سرویس سینما هنرآنلاین: ساختمان پلاسکو، از روزی که ساخته شد مورد توجه قرار گرفت، حتی گذشت سال‌ها و سر بر آوردن آسمان‌خراش‌های جدید و رنگارنگ نیز نتوانست خاطره این ساختمان را از یادها پاک کند. هنوز بعد از گذشت 54 سال، باز محل پررونقی بود برای خرید انواع پوشاک.

نسل من، به خصوص آنانی که عشق سینما بودند و دیگر نیستند، خاطرات زیادی از این بنای بلند تماشایی و خاطره‌انگیز داشته و دارند. چهارراه استامبول را کمتر کسی در تهران است که نشناسد، تقاطعی مهم و حیاتی که مرکز تجاری نیز محسوب شده و می‌شود، از ماهی فروش‌ها گرفته تا جین‌فروش‌ها. در حوالی این مرکز خرید، سینماهایی قدیمی وجود داشتند که همواره مورد توجه تماشاگران سینه چاک سینما بودند، از سینما سهیلا و مهتاب گرفته که بسیار به پلاسکو نزدیک بودند تا سینما کریستال و بقیه سینماهای لاله‌زار باشکوه که در فاصله‌ای نه چندان دور از آن قرار داشتند. آن سوی چهارراه نیز سینمایی وجود داشت که عشق فیلم‌های هندی همواره به سوی آن هجوم می‌بردند، یعنی سینما همای. آنانی که چون من و هم‌نسلانم مدام در سینماها، به خصوص سینماهای لاله‌زار و استامبول پرسه می‌زدند، ساختمان پلاسکو را به خوبی می‌شناختند و حس نوستالژی نسبت به آن داشته و دارند.

این مرکز شلوغ به نوعی پاتوق ما محسوب می‌شد، یعنی زمانی که سانس سینماها شروع نشده بود، برای گذران وقت، حتماً سری به ساختمان پلاسکو می‌زدیم و دقایقی را آنجا می‌گذراندیم. اولین چیزی که جذب‌مان می‌کرد، آکواریوم زیبای آنجا بود، حداقل چند دقیقه از وقت‌مان پای آکواریوم می‌گذشت. سپس نگاهی به مغازه‌ها و بوتیک‌ها می‌انداختیم، هر چند نه قصد خریدی داشتیم و نه حتی پولی برای خرید، اما برای‌مان سرگرم کننده بود و لذت می‌بردیم، لذتی بی دردسر و مجانی!

سوختن و تخریب ساختمان پلاسکو دل‌مان را شکست، اما شهید شدن گروهی از مردترین مردان ایران، آتش‌نشانان قهرمان، هم دل‌مان را شکست، هم روح ما را خراش داد. تمام لذتی که از تفرج در این ساختمان قدیمی برده بودیم، با شهادت این عزیزان پاک دل و ایثارگر، به یک‌باره در ما رنگ باخت. آن روزها، هر چند آتش‌سوزی‌هایی کوچک در پلاسکو رخ می‌داد، گاهی نیز ناامیدی خود را از بالای آن به پایین پرت می‌کرد، اما هرگز به ذهن‌مان خطور نمی‌کرد، چنان اتفاقی بیفتد که چنین مردانی زیر آوارها از نفس بیفتند و در شعله‌های سرکش اسیر شوند.

در آن روزهایی که هر روز سینما بودیم، یکی از فیلم‌هایی که روی پرده آمد، فیلم "آسمان‌خراش جهنمی" با بازی پل نیومن و استیو مک‌کوئین بود، فیلمی که تا لحظه آخر ما را در اضطراب فرو برد و بر صندلی میخکوب کرد. پس از دیدن این فیلم، هر بار با دوستان به ساختمان پلاسکو که برای ما بلندترین ساختمان محسوب می‌شد می‌رفتیم، با هم بحث می‌کردیم که اگر اتفاقی که در فیلم "آسمان‌خراش جهنمی" افتاد، در ساختمان پلاسکو بیفتد چه می‌شود؟ تفکری بچه‌گانه بود و هرگز به مخیله کوچک‌مان خطور نمی‌کرد روزی این حادثه شوم رخ دهد، اما رخ داد و بدتر از همه، شهادت مظلومانه آتش‌نشانان بی سنگر ایران زمین بود، ایرانی که در دوران دفاع مقدس نیز شاهد ایثارگری‌های مردان مرد اینچنینی بود و هست.

ساختمان پلاسکو، خاطره‌انگیز بود، اما اکنون با شهادت این مردان بی‌ادعا و گمنام، به خاطره‌ای تلخ و زجرآور تبدیل شده که تمام خاطرات خوش گذشته را از ذهن‌ها پاک کرد.