گروه سینمایی هنرآنلاین: فیلم سینمایی «بیرو» به نویسندگی و کارگردانی مرتضی علی‌عباس میرزایی و تهیه‌کنندگی مجید برزگر یکی از آثار حاضر در بخش مسابقه سودای سیمرغ چهلمین جشنواره فیلم فجر است که با دستمایه قرار دادن دوران نوجوانی درواز‌بان تیم ملی فوتبال ایران به روایت درامی ورزشی می‌پردازد.

در خلاصه داستان این فیلم آمده است: «بیرو» روایتی از زندگی علیرضا بیرانوند از دوران کودکی تا ورود به فوتبال حرفه‌ای و عضویت در تیم ملی فوتبال ایران است. حسین بیرانوند، رضا داودنژاد، سیاوش چراغی‌پور، سعید داخ، صحرا اسداللهی، محمد علی‌محمدی، سهیل قنادان و مهدی زمین‌پرداز از جمله بازیگران فیلم هستند. پیرامون چگونگی تولید «بیرو» و چالش‌های آن با میرزایی گفتگو کرده‌ایم.

در این سال‌ها کمتر شاهد فیلمی در ژانر ورزشی در سینمای ایران بوده‌ایم. چه شد که سراغ این فیلم و زندگی علیرضا بیرانوند رفتید؟

من یک فیلمنامه داشتم و می‌خواستم یک فیلم ورزشی امیدوار که نکته مسئولیت اجتماعی در آن مطرح باشد بسازم. مسئولیت اجتماعی از این منظر که من و شما به عنوان انسان در این جامعه مسئولیم ولی چقدر این مسئولیت را پذیرا هستیم؟ چه کارهایی برای ما انجام دادند و ما چه کارهایی انجام دادیم؟ بنابراین با دکتر روزبه پیروز درباره فیلمنامه صحبت کردم و قرار شد به گزینه‌های ورزشی موجود فکر کنیم. علیرضا بیرانوند یکی از گزینه‌های ما بود و از طرف جناب پیروز نیز مجددا مطرح شد.

بٌعد مسئولیت اجتماعی درباره هر قهرمانی که روی آن کار می‌کردیم، موضوع بحث ما بود و پس از تحقیق درباره گزینه‌های موجود، در جمع‌بندی به این نتیجه رسیدیم که علیرضا بیرانوند به دلایل زیاد، بسیار مناسب‌تر است که فیلم آن را بسازیم. اول اینکه سوژه زنده است و مانند آقا تختی از دنیا نرفته. دوم ما در حال صحبت از بیرانوندی هستیم که در عصر دیجیتال و مدرنیته در حال دست و پنجه نرم کردن با شرایطی است که شما انتظار دارید آدم‌هایی که ۴۰، ۵۰ سال پیش زندگی می‌کردند و قهرمان بودند، با آنها درگیر بوده باشند. سوم بیرانوند پول و پارتی نداشت و مانند من و شما، کسی را در مشکلات خود مقصر نمی‌دانست.

روند تولید فیلم چطور پیش رفت و چقدر به طول انجامید؟

تقریبا بعد از شش ماه که به صورت گسترده روی موضوع بیرانوند تحقیق کردیم، دیگر چیزی نبود که درباره او ندانیم. بنابراین تحقیقات خود را سامان دادیم که ثمره آن مجموعه عریض و طویلی از تصاویر و متن بود. بر مبنای این تحقیقات پیشنهاد دادم دو بخش از زندگی علیرضا خیلی جذاب و دراماتیک است و ما می‌توانیم روی آن کار نمایشی بکنیم. یک بخش کودکی او و دیگری بخش نوجوانی تا رسیدن به اولین موفقیت‌های فوتبالی که فیلم آن را ساختیم و شما دیدید. قرار شد ما به این بخش بپردازیم که مقداری برای جهان و آدم‌ها ملموس‌تر باشد. در واقع از یک جا به بعد این آدم نه تنها با طبیعت بلکه باید با جهان مدرن نیز خودش را سازگار کند. به همین دلیل این بخش را انتخاب کردیم.

فوتبال بهانه‌ای است برای ترسیم جهانی که در «بیرو» می‌بینیم. جهانی که آدم‌های سیاه آن چند برابر آدم‌های سفید است و شخصی که موفق شده و ما به عنوان قهرمان آن را می‌شناسیم تنها یک نفر است. در حالی که در فیلم شاهدیم استعدادهای بی‌نظیر دیگری نیز کنار او بودند اما حذف شدند. آیا می‌توان این فیلم را به عنوان یک فیلم امیدوارکننده به مخاطبان معرفی کرد؟

آقای کمپانی (مربی تیم پایه نفت تهران) در فیلم یک دیالوگ دارد؛ می‌گوید: «شما زیر ذره‌بین آدم‌های مریضی هستید که در رقابت با شما شکست خوردند و به جایی نرسیدند و منتظر بهانه برای حذف شما هستند.» اما در ادامه همان کار را خودش انجام می‌دهد. اتفاقا من این سیاهی را نشان می‌دهم که از وسط آن یکی به نام علیرضا بیرانوند امیدوار است و جلو می‌آید. چه چیزی باعث می‌شود من و شما در زندگی ناامید نشویم؟ مهم‌ترین چیز فقط عشق است.

درباره خودم می‌گویم، فیلمساز شدن در ایران برای من همیشه خیلی کار سختی بوده است. ولی ما یک روزی در این مملکت آدمی داشتیم به اسم محمد آفریده که ما را می‌دید. چند محمد آفریده داشتیم و اکنون چند محمد آفریده داریم؟ امروز اگر من به جایی رسیده باشیم، دست رفقای خود را می‌گیرم. من و بچه‌های دانشگاه سوره معروفیم به اینکه هوای بچه‌های این دانشگاه را داریم. چون می‌دانیم در چه محیطی زیست کرده و چطور به او توهین شده است. می‌دانیم نگاه افراد به او این بوده که آدم بی‌سوادی هستی که نتوانستی وارد دانشکده سینما تئاتر شوی و اکنون اگر می‌خواهی رشد کنی، باید پول بدهی. این را می‌فهمم ولی آیا این دلیل بر این است که ما در دانشگاه سوره تَلِنت نداریم؟ چرا اتفاقا تَلِنت‌های بسیاری داشتیم که خیلی هم برای جنگیدن تلاش کرده‌اند ولی الان کجا هستند؟ ما اکنون سعی می‌کنیم دست همدیگر را بگیریم، چون امیدواریم. اگر عشق نباشد نه من رشد می‌کنم نه هیچکس دیگر.

با این تفاسیر تاثیر شرایط در رشد افراد را قبول دارید؟

من سه سال برای اینکه به خودم ثابت کنم فیلمسازم جنگیدم و بعد از آن مجددا سه سال برای ساختن فیلمنامه فیلم اولم جنگیدم. آدم‌هایی چون آرش انیسی هستند که خیلی بیشتر از من، شش سال برای فیلم خود جنگیدند. ما هم باید پول پیدا کنیم، هم به فجر ثابت کنیم فیلمسازیم. باید به خیلی‌ها ثابت کنیم که نمی‌خواهیم به کسی توهین کنیم. همین که شما می‌خواهید وارد وادی هنر شوید، همه نگران می‌شوند. اگر بخواهید یک دفتر شعر بیرون دهید، ۱۰۰ نهاد شما را چک می‌کنند که به کسی توهین نکنید. اگر حافظ در دوران ما بود، عمرا یک بیت هم نمی‌توانست بنویسد. ما شرایط خیلی سختی داریم ولی چیزی که ما را سرپا نگه می‌دارد، خانواده و عشق است. آقای دوستی‌مهر در بخش پایانی فیلم به علیرضا می‌گوید: «عاشق برو تو زمین، عاشق به چی فکر می‌کنه؟ به عشقش.»

در پایان اگر صحبتی مانده بفرمایید.

امیدوارم آنقدر زندگی کنم که بتوانم به آدم‌ها مفهوم این ضرب‌المثل را برسانم که کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من. یعنی ما خودمان اول از همه باید بخواهیم و تلاش کنیم، حال اگر کسی به ما اضافه شد، من تبدیل به ما می‌شود. من به تنهایی پادشاه کدام کشور شوم؟ کشوری که رعیت ندارد؟ باید اول ما شویم و هدفی داشته باشیم و برای آن نقشه بکشیم. آن زمان موفق می‌شویم. اگر در این مسیر فقط رفتاری سلفی داشته باشیم، شاید موفق نشویم. البته شخصا معتقدم در ابتدای مسیر باید رفتار سلفی داشت، در ادامه مسیر آدم‌ها به شما اضافه می‌شوند. همیشه یک نفر بلند می‌شود و بعد آدم‌های دیگر به او می‌پیوندند. علیرضا بیرانوند از یک چادر بلند شد و به دروازبانی تیم ملی ایران رسید. مطمئن باشید بعد از آن آدم‌های دیگری هم بلند می‌شوند.