سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: هادی تقی زاده گفت: میان واقعی بودن و باورپذیر بودن تفاوت است. ممکن است یک پدیده واقعیت  نداشته باشد، رئالیستی نباشد اما باور پذیر باشد.

او ادامه داد: بورخس به نقل از بوالو می‌گوید مهم نیست که نویسنده دروغ بگوید. مهم این است دروغی که می‌گوید باور پذیر جلوه کند. حالا بحث باور پذیر بودن هم دامنه‌ای دارد. مثلا در ارباب حلقه‌ها،اژدهایی هست که حرف می‌زند یا موجوداتی غیر واقعی به نام اورک که تقریبا نوعی غول گوشت خوار به شمار می‌آیند ومحصول فرایند تغییر شکل موجوداتی دانا موسوم به الف هستند یا در رمانی از کوندرا به نام بار هستی، دکتری هست که اسپرمش رامیان بیمارانش منتشر می‌کند واین توزیع ابعادی شگفت انگیز دارد.

نویسنده رمان "شب بخیر سلطان"  در ادامه گفت: بی شک دامنه باور پذیری این دو رویداد یکسان نیست اما دلیلی هم بر رجحان یکی بر دیگری نیست. به این معنی نمی‌توان گفت کدام باورپذیرتر است. بی شک هردو دروغ می‌گویند ومیزان باور پذیری آنان اول به فضایی که رمان در آن شکل می‌گیرد وسپس به نحوه نگرش مخاطبان مربوط است. همین که رمان بتواند به مخاطب بقبولاند که در جایی یا سرزمینی روابط به شکلی متفاوت در جریان است، فارغ از هر اندازه قبول منطقی ماجراها، رمان وظیفه خود را اجرا کرده است.

خالق رمان"گراف گربه" معتقد است: هر تلاشی برای جدا کردن انسان از تخیل محکوم به شکست است. حتی در مستندترین گزارش‌ها و روایت‌ها نیز تخیل آدمی نقشی انکار ناپذیر دارد. به هر حال این تخیل در جایی خودش را نشان می‌دهد. درست همان زمان که به یکدیگر می‌نگریم ومی‌گوییم: طرف دروغ می‌گوید. داستان امروز فارسی به بن بست رسیده. همان چیزی که شما در سوالتان بیان کردید. "تکرار" آفتی ست که گریبان این آثار را رها نمی‌کند وتنها راه نجات، تخیل است. تخیلی آزاد و رها. تخیل مبدع راه‌های نو و هوای تازه است. گریز از این وضعیت ناگوارجسارت و گسستن از سنت مرسوم ادبیات را فرا می‌خواند.

تقی زاده در پایان گفت: آن چنان که می‌دانیم در  ادبیات رئالیستی جریان روایی مداومی بین دنیای متن و دنیای واقعی وجود دارد و نویسنده به شکل  صدایی، مخاطب را به جانب تفسیر درست مضامین سوق می دهد. از آن‌جا که اعاده ارزش‌های   دیرینه فرهنگی در باور نسل من مخدوش شده با استمداد از ترکیب امتزاج امر واقعی با امراستعاری ودنیای متن دست به تولید فرا جهانی در متون خود زده‌ایم و از این رهگذر به باز تولید دنیایی در امتداد واقعیت های ذهنی خویش پرداخته‌ایم. یا به زعم "بری لوییس"دست از مبارزه شسته و از هذیان گویی لذت می‌بریم. در واقع این لذت همان لذت پارانوییکی است که محصول اضطراب دنیای معاصرست. این اضطراب است که حاصلی جز بدگمانی در ساختار داستان‌های ما ندارد.