سرویس فرهنگ و ادبیات هنر آنلاین: از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل است: از خداوند به دور باد و نفرین بر کسی که به شب قدر برسد و زنده باشد، اما آمرزیده نشود. از امام باقر (ع) نیز درباره به وجود آمدن شب قدر نقل است: که اگر خداوند کارهای مؤمنان را چند برابر نکند به سر حد کمال نمی‌رسند، اما از راه لطف کارهای نیکوی آن‌ها را چند برابر می‌فرماید تا کاستی‌هایشان جبران شود.

 در "ترجمان القرآن جرجانی" شب قدر، شب اندازه کردن کارها ذکر شده است. صاحب "کشاف اصطلاحات الفنون" گوید: شب قدر، شبی است با عزت و شرف که هر که در آن طاعت کند عزیز و مشرف گردد. در "التفهیم بیرونی" آمده است: و اندر ماه رمضان لیلة القدر است، آنک جلالت او را به دهه پسین جویند و نیز گفتند به طاق‌های این دهه.

در "تفسیر ابوالفتح رازی" پیرامون شب قدر آمده است: شب تقدیر است و فصل احکام و تقدیر قضایا آنچه خواهد بودن در سال از آجال و ارزاق و اقسام همه در این شب کنند و گفتند قوله "فی لیلة مبارکه " هم این شب است.

شعر فارسی از دیرباز تا امروز این موضوع را دست‌مایه‌ آثار بسیار کرده است:

 

منوچهری دامغانی

با رنگ و نگار جنت العدنی

با نور و ضیاء لیلة القدری

 

سعدی

تو را قدر اگر کس نداند چه غم

شب قدر را می‌ندانند هم

 

حافظ

شب قدر است و طی شد نامه هجر

سلام فیه حتی مطلع الفجر

 

 حنیف مزروعی

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد

هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یا رب یا رب است

کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف

صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است

شهسوار من که مه آیینه‌دار روی اوست

تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است

عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو

در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می

زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین

با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است

آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زند

قوت جان حافظش در خنده زیر لب است

آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد

زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است

 

محمود ژولیده

بگذار تا بمیرم در این شب الهی

ورنه دوباره آرم رو روی روسیاهی

چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه

چندان که باز گردم گیرم ره تباهی

چون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما

دل مرده می‌شوم باز با غمزه گناهی

گرچه به ماه غفران بسته است دست شیطان

بدتر بود ز ابلیس این نفس گاه گاهی

ای کاش تا توانم بر عهد خود بمانم

شرمنده‌ام ز مهدی وز درگهت الهی

تا در کفت اسیرم قرآن به سر بگیرم

چون بگذرم ز قرآن اُفتم به کوره راهی

من بندگی نکردم با خویش خدعه کردم

ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی

با اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم

دانم که در به رویم وا می‌کنی به آهی

ای نازنین نگارا تغییر ده قضا را

گر تو نمی‌پسندی تقدیر کن نگاهی

دل را تو می‌کشانی بر عرش می‌کشانی

بال ملک کنی پهن از مهر روسیاهی

دل را بخر چنان حُر تا آیم از میان بُر

بی عجب و بی تکبّر از راه خیمه گاهی

امشب به عشق حیدر ما را ببخش یکسر

جان حسین و زینب بر ما بده پناهی

آخر به بیت زینب بیمار دارم امشب

از ما مگیر او را جان حسن الهی

در این شب جدایی در کوی آشنایی

هستم چنان گدایی در کوی پادشاهی

 

علی اصغر ذاکری

رویم نمی‌شود که بگویم مرا ببخش

با این همه گناه ولیکن خدا ببخش

شاید دلت گرفته ازاین توبه های سست

اینبار چندمین ولی آخر بیا ببخش

ای مهربان عرش نشین ای همیشه خوب

این بنده به خاکِ غم افتاده را ببخش

شاید چنان بدم که نمی‌خواهی ای عزیز!

از جرم‌هام بگذری ، اما چرا؟ببخش

حالا تو هستی و من و تصمیم آخرت

یا غرق کن درون عذابم...ویا ببخش

کوه گناه خالص و خوبی همه ریا

رویم نمی‌شود که بگویم مرا ببخش