به گزارش هنرآنلاین، براساس خبر رسیده، سینمای کیارستمی قابلیت بحث و بررسی موضوعات فلسفی را در نهاد خود دارد. بدین لحاظ ژان لوک نانسی، فیلسوف فرانسوی، سعی نموده با نگارش کتاب "بداهت فیلم" جهان فلسفی سینمای کیارستمی را مورد کاووش قرار دهد.

"بداهت فیلم" اثری است که هم قرائت سینمایی نانسی را مشهود می‌سازد و هم علاوه بر بررسی هفت فیلم از عباس کیارستمی، تعامل اندیشه‌های فیلسوف پست مدرنیست فرانسوی و نگاه سینمایی عباس کیارستمی را جلوه‌گر می‌کند. "بداهت فیلم" نانسی در بردارنده برخی از عناصر نقادانه برای پیش‌برد زیبایی‌شناسی نوین است اما از آن‌جایی که این اثر بیشتر طرحی هنری است تا پرداختی آکادمیک، کوشش بیشتری نیاز هست تا اهمیت قیاس‌های منطقی تئوری فیلم را در آن بیابیم.

در کتاب "واقعیت نمایی و بداهت؛ تاویل‌های ژان لوک نانسی از سینمای کیارستمی" مولف سعی کرده تا به تبیین تاویل‌های فلسفی در سینمای کیارستمی بر پایه آرا فلسفی ژان لوک نانسی بر پایه مفهوم‌های "بداهت"، "ذات واقع" و "نگاه و تصویر" و در انتها "معنای زندگی" بپردازد.

همچنین مولف سعی کرده در این کتاب به بررسی لایه‌های فلسفی سینمای کیارستمی و تاویل‌های آن بر اساس روش و متد نانسی و امکان‌پذیری فلسفه سینما بر اساس آرا و اندیشه‌های موجود در سینمای ایران بپردازد.

بر این اساس مولف معتقد است که سینمای ایران می‌تواند راه و منش جدیدی در تفکرات فلسفی به ویژه با پشتوانه معرفتی، فرهنگی و تمدنی که دارد بازگشایی کند، در این کتاب نیز سعی بر آن است که با بررسی سینمای کیارستمی و تاویل‌هایی که از سوی ژان لوک نانسی صورت گرفته این سینما را مورد بازاندیشی قرار داد. بنا بر باور نویسنده این کتاب ما می‌توانیم بر اساس روش‌ها و بینش‌های فلسفی آثار هنری را مورد بررسی قرار دهیم و با طرح ایده‌های نوین راهی به سوی خلق آثار هنری با مبانی فلسفی بگشایم.

نوع مواجهه نانسی با سینمای کیارستمی، نه مواجهه‌ای از سرذوق و نه از سر برخورد اتفاقی بود، او آثار کیارستمی را به این دلیل انتخاب کرد که بداهت فیلم با آن که خودش را بر من قبولانده بود و عزم من برای گزیدن فیلمی که تا سرحد امکان تازه باشد، دلم نمی‌خواست برگردم به تاریخ سینما و نوعی تاریخ بنویسم چون از یک سو شناخت من از این تاریخ زیاد از حد اندک است و از سوی دیگر نگاه‌های واپس‌نگر به سینما به نظر من اغلب یک گوشه‌شان نشانی از حسرت خوشایندی نسبت به گذشته دارد.

نانسی در کشاکش نوع سینمای کیارستمی به این نتیجه می‌رسد که در مورد کیارستمی نباید به دنبال "ژانر" فیلم بگردم یا دنبال سبک او، شخصیت یا اصالت سینمای او؛ بلکه باید بیشتر دنبال این باشم که سینما چگونه در آثار او وجود خودش را اثبات می‌کند. یعنی به یک معنا سینما چگونه خودش، خودش را به کرسی می‌نشاند و این مسأله‌ای بود که با قضیه، سبک‌ها و انتخاب‌های سینماتوگرافیک، با موضوع رابطه‌ای که نگران تاریخ سینما و آینده‌اش باشد، به کلی فرق داشت. این‌جا بیشتر با نوعی افتتاح سر و کار داریم؛ افتتاحی که البته پر بود از همه، آن‌چه در صد ساله هنر هفتم گذشته بود مثل این بود که می‌خواهیم بگوییم سینما دوباره شروع می‌شود. یا دنباله سینما همانا سرآغاز آن است.

نانسی از سوی دیگر کیارستمی را به گونه‌ای خاص می‌نگرد که او یک کارگردان مانند دیگر کارگردان‌ها نیست بلکه کیارستمی، در ضمن اعتبار یک شاهد ممتاز را دارد. شاهدی بر این‌که سینما تجدید حیات می‌کند. یعنی سنیما دوباره به آن چیزی که هست نزدیک می‌شود. درحالی که همواره همان را به پرسش می‌نهد. با کیارستمی یک جهان یک نوع فرهنگ جهانی آن چیزی که در سابق تمدن می‌گفتند، تغییر وضع و رفتار می‌دهد. درست نیست که این فرهنگ را فقط همان تمدن تصویری بدانیم که از منظر یک دید افلاطونی مبتذل و واگرا تشریح شد، بلکه بحث بر سر جهانی دیگر است که به خودش شکل‌های دیگر می‌دهد و می‌کوشد ذات خودش را در آن شکل‌ها بیابد.

کتاب حاضر از هشت فصل تشکیل شده که در ابتدا زندگی و آرای  عباس کیارستمی و   ژان لوک نانسی بررسی شده است. سپس در فصول بعدی این عناوین مورد بررسی قرار گرفته است:  کیارستمی در مقام سینماگر اندیشمند، نسبت فلسفه و فیلم، تاویل‌های سینمایی و پدیدارشناسی، سینمای بداهت ، تامل و درنگی در فلسفه ذات واقع در سینما، حرکت در سینما، نوعی نگاه، و زندگی ادامه دارد.