سرویس سینمایی هنرآنلاین: فیلم سینمایی "منصور" به کارگردانی سیاوش سرمدی در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد. این فیلم درباره شهید تیمسار منصور ستاری فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که از بهمن ۱۳۶۵ تا ۱۵ دی ۱۳۷۳ که در سانحه سقوط هواپیما به شهادت رسید، این سمت را به عهده داشت.

محسن قصابیان بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون که در "منصور"  نقش شهید ستاری را بازی کرده است، در گفت‌وگو با خبرنگار هنرآنلاین گفت: وقتی بازیگر روی نقش کار می‌کند، خودش نمی‌داند که تا چه اندازه به این نقش رسیده و قابل پذیرش از سوی مخاطب شده است، چون ابزار ما درون ماست. ما راهمان را می‌رویم چه شخصیتی که بر عهده داریم خیالی باشد چه قهرمانی تاریخی، در هر دو حالت من بازیگر مسیر خودم را می‌روم. اما وقتی کاراکتر بازه زمانی مشخصی دارد، راه من بازیگر سخت‌تر می‌شود، چون عده‌ای به طور مثال از تیمسار ستاری عقبه و خاطره دارند و همین کار را سخت‌تر می‌کند. من نمی‌توانم بفهمم آن لحظه نزدیک شدم به نقش یا نه. اما مترهایی برای آزمایش این دارم که مهم‌ترین آن کارگردان است، وقتی منِ بازیگر با لباس، گریم، حرکت دوربین آن کاراکتر را زندگی می‌کنم اگر رضایت از این پروسه داشته باشد به این نتیجه می‌رسیم که انگار در حال نزدیک شدن هستیم.

فیلم منصور

او ادامه داد: معتقدم کارگردان چشم بازیگر است، من هرگز مانیتور را نگاه نمی‌کنم و زمانی که خودم کارگردان هستم تمایل ندارم بازیگر پشت مانیتور بیاید و بازی‌اش را ببیند، چون وقتی از بیرون خودت را می‌بینی چیزهایی خراب می‌شود. وقتی نگاه نمی‌کنی اتفاق بهتری می‌افتد. درواقع پروسه کار روی نقش را شروع می‌کنی، جسمانیات، درونیات و چهار بعد شخصیتی را کار می‌کنی و سعی می‌کنی بخشی از آن را به فرض از تیمسار ستاری وام بگیری و یک بخش نیز از طریق ابزار خود تو به‌عنوان بازیگر صورت می‌گیرد. ما در چارچوب فیلم هستیم و بخشی از آن تخیل نویسنده است و الزاماً بر اساس واقعیت و مستندات نیست. ما تا جایی پیش رفتیم و از جایی به بعد سیاوش سرمدی گفت به خودت بپرداز چون به‌اندازه کافی فیلم‌ها دیده و مکتوبات خوانده شد؛ حالا باید دید که خودت چه می‌خواهی. از اینجا به بعد من به‌عنوان بازیگر باید تلاش کنم و ما به ازای آن را به وجود آورم که تیمسار ستاری قهرمان فیلم شکل بگیرد که در ارائه فیلمی، جاهایی متفاوت از آن بزرگوار است. به هر صورت تیمسار ستاری مرد بزرگواری است و محصول کارش آن‌قدر بزرگ است که همیشه برای ما ارزنده است. تغییرات ساختاری که در سیستم به وجود آورده و سازندگی که داشته است، در یک کلام بسیار مفید بوده است.

بازیگر "تفنگ سرپر" همچنین در ادامه و در پاسخ به این سؤال که تا چه اندازه از بانک اطلاعاتی درونی خود و مستندسازی برای ایفای این نقش استفاده کرده است، توضیح داد: من در هنگام بازی، خیلی با این مفاهیم کاری ندارم. ما در بازی یاد می‌گیریم که هیچ چیزی بلد نیستیم و یک ماده خامیم. برای من مسئله این است که کارگردان چه شیوه‌ای دارد تا در خدمت شیوه او و مدلی که کار می‌کند درست قرار بگیرم. با سیاوش سرمدی که صحبت کردیم او می‌خواست تمامی سکانس‌ها را ممتد و از ابتدا تا پایان یکسره بگیرد و این کار سختی بود. البته بعد او سکانس‌ها را خورد کرد، اما کامل گرفت آن هم با پلان‌های بسیار، یعنی هر سکانس باید سه یا چهار بار اجرا و از زوایای مختلف فیلمبرداری می‌شد تا خواسته کارگردان برای نماهایی که می‌خواهد تأمین شود. این چه امکانی برای من بازیگر ایجاد می‌کند؟ مهم‌ترینش آن است که می‌فهمیم، بازی برای کارگردان بسیار مهم است و خوشبخت بازیگری که کنار کارگردانی قرار گیرد که بازی بازیگر از نور، حرکت، دوربین و چیزهای دیگر برایش مهم‌تر است. من خودم معتقد هستم که آن چیزی که در فیلم باعث باورپذیری در ادامه اثر می‌شود، اول بازی است. این امکان خوبی را برای من فراهم می‌کند، هرچند سخت است که از صبح فرصت استراحت نداشته باشم و مداوم کار کنم، اما لذت‌بخش است. بنابراین در فرمت کلی گپ می‌زنیم، اما من زندگی‌ام را می‌کنم و تداوم حس که بسیار مهم است، در یک سکانس به شکل کامل به دست می‌آید. حالا باید من به‌عنوان بازیگر مراقب تداوم حس در اتصال سکانس‌ها باشم که برای من در شکل‌گیری شخصیت تیمسار ستاری بسیار اهمیت داشت. وقتی بین سکانس‌های یک بازیگر در فیلمنامه فاصله وجود دارد، راکوردها و تداوم حس اگر کمی تغییر کند، قابل چشم‌پوشی است و مخاطب را آشفته نمی‌کند. اما من تقریباً در نود درصد سکانس‌ها بازی داشتم، نمی‌دانم کار تا چه اندازه خوب است، اما دوستان به من لطف داشتند و امیدوارم که مخاطب آن صداقت و زحمت را درک کرده باشد.

فیلم منصور

این بازیگر درباره سکانس‌های سخت فیلم بیان کرد: من با کلیتی روبرو هستم که یک سال و اندی از آن گذشته است. لهجه‌ای که من در طول کار با آن صحبت می‌کردم تا مدت‌ها همراه من بود، ولی الان دیگر این‌گونه نیست. یکی از سکانس‌هایی که هنوز یادم است که برای ایفای آن‌ها سختم بود و از آقای سرمدی خواسته بودم که ضبط آن را به تعویق بیندازد رویارویی با همسر شهید ستاری بود. ممکن است که فکر کنید سکانس ساده‌ای است، اما برای من واقعاً سخت بود چون به‌عنوان تیمسار ستاری همه جا دستور می‌دادم و می‌شد، اما اینجا باید منتظر می‌ماندم همسرم فرمان دهد و من انجام دهم و این کار سختی بود. یا سکانس مواجه با سرهنگ صفدری بعد از ماجرای بمباران، نیاز به درک و اجرای بخشی از سکانس‌های پیشین بود. در سکانس بمباران من گوشواره دختربچه‌ای که در سکانس حضور داشت را برداشتم و آن گوشواره همیشه همراه من بود و به من انرژی می‌داد و سعی می‌کردم با آن زندگی کنم و سیاوش سرمدی این را دوست داشت. بسیاری از مسائل شخصی را شما به‌عنوان بازیگر در کار می‌آورید چرا که روح و روان شما است با تغییراتی در کار دیده می‌شود. یعنی این من هستم که تجربه دیگری را گویی از سر گذرانده‌ام. به طور مثال من هرگز در محیط نظامی نبودم، اما ارتشی‌ها را همیشه دوست دارم چون حافظ ما هستند. حالا من در جایگاه کسی در این فیلم قرار گرفتم که باید آسمان این مملکت را امن نگاه دارم و به این فکر کردن خودش وحشتناک است. حیطه کاری من تا پیش‌ازاین اداره یک کلاس، تهیه‌کنندگی و سردبیری بوده است. یعنی تجربیات من در این حد و حدود بود و حالا باید یک مملکت را امن نگه دارم که این خود فشاری برای من به همراه دارد.

قصابیان در پاسخ به این سؤال که همیشه قهرمانان ملی و دفاع مقدس اسطوره‌وار نمایش داده شده‌اند، درحالی‌که در فیلم "منصور" این بخش دیده نمی‌شود و شهید ستاری کاراکتری قابل قبول است، نیز گفت: سادگی زیباست و زیبا ساده است. رسیدن به این سادگی مهم است، همه تلاش ما برای رسیدن به این ماجرا بود. پایه اصلی کار ما فیلمنامه بود و نکته بعدی نگاه کارگردان است که از چه زاویه‌ای، چه دیدی و چه اندازه‌هایی کار را می‌بیند و تو در خدمت او قرار می‌گیری. من همیشه به شاگردانم می‌گویم درگیر مفاهیم پیچیده بازیگری نشوید. اولین چیز باید به دنبال هدف آن شخصیت، در این سکانس و کل کار باشید. این که مانع را پیدا کنید و با همین هدف و مانع به کنش جسمانی و کنش روان‌شناختی برسید تا حضورتان باورپذیر ‌شود، اگر صادقانه عمل کنید، قابل پذیرش می‌شود. خود من نیز همین کار را انجام دادم. به طور مثال من در سکانسی شاکی از پلمپ شدن مجموعه‌ام هستم، درحالی‌که هدفم ادامه دادن راه و سازندگی ست و مانع من، پلمپ شدن مجموعه‌ام است. در چنین شرایطی چه می‌کنم؟ پلمپ را می‌شکنم و می‌ایستم. اگر این روند در فیلمنامه‌ها بخصوص وقتی که به قهرمان می‌پردازیم شکل بگیرد، خودبه‌خود از شعارزدگی و تقدس بی‌جهتی که اجازه نزدیک شدن به شخصیت را به شما نمی‌دهد فاصله می‌گیریم و دور می‌شویم. تیمسار ستاری در این فیلم صرفاً یک فرمانده نیست، بلکه یک پدر، همسر، رفیق و شهروند است و ویژگی همه آدم‌های معمولی را دارد، یا حداقل تلاش کردیم که این‌گونه باشد.

او در ادامه درباره چرایی نبود قهرمان در سینمای ایران نیز گفت: به نظرم کارهایی در این زمینه انجام شده است، اما این که چقدر موفق بوده است با شما موافقم که خیلی جاها موفق نبودیم. هر جامعه‌ای نیازمند پرداختن به قهرمانان خودش است. این مسئله برای آیندگان، جوانان و تکرار داشته‌ها که چه از تاریخ باستانی بیاید چه تاریخ معاصر، لازم است و امیدوارم که بیشتر به این مقوله پرداخته شود.