سرویس سینمایی هنرآنلاین: رخشان بنی‌اعتماد در فیلم "قصه‌ها" پس از سال‌ها به سراغ شخصیت‌ها در فیلم‌های قبلی‌اش می‌رود و داستان زندگی آن‌ها را بعد از غیابی چند ساله روایت می‌کند تا ببینیم در این زمان‌های گمشده که ما از آن‌ها خبری نداشتیم، چه بر سر آن‌ها آمده و سرنوشتشان به کجا رسیده است؟

بعد وقتی یکی یکی سر و کله شخصیت‌ها از فیلم‌های گذشته پیدا می‌شود و ما دوباره آن‌ها را می‌بینیم، نوعی آشنایی و خویشاوندی دیرینه نسبت به آنان احساس می‌کنیم و تازه درمی یابیم که با تمام شدن فیلم‌ها سرگذشت کاراکتر‌ها در ذهن ما پایان نگرفته است و در تمام این سال‌های طولانی این کاراکتر‌ها را از یاد نبرده‌ایم و آن‌ها در قلب ما حیات داشتند و زندگی می‌کرده‌اند. درواقع هرچند ارتباط ما با این شخصیت‌ها در جهان واقعی صورت نگرفته و فقط به اندازه ملاقاتی کوتاه در یک فیلم بوده است، اما هر کدام از آن‌ها چنان با ما پیوند عمیقی برقرار کرده‌اند که هنوز دغدغه‌ها و مسائل آن‌ها را فراموش نکرده‌ایم و برایمان اهمیت دارد که ببینیم الان در چه اوضاعی به سر می‌برند.

پس بنی‌اعتماد این فرصت منحصر به فرد و کمیاب را در اختیار ما می‌گذارد تا در دیداری دوباره با شخصیت‌های آثار قبلی‌اش ادامه زندگیشان را دنبال کنیم و ببینیم چه فرجامی پیدا کرده‌اند. به همین دلیل روایت فیلم بجای تمرکز بر یک رویداد مرکزی پیرامون موقعیت‌های پراکنده و اتفاقی شکل می‌گیرد که از رفت‌و‌آمد گذرا و متناوب میان شخصیت‌ها برمی آید.

انگار فیلمساز در حال رفت و آمد در میان شخصیت‌های خودش است تا در این پرسه زنی‌های کوتاه و سرک کشیدن‌های لحظه‌ای از حال آن‌ها خبری بگیرد. لابد بعد از این همه سال هنوز نگران آنهاست و یا شاید دلش برایشان تنگ شده است. حتما امید دارد که اوضاع نوبر کردانی، طوبی خانوم، سارا، نرگس، ننه گیلانه و همه شخصیت‌های تنها و مظلوم فیلم‌هایش بهبود یافته باشد، اما وقتی دوباره با آن‌ها روبر می‌شویم، می‌بینیم گذر زمان به طرز بی‌رحمانه‌ای آن‌ها را پیر‌تر و خسته‌تر کرده و در این سال‌های بی‌خبری زندگی با آن‌ها نامهربان‌تر شده است.

پس بی‌دلیل نیست که "قصه‌ها" تلخ‌تر و اندوه‌بار‌تر از فیلم‌های دیگر بنی‌اعتماد جلوه می‌کند. بنابراین اگرچه با چندین قصه مواجه هستیم که هر یک از آن‌ها این قابلیت را دارند که به صورت مجزا و مستقل در قالب فیلم کوتاهی تلقی شوند و جهان مخصوص به خود را بسازند اما از آنجا که این شخصیت‌ها از دل داستان‌های قبلی برمی‌آیند و با خود پیشینه و گذشته‌ای از فیلم‌های دیگر می‌آورند، می‌توان فیلم "قصه‌ها" را اثری خودارجاعانه دانست که بخشی از شناخت و آگاهی ما نسبت به سرگذشت شخصیت‌ها را از دل کنکاش و واکاوی در فیلم‌های قبلی فیلمساز برآورده می‌سازد.

این‌‌ همان چیزی است که دیوید بوردول به عنوان خودآگاهی آشکار روایت از آن یاد می‌کند که اغلب با تاکیدی برون متنی بر فیلمساز به عنوان منبع روایت همراه است. به این معنی که وجود ساختار درونی فیلم ما را برای درک خود به دیگر فیلم‌های فیلمساز ارجاع می‌دهد تا با ایجاد ارتباط نشانه‌ای و معنایی میان آن‌ها به خوانش و قرائت متفاوتی از فیلم دست یابیم. چنین رویکردی به این معنا نیست که فیلم اثری ناقص و ناتمام به حساب می‌آید و نمی‌تواند به عنوان تجربه‌ای مستقل و متکی به خود ادراک شود، بلکه این قابلیت را دارد که جهان درونی خود را به واسطه تداخل با آثار دیگر گسترش دهد و دریافت مخاطب را دچار تحول کند.

نزهت بادی