سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، محمدمهدی فخری‌زاده متولد روز اول فروردین سال 1328 در اهواز است. او بیش از چهار دهه است که مدیریت انتشارات روزنه‌کار را به عهده دارد. علاقه هم‌زمان به کتاب و سینما موجب می‌شود به چاپ و نشر متون سینمایی و کتاب‌هایی مرجعی هم‌چون "راهنمای فیلم"، "دانشنامه سینمایی: بازیگران"، "دانشنامه سینمایی: کارگردانان" و "دانشنامه سینمایی: آهنگسازان" اهتمام بورزد. او خود دو اثر منتشر شده دارد و این روزها مشغول نوشتن یک مجموعه داستان است. فخری‌زاده در مقطعی دبیر هیات مدیره اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران بود و در حال حاضر عضو هیات مدیره اتحادیه است. با او درباره فعالیت انتشارات روزنه‌کار و فعالیت‌های اتحادیه گفت‌وگو داشتیم.

 

آقای فخری‌زاده، شما در گذشته روزنامه‌نگار بودید چرا این فعالیت ادامه نیافت و ناشر شدید؟

بله در سن 14-15 سالگی ستونی در روزنامه "نوای ملت" که در شهرستان اهواز منتشر می‌شد داشتم. اما ناشر شدم چون روزنامه و مجلات مرتب در خطر بسته شدن قرار داشتند و دارند. کتاب همیشه برایم ارزش دیگری دارد. در حوزه نشر، کتاب‌ها بررسی می‌شوند و سپس می‌توان آن‌ها را منتشر کرد؛ کتاب هم بی‌خطرتر است و هم ماندگارتر. اگر روزنامه‌نگار باقی می‌ماندم چه می‌نوشتم که ارزش ماندگاری کتاب "راهنمای فیلم" یا معرفی "کارگردانان سینمای جهان" را داشت؟

چه سالی مجوز انتشارات روزنه‌کار را گرفتید؟

سال 69-70 بود که دفتر کار گرفتم و تجهیزات خریدم. البته از سال 1360 در انتشارات فعالیت داشتم ولی مجوزم را اواخر دهه شصت دریافت کردم.

از ابتدای کار در انتشارات روزنه‌کار، کتاب‌های هنری منتشر می‌کردید؟

نه اتفاقا آثار غیرسینمایی نیز داشتم. کتاب "پانصد غزل عطار" که به مناسبت هشتصدمین سال عطارنیشابوری چاپ شد، "نامه‌های نام‌آوران" و "فهرست نام اشخاص در فرهنگ مطبوعات" از جمله این آثار است. از اولین کارهایی که در آن دوره یعنی سال 60 به چاپ رسید، کتاب راهنمای تهران بود به اسم "تهران 60" همان اثری که بنیان "کتاب اول" را گذاشت برای معرفی خیابان‌های جدید، تلفن‌های جدید و...  بعد از انقلاب اسلامی. کتابی نیز برای کودکان چاپ کردیم که کاملا ابتکاری بود و آکاردئونی باز می‌شد. مدت‌ها مشغول انتشار این آثار بودم. کلی رمان منتشر کردم. منتها رمان‌هایی که بوی سینما داشت به عنوان نمونه ماریو پوزو، دو رمان "مهاجر خوشبخت" و "کندی چهارم" را به غیر از کتاب "پدرخوانده" دارد که هر دو اثر در روزنه‌کار به چاپ رسید. به علاوه این‌که برخی از کتاب‌های نفیس نصرالله کسراییان مثل "تهران"، "اصفهان" و نیز "طبیعت ایران" را منتشر کردم. 

چه شد در ادامه فعالیت به شکل اختصاصی به چاپ متون مرجع سینمایی پرداختید؟

کلا علاقه‌مند بودم کتاب‌هایی که منتشر می‌کنم در حد مرجع باشند و به این نتیجه رسیدم حالا که قرار است کتاب مرجع درآورم چرا کمبود کتب مرجع سینمایی را جبران نکنم؟ رفتم به سمت انتشار آثار سینمایی و از آن‌جا که با مدیران مجله "فیلم" به ویژه هوشنگ گلمکانی حشر و نشری داشتم و همچنین عباس یاری و مسعود محرابی، با مشاوره آنان پایه نخستین کتاب مرجع سینمایی را گذاشتم.

محمد مهدی فخری زاده

به نظرم فرهنگ‌نامه‌ها و کتاب "راهنمای فیلم" که توسط انتشارات روزنه‌کار به چاپ رسیده و هم‌چنان ادامه دارد آنقدر مهم هستند که اگر فقط به نشر این آثار بسنده می‌کردید کافی بود.

البته این لطف شماست و بسیاری از دوستان این نکته را به من گفته‌اند. اما اشخاصی که در حوزه سینما فعالیت دارند از من انتظار انتشار کتاب‌های تخصصی دیگر را هم داشتند. خودم نیز به این نتیجه رسیدم که چرا باید فقط محدود به انتشار فرهنگ‌ها باشیم؟ فرهنگ‌ها را می‌توان سالی یک بار منتشر کرد. سه سال است می‌گوییم آخرین جلد کتاب‌های بهروز دانشفر به نمایشگاه می‌آید. کتابی که 800 صفحه با حدود 3000 مدخل که یک کتاب رحلی است ولی هنوز تکمیل نشده است. فرهنگ "آهنگسازان"، فرهنگ "بازیگران"، "کارگردانان" و فرهنگ "فیلم‌های دنیا" را منتشر کرده‌ایم. نمی‌توانیم منتظر بمانیم تا مثلا کارگردانان جدیدی وارد سینما شوند تا این فرهنگ‌ها ادامه یابند؛ باید در انتشارات فعال باشیم. یادم می‌آید سال‌های 65-66 مجله "فیلم" صفحه‌ای به اسم پاسخ‌گو داشت و احمد امینی مسئول آن صفحه بود. وقتی فردی درباره فیلمی می‌پرسید، امینی پاسخ می‌داد: صبر کن انتشارات روزنه‌کار کتابی منتشر می‌کند که همه این اطلاعات در آن آماده است. این کتاب وعده داده شده، دو سال بعد به چاپ رسید. وقتی در مجله "فیلم" اعلام کردیم که چنین کتابی چاپ شده و برای خرید آن اقدام کنید، واقعا صدها نامه درخواست آمد. کتاب تالیف شده همه اطلاعات لازم فیلم‌ها را از قبیل کارگردانان، بازیگران، آهنگسازان فیلم، مدت نمایش، سال ساخت و... را با جزییات دربرداشت. در این اثنا عده‌ای از علاقه‌مندان و روزنامه‌نگاران حوزه سینما تذکر دادند که این کتاب زمانی کامل می‌شود که فیلم‌ها مورد ارزیابی و نقد و نظر هم قرار بگیرند، چون این کتاب فقط خلاصه قصه فیلم را دربرمی‌گرفت. تصمیم گرفتیم کتاب کامل‌تری را آغاز کنیم که این فعالیت به سردبیری بهزاد رحیمیان و تیم بیست نفره او به ثمر نشست و کتاب "راهنمای فیلم" به چاپ رسید.

البته این‌که در قالب کتاب‌های مجزا، متعدد و به شکل اختصاصی به فیلم‌ها‌، کارگردانان، آهنگسازان و بازیگران پرداختید آثار، شکل تخصصی‌تری به خود گرفتند.

بله. ما بعد از راهنمای فیلم‌های جهان یک دوره کامل کتاب "دانشنامه سینمایی: بازیگران"، "دانشنامه سینمایی: کارگردانان" و "دانشنامه سینمایی: آهنگسازان" را به چاپ رساندیم. یک روز بهزاد رحیمیان همراه با دوستی دیگر در دفتر بود و خبری خواند که در لندن کتابی در مورد آهنگسازان فیلم منتشر می‌شود که 275 نفر در این اثر معرفی می‌شوند. این در حالی بود که ما در کتاب "دانش‌نامه سینمایی: آهنگ‌سازان" بیش از 400 آهنگساز را معرفی کرده بودیم. خودمان هم از این کار سختی که انجام دادیم متعجب بودیم.

روش تحقیق مجموعه "راهنمای فیلم" به چه شکلی جلو می‌رفت؟

این پرسش را باید آقای رحیمیان جواب بدهند. ولی خلاصه بگویم آن زمان که این کار آغاز شد یعنی حدود 20 سال پیش، اینترنت به این شکل فعلی نبود. اطلاعات و ویژگی‌های هر فیلمی که می‌خواستیم باید کتاب می‌خواندیم و یا فیلم‌ها را می‌دیدیم و این مسئله را درنظر داشتیم که مطالب اشتباهی منتشر نکنیم. غیر از همه کتاب‌ها، فیلم‎ها و راه‌های ارتباطی دیگر، آدم‌هایی بودند که می‌دانستیم این افراد خودشان دایره‌المعارف سیار هستند. آن‌ها افرادی هستند که اگر وسط خیابان یک‌دفعه از او بپرسید مثلا "گاو خشمگین" را چه شخصی فیلمبرداری کرده؟ سریع به شما پاسخ می‌دهد و حتی مدت فیلمبرداری را هم می‌داند، این افراد حافظه خوبی دارند. یا زندگی‌نامه یک بازیگر را با تاریخ دقیق زمان فارغ‎التحصیلی، ازدواج و ریزه‌کاری‌هایی که مربوط به آن بازیگر است به یاد می‌آورند.

به‌طور حتم فعالیت پژوهشی و چاپ این دانشنامه‌ها و فرهنگ‌ها خیلی هم سخت و هزینه‌بر بوده است.

درست است. من بیش از دویست میلیون تومان قرض‌دار کتاب "راهنمای فیلم" و "دایره‌المعارف‌ها" شدم. البته بیش از میلیاردها اعتبار به خاطر همین کتاب‌ها برای همه ما کسب شد. بهزاد رحیمیان هم‌چنان دنبال ادامه این فعالیت است و حسن حسینی هم کار خودش را انجام می‌دهد. پشت سرهم در حال انجام کار جدید هستیم.

آقای فخری‌زاده تصمیم ندارید با محوریت راهنمای فیلم خارجی به بررسی و معرفی آثار ایرانی نیز بپردازد؟

اتفاقا به سبک همین فرهنگ فیلم‌ها نمونه ایرانی آن در دست انجام است و نیمی از پروژه فرهنگ فیلم‌های ایرانی به ثمر نشسته است. مجموعه‌ عجیبی می‌شود و نکاتی در آن ارائه شده که با خواندن آن می‌گویید واقعا این‌طوری بوده است؟ مخاطبان می‌توانند منتظر شاهکار بعدی به نام "راهنمای فیلم‌های سینمای ایران" باشند. حسن حسینی مسئولیت این کار را عهده‌دار است. دوسال و خرده‌ای با تیمی حدود 20 نفره کار می‌کنیم. از نظر جمع‌بندی مطلب، بیش از دوسوم مطالب تمام شده، نیمی از حروف‌چینی را هم انجام داده‌ایم. یک سوم دیگر همین روزها انجام می‌شود و یک سوم آخر کتاب هم تا آخر 6 ماه اول سال تمام خواهد شد.

آیا "راهنمای فیلم" آثار ایرانی را در قالب یک جلد منتشر می‌کنید؟

باید ببینیم چند صفحه می‌شود.

محمد مهدی فخری زاده

علاقه به آثار مرجع باعث شد شما خودتان هم کتاب "فرهنگ معادل" را بنویسید.

من کلا آدم دانشنامه دوستی هستم؛ یعنی کتاب‌هایی که دارم و مرا سرگرم می‌کنند، فرهنگنامه‌ها و دانشنامه‌ها هستند. در جوانی موقعی که در حوالی اهواز مشغول کار در شرکت نفت بودم، مدام فکر می‌کردم کتاب‌هایی باید وجود داشته باشد که هر چه بخواهی در آن پیدا شود و به فرهنگ معادل رسیدم که حاصل 17 سال کار سه نفره بود.

شرکت نفت! پس وضع مالی خوبی داشتید؟

نه، خیلی جوان بودم که به صورت آزمایشی در شرکت نفت استخدام شدم. از همان زمان دوست داشتم سنگ بزرگ را انتخاب کنم. 17 سال برای "فرهنگ معادل" وقت گذاشتم. اساس آن از جایی شروع شد که من بچه بودم و فکر می‌کردم چرا به ابن‌سینا، "اوسنا" می‌گویند؟ می‌خواستم ببینم خارجی‌ها به چیزهایی که ایرانی است چه می‌گویند؟ سنگ بنای آن کتاب این‌طور گذاشته شد و 14 هزار واژه این چنینی دارد از سنگ‌ها، کوه‌ها و درختان تا شخصیت‌های مطرح. این فرهنگ حاصل 17 سال کار مشترک من، شهره سراجان و لیلا هدایت‌پور است. برای سهولت در امر دسترسی به واژه‌های بیگانه، این کتاب به صورت دو سویه تدوین شده است. در این کتاب، هدف پیدا کردن معادل برای واژه‌های بیگانه است.

"فرهنگ معادل" ادامه ندارد؟

این کتاب ادامه‌ای نیست، اصلاحی و ویرایشی است. کتاب هفت یا هشت سال است به بازار کتاب آمده؛ 5-6 سال است ویراست دوم آن انجام شده و همیشه آن را به روزرسانی می‌کنم. غلط‌گیری صورت می‌گیرد و جاافتادگی‌ها اصلاح می‌شوند. یک جاافتادگی این بود که سرگذشت شهری مهم در کتابم نبود و وقتی متوجه شدم خیلی جا خوردم. فکر کنید شهری مثل تهران یا بیش از تهران معروف است و اسمش در اثر نیامده.

شما به غیر از کتاب "فرهنگ معادل"، یک فیلمنامه منتشر شده هم دارید؟ چرا دیگر از خودتان اثری چاپ نشد؟

درحال حاضر مجموعه داستانی دارم که قرار است چاپ شود. یک قصه آن باقی مانده و اگر حوصله کنم به زودی تمام می‌شود. قصه‌‌ها همه واقعی هستند و اتفاق افتاده‌اند. سال گذشته فیلمنامه "پ مثل پرنده" نیز جایزه اول یکی ازجشنواره‌ها را نیز گرفت.

آیا شلوغی فعالیت در انتشارات روزنه‎کار موجب شده کمتر بنویسید؟ 

یک مسئله اساسی باعث جدایی من از نوشتن شد؛ آن هم "اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران" بود. در دوره اول اتحادیه فعال بودم در دوره دوم دبیر اتحادیه شدم. چهار سال پیش اصلا نمی‌توانستم به کارهایم برسم و همه روزها در حال رفت و آمد به اتحادیه بودم. امسال برای سومین بار به عنوان دبیر انتخاب شدم ولی قبول نکردم و فقط عضو هیات مدیره اتحادیه هستم.

تصمیم ندارید درباره زندگی‌ خود بنویسید؟ از دوران کودکی خود بگویید؟

فرصت نمی‌کنم. ناشران به ما چشم دوختند تا در اتحادیه کاری برای آن‌ها انجام دهیم. از دوران کودکی بسیار اهل مطالعه بودم. پنج ریال می‌دادم کتاب کرایه می‌کردم و فردا آن را تحویل می‌دادم تا کتاب دیگری بگیرم. در سن 13-14 سالگی سال 1344 کتابی نوشتم به اسم "او هرگز برنمی‌گردد"و به اداره فرهنگ دادم. کتاب را مشروط کردند. آدرس مدرسه‌مان را به اداره فرهنگ داده بودم و وقتی کتابم برگشت خورد، دوستم گفت: "او هرگز برنمی‌گردد" برگشت. نامه‌ای داده بودند که چطور کتابم را قوی‌تر کنم. اصلاحات مثل حالا نبود، می‌خواستند در راستای بهتر شدن به من کمک کنند و گفته بودند بازهم کتاب بخوان. من آن زمان خیلی شیفته کتاب بودم. البته همه خانواده من تحصیل کرده‌اند و کتابخوان هستند. من نیز شب تا صبح غرق رمان می‌شدم. از پول توجیبی خودم که روزی 2 تومان بود 5 ریال مجله "زن روز" را یک شب کرایه می‌کردم، 5 ریال مجله "اطلاعات هفتگی" و 5 ریال یک کتاب را و در نهایت پولم تمام می‌شد. اگر فردی لطف می‌کرد و 5 ریال دیگر بهم پول می‌داد، به سینما می‌رفتم.

پس علاقه شما به کتاب و سینما موازی جلو می‌رفت.

بله آن زمان در اهواز زندگی می‌کردیم  و جز گرما و گردوخاک چیزی نداشت. دو سه سینما در اهواز بود و خیلی‌ها برای استراحت به آن‌جا می‌رفتند و چرت می‌زدند. البته من برخی فیلم‌ها را دو بار می‌دیدم قایم می‌شدم یا صبر می‌کردم تا دوباره فیلم شروع شود. به قول معروف "دو فیلم با یک بلیت" می‌دیدم. خیلی وقت‌ها از کلاس مدرسه‌ام می‌زدم و سینما می‌رفتم.

چه شد به تهران نقل مکان کردید؟

به گچساران یا دوگنبدان که یکی از شهرهای نفت‌خیز است رفتم و آن‌جا خیلی وقت زیادی داشتم. هشت صبح می‌رفتم سرکار و چهار بعدازظهر برمی‌گشتم تا شب خیلی وقت داشتم. منطقه روستایی بود و چیزی نداشت فقط باشگاه اجتماعاتی بود که گاهی تخته، بیلیارد و شطرنج و.. بازی می‌کردیم و من یک بار قهرمان شطرنج شدم. خیال کتاب، مجله و روزنامه یک شب آنقدر مرا درگیر کرد که می‌خواستم منفجر شوم. واقعا فکر می‌کردم تا چه زمانی می‌خواهم این‌جا بپوسم؟ در این زمان دیپلمم را گرفته بودم، فردای آن روز بدون این که به کسی بگویم رفتم آبادان و از رئیس شرکت نفت استعفا گرفتم. به من گفت: جوان پشیمان می‌شوی. گفتم: می‌روم مدرکم را می‌گیرم و  می‌آیم جای شما می‌نشینم. شما تا کی می‌خواهید این‌جا بنشینید؟ همان لحظه تلفن را برداشت و به معاونش زنگ زد و گفت: یک نفر می‌خواهد تحصیل کند و جای ما را بگیرد اجازه دهید برود. مرا بازخرید کردند و با پول بازخرید ماشین خریدم و ودیعه خانه دادم. مدیریت بازرگانی خواندم و یک سال‌ونیم قبل از انقلاب فارغ‌التحصیل شدم.

محمد مهدی فخری زاده

هم‌زمان با درس خواندن کار هم می‌کردید؟

بله. سردبیر مجله "تهران اکونومیست" بودم و توی روزنامه‌ها گزارش می‌نوشتم.

چگونه سردبیر شدید؟

افراد وقتی می‌بینند کسی توانایی و علاقه دارد به او کمک می‌کنند. چهار سال قبل از انقلاب در داروخانه تخت جمشید کار می‌کردم تا درآمدی داشته باشم. این داروخانه نبش خیابان طالقانی و حافظ است و من هر روز از روزنامه‌فروشی محل خرید می‌کردم. یک روز دوتومانی داشتم و می‌خواستم روزنامه بخرم که هنوز نیامده بود. چشمم در آن لحظه به یک مجله افتاد که قبلا استادم درباره آن صحبت کرده بود که اگر می‌خواهید بیشتر اقتصاد را بشناسید، مجله "تهران اکونومیست" را بخوانید که نوع انگلیسی آن اکونومیست لندن است. وقتی آن را ورق زدم دیدم یک مقاله دارد که خیلی بد است و غلط‌های زیادی داشت. درباره کشتیرانی در رودخانه کارون بود. تازه دوسال بود که از اهواز آمده بودم و چیزهایی که در مورد کارون نوشته بود را قبول نداشتم. نامه‌ای به سردبیر نشریه نوشتم و اشتباهات را گفتم. هفته بعد مجله را خریدم و دیدم مقاله مرا در کادر چاپ کرده‌اند. سپس تصمیم گرفتم برای مجله مطلب بفرستم، درس‌های کلاس استادمان درباره کشاورزی ایران که به چه دلایلی وضعیت‌اش این‌گونه است را به صورت مقاله‌ای به مجله ارسال کردم و چاپ کردند. بعد شماره دو این مقاله را نوشتم ولی چاپ نشد. تماس گرفتم تا ببینم چرا مطلبم را منتشر نکردند؟ گفتند مطلب خیلی خوبی است فقط این هفته صفحه‌ها جا نداشت و هفته دیگر آن را چاپ می‌کنیم. از من پرسیدند که چه‌کار می‌کنم؟ گفتم: دانشجو هستم. مدیر نشریه از من خواست سری به مجله بزنم. به دفتر مجله رفتم. مدیر گفت: خیلی خوب می‌نویسی اگر دوست داری بیشتر به دفتر ما بیا. درباره اتومبیل در ایران، جهانگردی و... برای ما بنویس. این اتفاق آرزوی من بود و خیلی استقبال کردم. هوشنگ گلمکانی آن‌جا نشسته بود و ارتباط حسی خوبی با من برقرار کرد و گفت چقدر خوب که به این‌جا آمدی. می‌توانیم باهم مطالب خوبی برای مجله بنویسیم.

می‌دانم که شما فعالیت‌های انتشارات را به دختران‌تان سارا و ستاره سپردید و بیشتر بر انتشارات نظارت می‌کنید.

بله من برنامه‌های اجتماعی دارم و می‌خواهم به سمت آموزش برویم. دخترهایم به این عرصه آمده‌اند و جوان هستند؛ می‌خواهند کار کنند و دغدغه‌های مالی من نیز خوشبختانه کمتر شده است. هیچ وقت نشده بود در سال 20-30 کتاب منتشر کنم ولی سال 1397 این اتفاق افتاد. شاید قد آثار کوتاه شده، اما به هر حال کتاب به چاپ می‌رسد. متاسفانه برای مقامات فرهنگی کتاب 80 صفحه‌ای با کتاب هزار صفحه‌ای "راهنمای فیلم" فرق چندانی ندارد. تازه می‌خواهند به این سمت بروند که محتوای کمی و کیفی را بسنجند. زمانی که برخی ناشران کتاب طالع‌بینی منتشر می‌کردند من مشغول انتشار "راهنمای فیلم" بودم.

به عنوان ناشر آثار سینمایی، کتاب‌هایی که در این حوزه منتشر می‌شوند را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

انتشار کتاب سینمایی خیلی سود ده نیست و مقبولیت عمومی ندارد. مردم حتی به سینما نمی‌روند فیلم ببینند و سی‌دی قاچاق می‌خرند و آن را با خاله و عمو تماشا می‌کنند. در جلسه‌ای که به مناسبت سال جدید با وزیر ارشاد داشتیم از او پرسیدم چرا سینما اینقدر رشد پیدا کرده؟ ولی حوزه نشر هر روز به عقب می‌رود؟ که وزیر توضیحات خوبی ارائه داد. او گفت: یکی از دلایل آن وجود سالن‌های کوچک در نقاط مختلف تهران و سایر شهرها است. مثال زد از زمانی که فیلم با موتور بعد از 6 ماه به شهرستان می‌رسید. امروز 600 سینما هم‌زمان فیلم را نشان می‌دهند. این تحول بزرگ و مهم است و امیدوارم وزیر هم برای مشکلات حوزه نشر فکری بکند. بودجه 30 میلیاردی سینما 300 میلیارد شده اما در حوزه نشر درجا می‌زنیم و سال به سال شمارگان کتاب پایین‌تر می‌آید.

در نمایشگاه کتاب امسال چند عنوان اثر جدید داشتید؟

بالای 10 جلد کتاب جدید داشتیم مثل کتاب "چشمان فیلمساز"، "دنیای فیلمنامه"، ادامه "راهنمای فیلم" که کتاب اصلی انتشارات محسوب می‌شود. امسال کمی به سمت متون فنی و تکنیکی رفته‌ایم و آثاری مثل نقد فیلم، سه کتاب پیرامون آموزش فیلمنامه‌نویسی نیز به مخاطبان ارائه شدند.

محمد مهدی فخری زاده

آقای فخری‌زاده به عنوان عضو و در مقطعی دبیر هیات مدیره اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران چه فعالیت‌های مهمی انجام داده‌اید؟

در اتحادیه نمی‌توان کار مهم انجام داد فقط می‌توانیم جلوی فعالیت‌های مخرب را بگیریم. مثلا به اندازه کافی اطلاع بدهیم که چه کتابی بهتر است خریداری شود یا نشود. ما باید برای خرید کتاب نماینده انتخاب می‌کردیم که نشد و امکانش نبود. بحث‌های آموزشی را بیشتر مورد توجه قرار دادیم و امروز اتحادیه برای این‌که به فردی جواز نشر بدهد یا ندهد امتحان می‌گیرد و کلاس آموزشی می‌گذارد. گاهی نشست‌های هم‌اندیشی در اتحادیه داریم یا نشست‌های شبانه که در هفته کتاب انجام می‌شود و مقامات می‌آیند و همه با هم گفت‌وگو می‌کنند. در زمینه مسئله کاغذ، اگر اتحادیه نبود اوضاع بدتر می‌شد. یکسری افشاگری باعث شد اتفاقات بهتری رخ دهد و حق بیشتر به حق‌دار برسد منتها با قیمت بالا. امروز یک سامانه ثبت‌نامی هست که اسم می‌نویسیم و اتحادیه و ارشاد از این مسئله کاغذ باید بیشتر مراقبت کنند. یکی از کارهایی که در نظر دارم به نتیجه برسد گنجاندن یک روز مخصوص در تقویم است به اسم "روز حمایت از مالکیت‌ فکری" که مجوز آن را دوره قبل گرفته‌ام ولی از دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور به ما اعلام شد مناسبت‌ها را خودمان تعیین می‌کنیم.

اگر این روز ثبت می‌شد اتفاق خیلی خوبی بود.

بله وقتی در تقویم روز حمایت از مالکیت فکری باشد از روز قبل صداوسیما و خبرگزاری‌ها درباره آن می‌گویند. این حرف‌ها ادامه دارد و این بهترین راه برای حمایت بود. اگر بخواهیم به ذهن مردم برسد که از مالکیت فکری حمایت کنند باید اطلاع‌رسانی شود و رسانه‌ها درباره آن تبلیغ کنند. مالکیت فکری ارزش دارد. نمی‌توان فکر شخص دیگری را منتشر کرد و فروخت این قاچاق است.