سرویس سینمایی هنرآنلاین: در فیلم "متولد 65" ساخته مجید توکلی، همه چیز از جایی آغاز می‌شود که پسر و دختر جوان تصمیم می‌گیرند سالروز آشنایی‌شان را به یک روز بخصوص تبدیل کنند و رؤیای دست‌نیافتنی‌شان برای زندگی به سبک آدم‌های مرفه و متمول را تحقق بخشند. پس از قالب همیشگی خود درمی‌آیند و در نقش آدم‌های جدید فرو می‌روند و بازی جذابی را آغاز می‌کنند و با ورود به خانه زن و مرد میانسال خود را بر صحنه نمایشی می‌بینند که داستان آن را لحظه‌به‌لحظه می‌نویسند و به شکل بداهه‌ای بازی می‌کنند تا بتوانند یک روز باشکوه و رمانتیک را در خانه‌ای زیبا و مجلل در کنار هم بگذرانند.

درواقع آن‌ها برای دستیابی به آرزوها و رؤیاهایشان چاره‌ای ندارند جز اینکه هویت واقعی‌شان را انکار کنند و پرسوناژی خیالی برای خود بسازند و یک روز عادی و کسالت‌بار از زندگی‌شان را به صورت تکه‌ای از یک فیلم درآورند تا در دنیای فریب و دروغ و توهم، واقعیت تلخ و تحمل‌ناپذیر زندگی‌شان را به تصویری رؤیایی و چشم‌نواز بدل سازند. انگار در این وانمودسازی و تظاهر به دیگری بودن است که تمام عقده‌ها و ناکامی‌ها و سرخوردگی‌هایشان را پشت سر می‌گذارند و با تحریف و جعل واقعیت قدم در جهان رؤیایی می‌گذارند که جز در خیالشان ممکن و میسر نیست.

دختر و پسر جوان گمان می‌کنند که سررشته بازی در دست آن‌هاست و آن‌ها هر طور بخواهند می‌توانند مسیرش را تعیین کنند و سرانجامش را رقم بزنند، اما درست وقتی که فکر می‌کنند شانس آورده‌اند و بازی را برده‌اند و توانسته‌اند نقش دروغین خود را به زن و مرد صاحب‌خانه در جایگاه تماشاگران خود بقبولانند و آن‌ها را در برابر داستان خودساخته و خیالی‌شان قانع کنند، می‌فهمند همه ترفندها و شگردهایی که برای بازی دادن دیگران به کار برده‌اند، به عواملی در جهت بازی خوردن خودشان تبدیل شده است.

یعنی آن‌ها تمام تلاششان را می‌کنند که خود را در جایگاهی غیر از آنچه واقعاً هستند، جا بزنند و زن و مرد صاحب‌خانه هویت جعلی آن‌ها را باور می‌کنند ولی در این پروسه قرار گرفتن در جای اشتباه، پسر و دختر جوان مجبور به پرداختن تاوان و تبعاتی می‌شوند که انتظارش را ندارند و خود را برایش آماده نکرده‌اند. به همین دلیل پسر و دختر هر چقدر در نیمه اول می‌کوشند تا همه چیز را چنان واقعی جلوه دهند که هویت جعلی‌شان باورپذیر از آب دربیاید، در نیمه دم دست به هر تلاشی می‌زنند تا دروغین بودن هویتشان را ثابت کنند و به موقعیت قبلی خود بازگردند و نمی‌توانند.

همین وارونه‌سازی موقعیت که در لحظه از سویه‌های مثبت به منفی تغییر ماهیت می‌دهد، به خوبی گرفتاری و استیصال شخصیت‌ها در یک موقعیت پوچ و ابزورد را نشان می‌دهد که درگیر تلاشی سیزیف‌وار و بیهوده شده‌اند و در یک چرخه باطل و بی‌معنا در حال گشتن به دور خود هستند و برای به دست آوردن چیزی کوشیده‌اند که درواقع از دست دادن همان چیز را در خود دارد.

فیلم می‌توانست این دو رو داشتن جریان بازی را به عنوان استراتژی بیانی داستانش به کار ببرد و در نیمه اول دختر و پسر جوان را در حال طراحی و اجرای ماهرانه بازی‌شان نشان دهد و درست جایی که احساس می‌کنند نقششان را به خوبی ایفا کرده‌اند، یک‌دفعه ورق برگردد و ببینند خود آن‌ها مهره‌های چیده شده‌ای در صحنه بازی بزرگ‌تری بوده‌اند که به هر کاری دست زده‌اند، در جهت پیشبرد نقشه و توطئه دیگری به حساب می‌آید و هرچند خودخواسته وارد این بازی شده‌اند اما چنان در هزارتوی پیچیده آن اسیر شده‌اند که امکان خروج از آن، دیگر دست خودشان نیست.

اما در حال حاضر فیلم بجای اینکه قصه‌ای غیرقابل‌پیش‌بینی و نامتعارف پر از چرخش‌های روایی غیرمنتظره، قهرمان‌هایی نامطمئن و غیرقابل‌اعتماد و روابط گیج‌کننده و فریبنده را الگوی خود قرار دهد که ما را به درون جهان چندلایه و مرموزی بکشد که سر درآوردن از ساختار لابیرنت گونه آن، ذهن آدم را به شدت به خود مشغول‌ کند، ترجیح می‌دهد داستانی سرراست و ساده و راحت را بازگوید و درگیر جدیت و تلخی و سنگینی در لحن نشود و به عنوان فیلمی با حال و هوای جوانانه و سرخوشانه مخاطبش را سرگرم کند.

به همین دلیل فیلم که شروع جذاب و غافلگیرکننده‌ای دارد، در میانه‌های داستان از نفس می‌افتد و انگار دیگر چیزی برای رو کردن و غافلگیری و درگیر کردن مخاطب ندارد و مجبور به اتلاف وقت و درجا زدن می‌شود و فیلمساز از تمهید نمایش و بازی در جهت واکاوی روابط شخصیت‌ها بهره نمی‌برد و نمی‌تواند این بازی را که از روی شوخی و ماجراجویی به راه افتاده، به محاکاتی برای شخصیت‌ها تبدیل کند که آن‌ها را متوجه جدیت و بی‌رحمی زندگی کند و وادارد تا مسیری را با هم تا آنجا آمده‌اند، بازنگری کنند و ببینند آیا وقتی از این بازی بیرون می‌روند، می‌خواهند باز هم با یکدیگر بمانند و ادامه دهند یا به شناختی از هم دست می‌یابند که آن‌ها را در انتخابشان دچار تردید و تزلزل می‌کند. انگار کل فیلم همچون بازی کودکانه‌ای که شخصیت‌ها دست به آن می‌زنند، فقط به عنوان تجربه‌ای در جهت سرگرمی و تفنن و وقت‌گذرانی ساخته شده است و به کندوکاو در چالش‌های اخلاقی و اجتماعی علاقه‌ای نشان نمی‌دهد و نمی‌خواهد که اثری عمیق‌تر و جدی‌تر تلقی شود.