سرویس سینمایی هنرآنلاین: (در ابتدا متذکر شوم این نوشته یک یادداشت کوتاه است و نه یک نقد مفصل. زیرا به اعتقاد نگارنده با یک بار مشاهده اثر آن هم در فضای جشنواره‌ای نمی‌توان نقدی بلند نوشت. پس قرار ما برای نقد بلند بماند به‌وقت اکران فیلم.)

محسن قرایی برای ساخت سومین فیلمش "بی‌همه‌چیز" که اولین بار در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، به سراغ بازخوانی از یک نمایشنامه‌ مهم قرن بیستمی رفته است یعنی نمایشنامه‌ "ملاقات بانوی سالخورده" اثر فردریش دورنمات. این نمایشنامه سال‌ها پیش توسط استاد حمید سمندریان ترجمه شد و دو بار نیز توسط خود او (یک بار قبل و بار دیگر بعد از انقلاب) به صحنه رفت.

مردم شهر کوچک و فقیر گولن در انتظار آمدن زن ثروتمندی به نام کلارا زاخانسیان هستند تا شاید با کمک‌های مالی او بتوانند از منجلاب فقر نجات پیدا کنند، اما کلارا (کلر) برای این کمک شرط بزرگ و غیرمعمولی مطرح می‌کند. او که سال‌ها قبل ناعادلانه از "گولن"اخراج شده حالا از مردم می‌خواهد در عوض این کمک، معشوق دوران جوانی او یعنی آلفرد ایل را به قتل برسانند. در ابتدا مردم وحشت‌زده این شرط را قبول نمی‌کنند، اما کلارا به آن‌ها می‌گوید برای انجام این خواسته توسط مردم، صبرمی کند!

دورنمات در نمایشنامه‌ هولناک خود آینه‌ای تمام‌قد را در مقابل تمام مردم جهان قرار می‌دهد تا واقعیت خود را در آن بنگرند تا ببینند که فقر و جهالت چگونه می‌تواند شرافت و اخلاق را به سقوط اخلاقی و رذالت جمعی تبدیل کند. از طرف دیگر او به پوچ بودن دموکراسی اشاره دارد، جایی که مردم گولن همگی در یک انتخابات نمایشی حکم به مرگ آلفرد می‌دهند، اما در اصل به خواسته‌ فردی کلارا تن داده‌اند! دورنمات به ما خاطرنشان می‌کند که دموکراسی تنها حربه‌ای است در دست قدرتمندان دیکتاتور تا رذالت را جمعی کنند یعنی مردم تنها تصور می‌کنند که در تصمیمات کلان نقش دارند درحالی‌که آن‌ها تنها به خواسته‌ قدرتمندان عمل کرده‌اند.

به اعتقاد نگارنده انتخاب این اثر برای ساخت فیلم در این برهه‌ زمانی انتخاب هوشمندانه‌ای است که بابت آن باید به محسن قرایی تبریک گفت. در روایت او، قصه در سال‌های قبل از انقلاب اتفاق می‌افتد. مردم روستایی فلاکت‌زده به خانم نامه می‌نویسند که به دادشان یعنی داد هم‌ولایتی‌های قدیمی‌اش برسد. لی لی خانم به روستای کودکی‌اش می‌آید تا کمک‌حال شود اما خواسته‌ای هم دارد و آن اینکه مردم دِه، امیر خان قهرمان خودشان را سر به نیست کنند. تا اینجا قصه‌ها تقریباً شبیه همدیگرند، موقعیت آدم‌ها هم شبیه است. لی لی یا لیلا به‌مانند کلارا یا کلر از طرف معشوق دوران جوانی مورد اهانت قرارگرفته و ناعادلانه توسط مردم روستا طرد شده و حالا بعد از سال‌ها آمده تا هم انتقام بگیرد و هم این که چهره‌ واقعی هم‌ولایتی‌هایش را به آن‌ها نشان دهد.

در ابتدای فیلم مردم روستا به امیر خان قول می‌دهند که به او وفادارند و او را به سه هزار تومان نمی‌فروشند، اما تنها بعد از گذشت سه روز، طناب دار او را گره می‌زنند! البته بازخوانی قرایی تفاوت‌های آشکاری هم نسبت به متن دورنمات دارد، مثلاً اضافه شدن شخصیت نوری که توسط باران کوثری نقش‌آفرینی شده یا دو شخصیت لات و لمپن که در متن اصلی حضور ندارند یا زنده‌بودن فرزند نامشروع لی لی و امیر و البته تفاوت در رفتار خانواده‌ آلفرد ایل نسبت به خانواده‌ امیر عطار؛ در متن اصلی خانواده ایل به‌راحتی مجازات پدر خانواده را می‌پذیرند اما بازنویسی محسن قرایی، همسر و دختر عطار سعی در بخشش پدر توسط خانم دارند.

شاید مشکل همین جاست یعنی در ایرانیزه کردن "ملاقات بانوی سالخورده"! اگر در متن اصلی دورنمات به سراغ یک شهر کوچک ورشکسته رفته، تا حدودی به دلیل این بوده که زمان و مکان مشخصی را به رخدادهای اثر ندهد یعنی گولن می‌تواند هر جای دنیا و در هر زمانی اتفاق بیفتد چون حتی نام‌های کاراکترها بی‌معنی و متعلق به جغرافیای خاصی نیستند، اما در "بی‌همه‌چیز" جز نام، نماد دیگری از رفتارِ روستایی دیده نمی‌شود. نشان دادن چند گاو و گوسفند یا حمله‌ ملخ‌ها نمی‌تواند نمادی از رفتار مردم یک روستا باشند، منظور من گویش نیست باز هم تأکید می‌کنم منظور رفتار مردم درون فیلم است.

نکته‌ بعد، اضافه شدن شخصیتی مانند نوری کمکی به پیشرفت درام نمی‌کند. او فقط هست که باشد. احتمالاً قرار بوده رنگی به درام تلخ قرایی بدهد که متأسفانه این اتفاق نیفتاده است. "بی‌همه‌چیز " دو سکانس فوق‌العاده دارد؛ یکی شب پیش از اعدام که مقامات نشسته‌اند تا تصمیم بر چگونگی قتل امیر بگیرند و دیگری سکانس انتهایی که مردم گریان و نالان در انتظار اعدام امیرند. آن‌ها با آن که بر برگه‌ مرگ امیر عطار انگشت زده‌اند، اما از طرف دیگر بر مرگ او گریانند. این اوج رذالت و دورویی جامعه‌ای به‌ظاهر اخلاق‌مدار است که فقر و جهالت همه‌ خصائل اخلاقی را از آن گرفته و آن را بی‌هویت کرده است، اما همین سکانس تکان‌دهنده (که البته طعنه‌های به‌روز و سیاسی فراوانی هم دارد) به دلیل سخنرانی کلیشه‌ای کاراکتر امیر عطار و تدوین غلط به صحنه‌ای بی‌حال و بی‌اثر تبدیل شده است. به‌هرحال همان‌طور که در ابتدا اشاره کردم نقد مفصل "بی‌همه‌چیز" بماند به هنگام اکران عمومی اما به اعتقاد نگارنده هنوز هم "سد معبر" بهترین اثر محسن قرایی است چه به لحاظ فرم و چه لحاظ محتوا.