سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، نفسیه لاله در سال 1364 متولد شده. او فارغ‌التحصیل رشته تئاتر گرایش ادبیات نمایشی در مقطع لیسانس، فارغ‌التحصیل کارشناسی‌ارشد کارگردانی تئاتر دانشکده هنر و معماری و دانشجوی دکترای سینما در دانشگاه ملی استانبول است. در کارنامه کاری لاله، نویسندگی نمایشنامه‌ رادیویی، همکاری با نشریات حوزه تئاتر، عضویت در هیات‌تحریریه ماهنامه تخصصی آزما، نویسندگی، کارگردانی و بازیگری در تئاتر، نوشتن فیلمنامه و ساخت فیلم انیمیشن کوتاه دیده می‌شود. او سال‌ها به عنوان مدرس تئاتر کودکان و نوجوانان فعالیت داشته است. با انتشار کتاب "لبخند شماره‌ی بیست و نهم" او به شکل جدی وارد عرصه ادبیات شده است. این رمان در 120 صفحه به تازگی توسط نشر روزگار منتشر شده. به بهانه چاپ نخستین اثر نفیسه لاله با او گفت‌وگویی داشتیم.   

 

کتاب "لبخند شماره‌ی بیست و نهم" از زمستان 29 سالگی آغاز می‌شود "امروز قصه شروع شد!" و تا زمستان 30 سالگی "فصل نو-نو سالگی- هر روز شنبه" ادامه دارد. در واقع باید بگوییم از 29 سالگی شما آغاز می‌شود و با 30 سالگی‌تان به پایان می‌رسد. همه می‌دانیم نویسندگان برای نوشتن از تخیل بهره می‌گیرند ولی با مطالعه این رمان کوتاه به جسارت و هنر شما احسنت گفتم که توانستید خود را بنویسید. به نظرم این کتاب بسیار شخصی، عاشقانه و رمانتیک است. در بخش‌هایی چنان با جزییات به مسایل پرداخته‌اید که به عنوان مخاطب این احساس را داشتم (خاطرات عاشقانه روزانه‌) تبدیل به کتاب شده است.

اجازه بدهید اول تشکر کنم از لطف و نگاه دلگرم‌کننده شما به این اثر. درست است که همیشه اولین تمرین‌های نویسندگی با خوب دیدن و نوشتن جزییات شروع می‌شود و شاید بیشتر اوقات با "از خود و درباره خود" نوشتن، اما خیلی مطمئن نیستم که تمامی بخش‌های این کتاب حدیث نفس بوده باشد. هر چند نویسنده یا در حالت کلی خالق اثر، همیشه تکه‌هایی از خودش را در اثرش جا می‌گذارد. لازم است به نکته‌ای اشاره کنم؛ گفتید جسارت. بله، جسارت خود بودن؛ چیزی است که در جامعه ما منع شده است. ما با ترویج الگوی رفتاری غلط "خود نبودن" هویتی جعلی و غیرواقعی از خودمان را عرضه می‌کنیم. حالا شما تصور کنید ما هستیم و یک جامعه مملو از هویت‌های غیرواقعی تکثیرشده! هیچ وقت از خودمان سوال کرده‌ایم که چرا نباید عشق را آموخت؟ عشق به خود، عشق به دیگری، عشق به زندگی... من فکر می‌کنم عشق متعالی‌ترین و زیباترین مفهوم حیات است و برای همین در نخستین کتابم درباره‌اش نوشته‌ام.

خانم لاله، از همان صفحات آغازین کتاب متوجه می‌شویم با یک نویسنده باسواد و کتاب‌خوان روبروییم. نویسنده‌ای که برای بازگو کردن احساسات خود و موقعیتی که در آن قرار دارد به شعر شاعران و یا به جملاتی از آثار معروف اشاره دارد و این موارد در کتاب شما کم نیست. برای‌مان بگویید یادتان می‌آید نخستین کتاب‌هایی که خواندید چه نام داشتند و اصلا چگونه با کتاب آشنا شدید؟

کتاب خواندن من، بازمی‌گردد به دوران کودکی. راستش اولین مواجهه‌ام با کتاب را به خاطر ندارم اما تصویری از پدر و مادرم که مدام کتاب به دست می‌دیدم‌شان در ذهنم حک شده. وقتی اتفاقی در زندگی شما ارزش می‌شود، سعی در حفظش دارید. یادم می‌آید زمانی که به مدرسه می‌رفتیم پدر و مادرم کارت‌های مقوایی رنگی برای من و خواهرم آماده کرده بودند. قرار بود به ازای هر یک کتابی که می‌خوانیم روی کارت نام کتاب، نام نویسنده، نشر و خلاصه داستان کتاب را بنویسیم. کارت‌ها را تحویل می‌دادیم و جایزه می‌گرفتیم. حالا جایزه چه بود؟ باز هم کتاب. اما اولین کتابی که به یاد دارم "اولدوز و عروسک سخنگو" نوشته صمد بهرنگی است. یادم می‌آید ساعت‌ها با خواندن کتاب، کنج اتاقم گریه کرده بودم. شاید دوم دبستان بودم یا حداقل الان این‌طور به خاطرم می‌آید. بعدها در همان دوران سایر کتاب‌های داستانی این نویسنده را هم خواندم. اولدوز را شناخته بودم و دنبالش می‌کردم. کتاب دیگری که سال سوم دبستان از یکی از دوستانم هدیه گرفتم و شکل نگارش کتاب برایم جذابیت داشت "بابالنگ دراز" نوشته جین وبستر بود. جودی قهرمان کودکی من بود البته هنوز هم هست. ادبیات داستانی همیشه برایم جذاب بود. دختر خیال‌پردازی بودم و ادبیات به من این فرصت را می‌داد که تصویر بسازم. البته باید با جدیت بگویم که داشتن خانواده کتابخوان، الگوی ذهنی مرا در این مورد شکل داده است.

نفیسه لاله

در رمان "لبخند شماره‌ی بیست و نهم" به برخی کلمه و یا ترکیبات تاکید دارید چون پررنگ و ایتالیک شده‌اند. با چه تمهیدی این کار را انجام دادید؟

نوشتن، تصویر افکار بر روی کاغذ است به شکلی که انتقال یابد به دیگری و معنی پیدا کند در ذهن خواننده. من در صحبت کردن هم، روی کلمات تاکید می‌کنم. واژه برایم خیلی معنا دارد برای همین با وسواس انتخاب‌ می‌کنم، نوشتنم هم انعکاسی از صحبت کردن من است. دوست دارم به خواننده بگویم که همین‌جا، پشت هر واژه‌ای که نوشته‌ام حضور دارم.

اصولا از صداهای کوتاه استفاده می‌شود تا کلمات ناخوانا، راحت خوانده شوند. اما شما در رمان "لبخند شماره‌ی بیست و نهم" این صداها را برای کلماتی که راحت خوانده می‌شوند به کار برده‌اید آیا تاکیدی بر آن داشتید؟ البته برخی کلمات نیز تقطیع شده‌اند مانند کلمه "دیدار"، (دال)، (ی)، (دال)، (الف) و (ر)، که مشخصا به حس بی‌نهایت نویسنده مرتبط است.

گاهی ترکیبات غیرمعمولی از کلمات را استفاده کرده‌ام، دوست داشتم بتوانم خواننده را درست هدایت کنم به جایی در ذهنم که این ترکیبات در آن‌جا، شکل گرفته بودند و البته بازی جذاب با کلمات. بازی با روزها، اعداد و در نهایت بازی با حس‌های موجود در وجود یک انسان عاشق. در مورد بخش دوم سوال‌تان، من اساسا کمی فرم‌گرا هستم. یعنی بازی با شکل و شمایل ساختارهای از پیش تعریف شده برای من جذابیت دارد. مثل همین تقطیع کلماتی که گفتید. خیلی‌ها می‌گویند این ادبیات نیست، اما متاسفانه باید به جرات بگویم که این خود ادبیات است. دلیل تقطیع در این کلمه، افزودن تاکید بر تک تک حروف یک مفهوم است و در عین حال تمامیت مفهوم را زیر سوال می‌برد. خیام‌وار، موجودیتی که در لحظه هست و می‌تواند لحظه دیگر نباشد. به بازی‌های دیگر اشاره نمی‌کنم و این که خواننده کشف‌شان کند برایم جالب‌تر است، البته شاید هم در انتقال‌شان موفق نبوده باشم. باید منتظر ماند و دید.

یکی از ویژگی‌های مهم کتاب شما استفاده از جملات کوتاه است در عین حال که نثر بسیار شاعرانه دارید.

شعر، نوعی از ادبیات است که هیچ وقت جرات نزدیک شدن به آن را نداشته‌ام. البته سوادش را هم ندارم. بسیار سخت است. پس شاید شکل استفاده از واژه‌هاست که تصور این چنینی را ایجاد می‌کند. کم گفتن و گزیده گفتن؛ محوریت ذهن من این است. شما ببینید بزرگان ادب و فرهنگ ما از سالیان دور اشاره به این نکته مهم دارند، اما گویا این رسم زمانه است که غازی که خود داشته‌ایم را وقتی مرغ همسایه شد غاز ببینیم. اختصار، مینی‌مالیسم و گرایش به تصویرسازی‌های منقطع و سریع با هدف سرعت در انتقال محتوا و پیام از ویژگی‌های عصر حاضر است. ما هم که همگی انسان معاصر هستیم.

برای گفتن درباره برخی اتفاقات از اسامی افراد حقیقی استفاده کرده‌اید مثلا شهرداد روحانی؛ اما در بیشتر بخش‌ها به حروف بسنده شده مثلا "پ". دلیلی برای این کار داشتید؟

بله. در واقع دوست نداشتم اسمی از هیچ شخصیتی برده شود. حتی شخصیت راوی، یا فردی که مدام درباره او صحبت می‌شود، سایر شخصیت‌هایی که حضور دارند هم دقیقا نمی‌دانیم چه افرادی هستند. در زندگی روزمره با هزاران هزار انسان مواجه می‌شویم که به اعتقاد من، قطعا رسالتی بر عهده دارند و بی‌دلیل وارد زندگی ما نمی‌شوند. گاهی یک نگاه پر از خشم، یا یک لبخند زیبا... اما اسم هیچ کدام‌ آن‌ها را نمی‌دانیم و شناختی هم از آنان نداریم. به نظر شما اهمیتی دارد؟ به نظر من ندارد. مهم عملکرد یک شخصیت است و تاثیری که هرچند لحظه‌ای و گذرا- در زندگی ما می‌گذارد. البته این موضوع خیلی جای بحث دارد اما در مورد شخص آقای روحانی، قصدم فضاسازی بود؛ با توجه به شناختی که عموم از فضای آثارشان دارند. بیشتر خواستم جنس موسیقی احتمالی موجود در فضا را تصویر کنم.

نفیسه لالهدر صفحه 70 کتاب، شخصیت اصلی در حال چیدن میز است. "هر بار دستمال را که می‌کشم روی شیشه میز، تصویری جان می‌گیرد" این جمله را زمانی می‌خوانیم که زندگی عاشقانه در جریان است. در صفحه 113 کتاب آمده است: "حالا دارم شیشه میز را پاک می‌کنم تا هفت سین را بچینم. گرد و خاکش را می‌گیرم و رویش را با دستمال مرطوب پاک می‌کنم؛ انگار که دارم تو را از درون سرم پاک می‌کنم". تحولی در جریان کتاب در شخصیت اصلی اتفاق می‌افتد که بسیار کند و سخت پیش می‌رود و البته امری طبیعی است. اما مخاطب احساس می‌کند این حس ادامه دارد و برخلاف شروع کتاب با جزییات، استعاره و تشبیهات عاشقانه، وقتی به پایان کتاب نزدیک می‌شویم گویا قرارست همه چیز خیلی زود تمام شود.

همین‌طور است. زندگی تکرار است. حجمی از تصاویری که مکرر می‌شوند و فقط هر بار نسبت به شرایط مختلف، بازخوانی می‌شوند و معانی مختلف می‌گیرند. صدای زنگ موبایل گاهی زیباترین اتفاق است، گاهی ترسناک‌ترین. در مورد روند کند تحول شخصیت، فکر می‌کنم ارتباط مستقیم به ذات بشر دارد. عادت کردن به شرایط جدید زندگی معمولا به سرعت اتفاق می‌افتد و ترک عادت اما کند است و سخت درست مثل موقعیت راوی در این اثر که موجب مرضش می‌شود حتی و رهایی از بار مرض؛ سخت و سنگین است. شخصیت خسته است. می‌خواهد به رهایی برسد، پس دیگر نمی‌خواهد با جزییات ببیند، بشنود، بخواند و بنویسد.

مخاطب کتاب شما در هر سنی دلش می‌خواهد عشق را تجربه کند به نظرم کتاب "لبخند شماره‌ی بیست و نهم" روزشمار عاشقیت است.

اگر این حس را انتقال داده، باعث خوشحالی است.  

نوشتن این کتاب چقدر طول کشید؟

حد فاصل سال‌های 1393 تا 1395. البته وسواس من هم در طولانی شدن این زمان بی‌تاثیر نبود.

شما در عرصه هنرهای نمایشی فعالیت پررنگی داشتید در حوزه سینما نیز کارهای مختلفی انجام داده‌اید چه شد تصمیم گرفتید بنویسد و به وادی ادبیات هم قدم بگذارید؟

فارغ‌التحصیل رشته ادبیات نمایشی در مقطع لیسانس هستم. نوشتن برایم اتفاقی تازه نیست و شاید بالغ بر 15 سال باشد که به طور حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای می‌نویسم. از گزارش‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی تا فیلمنامه‌نویسی و داستان‌نویسی. چندین نمایشنامه اجرا شده در کارنامه‌ام دارم و حدود دو سال برای رادیو نمایشنامه و برنامه نوشته‌ام و البته فایل‌های نوشته شده بسیار که در خلوت خودم و برای خودم انبار شده‌اند. اما این کتاب، نخستین تجربه جدی من در زمینه داستان است. می‌خواستم امتحان کنم و البته منتظر شنیدن نقدهای جدی هستم. به هر حال، فکر می‌کنم شکل بیرونی هر اتفاق حاصل سال‌ها تلاش مستقیم یا غیرمستقیم فرد در رابطه با آن اتفاق باشد. نوشتن برای من، ناگهانی نبود و امیدوارم شرایط؛ اجازه استمرارش را بدهد. منظورم شرایط مدیریتی، اقتصادی و فرهنگی جامعه است.

به عنوان نویسنده‌ای که نخستین رمانش منتشر شده توصیه‌ای برای افرادی که می‌خواهند وارد این حوزه شوند دارید؟

به نقل از استاد گرانقدرم رضا مهدوی‌هزاوه "ببینید. درست و دقیق ببینید و با دل‌تان بنویسید. این‌طوری می‌رود و می‌نشیند آن‌جایی که باید".

شما اهل کتاب و مطالعه هستید. علاقه‌مندم بدانم آثار نویسندگان تازه‌کار را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

برای من، به عنوان خواننده یک اثر یا مخاطب اثر هنری؛ خلاقیت و نوآوری بسیار جذاب است. دیدن فرم‌های جدید، مرا هیجان‌زده می‌کند. دوست دارم مدام کشف کنم و در خوب شدن حالم تاثیرگذار است. اخیرا کارهایی از فرهاد بابایی خوانده‌ام و خواندن آثار این نویسنده را به دیگران هم توصیه می‌کنم. در حال حاضر مشغول خواندن رمان "زیر خال سیاه" نوشته بابک بیات هستم.

نفیسه لاله

این روزها چه می‌کنید و آیا تصمیم دارید کتاب دیگری بنویسید؟

دانشجو هستم و در دانشگاه ملی استانبول دکترای سینما می‌خوانم. همین‌طور یک فیلمنامه بلند سینمایی نوشته‌ام که قرار است پاییز امسال در کشور ترکیه کلید بخورد. در حال حاضر یک کتاب تئوری با موضوع "جامعه‌شناسی تئاتر ایران" آماده چاپ دارم که متاسفانه بیشتر انتشاراتی‌ها از چاپ کتاب‌های تالیفی خودداری می‌کنند. این روزها بازار ترجمه بسیار داغ است. فعلا برای این کتاب با هیچ نشری به توافق نرسیده‌ام. در حال اتمام ترجمه داستان‌های کوتاه صباح‌الدین علی نویسنده معاصر ترکیه‌ای هستم که فکر می‌کنم تا چند ماه آینده آماده چاپ باشد.