سرویس سینمایی هنرآنلاین: "اسرافیل" ساخته آیدا پناهنده قرار است روایت بلاتکلیفی و تردید مردی بر سر دوراهی انتخاب میان دو زن باشد و از این جهت تقسیم فیلم به دو بخش روایی کاملاً جداگانه در شمال و تهران یک تمهید فرمی به حساب می‌آید و فیلمساز می‌کوشد تا در هر بخش ما را به زندگی زن‌ها نزدیک کند و او را بشناساند تا بعد در بخش نهایی فیلم که به مرد تعلق دارد، با دشواری انتخاب مرد روبرو شویم.

هرچقدر آیدا پناهنده به خوبی نیازها، انگیزه‌ها و احساسات زن‌ها را برای علاقه به مرد نشانه‌گذاری می‌کند، در رابطه مرد با زن‌ها نمی‌تواند ما را متقاعد کند که مرد دچار سردرگمی و تردید در انتخاب خویش میان دو عشق شده است. یکی عشق قدیمی ناکام که حسی توأمان از گناه و حسرت را با خود دارد و دیگری عشق جوان و تازه شکل گرفته که امیدی برای شروع دوباره به نظر می‌رسد.

در نیمه اول در ملاقات بهروز و ماهی فیلمساز فکر می‌کند همین که به عشق پرشور آن‌ها در گذشته ارجاع دهد، کافی است که ما بپذیریم هنوز همان عشق پس از بیست سال در میانشان زنده است، اما کافی نیست و ما نیاز داریم تا برانگیختگی و احیای مجدد حسی و عاطفی را در میانشان ببینیم که چطور پس از سال‌ها دوری و فاصله در دیدار دوباره یکدیگر فوران می‌کند که نمی‌بینیم. در نیمه دوم در رابطه بهروز و سارا نیز ما نمی‌توانیم شکل‌گیری یک عشق تازه را ببینیم و احساس کنیم که ورود دختر به زندگی بهروز حال و هوای او را عوض کرده و رنگ و بوی تازه‌ای به زندگی‌اش بخشیده است.

درواقع فیلمساز تمام ملاقات‌ها و گفت‌وگوهای دونفره را در بی‌عملی شخصیت‌ها هدر می‌دهد و بهروز در مواجهه با هر دو زن چنان فاقد کنش‌مندی و احساسات و کلنجارهای شخصی نشان داده می‌شود که اساساً نمی‌تواند موقعیتی دوگانه و پیچیده و متناقض را خلق کند و مرد در رویارویی با انتخابی سخت قرار بگیرد.

حسی که ما از مرد درک می‌کنیم، بیش از آنکه ناشی از عشق و کشش و تب‌وتاب مردانه نسبت به دو زن در یک زمان باشد، برآمده از ترحم و غمخواری است که از یک سو در ارتباط با ماهی نشان می‌دهد که جوانی‌اش نابود شده است و از سوی دیگر در مواجهه با سارا که به خاطر وضعیت فلاکت‌بار خانوادگی‌اش در آستانه نابودی جوانی‌اش قرار دارد و طبیعی است که با چنین رویکردی رابطه مرد با زن‌ها وارد قلمروی پیچیده‌ای از امیال و نیازها و احساسات عمیقی نمی‌شود که میان یک زن و مرد عاشق وجود دارد.

مشکل اصلی فیلم ناتوانی فیلمساز در خلق بحران احساسی برای مرد در زمینه انتخاب دو زن است که فیلم را به اثری شکل نگرفته و قوام نیافته تبدیل می‌کند که هرچند مضمون جسورانه‌تری را در پیش می‌گیرد اما نسبت به فیلم قبلی‌اش گامی عقب‌تر می‌ایستد و نمی‌تواند به انسجام و پختگی در پردازش موضوعش دست بیابد.