هم‌چنان به آن علاقه‌مند هستم و در این حوزه کار می‌کنم.

با توجه به علاقه‌ای که به تاریخ دارید و 13-14 جلد کتابی که با محوریت تاریخ ترجمه کرده‌اید چرا در این زمینه به قلم خودتان کتاب ننوشته‌اید؟

تالیفات من در زمینه تاریخ به صورت مقاله است. چیزی حدود 10 هزار مقاله دارم که از این تعداد سه هزار مقاله در "دانشنامه تشیع"، چهارهزار مقاله در "دانشنامه دانش گستر" و تعداد زیادی در دانشنامه‌ای که خودم تدوین کرده‌ام (دانشنامه ادب فارسی) چاپ شده است. پانصد مقاله هم برای "دانشنامه حافظ" نوشته‌ام که بهاالدین خرمشاهی این مقاله را به نام دانشنامه زده و اسمی از من نیاورده است. او می‌گفت: تو را خداوند برای ما فرستاده و اگر تو نبودی ما چه باید می‌کردیم؟ اما در نهایت 200 مقاله مرا به نام خودم چاپ کرد و بقیه‌اش را به نام دانشنامه زد.

وقتی شما این موضوع را با ایشان مطرح کردید واکنش‌شان چه بود؟

آقای خرمشاهی گفت: اگر قرار باشد اسم تو را بزنیم این کتاب می‌شود (انوشه‌نامه!) در حالی که او ادعای دوستی 50 سال با من داشت. من نه استاد هستم و نه دکتر، اما او مرا استاد و دکتر خطاب می‌کرد ولی اهمیتی نداد و مقالات را به اسم دانشنامه نشر داد. استاد و دکتر گفتن چه به درد من می‌خورد؟ حق مادی من خورده شده اشکالی ندارد اما حق معنوی من چه می‌شود؟

حسن انوشه

مقالاتی که در "دانشنامه حافظ" ارائه داده‌اید در چه زمینه‌ای است؟

مقالات به طور کلی درباره حافظ‌‌شناسی و حافظ‌پژوهی است و موضوعات مختلفی نظیر تفسیر شعر حافظ، معرفی حافظ‌پژوهان، معرفی حافظ در میان ملت‌های مختلف جهان و معنی شعر حافظ را در برمی‌گیرد.

چرا خودتان این مقالات را به‌ صورت جداگانه منتشر نکردید؟

ان‌شاالله این کار انجام می‌شود. من و آقای غلامرضا خدابنده‌لو که با مقالات او نیز همین برخورد صورت گرفته است می‌خواهیم یک "دانشنامه حافظ" منتشر کنیم. نیمی از "دانشنامه حافظ" که انتشار یافته را من و آقای خدابنده‌لو نوشته‌ایم. این دانشنامه در بازار موجود است و قیمت آن 400 هزار تومان تعیین شده. بخش عمده‌ای از کتاب کار ما دو نفر است اما دانشنامه به نام آقای عبدالله جاسبی شده. او فقط از این کتاب حمایت کرده است. من دو نامه هم برای آقای جاسبی نوشتم که به نامه من جواب نداد. البته هستند  افرادی که یک یا دو مقاله برای دانشنامه نوشته‌اند اما هیچ پولی به آن‌ها پرداخت نشده است.

خوب اگر شما این دانشنامه را منتشر کنید چه تفاوتی با دانشنامه‌ای که در حال حاضر به فروش می‌رسد دارد؟

"دانشنامه حافظ" که نشر یافته فاجعه‌ است. این کتاب مدخلی چون (خرابات) ندارد. من و آقای خدابنده‌لو هزاروصد مقاله داریم که آن‌ها را تکمیل می‌کنیم. منابع تازه‌تر و بهتر هم بدست آورده‌ایم. فکر می‌کنم با چاپ شدن "دانشنامه حافظ" جدید هر فردی که حافظ بخواند از هر کتاب دیگری بی‌نیاز است. اگر زنده بمانم این کار را تکمیل خواهم کرد. کتاب بی‌نظیری خواهد شد و جواب پاسخ‌های خود را می‌دهد.

اشاره کردید که مقالات زیادی تالیف کرده‌اید اما بیشتر کتاب‌هایی که از شما در زمینه تاریخ منتشر شده ترجمه است. چرا در طول این سال‌ها تصمیم نگرفتید به شکل گسترده به تالیف بپردازید؟

من آدمی نیستم که صاحب شغل ثابتی باشم. از راه انتشار آثار ادبی زندگی‌ام را می‌گذرانم. کار تالیف که شما می‌فرمایید مستلزم این است که آدم سه چهار سال کار کند به شرط این‌که حمایت شود، اما وقتی من نمی‌توانم از این حمایت بهره ببرم باید چه‌ کار کنم؟ به ترجمه مقاله می‌پردازم تا بتوانم زندگی‌ام را بگذرانم. پس دلیل این‌که به طور گسترده به کار تالیف نپرداختم این است که از جایی حقوق نمی‌گیرم و حمایت نمی‌شوم.

آقای انوشه، شما 9 جلد "دانشنامه‌ ادب فارسی" را منتشر کرده‌اید. چه شد به تالیف این مجموعه پرداختید؟

جلد سوم کتاب "تاریخ ایران کمبریج" را ترجمه کرده بودم و ویراستار انگلیسی‌ آن احسان یارشاطر بود. زمانی که رفتم کتاب را تحویل بگیرم دیدم نوشته‌اند به سرپرستی جی. آ. بویل. آقای بویل ایران‌شناس است و جلد چهارم کتاب را او درآورده. من نزد آقای احمد مسجدجامعی که آن موقع مدیرتولید انتشارات امیرکبیر بود رفتم و گفتم چرا اسم بویل را به عنوان سرپرست نوشته‌اید؟ او گفت: اشتباه شده است. درست می‌گفت. اما من فکر ‌کردم این کار بار سیاسی دارد. مسجدجامعی گفت: در چاپ بعدی کتاب جبران می‌کنیم که واقعا جبران شد. این موضوع بهانه آشنایی من و آقای مسجدجامعی را فراهم آورد. تا این‌که او در سال 1372 معاون فرهنگی آقای سیدمحمد خاتمی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد و به من گفت: بیا "دانشنامه ادب فارسی" را در بیاوریم و من هم گفتم باشد. آن موقع در مازندران زندگی می‌کردم. آقای مسجدجامعی گفت: برو اسباب و وسایلت را جمع کن و بیا. من به همین سادگی رفتم وسایلم را آوردم و در تهران ساکن شدم و کار را شروع کردم. 9 جلد دانشنامه تاکنون منتشر شده و برای 5 جلد باقی مانده حمایتی صورت نگرفته است. این پنج جلد از زمانی که آقای مسجدجامعی از وزارت ارشاد رفت باقی مانده. مقالاتی وجود دارد که تا پنجاه‌درصد نوشته، فیش‌برداری و ویرایش شده اما مطمئنا کار دانشنامه را نمی‌شود با سرمایه‌ شخصی و با بضاعتی که من دارم منتشر کرد. به همین خاطر ناگزیر شده‌ام کار انتشار دانشنامه را متوقف کرده و خود را اجیر دایره‌المعارف‌های دیگر کنم. الان هم سرپرست بخش (تاریخ)، "دایره‌المعارف بزرگ اسلامی" هستم.

پنج جلد باقی مانده "دانشنامه ادبی" مربوط به چه موضوعاتی است؟

عنوان یک جلد آن "فارسی پژوهان و مراکز فارسی پژوهی جهان" است و آقای مسجدجامعی امسال در روز "قلم" به من گفت: این جلد را زنده کن. به هر حال آمریکا، کانادا و دیگر کشورها هم فارسی پژوه و مراکز فارسی پژوهی دارند که باید آن‌ها را معرفی کنیم. چهار جلد دیگر نیز مربوط به ایران و مرزهای سیاسی امروز آن است.

آقای انوشه چرا ترجمه‌های شما فقط در حوزه تاریخ است؟

رمان و شعر ترجمه نکرده‌ام. علاقه به تاریخ ایران باعث شد که عمدتا به کتاب‌های مرتبط با تاریخ ایران بپردازم. افتخارم این است بیشترین آثاری که ترجمه کرده‌ام یا اسم فارسی است یا اسم ایرانی. جلدهایی که تا به حال منتشر شده مربوط به ادب فارسی در آسیای میانه، افغانستان، شبه قاره (سه جلد)، جهان عرب، آناتولی، بالکان و قفقاز است. یک جلد کتاب که از همه قطورتر است و 1537 صفحه دارد به فرهنگ اصطلاحات، موضوعات و مضامین ادب فارسی اختصاص دارد و تاکنون در زبان فارسی چنین کتابی نوشته نشده است.

این‌ که از آثار شما در زمینه ادب فارسی حمایت نمی‌شود تعجب‌برانگیز است. واقعا چرا از این آثار حمایتی صورت نمی‌گیرد؟

نمی‌دانم. شاید بعضی‌ها خیال می‌کنند جلوی دکان آن‌ها، دکان باز کرده‌ایم. در  پروژه "دانشنامه ادب فارسی" با حدود 30 نفر کار کرده‌ام. افرادی که با من کار می‌کردند تاجیک، پاکستانی، هندی، افغانستانی، عرب، ترک و... بودند و حتی مولفی از جمهوری داغستان داشتم در این کشور هنوز کتیبه‌های فارسی وجود دارد. زمانی که "دانشنامه ادب فارسی" در قفقاز را می‌نوشتم، از جمله افرادی که به من کمک می‌کرد و برایم مقاله می‌نوشت، جمشید گیوناشویلی سفیر جمهوری گرجستان، در تهران بود. او با همکاری همسرش برای دانشنامه مقاله می‌نوشت. آقای گیوناشویلی خودش پژوهشگر و ایران‌شناس بود که اخیرا شنیدم فوت شدند.

اشاره کردید که "دانشنامه ادب فارسی" را به پیشنهاد آقای مسجدجامعی تدوین کرده‌اید. آیا کتاب‌های که شما در زمینه تاریخ ترجمه کرده‌اید انتخاب خودتان بوده است؟

بله.

چه کمبودی را احساس کردید که تصمیم گرفتید این آثار را ترجمه کنید؟

مثلا دیدم "تاریخ ایران کمبریج" کتاب بسیاری مهمی است و بالای صد پژوهشگر و ایران‌شناس برجسته جهان روی این اثر کار کرده‌اند و از قضا نویسندگان و تاریخ‌نویس‌های ایرانی از جمله احسان یارشاطر، عبدالحسن زرین‌کوب، گیتی آذرپیک، ذبیح‌الله صفا، شهیدمرتضی مطهری و منوچهر کاشف هم در میان این پژوهشگران حضور دارند. کتاب را مطالعه کردم و لازم دیدم ترجمه شود. البته یکی از جلدها به دست ویراستاری مغرض سپرده شد و او سعی کرد کتاب مرا ضایع کند. خوش‌بختانه در چاپ بعدی تا جایی که توانستم اشتباهات را اصلاح کردم اما هنوز هم نیاز به اصلاحات دارد. کتاب‌های بعدی مثل "تاریخ غزنویان" و "تاریخ سیستان" را هم خودم انتخاب کردم. "ایران در سپیده‌دم تاریخ" را هم خودم پیشنهاد دادم و منتشر شد.

تاکنون چند جلد "تاریخ ایران کمبریج" به چاپ رسیده است؟

پنج جلد منتشر شده است. جلد 6 کتاب را هم ترجمه کرده‌ام. ولی این جلد را نمی‌خواهم به انتشارات امیرکبیر بدهم. حتی شکایت کرده‌ام تا بلکه بتوانم بقیه کتاب‌هایم را از این انتشارات پس بگیرم. آدمی که آن‌جا بود بدون آن‌که مرا بشناسد و بی آن‌که مرا ببینید، با دشمنی کتاب‌های مرا چاپ نمی‌کرد. جلوی چاپ بیست و دوم کتابی که 21 بار چاپ شده را گرفت. در حالی‌که این کتاب درسی است و جوانان برای پاسخ دادن به سوالات کنکور می‌توانند آن را مطالعه ‌کنند.

شما در ترجمه متون تاریخی برای خودتان روش و شیوه دارید؟

ترجمه روش نمی‌خواهد. شما باید زبان مقصد و زبان مبدا را بدانید و کار کنید. منتها استاد بزرگوار آقای زرین‌کوب که تاریخ‌نگار هم بود ذوقی در تاریخ‌نگاری داشت و بر همین اساس تاریخ را به ادبیات نزدیک کرد. به همین خاطر وقتی نوشته‌های آقای زرین‌کوب را می‌خوانیم، گویی یک نثر ادبی می‌خوانیم نه یک نثر تاریخی. بنابراین اگر آدم بتواند به زبان تاریخ یک صبغه ادبی یا یک صبغه ذوقی بدهد، کار بدی نیست و من سعی کردم این کار را انجام دهم. فکر می‌کنم کتاب "تاریخ سیستان" زبان ادبی و زبان تاریخی دارد.

به نظر می‌آید شخصی که کتاب تاریخی ترجمه می‌کند باید در آن زمینه متخصص باشد. آیا این‌طور نیست؟

باید پرخوان باشد. من ابتدا فضا را می‌گیرم و بعد ترجمه می‌کنم. آن‌قدر خوانده‌ام که آن فضا را پیش خودم دارم. بنابراین ممکن است متنی را بخوانم و اصلا ببینم اشتباه می‌کند! در این صورت در پانویس توضیح می‌‌دهم که این حرف اشتباه است.

حسن انوشه

آیا در حال حاضر اثری در دست ناشر دارید که منتظر چاپ آن باشید؟

بله هشت کتابی که در دست انتشارات امیرکبیر دارم. وکیل گرفته‌ام تا بتوانم کتاب‌ها را از چنگ‌شان در بیاورم. دو جلد از این کتاب‌ها متعلق به "تاریخ غزنویان"، دو جلد "تاریخ سیستان" و چهار جلد هم متعلق به "تاریخ ادب فارسی" است البته این‌ها کتاب‌های تجدید چاپی هستند.

کتاب جدید چطور؟

کتاب جدید در دست انتشار ندارم. یک کار دیگر هم با آقای خدابنده‌لو انجام داده‌ام. زمانی که جلد افغانستان "دانشنامه ادب فارسی" را در می‌آوردیم، به واژه‌هایی بر‌خوردیم که با آن‌ها آشنا نبودیم. آقای خدابنده‌لو پیشنهاد داد که این واژه‌ها را جمع کنیم و من هم موافقت کردم. واژه‌ها را طی دو سال جمع‌آوری کردیم و معنی لغت‌ها را هم درآوردیم و اسم آن را گذاشتیم "فارسی ناشنیده". در واقع کتاب "فارسی ناشنیده" واژه‌های فارسی رایج در میان مردم افغانستان است که در ایران هیچ آشنایی با این واژه‌ها وجود ندارد. این اثر نشر یافته است و چاپ دوم آن با ویرایش جدید توسط انتشارات صدای معاصر منتشر خواهدشد. کتاب جدید و آماده نشر هم دارم اما در حال حاضر نمی‌خواهم به ناشر تحویل بدهم.

چه کتابی؟

جلد 6 کتاب "تاریخ ایران کمبریج" که بالای 1200 صفحه است. حتی چند ناشر به سراغ من آمدند تا این اثر را چاپ کنم. اما می‌خواهم کتاب‌هایم را از چنگ انتشارات امیرکبیر در بیاورم و سپس این جلد را منتشر کنم.

در حال حاضر وقت شما با انجام چه کاری می‌گذرد؟

در بابل یک مرد نیکوکار به نام آقای دکترعلی شافی پیدا شد که به من گفت: آیا نمی‌خواهی "دانشنامه مازندران" را در بیاوری؟ گفتم چرا نمی‌خواهم ولی با کدام حمایت؟ و او قول حمایت داد. در حال حاضر با حضور آقای شافی و گروهی در بابل مشغول تدوین "دانشنامه مازندران" هستیم.

این کار را که آقای جهانگیر نصری‌اشرفی با همراهی گروهی انجام می‌دهد. آیا "دانشنامه مازندران" شما با دانشنامه‌ای که تحت نظر ایشان نوشته می‌شود متفاوت است؟ 

کار آن‌ها چیز دیگری است. الان 300 سال است که دانشنامه الفبایی شده، یعنی شما از (الف) شروع می‌کنید و به (ی) می‌رسید. اما او دانشنامه را موضوعی کرده و مقاله صدصفحه‌ای به چاپ رسانده. چه کسی در دانشنامه مقاله صدصفحه‌ای می‌خواند؟ ضمن این‌که خود آقای نصری‌اشرفی سه بار همراه با یک گروه به سراغ من آمد اما چون با روش تحقیقی آن‌ها مخالف بودم با پروژه همکاری نکردم.

چرا؟

دانشنامه برای خودش معنی دارد. این‌ نیست که هر شخصی بیاید برای خودش مقاله 800 صفحه‌ای بنویسد و بگوید این دانشنامه‌ است! در دانشنامه باید کوتاه نوشت و فقط به خواننده سر نخ داد تا خودش به دنبال بقیه کارها برود. دانشنامه‌ای که آقای نصری‌اشرفی مشغول تدوین آن است هنوز چاپ نشده و من آن را ندیده‌ام. اما اطلاع دارم او دانشنامه را موضوعی کرده در حالی‌که دانشنامه‌ها الفبایی شده‌اند.

در حال حاضر "دانشنامه مازندران" در چه مرحله‌ای است؟

در دست تدوین است.

اشاره کردید سرپرست بخش (تاریخ)، "دائره‌المعارف بزرگ اسلامی" هستید. آیا خودتان هم برای دائره‌المعارف مقاله می‌نویسید؟

بله. تا به حال بالای 10 مقاله نوشته‌ام. هم مقاله می‌نویسم و هم مقاله دیگران را ویرایش و تایید می‌کنم.

آیا شما دکترای زبان و ادبیات فارسی دارید؟

خیر. در دانشگاه تا مقطع لیسانس تحصیل کردم ولی دو مدرک دکترای افتخاری از باکو و دانشگاه پنجاب لاهور دارم. "دانشنامه ادب فارسی" در شبه قاره (پاکستان، بنگلادش و هندوستان و همچنین سریلانکا، تبت و میانمار) را نوشتم و آن‌ها مرا دعوت کردند و به من مدرک دکترای افتخاری دادند. هرچند این عناوین برایم هیچ ارزشی ندارند.

به طور روزانه چند ساعت کار می‌کنید؟

سابقا زیاد کار می‌کردم اما از پارسال که مریض شده‌ام این زمان کمتر شده است. الان وقتی یکی دو ساعت کار می‌کنم خسته می‌شوم و نیاز به استراحت دارم. پیش از این از صبح تا ساعت 9 یا حتی 10 شب کار می‌کردم اما دیگر آن توانایی را ندارم.

طبیعی است چون باید به روح‌تان هم فرصت بدهید و مقداری استراحت کنید.

من کار پژوهش و ترجمه را دوست دارم بنابراین وقتی به آن مشغول هستم یعنی به جسم و روحم می‌ر‌سم. بزرگ‌ترین عشق من این است که بنویسم.

آیا پژوهش میدانی هم انجام می‌دهید؟

گاهی بله اما نه همیشه.

اشاره شد که به‌عنوان پژوهشگر برجسته کشورهای اکو انتخاب شده‌اید. آیا این عنوان در مسیر کاری شما تاثیر خاصی داشت؟

خیر. چه تاثیری؟ اگر این عنوان نبود هم من همین کار را انجام می‌دادم.

در بخشی دیگر از صحبت‌تان اشاره کردید که تمام تلاش‌تان برای فرهنگ ایران است.

دقیقا. هر چند متاسفانه برای انتشار چهار پنج جلد از آثارم مانده‌ام و کسی به من کمک نمی‌کند. در کشوری که خیلی از موسسات فرهنگی که اصلا وجود خارجی ندارند و پول می‌گیرند، من وجود دارم و به من پول نمی‌دهند. خودشان می‌دانند که بعضی‌ها هستند که اصلا کار نمی‌کنند و 6 خودرو دم در دفتر کارشان است اما من دائم کار می‌کنم و متاسفانه گاه همسایه‌ها هم در محل کار از من شکایت می‌کنند و مثلا می‌گویند شما این‌جا کاغذ ریخته‌اید و این خطر دارد! خدا آقای دکتر مهرشاد کاظمی که الان معاون مدیرکل ارشاد استان تهران است را خیر بدهد. او یک نامه به من داد که در آن نوشته بود آقای انوشه در این مکان کار تحقیقی انجام می‌دهد و من از این طریق از شر همسایه‌های مزاحم راحت شدم.

تا به حال پیش آمده از این شرایط ناامید شوید و بخواهید این کار را رها کنید و بگویید چه فایده؟

خیر. جامعه ما همین است. چه می‌شود کرد؟ آدم توقع ندارد پهلوان پنبه کتاب‌خوان شود!

تعریف شما از فرهنگ چیست؟

میراث معنوی هر کشوری فرهنگش است. "دیوان حافظ"، "دیوان مولانا" و "دیوان سعدی" فرهنگ من است. فرهنگ ما به دو شکل تجلی پیدا می‌کند؛ اگر مثل مسجد جامع اصفهان یا تخت جمشید شیراز، عینی باشد، این‌ها تمدن ما است، اما فرهنگ ما حافظ و مولانا است. ضمنا در سه چهار قرن اخیر به کتاب لغت هم می‌گوییم "فرهنگ" مثل فرهنگ معین یا فرهنگ دهخدا. این واژه در ایران ساخته نشده و آن را در هند ساخته‌اند. یعنی در هند گفته‌اند کتاب "لغت فارسی" فرهنگ است چون فکر کرده‌اند هر فردی زبان کشورش را بخواند بافرهنگ می‌شود. در حالی‌که ما پیش از آن به فرهنگ‌نامه‌ها می‌گفتیم لغت‌نامه. اسدی‌طوسی از طوس به آذربایجان رفت و دید افرادی آن‌جا هستند که شعر می‌گویند اما شعر خراسانی را متوجه نمی‌شوند چون خراسانی‌ها به خاطر نزدیکی به سرزمین سغد، واژه‌هایی داشتند که آذربایجانی‌ها به خاطر دوری از سغدی‌ها نمی‌فهمیدند این واژه‌ها چه هستند. به همین خاطر اسدی‌طوسی آمد تمام واژه‌های سغدی را در یک کتاب تدوین کرد و اسمش را گذاشت "لغت فرس". ما هم کاری کردیم تا افرادی که در ایران کتاب افغانستانی می‌خوانند به کتاب "فارسی ناشنیده" مراجعه کنند تا معنی کلمات را یاد بگیرند.

حسن انوشه

شما عضو بنیاد فردوسی هم هستید؟

این یک عنوان تشریفاتی است.

در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.

از کتاب خواندن لذت می‌برم. از بوی کتاب خوشم می‌آید و بوی آن از هر بویی زیباتر و دلنشین‌تر است. شب و روزم کار با کتاب است و چیز دیگری بلد نیستم و نمی‌دانم. وقتی کتاب می‌خوانم و می‌نویسم حس می‌کنم زندگی می‌نویسم و وقتی نمی‌نویسم نمی‌دانم باید چه‌کار کنم؟!