به گزارش هنرآنلاین به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، در دویست و سی و دومین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران دوشنبه 17 آبان فیلم "چریکه تارا" به کارگردانی بهرام بیضایی در تالار استاد ناصری به نمایش در آمد. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور امیر پوریا، سیامک اطلسی و کیوان کثیریان برگزار شد.

آموختن در کنار بیضایی

در ابتدای این نشست اطلسی، بازیگر فیلم، در خصوص حضور در "چریکه تارا" گفت: پیش از بازی در این فیلم، در فیلم های دیگری هم بازی کرده بودم اما زمانی که با بیضایی مشغول به کار شدم، تازه به معنای بازیگری پی بردم. حتی یک پلان بازی کردن در فیلم های او مایه افتخار است، چرا که به بازیگر هویت می بخشد. تمام کسانی که زمانی با بیضایی کار کردند، تبدیل به افراد کاربلدی شدند؛ کسانی مثل واروژ کریم مسیحی که می توانند درست فیلم بسازند، اما متاسفانه کسی در این مسیر حاضر به سرمایه گذاری نیست. همواره دلتنگ بیضایی هستیم و امیدوارم هر کجا هست سلامت باشد و به ایران برگردد. پس از بازی در فیلم های او مواظب بودم که دیگر در هر فیلمی ایفای نقش نکنم، اگرچه همان فیلم ها به هر حال سینما را در ایران پی ریزی کردند و امروز خوشبختانه کارگردانان جوانی داریم که خیلی خوب حرکت می کنند.

نوسان میان واقعیت و خیال

پس از آن پوریا ضمن اشاره به بازی تحسین برانگیز سوسن تسلیمی، به جنبه های مختلف "چریکه تارا" پرداخت و گفت: شاید بتوان گفت در "چریکه تارا" آنچه در جهان آیینی "غریبه و مه" بطور کامل به بار ننشسته بود، تکمیل شده است؛ نوعی جهان که بین خیال و واقعیت و همینطور گذشته و اکنون در نوسان است. "چریکه تارا" یکی از غنی ترین افسانه های عاشقانه در سینمای ایران است؛ سینمایی که در کار با این دو جنبه بسیار ضعیف است.

وی سپس در پاسخ به سوال کثیریان درباره رایج نبودن ترکیب ذهنیت و عینیت در فیلم های سینمای آن زمان ایران گفت: سینمای ایران هر زمان سراغ خیال پردازی رفته، بیشتر به "فانتزی" علاقه داشته است؛ و آنچه از "فانتزی" مدنظر قرار گرفته، همان شیطنت و طنز و رویابافی های کودکانه بوده است، اما در این فیلم می بینیم چطور می توان از این طریق به بحث های تاریخی و نمادین چند لایه راه پیدا کرد. حتی در دهه 60 فیلم های موسوم به "عرفانی" خیلی دور از ضربان زندگی ساخته می شدند؛ چه از نظر تاثیرگذاری روی ذهن تماشاگر و چه از نظر قوام ساختاری. متاسفانه در حوزه ادبیات هم همین نگاه به فانتزی و افسانه وجود دارد. به همین دلیل برای برخی عجیب به نظر می رسد که دانشجویان در می 68 شعارهایی از کتابهای تالکین را بر روی پلاکارد می نوشتند.

نمادهای فیلم معنای سرراست ندارند

این منتقد سینمایی سپس به رفت و آمد میان جهان عینی و ذهنی در "چریکه تارا" اشاره کرد و گفت: اگرچه تماشاگر فیلم در لحظاتی تصور می کند کدهایی بدست آورده و به این ترتیب می تواند هر نماد را به شکل سرراست معنا کند، اما در ادامه مجددا با ابهام مواجه می شود. به عنوان مثال در فیلم از سپاه چهل تن سخن گفته می شود که به نظر می رسد ما به ازای آن در همان مکان به عنوان آیین در حال اجراست؛ اما در ادامه می شنویم که شخصیت تاریخی فیلم می گوید روایت قبیله ی او در هیچ جا ثبت نشده است. یا ممکن است تصور کنیم آیینِ در حال اجرا در فیلم "سیاوش خوانی" است، اما مرد تاریخی به "به نماز ایستادن" اشاره می کند.

وی ادامه داد: این گریز زدن به افسانه و برگشت دوباره به چیزی که امروز از تاریخ برجای مانده و در عین حال برخی جنبه های آن ثبت نشده، نشان می دهد که خیال پردازی تا چه اندازه در این فیلم اهمیت دارد. "چریکه تارا" در عین حال زمینی هم می شود و تارا در پایان فیلم اگرچه به زندگی واقعی دل نمی دهد، اما به آن تن می سپارد. فیلم تا آنجا به جهان سوررئالیسم نزدیک می شود که از تنه درختان خون می چکد، اما به گونه ای اجرا شده و نسبت های میان جهان ذهنی و عینی را طوری برقرار کرده که برای ما قابل لمس می شود. حتی اگر با تفسیرهای معمول از تمثیل ها قابل درک نباشد.

تسلط بیضایی بر جهان اساطیر

پوریا اضافه کرد: مساله نسبت بین فرد مرده و جهان زنده ها، یک پدیده قدیمی است و از قوت های ادبیات کهن مشرق زمین از ژاپن تا ایران به شمار می آید. اگرچه با "هنر نزد ایرانیان است و بس" مخالفم، اما این از نمونه هایی است که اگر در ادبیات و هنر غرب دیده شود، ریشه در مشرق زمین دارد؛ "چریکه تارا" نیز یک بازآفرینی از جوهره ی این افسانه به شمار می آید که عشق و نفسِ یک فرد زنده می تواند، مرده ای را به جهان زنده ها بازگرداند. اما فراموش نکنیم که هر فیلم افسانه ای، دارای یک زمینه ی لوکیشنی واقعی و عناصر عینی است؛ به عنوان مثال زمانی که مرد تاریخی با تارا مواجه می شود، از زخم هایش خون تازه می چکد و به گفته خودش از این زخم ها دیگر بوی افتخار نمی آید. اگرچه در نهایت برای بازگشت او به جهان زنده ها، جان بچه های تارا طلب می شود که به واقعیت نمی پیوندد. این مسائل در اساطیر ریشه های قطور و قدیمی دارند و به هر حال کسی را به دانایی و تسلط بیضایی در مورد جهان اساطیر نمی شناسم.

این منتقد سینمایی در پاسخ به سوالی درباره بکارگیری عناصری از جنوب ایران در فضای شمال کشور در فیلم گفت: به گمان من پاسخ قطعی دادن به این سوالات، ساده اندیشانه خواهد بود. در ساحت چنین فیلم هایی نمی توان دفترچه ای از معانی در دست داشت و به راحتی دست به تفسیر زد. در این جنس سینما و ادبیات که عناصر نمادین همچون گرد در هوا پراکنده هستند، نقد نیز باید بصورت تلویحی صورت بگیرد. این شکل از تضاد میان حضور و پوشش افراد جنوبی در فضای شمال را به نوعی در "باشو غریبه کوچک" هم شاهدیم که به مرز سوررئالیسم هم نزدیک می شود. همان زمان هم منتقدانِ واقعیت زده، صحنه های استعاری "باشو غریبه کوچک" را زائد می دانستند در حالیکه با حذف این صحنه ها چیزی از فیلم باقی نمی ماند.

ضربان آیین‌ها در دل زندگی واقعی

وی افزود: به گمان من "چریکه تارا" به معنای واقعی کلمه و نه آنگونه که در بخشنامه ها گفته می شود، مظهر سینمای ملی ایران است. فیلم هایی مانند "چریکه تارا" و "باشو غریبه کوچک" اساسا برای بیننده غیر ایرانی نامناسب و غیرقابل ترجمه است. بیننده ایرانی حتی اگر نتواند نسبتی دقیق میان عناصر جنوبی در فضای شمال پیدا کند، اما به قدر کفایت به ماجرا پی می برد، چرا که چیزهایی در ذهن ما به شکل ملی در جریان است. سینمای ملی قرار نیست با جلوه های بیرونی و دم دستی یک فرهنگ معنا پیدا کند. بسیاری اوقات در آن با جلوه هایی مواجه هستیم که ممکن است فرد غیر ایرانی درکی از آن نداشته باشد و همزمان به ما نیز آدرسی دقیق از جغرافیا و تاریخ ندهد.  

پوریا در پایان گفت: نگاه بیضایی به آیین ها، کاملا در دل زندگی جای می گیرد. برخی گمان می کنند آیین از جایی آغاز می شود که انسان از جهان زندگی عینی خود خارج شود. در حالیکه بیضایی به ما می گوید ماهیت و ضرباهنگ آیین ها در دل زندگی قرار دارد و چنین چیزهایی را در باورهای مردم این سرزمین می بیند. به همین دلیل است که باروری زمین در فیلم با آیین شبیه خوانی مقارن می شود. پدیده های تصویر شده در فیلم، از اعتقاد به معنای ایدئولوژیک آن فراتر رفته و طنین آن از گذشته های تاریخی تا زندگی امروز ما به گوش می رسد و در پس زمینه ذهن ما جریان دارد.