سرویس سینمایی هنرآنلاین: وقتی نگاهی به فیلم‌های امید بنکدار و کیوان علیمحمدی می‌کنیم، به نظر می‌رسد که آن‌ها تأکید دارند تا بجای استفاده از عناصر داستان‌گویی و روایت گری از کدها و نشانه‌های رایج در دنیای نقاشی و معماری و موسیقی بهره ببرند و به همان فضای آبستره و انتزاعی موجود در هنرهای تجسمی در جهان فیلم‌هایشان دست بیابند ولی غالباً این گرایششان به نوعی فرم‌گرایی افراطی در فیلم‌هایشان منجر شده است که مجالی برای عرضه ایده‌های دراماتیک نمی‌گذارد و سبک بصری و رویکرد زیباشناسانه‌شان که می‌توانست به عنوان اجزای سازنده داستان به کار برود، جنبه دکوراتیو و تصنعی می‌یابد و مخاطب در بیشتر صحنه‌های فیلم احساس می‌کند در حال تماشای ویدئوکلیپ‌های سانتی مانتالیستی است که متأسفانه قادر نیستند داستانی را تعریف کنند.

در "ارغوان" تازه‌ترین فیلم‌های آن‌ها، صحنه‌ای است که پدر ارغوان با معلم موسیقی او به کنسرت سوریانو می‌رود و مادر ارغوان که به علت بیماری ‌ام‌اس در بستر به سر می‌برد و قادر به حرکت نیست، صحنه اجرای کنسرت در تالار رودکی را برای ارغوان به طرز سحرانگیز و باشکوهی بازسازی می‌کند و تمام انرژی فلج شده‌اش را به کلام و صدایش می‌بخشد تا جای خالی خود و دختر کوچکش را در کنار همسرش با حضوری خیالی پر کند. دوربین نیز با حرکتی شاعرانه همراه با توصیف جادویی مادر در فضای اتاق می‌چرخد و از در و دیواری که آن‌ها را احاطه کرده است، فراتر می‌رود و این احساس را به وجود می‌آورد که جان شیفته مادر و دختر به تالار خاطره‌انگیز رودکی راه یافته و مادر شور عشق به موسیقی را در قلب دخترکش نشانده است.

این صحنه که یکی از زیباترین و تأثیرگذارترین سکانس‌های فیلم است که می‌توان آن را شکل آرمانی و مطلوب سینمایی دانست که امید بنکدار و کیوان علی محمدی به دنبال آن هستند. صحنه‌ای که زوج فیلمساز در آن موفق می‌شوند از دل عناصر زیباشناسانه‌ای مثل حرکات و زوایای نامتعارف دوربین، نورپردازی خاص، رنگ‌بندی نامعمول و موسیقی تأثیرگذار، درام هیجان‌انگیز و جذابی خلق کنند و به واسطه ترکیب‌بندی‌ها و فضاسازی‌های چشم‌نواز، ایده داستانی خود را به سرانجام برسانند و مخاطب را به درک نکته‌ای که جان‌مایه فیلمشان را شکل می‌دهد، برسانند که چه پیوند عمیق و ظریفی میان زندگی و موسیقی وجود دارد و سرنوشت همه شخصیت‌ها به موسیقی گره خورده است.

درواقع در اینجا فرم گرایی فیلمسازان به آن‌ها کمک می‌کند تا اتفاقی را که ما شاهد آن نیستیم، در فضای خیال‌انگیز و رویاگونه برایمان تداعی شود. اما متأسفانه فیلم در صحنه‌های دیگر نمی‌تواند به چنین ترکیب و تلفیق منحصربه‌فرد و ایده آلی میان روایت داستانی و جنبه‌های بصری دست بیابد و بسیاری از صحنه‌هایی که قرار است در فضای نوستالژیکی به سر ببرد و حال و هوای شاعرانه و خاطره‌انگیزی را تداعی کند، به دلیل فقدان زمینه داستانی‌شان تأثیر خود را از دست می‌دهند و به عنوان صحنه‌هایی متظاهرانه و جلوه‌فروشانه به نظر می‌رسند. در حالی که اگر زوج فیلمساز همان رویکردشان در صحنه توصیف مادر از کنسرت سوریانو را به کلیت فیلمشان تعمیم می‌بخشیدند و فرم دیداری و شنیداری را به بخش‌های ناگسستنی از درام داستانی‌شان تبدیل می‌کردند، با اثری روبرو بودیم که موفق شده بود تا به واسطه تلفیق جنبه‌های هنری با ابعاد روایی، مفهوم زیستنی آمیخته با هنر را القا کند و عشق به موسیقی را همچون عشق به خود زندگی نشان دهد.