سرویس سینمایی هنرآنلاین: فیلم با تأکید نام "آباجان" در عنوان خود از همان آغاز بنایش را بر فیلمی پرتره‌نگارانه از یک شخصیت می‌گذارد و این انتظار را برای مخاطب به وجود می‌آورد که هر یک از صحنه‌های فیلم به قاب‌هایی معنادار در جهت شکل بخشیدن به شمایل آباجان به کار برود.

در همان افتتاحیه فیلم که فاطمه معتمدآریا را در میانه کوچه و خیابان و محله می‌بینیم که از بین مردم عادی می‌گذرد و به سوی دوربین می‌آید، معلوم می‌شود که نقطه مرکزی کادر تصویر به او اختصاص دارد و پس‌زمینه و محیط پیرامونی در نسبت با او و انتخاب‌ها و واکنش‌هایش تبیین می‌شود.

فیلم هاتف علیمردانی از این جهت که می‌کوشد به تصویری از یک زن معمولی و زندگی ساده و عادی‌اش خصلتی شمایل‌نگارانه ببخشد و او را تا جایگاه یک ستاره بالا ببرد، دست به رویکردی چالش‌برانگیز و قابل توجه می‌زند. درواقع این بار بجای اینکه با فیلمی اتوبیوگرافیک درباره شخصیتی اسطوره‌ای یا مشهور روبرو باشیم که دستاورد بزرگی را به ارمغان آورده است، با یک فرد معمولی مواجه هستیم که ظاهراً در زندگی‌اش هیچ کار مهم و بزرگی نکرده است اما در دل همان زندگی ساده و کوچکش سهمی از درد و رنج سرزمینش را بر دل تقبل کرده و با مهر و ایثار به پای سال‌های تلخ کشورش ایستادگی کرده است. از این رو فیلم در جهت یادآوری زنان و مردان گمنامی در بطن جامعه است که هرگز به چشم نمی‌آیند و مورد قدردانی قرار نمی‌گیرند اما هر یک از آن‌ها نقش مهمی در حفظ و پایداری این مملکت در بر نگاه‌های حساس و ملتهب تاریخی‌اش داشته‌اند.

 بنابراین چنین فیلمی باید از هرگونه بزرگنمایی و تأکید در نمایش بحران‌ها و کشمکش‌ها در زندگی آباجان بپرهیزد و نقاط عطف و لحظات مهم روایت را چنان در دل همان امور همیشگی و عادی بیامیزد که شخصیت را در میانه عرصه زیستنی معمولی اما در دورانی دشوار و ملتهب ترسیم نماید که تمام تلاشش را می‌کند تا در کشاکش نفس‌گیر مشکلات و مصائب همچنان خانه و خانواده و شهر و کشورش را پابرجا نگه دارد.

فیلم از جایی ضربه می‌خورد که فیلمساز تلاش می‌کند تا از شخصیت عادی خود یک قهرمان نمونه‌وار بسازد و به او جنبه‌های نمادینی ببخشد که او را قابل الگوبرداری نشان دهد و این کوشش هاتف علیمردانی برای اسطوره‌سازی از یک شخصیت در جهت خلاف با رویکرد اصلی او در نمایش ساده و بی‌پیرایه از زندگی یک فرد عادی به حساب می‌آید که فضیلت و تمایز او در این است که با همان کارهای کوچکش نقش بزرگی را ایفا کرده است.

یعنی در فیلم "آباجان" قرار است ستاره‌هایش مردم معمولی و بی‌نام‌ونشان شهر و روستاهای ایران باشند که بدون هیچ مطالبه و سهم خواهی برای حفظ و پایداری و سربلندی کشورشان دست به فداکاری زدند ولی فیلم استراتژی درونی خود را زیر پا می‌گذارد و به‌تدریج در دام برجسته‌نمایی و متمایز کردن آباجان در حد و اندازه یک شخصیت اسطوره‌ای گام برمی‌دارد تا به واسطه الصاق جنبه‌های سمبلیک به آن، راه را برای مفاهیم فرامتنی موردنظرش باز کند و آباجان را از قالب یک شخصیت معمولی خارج سازد و به عنوان مفهومی برای مام وطن تبدیل سازد و فیلم با این تخطی و انحراف از مسیر اصلی‌اش، در چند قدمی یک فیلم متفاوت در زمینه کشف آدم‌های عادی به مثابه اسطوره‌هایی گمنام ناکام می‌ماند و به ثمر نمی‌نشیند و آدم را به گفتن این جمله وامی‌دارد که حیف! می‌توانست فیلم خوبی باشد.