سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، امام رضا(ع) بنا به قول بسیاری از مورخان در روز یازدهم ذی‌القعده و در مدینه منوره متولد شدند. حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام در سال (183ه.ق) به امامت رسیدند.

امام رضا(ع) پس از شهادت پدرش امام کاظم (ع) امامت را عهده‌دار شد. مدت امامت ایشان بیست سال بوده است. امام با ورود به مرو به اجبار، ولایت عهدی مامون را پذیرفتند. مامون برای حفظ حکومت خود امام‌رضا علیه‌السلام را از مدینه به مرو آورده بودند؛ برخلاف انتظار مامون، محبوبیت امام روز به روز در دل‌ها افزون شد و تصمیم به قتل حضرت گرفت.

امام رضا(ع) در سن 55 سالگی، آخر صفر سال (203ه.ق) به شهادت رسیدند و در طوس به خاک سپرده شدند.

روایتی از اباصلت وجود دارد که مامون، امام رضا (ع) را فراخواند و حضرت را مجبور کرد از انگور بخورند و به واسطه انگور مسموم شدند.

امام هشتم دارای لقب‌های متعددی است از جمله معروف‌ترین آن‌ها، رضا، عالم آل محمد، غریب الغربا، شمس الشموس و معین الضعفا است. گفته‌اند ایشان را به این جهت"رضا" لقب داده‌اند که خدا از امام راضی است.

ضامن آهو نیز یکی از القابی است که در میان توده مردم به امام هشتم حضرت امام علی‌بن‌موسی الرضا (ع) نسبت داده شده و حتی برخی از محققان این لقب را برگرفته از داستان‌های گوناگونی می‌دانند که در کتب تاریخی نقل شده است.

درباره شخصیت و زندگانی امام هشتم شیعیان کتاب‌های متعددی نوشته و به چاپ رسیده. همچنین اشعاری در سوگ ایشان سروده شده است.

بخشی از چند نمونه اشعار که به مناسبت سالروز شهادت جانسوز معین الضعفا سروده شده است:

 

سنایی غزنوی

 دین را حرمیست در خراسان / دشوار تو را به محشر آسان

از معجزه ها ی شرع احمد / از حجتهای دین یزدان

همواره رهش مسیر حاجت/پیوسته درش مشیر غفران

***

بی نام رضا همیشه بی نام / بی شأن رضا همیشه بی شأن

خاقانی

 چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند /عندلیبم به گلستان شدنم نگذارند

نیست بستان خراسان را چون من مرغی/مرغم آوخ سوی بستان شدنم نگذارند

روضه ی پاک رضا دیدن اگر طغیان است/شاید ار بر ره طغیان شدنم نگذارند

***

به خراسان شوم ان شاءالله/ن ره آسان شوم ان شاءالله

نه نه تا حکم زسلطان چه رسد/تا به فرمان شوم ان شاءالله

گردهدرخصه کنم نیت طوس/شبه رضوان شوم ان شاءالله

گردآن روضه چون پروانه ی شمع/مست جولان شوم ان شاءالله

عبدالرحمن جامی

سلام ٌعلی آل طه ویاسین /سلام ٌ علی آل خیر النّبیّین

سلام ٌعلی روضهٍ حلَّ فیها / امامً یباهی بِهِ المُلک َوَالدّین

زفضل وشرف بینی او را جهان/اگر نبوّدت تیره چشم جهان بین

پی عطر روبند حوران جنّت /غبار دیارش به گیسوی مشکین

اگر خواهی آری به کف دامن او/برو دامن از هر چه جزاوست برچین

چو جامی چشد لذّت تیغ مهرش/چه غم گر مخالف کشد خنجر کین

وحشی بافقی

تا شنید از باد پیغام وصال یار گل / برهوا می افکند از خرّمی دستار گل

گر نمی آید زطوف روضه ی آل رسول/چیست مهر آن که آورده است بر طومار گل

نخل باغ دین علی موسی جعفر که هست/باغ قدر ورفعتش را ثابت وسیار گل

آنکه بر دیوار گلخن گردمد انفاس لطف/عنکبوت وپرده را سازد برآن دیوار گل

نخل اگر با موم سازی در ریاض روضه اش/گردداز نشو ونما سر سبزوآرد بار گل

ای که دادی دانه ی انگور زهر آلوده اش/کشت کن اکنون به گلزاری که باشد بار گل

 فرخی یزدی

 تامدح گویم از سلطان دین رضا/آن آفتاب دین ارواحنا فدا

آن پادشاه جود آن معدن سخا/منظور آیه ی والشمس والضحی

حزین لاهیجی

خوش آن دل که به یاد تو رشک چمن شود/زلفت سمن ،بهار خطت یاسمن شود

ریزم زبس به یاد عقیق لبت سرشک/دامن زکاوش مژه کان یمن شود

***

خواهم تن شکسته سپارم به ارض طوس /گرددچو خاک خاک در بوالحسن شود

شاها تویی که خسرو خاور غلام توست /نبود روا که تیره مرا انجمن شود

مگذار بیش از این زسپهر ستم مدار/جان حزین خسته اسیر محن شود

واعظ قزوینی

یارب به فضل خویش گناهان ما ببخش/از تست جمله بخشش واز ما خطا ببخش

ین نامه ها به گریه ی کاظم بشو زجرم /این جهل ها به دانش وعلم رضا ببخش

ملک الشعرای بهار

بوی خون ای باد از طوس سوی یثرب بر /با نبی برگوی از تربت خونین پسر

عرضه کن بر وی کز حالت فرزند غریب/وآن مصیبتها آیا بودت هیچ خبر

اشرف مازندرانی

فصل سرما شد که دیگر دستها افتد زکار /همچو ایّام خزان وبرگ ریزان چنار

بس که از حدّ رفته است آسیب دست انداز دی /برف نبود آنچه می بینی به تیغ کوهسار

کوه با تیغ وکفن در عذر خواهی آمده است/بر در شاه خراسان حجّت پروردگار

نقّد حیدر بوالحسن سلطان علی موسی الّرضا/هشتمین نوباوه ی بستان سرای هشت وچار

***

داورا مسکین نوازا ،فیض بخش عالما/ای غریبان را هوای بارگاهت سازگار

بعد عمری کز ترّددهای بی جای سفر/خورده بودم روی دست از دستبرد روزگار

چون حنا باز آمدم از هند باروی سیاه /می روم از دست اگر لطفت نباشد دستیار

آرزو دارم که جایم در پناه خود دهی/تا بسایم از تفاخر سر بر اوج اعتبار

می تواند کرد ،بی نام ونشانی را چو من /یک نگین واری زمین از آستانت نامدار

مهدی اخوان ثالث

بعد چل سال که ری داشت چو محبوس مرا/می‌کشد عشق دگرباره سوی توس مرا

کاش زآغاز نمی آمدم از توس به ری /که به انجام نبود این همه افسوس مرا

من که دست پدر خویش نمی‌بوسیدم/مشهد توس فرا خواند به پابوس مرا

قیصر امین پور

چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند/موج‌های پریشان تورا می‌شناسند

پرسش تشنه گی را تو آبی، جوابی/ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند

نام تو رخصت رویش است و طراوت/ زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند

از نشابور با موجی از لا گذشتی/ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند

اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد/چون تمام غریبان تو را می‌شناسند

کاش من هم عبور تو را دیده بودم /کوچه های خراسان تو را می‌شناسند