سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: محمود معتقدی، شاعر و منتقد، به مناسبت هفتادمین سالگرد تولد اسماعیل خویی یادداشتی نوشته که در اختیار هنرآنلاین گذاشته است:

 دکتر اسماعیل خویی، شاعر، نویسنده، مترجم و از فلسفه‌ورزان بنام ایران بوده و هست. دانش‌آموخته دانشگاه انگلیس در حوزه فلسفه، متولد 1317 در مشهد، که روزهای پایانی دهه شصت، به لندن مهاجرت کرده و نزدیک به 4دهه است که در این سرزمین به نوشتن و سرودن مشغول است. او بیش از ده عنوان کتاب شعر و یادنامه و سوگنامه به یادگار گذاشت. کتاب "به‌رسم حقیقت و زیبایی" که همانا زندگی و شعر اسماعیل خویی را با خود دارد از سوی صاحب این قلم چاپ و منتشر شد. این پژوهش و گزارش، کارنامه نزدیک به نیم‌قرن فعالیت شاعر، در حوزه فلسفه، ادبیات و ترجمه در قلمرو شعر، فرهنگ و سیاست را دربر دارد.

خویی از شاعران موفق و نامدار خطه خراسان است که در مکتب زنده‌یاد مهدی اخوان ثالث، همراه با دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و نعمت آزرم و ... بر بالید و در ژانرهای مختلف شعری از کلاسیک تا شعر نیمایی، به سرودن شعرهایی دل‌نشین و بهنگامی پرداخته است. ویژگی اساسی سروده‌های این شاعر، همانا فخامت و سادگی زبان خراسانی از یکسو، و آمیزه‌هایی از فضاهای فلسفی و نگرش بر بنیاد خردورزی از سوی دیگر ، که در چشم‌انداز آن در این گذرگاه، از هم‌اندیشی انسان و طبیعت و تاریخ، شیوه‌های فراوانی را با خود دارد.

مقوله "نیکی و بدی" روزگار انسان معاصر را در قلمرو تغزل، و در روشنگری بر بنیاد نوعی از انسان‌مداری و عشق محوری پیوسته در آثارش جایگاه درخشانی دارند. گفتنی ست که دستمایه فرم و محتوا در سروده‌های خوییدارای کارکردی تاریخی و زبانی است، لذا کارنامه خوییچه در خانه پدری و چه در مهاجرت و تبعید، از یک منظر عاشقانه اجتماعی، همواره بخشی از حافظه دو نسلی را در پی دارد که فضای تحولات سال‌های اخیر، به‌روشنی در آن دیده و خوانده می‌شود.

بی‌گمان، اندیشه ورزی شاعر، در اغلب سروده‌هایش با نوعی "رمانتیستم اجتماعی" گره‌ خورده است. گفتنی ست که توجه به چشم‌انداز "حق، عدالت، آزادی" یکی از دغدغه‌های همیشگی شاعر، در فضاهای سیاسی و اجتماعی و در زاویه‌های مختلف در سال‌های اخیر بوده و هست. خویی از راهروان شعر نیمایی است که در کنار سرایش آثار کلاسیک، به سروده‌های شعر نیمایی تعلق دارد و هیچ‌گاه به شعر آزاد و سپید نپرداخته است.

خویی پس از مجموعه "بر خنگ راهورا زمین" با جهشی تازه ، در کنار آثار مضمون‌گرا و تصویرهای تازه شعری از نگرش‌های فلسفی شخصیت‌هایی نظیر مارکس، هایدگر،کانت و نیچه بهره‌ برده است.

لازم به یادآوری ست که شاعر در کنار خردورزی‌های فلسفی، از دنیای تخیل و آفرینش‌ها در حوزه تغزل نیز سود برده است.

در فضاهای شعر خویی، جایگاه زبان و هم‌نشینی واژه‌ها، چفت‌ و بست خاصی دارند که خود آمیزه‌ای از کلمات و ترکیبات کلاسیک و باستانی امروزی ست ، که در سطح آوایی، مایه‌های وزنی و چیدمان واژه‌ها و سطرها، پیوندها و ارجاعات و تکرارهای آشکاری را به همراه دارد و درنهایت باید گفت در بهره‌گیری شاعر از چنین زیرساخت‌های شاعرانه ، کارکرد شکلی و معنایی همواره در هدایت هم به‌پیش می‌رانند. از سوی دیگر وحدت عاطفی از منظر شنیداری و دیداری در منظر تناسب‌ها و تکرارها، پیوسته به سمت‌وسوی نوعی توازن ساختاری سوق می‌دهد. بی‌گمان شعر خویی از جنس سکوت نیست. او در همه حال، با دستمایه‌هایی از پرسش و اعتراض، شرایط زمانه را به تصویر می‌کشد و به ‌دور از هر نوع کمال‌گرایی در قالب بسیاری از غزلواره‌های خیال‌انگیز، حس عاطفی کلمات را به رخ مخاطبان می‌کشد.

سروده‌های خویی از واقعیت‌گرایی خاصی برخوردار است که در آن جریان روایت و تصویر حرف اول را می‌زند لذا شاعر در هر سروده‌ای ، با یک نوع پیام اجتماعی و عاشقانه، مخاطبانش را به میدان داوری می‌کشاند و در سوی دیگر با نوعی از همنوایی ادامه و تاویل متن را به آنان می‌سپارد.

شاعر در "عزل واره یک" عشق و زندگی را در کنار هم می‌بیند.

"... و دوست داشتن، گویا مثل فریب خوردن آسان است

وین لحظه، من / آسان‌تر از فریب خوردن/ می‌گویم:

بی تو/ دلم نمی‌تپد، ای زن!

تو مثل شعر/ مثل اضطرابی... یعنی فریاد می‌زنم، به زمزمه

در خویش: ای مثل شادی از من دور! / وی مثل غم با من نزدیک

من مثل راستی دوستت دارم"

(بخشی از غزلواره11)*

اسماعیل خویی، با نزدیک به چهل عنوان کتاب و سی دی (خوانش شعر) ازجمله پرکارترین شاعران معاصر است که بخشی از آن در دهه‌های چهل و پنجاه و بسیاری از آن‌ها، در غربت سروده شده است.

***

به استاد نازنین: اسماعیل خویی

این ریشه‌ها / هنوز/ به واژه‌های تو می‌مانند

دریا / کرانه کشف تو بود

خاطر سرزمین دست‌هایت

حراج زخم کدام قافله بودی!

سپید مویی/ سرخ

مثل پرواز پرنده‌ای/ بر شانه وطن شبانه‌ام

"بیدرکجا" ی تو/ کجاست؟

میانه سطری/ بر پله‌های پاییز و / تیغه‌ای به عاشقی‌ات

تلخ/ به زادروز تو برمی‌گردیم:

این ریشه‌ها / هنوز/ به واژه‌های تو می‌مانند

چیزی بگو

روانی به عاشقانه‌ات/ رسمی که بر رواق تو می‌خواند

از استخوان مولوی / یا / کانت

این کابوس هزارساله / فرقی نمی‌کند

همسایه فانوسی / نشسته از یادم

این جنازه / شبیه کسی ست / بیدار خواب شب حادثه‌ات

روزت به خیر!

جغرافیای این‌همه پاییز و/ تولدی کودکانه در باد

 

مهر 87

 

محمود معتقدی

 

پی‌نوشت:

*به نقل از کتاب "به‌رسم حقیقت و زبان ( زندگی و شعر اسماعیل خویی) "محمود معتقدی، نشر ثالث / چاپ دوم/ 1394/ ص 237