سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: شوکا حسینی، شاعر، دانش آموخته‌ کارشناسی زبان و ادبیات فارسی، کارشناسی ارشد زبان‌شناسی و کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی است و در این سه حوزه فعالیت می‌کند. از او یک مجموعه شعر با عنوان " زمین کره‌ای سیاسی بود" منتشر شده است که هیئت داوران جایزه شعر احمد شاملو سال گذشته آن را به همراه مجموعه شعر "مسافرت از اتاق تا بیرون... و بالعکس" اثر شهریار وقفی‌پور  به‌عنوان برگزیدگان دوم این جایزه معرفی کردند.

در این گفت و گو با شوکا حسینی از خودش، شعرهایش و همین طور اوضاع نشر شعر سخن گفتیم.

 چند سال است شعر می‌نویسید و تا به حال چند مجموعه شعر و کتاب از شما منتشر شده است...

دانش آموخته‌ی کارشناسی زبان و ادبیات فارسی، کارشناسی ارشد زبان‌شناسی و کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی هستم که در همین سه حوزه فعالیت می‌کنم.

من هم مانند خیلی از شاعران، در دوران کودکی و نوجوانی متن‌های شبه ادبی می‌نوشتم. در انتهای دوره‌ی نوجوانی، نوشتن شعرهای کلاسیک که همه نوعی مشق به شمار می‌آمد را تجربه کردم و در اواسط دهه‌ی هشتاد به نوشتن شعر سپید روی آوردم. اما در ابتدا، این نوشته‌ها تحت تاثیر شعرهایی بود که از شاعران برجسته‌ی معاصر خوانده بودم از جمله نیما و شاملو و در دهه‌ی نود بود که شعرم مستقل‌تر شد و نگاه و زبانم تا حدودی تشخص پیدا کرد.

یک مجموعه شعر منتشر کرده‌ام با نام "زمین کره‌ای سیاسی بود" و مجموعه‌ی دوم نیز آماده است که با توجه به اوضاع نشر، هنوز به ناشر نسپرده‌ام.

شعر شما را باید جزو کدام دسته از جریان‌های شعری بررسی کرد؟ به نظر شما تاثیر گیری‌تان از نحله‌ای نظیر پست مدرنیسم شعر شما را ذیل این جنبش هنری قرار می‌دهد؟

والا نمی‌دانم دقیقا چه باید بگویم. قطعا منتقدان باید در این باره اظهار نظر کنند. اما با توجه به معیارهایی که برای نحله‌های شعری شمرده می‌شود، قطعا شعرم از زمره اشعار زبان محور است اما نه آن گروه که با استفاده از امکان‌های زبان، دست به شعبده می‌زنند و خود زبان را هم در این میان، غافلگیر می‌کنند! و برچسب شعر زبان را یدک می‌کشند. به نظرم زبان امکان‌هایی دارد که می‌توان هوشمندانه از آن استفاده کرد و لایه‌هایش را دریافت و حتی علیه نظم آن شورش کرد. اما همه‌ی این شورش‌ها باید در موقعیت زبان رخ دهد و بتواند لایه‌های آن را به سمت نوآوری پیش ببرد نه اینکه زبان را در قالب‌های از پیش ساخته، محبوس کند. این فرایند نباید تا جایی پیش برود که زبان ساده‌ترین نقش‌های خود را نیز از دست بدهد و الکن و اخته شود. شعر زبان در بطن خود، رویکردی کاملا سیاسی دارد. سیاسی از نوع بر هم زننده. شعری که زبانش بر هم زننده نباشد و دریافت را دچار لکنت کند، نمی‌تواند شعر زبانی محسوب شود. من نیز در شعرم سعی می‌کنم از امکان‌های زبان بهره بگیرم تا بتوانم با زبان گفتگو کنم. اما اینکه این خواست، تا چه اندازه بر آورده شده، نمی‌دانم. قطعا هنوز در حال تجربه کردن، هستم.

شوکا حسینی

هفته‌ پیش در مصاحبه‌ با مجله‌ی سلامت با ایرج ضیائی، گفتم که من انسانی معاصر هستم. انسانی اجتماعی و مطلع از مسائل اطرافش البته نه به طور کامل اما قطعا در حد ضرورت تعریف انسان معاصر، اطلاع دارم و زیستم خارج از این نمودها نیست. خب با توجه به این مقوله و چند لایه بودن زندگی و تمام مشمولات آن، می‌بینم که دقیقا بخشی از من از لحاظ زیستی در دوره‌ی پست مدرن به سر می‌برد. پست مدرن در آن تعریفی که سطوح مختلف در هم تنیده می‌شوند. خب از دیگر سو، شعر من جدای از زیستم نیست، پس از لحاظ موضوع و سبک مواجهه با مسائل، بین این دوره‌ها در رفت و آمدم.

پیش از اینکه بنویسید چقدر برای‌تان اهمیت دارد اثری پیشرو، آوانگارد و بدیع خلق کنید؟

حقیقتا من در زمان تولید شعر، بسیار سنتی هستم. یعنی شروع به ساختن شعر نمی‌کنم گر چه ساز و کار نوع زبان و اندیشه‌م در شعر در فرایند تولید، ساخته می‌شود اما در زمره کسانی نیستم که با نیت و برنامه‌ی قبلی شروع به ساختن شعر می‌کنند. من هنوز شعر می‌نویسم.

راستش اینکه بخواهم شعری بنویسم که بسیار بدیع و پیشرو باشد، هنوز وارد آرزوها و رویاهایم نشده. فکر می‌کنم اثری که بتواند تمام سلایق را شگفت‌زده کند و برای مخاطبان همه‌ی سطوح پیشرو محسوب شود، کمی دور از تصور است. امروز با تکثر آراء و سلایق روبه‌رو هستیم و به نظرم مفاهیمی چون پیشرو، بسیار نسبی‌ست.

به نظر شما معیارهای یک اثر پیشرو در چه چیزهایی است؟ و آیا این ویژگی – پیشرو بودن- خصیصه‌ای ایجابی است؟

همانطور که گفتم مفاهیمی چون پیشرو بودن بسیار نسبی‌ست و به زمان و مکان، نوع اثر و مخاطب بستگی دارد و یک اثر با معیارهای مختلف می‌تواند خصیصه‌ی پیشرو بودن را  حمل کند. اما در ایران کنونی و تجربه‌ی فارسی‌زبانان، "من" پیشرو بودن را در دو مولفه‌ اجتماعی‌تر بودن و مداخله‌گر بودن از لحاظ محتوای اثر، می‌دانم. (من را در گیومه گذاشتم تا تاکید کنم که اینجا دقیقا بر زمین تجربه‌ شخصی ایستاده‌ام و نظر می‌دهم و این نظر می‌تواند عمومی نباشد. ) شاعر از لحاظ محتوا وقتی پیشروست که علاوه بر دعوت مخاطب به شنیدن عواطف شخصی در موضاعات عاطفی و تجربه‌ی جهان درونی‌ا‌ش به دنیای بیرون، به مسائل جامعه و رخدادهای آن نیز نظر داشته باشد. شاعر مفعول و بی‌رگ و پی نیست که تنها در عوالم خود، سیر کند و خودخواهانه صدای نفس خود را بخواهد به گوش دیگران برساند. در این برهه به نظر شما چه ضرورتی دارد که من بدانم احساس فلان شاعر به معشوق یا معشوقه‌ش چیست؟ چه کنم؟ بهار آمد و درها باز شد و فلان. خب به من چه؟ فکر می‌کنم درجه‌ حساسیت شاعر امروز نسبت به اجتماع، آن نقطه‌ی "آنی" ست که باید مورد توجه قرار بگیرد. از لحاظ زبان و فرم نیز اینگونه است و به قول نیمای یوش، کسی که حرف نو و تازه‌ای دارد ناگزیر باید از زبان نو و تازه بهره بگیرد که گاهی به خلق زبان نو در سطح واژگان و نحو منجر می‌شود. شاعر به ایده و رویکردی در شعر رسیده‌ است که بدیع‌ است، و این بداعت در فرم و زبان همزمان اتفاق می‌افتد. همانطور که در مبحث دیالوگ زبان با رخداد می‌بینیم، این دو به هیچ عنوان جدای از یکدیگر نیستند و رابطه‌ی تناظری با هم دارند. یعنی پیشرو بودن یک مجموعه‌ست که در بر گیرنده‌ی زبان، فرم، محتوا و نگرش به طور همزمان است. خب از نظر من پیشرو بودن نه به معنای کلی که گفتم در زمان معاصر کمتر رخ خواهد داد، می‌تواند بسیار جذاب باشد اما دوباره باید به نسبی بودن این مفهوم تاکید کنم تا پاسخم را دریابید که تا چه اندازه می‌تواند از ویژگی‌های ایجابی یک اثر محسوب شود.

شوکا حسینی

در شعرهای شما در عین حال که دغدغه‌ای از جانب شاعر در باب مسئله زبان و فرم شعر هست، دغدغه‌هایی از جنس مسائل اجتماعی هم دیده می‌شود. برای مثال شما در شعرتان به راحتی از کوبانی می‌نویسید یا غزه. معمولا در شعرهایی موسوم به شعرهای بالذات اینگونه اشارات مسقتیم وجود ندارد. فکر می‌کنید شعر شما در کدام دسته قرار می‌گیرد: ناب، متعهد یا هیچ کدام؟

همانطور که در ذیل پرسش قبلی پاسخ دادم، اساسا شاعر امروز را مقید به دیدن اجتماع می‌دانم و البته که این نظر من است و می‌تواند مورد پذیرش قرار نگیرد. بله من در شعرهایم از خیلی دردها و رویدادهای غم‌انگیز اما واقعیت محض، حرف می‌زنم و دلیلش بسیار ساده است و آن اینکه من در این جامعه زندگی می‌کنم. در این مرز جغرافیایی که هر روز بوی خون از اطرافش به مشامم می‌رسد. خب در این وضعیت نمی‌توانم جور دیگری نگاه کنم و نمی‌توانم این نام‌ها را که مرا بمباران می‌کنند نادیده بگیرم. کوبانی نام یک شهر نیست، کوبانی بخشی از متن معاصر ماست. ما در زمانی زندگی کردیم که کوبانی با خون زنانش رنگین شد. این رنگ باید در همه تولیدات ما اعم از شعر، داستان، نمایش و غیره دیده شود تا آیندگان هم به راحتی بتوانند ما و وضعیت کنونی مان را بشناسند و بسنجند. گاهی شعرهایی از دوستان می‌خوانم که به جد نمی‌توانم زمان حاضر در شعرشان را تشخیص دهم چه از لحاظ ساخت و فرم زبان و چه محتوا. گرچه مفهوم اجتماعی بودن نیز خود بسیار نسبی‌ست چون به هر رو هر کدام از شاعران خود فردی از جامعه هستند و تشکیل دهنده‌ی اجتماع. اما بحث من مربوط به تاثیر و تاثر نسبت به این مفهوم است.

نمی‌دانم ناب، متعهد. نه اصلا نمی‌دانم. تنها می‌دانم که من شاعری در زمان معاصر هستم که تجربه‌های زیستی خود را که با اجتماع در حال گفتگوست، انعکاس می‌دهم. راستش حضور اجتماع با تمام ارکان و مصادیقش برای من امری بدیهی‌ست.

خانم حسینی معمولا به عنوان یک شاعر در نشر شعرتان در قالب یک کتاب با چه مشکلاتی مواجه می‌شوید؟

خب در همان تجربه‌ی قبلی باید بگویم ناشری غیرحرفه‌ای داشتم که بسیار اذیتم کرد. نه تنها شان و احترام مولف بودن را در نظر نگرفت بلکه بسیار غیر اخلاقی رفتار کرد نه تنها با من بلکه با بسیاری از مولفان خود. که اساسا با این رفتار، به ناشران دیگر و سایر اعضای این صنف نیز توهین کرد.

شوکا حسینی

شما به مسئله‌ی بحران مخاطب در بازار شعر قائل هستید؟ اگر چنین فکر می‌کنید آسیب‌های این حوزه را در چه می‌بینید: خود شاعران، ناشران، مخاطبان یا...

خب بله. اما این بحران فقط در خصوص شعر نیست، گرچه نمودش در شعر بیشتر به چشم می‌آید. در واقع بررسی این مسئله نیاز به دقت و موشکافی حرفه‌ای و همه جانبه‌ دارد. نمی‌توان با در نظر گرفتن یک یا دو مولفه، آن را بررسی و نتیجه‌گیری کرد و به نظرم در این مجال نمی‌توان به همه‌ جوانب آن پرداخت.

من در اینجا به چند عامل از جمله نقش شاعران، ناشران، رسانه‌ها و نهادهای دولتی و رسمی در قالب مطرح کردن پرسش، اشاره می‌کنم. در مورد نقش شاعران باید پرسید که اساسا شاعران امروز می‌توانند پاسخگوی کدام نیاز مخاطب باشند؟ از یک سو، آیا شاعران امروز توانسته‌اند در حوزه‌های گوناگون به غنای زبان و شعر فارسی، چیزی در خور بیفزایند؟ آیا من شاعر توانسته‌ام با شناخت جامعه‌‌ی خود، دردی از آلام آن را به واسطه‌ی شعرم کم کنم یا لااقل در جایگاه همدلی با این مردم بر آمده‌ام؟ آیا پیشنهادی در شعر و مسائل احاطه شده در شعر داشته‌ام؟ آیا من شاعر حداقل مشاهده‌گر خوبی بوده‌ام؟ شعر من چه چیزی دارد که مخاطب امروز باید به جای خواندن شعر بزرگان ادبی، مطالب سایر رسانه‌ها، دیدن سینما و آن همه زیبایی‌های بصری و التذاذ از دیگر هنرها، آن را بخواند. مخاطب دچار چه فقدانی از نخواندن شعر  امروز می‌شود؟ آیا شاعر امروز، خود مخاطب خوب و شایسته‌ی سایر عرصه‌های تولیدی است؟ آیا شاعر امروز پشتوانه‌ی ادبی و دانشی به جا و سزاوار دارد که بتواند در وقت ضرورت از آنها بهره بجوید و شعر خود را مجهز به آنها کند؟ آیا شاعر امروز ریشه‌های خلق اثر خود را در بلندی‌های سنت‌های ادبی می‌تواند رد یابی کند؟ اصلا ریشه‌ای در آن همه متون بلند بالا دارد؟ یا با یک انفصالی غیرقابل تصور به وضعیت "خود گویی و خود خندی" رسیده است؟ آیا شاعر امروز خود مخاطب شعر امروز است؟ از دیگر سو، آیا ناشر امروز توانسته رسانه‌ی تمام عیار وضعیت ادبی امروز باشد؟ آیا ناشر فهم و درکی متناسب با تولیدات جامعه دارد؟ آیا ناشر امروز همان ناشری‌ست که نامش اعتبار دهنده‌ اثر چاپ شده‌اش باشد؟ آیا ناشر بازار کتاب بیمار و اخته‌ای را به وجود نیاورده؟ مخاطب می‌تواند به بنگاه‌های نشر بر اساس پیشینه‌ی آثار منتشره، اعتماد کند و اثرهای تازه را بخرد و بخواند یا اینکه بازار بیمار، اعتماد مخاطب را نیز خدشه‌دار کرده است؟ آیا رسانه‌ها در معرفی آثار توجه به ضوابط دارند یا روابط؟ کیفیت اثر مهم است یا فقط نام مولف و بنگاه نشر؟ آیا اصحاب رسانه، پوشش دهنده‌ و کمک‌کننده‌ عوامل سانسور هستند یا بازتاب‌دهنده‌ی جریان‌های تولیدی؟ آیا رسانه جریانی را بر جریانی غالب نکرده و تمام جریان‌ها را معرفی می‌کنند؟ آیا هزینه‌ی کتاب متناسب با اقتصاد عامه‌ی مردم است؟ آیا مجراهای رسمی و دولتی، یارانه‌ خود را، صرف پوشش همه‌ جریان‌ها می‌کنند؟ سانسور تا چه اندازه سبب بی‌اعتمادی مخاطب به خواندن اثر مولفان معاصر شده است؟ هنگامی که من مخاطب می‌دانم که این آثار دقیقا همان چیزی نیستند که باید منتشر می‌شدند چرا باید زمانی را صرف خواندشان کنم؟ وقتی که پاره‌ای از حقیقت و نظر مولف به تیغ سانسور سپرده شده است.