سرویس سینمایی هنرآنلاین: این روزها فیلم سینمایی "پیلوت" به کارگردانی ابراهیم ابراهیمیان با بازی حمیدرضا آذرنگ، بهدخت ولیان، جواد عزتی و سعید آقاخانی بر پرده سینماهاست، فیلمی درباره افرادی از طبقه فرودست جامعه که دچار یک مشکل اساسی می‌شوند و برای حل آن به دنبال راه چاره هستند، آدم‌هایی ساده که در عین سادگی و بی‌آلایشی برای زندگی کردن با مشکلات و سختی‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کنند. به بهانه اکران این فیلم با ابراهیم ابراهیمیان کارگردان و حمیدرضا آذرنگ بازیگر نقش وحید در این فیلم به گفت‌وگو نشستیم که ماحصل آن را در زیر می‌خوانید:

 

آقای ابراهیمیان، در حال حاضر وضعیت اکران فیلم "پیلوت" چطور است و چقدر از اکران آن راضی هستید؟

ابراهیم ابراهیمیان: وضعیت اکران "پیلوت" نیز همانند بسیاری از آثار دیگر چندان خوب نیست چون در حال حاضر اساساً وضعیت سینما خوب نیست. ما هر جا که رفتیم پردیس‌ها خالی بودند. انگار مردم از اواسط تیرماه یک دفعه سینما رفتن را ترک کرده‌اند. این شرایط فقط مربوط به فیلم ما نیست، بلکه تمام فیلم‌هایی که از تابستان به بعد اکران شده‌اند نیز همین وضعیت را دارند. نمی‌دانم که این وضعیت تا چه زمانی برقرار است ولی امیدوارم که مردم دوباره با سینما آشتی کنند.

چرا تصمیم گرفتید "پیلوت" را در زمانی اکران کنید که مخاطب کمی از سینما فاصله گرفته است؟

ابراهیم ابراهیمیان: مسئله فصل بد اکران نیست. به نظر من سینما به خاطر فشار اقتصادی و روحیه بد مردم در این مقطع از سال، دچار یک چالش شده است. مسئله اصلاً کیفیت فیلم‌ها نیست. در این مدت تنوع فیلم‌ها کم نبوده است. حتی فیلم‌های کمدی هم در فصل تابستان فروش بسیار خوبی نداشته‌اند. مثلاً تصور تهیه‌کننده یک فیلم کمدی این بوده که فیلمش 10 میلیارد تومان می‌فروشد، اما یک میلیارد تومان بیشتر نفروخته است. مسئله بعدی این است که تهیه‌کننده 50 درصد حق انتخاب دارد که فصل اکران فیلمش را مشخص کند. ترافیک اکران، شرایط پخش و پیدا کردن یک سرگروه مناسب هم در این مسئله تأثیرگذار است. همه این‌ها شما را وارد یک ماجرایی می‌کند که باید به شرایط اکران تن بدهید. این جنس از فیلم‌ها همیشه در فصل پاییز مخاطب بیشتری را به سینما آورده است. تصور ما بر این بود که این فصل، فصل خوبی است اما در حال حاضر مسئله اصلی این است که سینما دیگر مخاطب ندارد و رو به ورشکستگی می‌رود.

حمیدرضا آذرنگ: جریان فرهنگی و هنری چند وقتی است که کارش از تصمیم هنرمند و آدم‌های فرهنگی گذشته است و آدمی که دغدغه فرهنگی دارد باید تسلیم تصمیم‌هایی شود که گرفته می‌شود. حالا این که پشت تصمیم‌ها چه اتفاق‌هایی می‌افتد، چقدر جریان رایج سینما دغدغه فرهنگ دارد و چقدر فرهنگ در جامعه ما به معنای واقعی کارکرد دارد، همه این‌ها جای بحث دارد. متأسفانه کوتاه‌ترین قامت فرهنگی و هنری در دهه‌های اخیر اتفاق افتاده است. ایجاد شادابی و نشاط وظیفه دولت‌ها است، وگرنه تکلیف هنر مشخص است. هنر با بار اندیشه تعریف می‌شود. در حال حاضر به جای این که فضای جامعه آن آرامش را داشته باشد که مردم در حین زندگی کردن بتوانند ذائقه هنری‌شان را انتخاب کنند و بابت سلیقه‌شان بها بدهند، مردم فقط به‌صرف انبساط خاطر و خندیدن و رها شدن از معضلات فکری که در جامعه دارند به سینما می‌روند. مردم ما دیگر دغدغه دیدن یک فیلم به معنای واقعی را ندارند. ما دهه‌های شصت و هفتادی را پشت سر گذاشته‌ایم که آن موقع مردم برای فیلم‌های خاص صف‌های طویل می‌بستند. فیلم‌هایی که عامه‌پسند بودند جای خود را داشتند، در کنار آن مردم برای دیدن فیلم‌هایی که حرفی برای گفتن داشتند هم صف می‌بستند. منظور من از حرف داشتن به‌هیچ‌وجه ایدئولوژی نیست. متأسفانه این اشتباهی است که همیشه خلط شده و اصلاً مفاهیم اصلی زیر سؤال رفته است. ما هر کجا که اسم محتوا را می‌آوریم احساس می‌کنند از ایدئولوژی حرف می‌زنیم. منظور من از محتوا، فهم است. فهم یک هنرمند است که می‌تواند باعث توفیق یک اثر هنری شود. اتفاقی که در دهه‌های 60 و 70 می‌افتاد. مخاطب ما در آن دهه‌ها به فهم سازنده فیلم احترام می‌گذاشت و فیلم او را انتخاب می‌کرد اما مخاطب امروز به چند چهره معروف اکتفا می‌کند چون آن‌ها می‌توانند مخاطب را بیشتر بخندانند و دلیلش نیز فیلم‌هایی است که بیشتر شورانگیز هستند تا شعورانگیز و اگر شعر شعور مبحث اولیه بود ما امروز نگرانی‌های کمتری داشتیم.

فکر نمی‌کنید وجود فیلم‌های خارجی که امروزه بسیار راحت در اختیار مخاطبان قرار می‌گیرند، توانسته‌ است مخاطب ما را به‌نوعی از سینما دور کند؟ سینمای ما امروز صرفاً به دو ژانر کمدی و اجتماعی رسیده که ژانر اجتماعی هم بعضاً مورد توجه واقع نمی‌شود و بیشتر فیلم‌های کمدی هستند که مخاطب را اشباع کرده‌اند.

حمیدرضا آذرنگ: این مسئله همواره در طول تاریخ وجود داشته است. ما هرگز نتوانستیم با سینمای خارج از کشور هم‌پایی کنیم که امروز بخواهیم آن‌ها را با هم قیاس کنیم. در اوایل انقلاب هم همین اتفاقات می‌افتاد و بسیاری از مردم حتی به فیلم‌های قبل از انقلاب رجعت می‌کردند چون هنوز ذائقه‌هایشان تغییر نکرده بود و تبادل فرهنگی شکل نگرفته بود. به نظر من این مسئله بیشتر یک توجیه است. البته توجیه مناسبی برای کم‌کاری‌ها نیست. واقعاً این شعور از کسانی که سیاست‌گذاران کلان فرهنگی و هنری هستند به بستر جامعه تزریق می‌شود. بخشی از رسالت هنر، سرگرم کردن مخاطب است اما اعتبار یک اثر هنری درنهایت به فهم پشت اثر منتسب می‌شود. وظیفه هنر، تخلیه روانی نیست، بلکه بحث ایجاد انگیزش، هیجان، درگیری و چالش بین آدمیزاد است که خودش را با جامعه درگیر کند تا ببیند چه فعلی می‌تواند انجام بدهد تا مثمرثمرتر باشد و یا آیینه‌ای در مقابل مردمانش باشد. به نظر من سینما، فرهنگ و هنر ما در حال حاضر به‌شدت بیمار است و غالب هنرمندان و فرهنگی‌ها بیرون در منتظر مانده‌اند تا دکتر بیاید و بگوید متأسفم بیمار شما از دست رفت؛ یعنی هیچ امیدی به برگشت آن نیست.

حتی می‌توانیم بگوییم امریکا و اروپا یک چشم‌انداز بلندمدت برای بخش فرهنگی و سینما در نظر می‌گیرند تا بدانند که در آینده چه موضوعاتی مورد توجه قرار بگیرد بهتر است تا سینمایشان این تأثیرگذاری را داشته باشد، اما سینمای ما به جای این که به این سمت برود، عقب‌گرد می‌کند و همه آن مؤلفه‌هایی که حتی در سینمای پیش از انقلاب داشتیم را هم به دست فراموشی می‌سپارد.

حمیدرضا آذرنگ: من این ماجرا را از کودکی خودم که یادم می‌آید تا کودکی فرزندم که دارم می‌بینیم تجربه کرده‌ام. قهرمان‌هایی که آن‌طرفی‌ها خلق می‌کنند همواره قهرمان‌هایی هستند که به نجات جامعه فکر می‌کنند و نسبت به عدالت، مهر و مساوات دغدغه دارند. شما یک اثر در سینمای ایران نام ببرید که با بچه‌های ما این کار را کرده باشد. ما یا نتوانستیم و یا هیچ‌وقت نخواستیم که چنین فیلم‌هایی بسازیم. انگار چیزی جلوی شعور و درک مخاطب را می‌گیرد و گرفته است. متأسفانه امروز در بستر فرهنگی ما شور از شعور بیشتر اهمیت دارد. چرا که اگر شعور اهمیت داشت ما می‌توانستیم در مورد موضوعاتی صحبت کنیم که کمی امید در آن وجود داشت.

ابراهیم ابراهیمیان: خاطرم است که از اواخر سال 91 شبکه نمایش خانگی وارد چرخه شد و فیلم‌ها را وارد سوپرمارکت‌ها کردند و ناگهان شاهد ریزش مخاطبان سینما شدیم. چون یکی دو ماه پس از اکران فیلم‌ها دی‌وی‌دی آن‌ها منتشر می‌شد. این مسئله آسیب بسیار بزرگی به سینما زد. پس از بحران آمدند کارگروه تشکیل دادند که چه‌کار کنیم. ما اصولاً چیزی به نام پیشگیری نداریم و مدام در حال مدیریت بحران‌ها هستیم. اساساً مدیریت بحرانی هم وجود ندارد. در آن کارگروهی که تشکیل دادند تصمیم گرفتند که زمان ورود فیلم‌های سینمایی به شبکه‌ خانگی را طولانی‌تر کنند که این اتفاق تأثیرگذار بود. همان‌طور که آقای آذرنگ گفت مردم ما، مردم شور هستند و اگر به آن‌ها اطلاعات بدهید همان روز در موردش تصمیم می‌گیرند. وقتی فاصله اکران فیلم‌ها تا انتشار دی‌وی‌دی‌شان را زیاد کردند مخاطب با خودش فکر کرد به جای این که چند ماه صبر کند تا دی‌وی‌دی فیلم منتشر شود بیاید به سینما برود. امسال دوباره با ورود VOD‌ها همان اتفاقات سال 91 در حال تکرار هستند و این بار شما فیلمی که در اردیبهشت‌ماه اکران شده است را یک یا دو ماه بعد می‌توانید با قیمت بسیار نازل در VOD ببینید. شما با اشتراک روزانه هزار تومان می‌توانید یک مجموعه عجیبی از فیلم‌های روز خارجی را ببینید که حق رایتش پرداخت نمی‌شود، دوبله می‌کنند و در دسترس همه است. اینجاست که مخاطب با خودش می‌گوید چرا من باید پول زیادی خرج سینما رفتن کنم؟ سه ماه صبر می‌کنم با یک اشتراک هزار تومانی آن فیلم را در خانه نگاه می‌کنم. به نظرم ما دوباره دچار بحران شده‌ایم و صدای تهیه‌کنندگان و پخش‌کنندگان درآمده است. نظارت برعکس شده و حجم عظیمی از سریال‌ها تولید شده است و بازیگران دستمزدهایشان بالا رفته به نحوی که باید چندین ماه منتظر ماند تا بازیگر وقتش آزاد شود و این اتفاقات موجب شده تا کمر سینما بشکند.

آذرنگ: نفس VOD چیز بدی نیست، بلکه زمان بسیار در کمرنگ شدن حضور مخاطب در سینما تأثیر دارد، اگر VOD و پخش آن که قرار است مکمل فروش و دیده شدن یک اثر هنری سینمایی باشد در زمانی ارائه شود که فیلم در سینما و درزمان اکران کارکرد خودش را داشته است و صفر تا صدش را هزینه کرده و میزان مطلوب مخاطب را در همان حدودی که توانسته جذب کرده باشد و ما این اجازه را داده باشیم که فیلم به‌خودی‌خود در سینما نفس بکشد و مخاطب با تمام شرایط و تبلیغات و امکاناتی که در اختیار دارد به سمت سینما سوق یافته باشد، VOD نیز می‌تواند همانند سینمای شبکه نمایش خانگی تکمیل‌کننده سینما باشد، اما در شرایط فعلی که VOD گاهی همزمان و حتی جلوتر از سینما عملکرد خودش را آغاز می‌کند، تأثیر منفی بر سینما به جا می‌گذارد و باعث خالی شدن سینما از مخاطب می‌شود. چرا که انتخاب ساده‌تری است برای مخاطب؛ سینما تشریفات خودش را دارد و باید فیلم روی پرده نقره‌ای اکران شود. وقتی VOD تعریف می‌شود دیگر چرا سینما را مطرح می‌کنید؟ با وجود VOD انفکاک شکل گرفت. امروز هر بچه‌ای می‌تواند یک اکانت بخرد و فیلم‌هایی که می‌توانست در کنار خانواده‌اش ببیند و راجع به آن صحبت کند را در اتاقش تماشا می‌کند. دیگر در خانواده‌ها نظام نظارتی هم وجود ندارد که من بتوانم فرزندم را مدیریت کنم؛ بنابراین ما داریم به سمت اشتباهی حرکت می‌کنیم. برای فیلم هزینه شده است تا روی پرده سینما دیده شود و اگر قرار است در مدیوم‌های کوچک‌تر دیده شود، چرا باید تا این میزان برایش هزینه کنیم. می‌توان آن را در قالب یک تله‌فیلم مانند سایر جریانات سینما تولید کرد و در سوپرمارکت‌ها به فروش رساند یا از طریق همین VOD‌ها در اختیار مخاطب گذاشت. مباحث را با هم خلط نکنیم. ما سینما و محصول سینمایی تولید می‌کنیم و جایی که این محصول باید عرضه شود روی پرده سینما و در سالن سینماست؛ بنابراین باید تمام فعلیت ما و تمام تبلیغاتمان به سمتی برود که در زمان نفس کشیدن یک فیلم بر پرده سینما هجوم مخاطب در هر اندازه‌ای که خود فیلم و کیفیت اثر آن را تعریف می‌کند شکل بگیرد و به‌گونه‌ای کمک کنیم تا بیشترین مخاطب را داشته باشد. البته نه به گونه‌های غلطی که امروز بسیار شایع شده است. متأسفم که امروز به واژگانی در بحث اکران سینما بر می‌خوریم که ویران‌کننده است. ما سال‌های سال است که تقلب در تمام جریانات فرهنگی و هنری‌مان باب شده است. موقعیت‌های تقلبی، فروش‌های تقلبی که از دل آن‌ها بلیت پاره کردن بیرون می‌آید و ... البته که آن هنرمندی که این کار را انجام می‌دهد برای فروش بیشتر اثرش این کار را انجام می‌دهد اما این تلاش زمانی درست و شریف است که آدم‌هایی که بلیت گرفتند به سینما بیایند و فیلم را ببینند. وقتی همه چیز تبدیل به یک ارائه آماری صرف می‌شود و این جامعه آماری از کیفیت بری می‌شود و دیگر کیفیت دغدغه نیست، این تقلب به مخاطب ما هم منتقل می‌شود. وقتی به هنرمند تقلب یاد می‌دهیم وااسفا به جامعه‌مان. با این شرایط فعلی که وجود دارد خیلی چیزها کمر سینما و کسانی که داعیه‌دار سینما هستند را می‌شکند از جمله همین کپی‌های بی‌رویه‌ای که انجام می‌شود و عملاً تجاوز به حریم هنرمند و قانون انسانی است. وقتی این میزان فیلم خارجی را می‌بینیم که حق کپی‌رایت آن‌ها پرداخت نمی‌شود و با کمترین هزینه می‌آیند و یک دوبله دم دستی می‌شوند و در اختیار مخاطب قرار می‌گیرند و حق صاحبان اصلی رعایت نمی‌شود، مطمئناً هنرمند ما هم این تقلب را یاد گرفته و از دل آن واژگانی چون بلیت پاره کردن نیز بیرون می‌آید.

ابراهیم ابراهیمیان حمیدرضا آذرنگ

آقای ابراهیمیان، با توجه به این که فیلم‌های شما اغلب فیلم‌های اجتماعی هستند قاعدتاً این دغدغه را الآن بیشتر حس می‌کنید. شاید امروز به‌عنوان یک فیلمساز دستتان برای بیان مسائل اجتماعی دیگر باز نباشد. انگار این اجازه از فیلمسازان ژانر اجتماعی گرفته شده که به بسیاری از نکات ریز جامعه اشاره کنند. به هر حال شما قرار نیست سیاست‌گذاری کنید و راه‌کار ارائه بدهید ولی می‌توانید بسیاری از مسائل اجتماع را عنوان کنید تا دولتمردان ما نسبت به این موضوع آشنایی پیدا کنند و دنبال راهکار بگردند. ما وقتی با هم صنف‌های شما صحبت می‌کنیم اذعان می‌کنند که امروزه دستشان برای بیان مسائل اجتماعی بسته شده است.

ابراهیم ابراهیمیان: من این جمله‌ای که می‌گویم را در تمام مصاحبه‌هایم گفته‌ام ولی هیچ گوش شنوایی آن را نمی‌شنود. فیلمسازان سینمای اجتماعی و مستقل به‌شدت زیر ذره‌بین هستند و متر و معیار سانسورشان با کارگردان‌های ژانرهای دیگر متفاوت است. مثلاً اگر امروز منِ نوعی یک فیلمنامه‌ را به وزارت ارشاد ببرم ممکن است 25 مورد اصلاحیه بخورد ولی یک کارگردانی که مورد علاقه دوستان است آن فیلمنامه را بدون سانسور هم می‌تواند بسازد چون منِ فیلمساز مستقل، زیر ذره‌بین قرار دارم و نباید حرف بزنم. وقتی به فیلمساز اجتماعی اجازه نمی‌دهند که با مخاطبش درست حرف بزند سرخورده می‌شود و مجبور می‌شود که نگرش خودش را تغییر بدهد تا بتواند امرار معاش کند. همه ما بچه پولدار نیستیم که از سر بی‌دغدغه بودن آمده باشیم فیلم بسازیم. کاری می‌کنند که شما مجبور می‌شوید به سمت سینمای سطحی و نازل حرکت کنید. خدا را شکر هنوز کسانی هستند که چنین کاری را انجام نمی‌دهند. من یک مصاحبه از آقای عیاری خواندم و آینده خودم را دیدم. من اگر جنگجو باشم و پوستم کلفت باشد درنهایت مثل آقای عیاری می‌شوم. آقای عیاری، درخشان‌ترین فیلمساز سینمای ایران، امروز می‌گوید من مجبور شدم که به سریال ساختن تن بدهم. این مسئله برای یک فیلمساز بسیار رنج‌آور است. درنهایت عاقبت کارگردان‌هایی که در بستر سینمای اجتماعی و سینمای مفهومی قدم برمی‌دارند افسردگی است. آن‌ها دچار بیمارهای روحی بسیار زیادی می‌شوند. شما باید پوستتان بسیار کلفت باشد که بتوانید همیشه بجنگید. به نظرم آقای عیاری واقعاً پوستشان کلفت است که همچنان ادامه می‌دهند و در این بستر فیلم می‌سازند. ما هر چه که بگوییم توجهی نمی‌کنند و انگار گوش‌ها همه بسته است. هیچ آدمی صدای ما را نمی‌شنود. وظیفه یک مدیر فرهنگی، نظارت و حمایت درست است. من همیشه در مورد سانسور حرف زده‌ام و رنجی که از سانسور دیده‌ام را گفته‌ام، اما در این مملکت روز به روز متر سانسور بیشتر می‌شود. بحث دیگری که وجود دارد این است که مملکت ما تبدیل به مملکت اتفاق شده است. این که یک شب یک نفر ظهور کند و همه سر او بریزند و او را ببینند. همه دست‌به‌دست هم می‌دهیم یک شبه یک نفر را بزرگ می‌کنیم و بعد می‌گوییم دوره مصرف او تمام شده و به همین خاطر سراغ یک نفر دیگر می‌رویم. از این باب اتفاقات در سینمای ما به‌وفور دیده می‌شود. ما فیلم اجتماعی بفروش هم داریم که آن هم به خاطر شور است. ما به خوش‌استقبالی و بدبدرقه کردن معروف هستیم. به نظرم کسانی که دچار این وضعیت می‌شوند ضربه بیشتری می‌خورند و سریع‌تر از منِ نوعی افسرده می‌شوند چون چند سال روی بورس هستند و بعد از سه سال، دیگر روی بورس نیستند. این مسائل باعث شده که در سینمای ما ذره‌بین سمت یک نفر خاص برود و یک سری فیلم‌های خاص دیده شوند. در حال حاضر چهار پنج فیلم اجتماعی روی پرده اکران هستند اما همه آن‌ها با ورشکستی دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

"پیلوت" تا چه میزان با ممیزی مواجه شد؟

ابراهیم ابراهیمیان: در مرحله فیلمنامه با ممیزی‌های زیادی مواجه شد. آثار من همیشه در بخش فیلمنامه دچار ممیزی می‌شوند.

در حال حاضر ظاهراً وضعیت ممیزی‌ها به دو بخش تقسیم شده است. یک‌بار ممیزی‌ها را در بخش ارائه فیلمنامه لحاظ می‌کنند و یک‌‌بار هم زمان دریافت پروانه نمایش.

ابراهیم ابراهیمیان: الآن بحث رده‌بندی سنی هم پیش آمده و ممیزی‌ها سه مرحله‌ای شده‌ است. وقتی هنوز بستر این کار فراهم نشده است، نظام رده‌بندی سنی چه معنایی دارد؟ شما را در مرحله ارائه فیلمنامه و دریافت پروانه نمایش دچار محدودیت می‌کنند و بعد در شورای رده‌بندی هم به‌صورت پنهان سانسور می‌کنند. از آنجایی هم که اطلاع‌رسانی درستی صورت نگرفته، ممکن است خانواده‌ها وقتی برچسب مثلاً 15+ را روی یک فیلم ببینند با خودشان بگویند که تا سال گذشته این‌طور نبود، حالا امسال که این‌طور شده یعنی فیلم‌ها عجیب شده‌اند؟ آقای انتظامی آمده‌اند این سیاست را ایجاد کرده‌اند که تاکنون به گوش اهالی سینما رسیده ولی به گوش مخاطب و مردم نرسیده است. مردم و مخاطب با یک مسئله شوک‌برانگیز روبه‌رو شده‌اند.

آقای آذرنگ، شما به‌عنوان یک پدر اگر بخواهید فرزندتان را به دیدن یک فیلم ببرید، در انتخاب فیلم‌ها تا چه اندازه به آن رده‌بندی و اعدادی که مطرح می‌کنند اهمیت می‌دهید؟

حمیدرضا آذرنگ: من اصلاً بچه خودم را به سینما نمی‌برم چون برای بچه من دغدغه‌ای وجود ندارد. سینمای کودک به‌طور کلی نابود شده است و فیلم‌های کودکی هم که ساخته می‌شود با نگاه غلط و فرمالیستی ساخته می‌شود. همواره می‌گوییم خانواده و با هم بودن اما از طرفی باور داریم که هر مدیومی تعریف خودش را دارد. تلویزیون تعریف خودش را دارد و سینما هم همین‌طور. سینما نیاز به یک تشریفات دارد. شما از زمانی که می‌خواهید یک فیلمی را برای دیدن انتخاب کنید فهم در آن اهمیت دارد چون مخاطب سلیقه خودش را پیدا کرده است. تشریفات سینما از لباس پوشیدن شما برای رفتن آغاز می‌شود تا به انتها ختم شود. کجا دیده‌اید که اعلام کنند سینماها به کسانی که با خانواده خودشان به سینما می‌آیند 70 درصد تخفیف می‌دهد. ما می‌گوییم دغدغه خانواده داریم ولی دغدغه‌های ما شعار هستند. در آن سمت قهرمان‌پروری در سینما دیده می‌شود در حالی که ما قهرمان را از سینما و حتی گاهی ادبیاتمان حذف کردیم که این تاوان دارد. چون هر جامعه‌ای به قهرمان نیاز دارد تا الگوسازی‌ها به درستی شکل بگیرد و تمام جوامع صاحب سبک و صنعتی دنیا به لحاظ ایدئولوژی و کیفیت قهرمانانی حتی خیالی خلق می‌کنند تا بتوانند جریان فرهنگی خود را از طریق آن آموزش دهند. من عرفانی‌ترین و معناگراترین کارتونی که در زمان کودکی خود دیدم "پینوکیو" بود. شما ببینید این کارتون تا چه اندازه توانست در تربیت ما مؤثر باشد، ضمن این که به عرفان شرق نیز نزدیک است. دو شخصیت روباه و گربه همواره در کنار یک آدمک چوبی هستند که در این فیلم نشانی از نفس عماره و نفس لوامه هستند که موجب می‌شود آدمک چوبی برای رسیدن به انسانیت و رسیدن به نتیجه نهایی در طی مسیر اتفاقات را پشت سر بگذارد و به انسانیت برسد. وقتی این دغدغه‌ها وجود ندارد و دروغ در مسیر جامعه ضربان پیدا می‌کند باورپذیری نسبت به همان کارتون هم کم می‌شود و ما با وجود آن کهن‌الگوها و قصه‌های قدیمی که داریم، متأسفانه در این زمینه بسیار ضعیف عمل کرده‌ایم. تمام گذشته سرزمینمان پر از قهرمان‌هایی است که اگر در هر جای دنیا می‌بودند از دل آن درام‌های بی‌نظیری متولد می‌شد که حتی هدفمند در مسیر سیاست، فرهنگ و هنر خودشان باشند، اما متأسفانه ما آن‌ها را حذف کردیم؛ بنابراین برای کودک چیزی وجود ندارد که او و حتی خانواده کودک آن را انتخاب کنند و به سالن سینما بروند. به همین دلیل کودکان این مرز و بوم دائماً از محصولات خارجی بهره می‌گیرند که قهرمانان خیالی دارند و گاهی حتی آموزش اشتباهی در دل خود دارند که از سوی مخاطب انتخاب می‌شوند. ما درون سرزمینمان نمی‌توانیم محصول خوبی داشته باشیم و دائماً از این صحبت می‌کنیم که چرا آن‌ها از ما جلوتر هستند و ما جهان سومی نامیده می‌شویم.

حمیدرضا آذرنگ

همین اتفاق در سینما هم رخ می‌دهد. اغلب فیلم‌های کمدی که اکران می‌شوند اروتیک هستند.

حمیدرضا آذرنگ: فرقی نمی‌کند در چه مدیومی باشد، اساساً جریان فکری به این سمت حرکت می‌کند. انگار رگ فهم ما از بین رفته است. همه ما روزی دو خبر اختلاس می‌شنویم ولی هیچ واکنشی نشان نمی‌دهیم. ما حتی برای حقوق خودمان هم رگ اندیشه‌مان نمی‌جنبد، حالا بیاییم به مسائل فرهنگی و هنری فکر کنیم؟ شاید اگر حرفه من نیز هنر نباشد بتوانم مسیر غلط آن سمتی را انتخاب کنم. بزرگ‌ترین رسالت هنر اگر درست شکل گرفته باشد این است که به شما اجازه نمی‌دهد غلط باشید، اما متأسفانه در جامعه ما درست شکل نمی‌گیرد.

برخلاف آقای انتظامی که می‌گویند رده‌بندی سنی فیلم‌ها فقط یک مشارکت برای آگاهی‌سازی خانواده‌ها است، بسیاری از فیلمسازان معتقد هستند که این کار یک ممیزی مجدد روی آثار است.

ابراهیم ابراهیمیان: دقیقاً همین‌طور است. ما اگر بتوانیم از کارهایی که در دنیا رخ داده است درس بگیریم شاید اتفاقات بهتری هم برای ما رخ دهد. در هالیوود وقتی قرار است نظام رده‌بندی ایجاد شود چندین سال در مورد آن فکر می‌کنند و کمپانی‌ها هم به آن ماجرا کمک می‌کنند؛ اما سیستم ما یک سیستم فردی است. وزارت ارشاد فقط تهیه‌کننده را می‌شناسد و به او می‌گوید بیا فلان فیلم را بساز و فلان فیلم را نساز. تهیه‌کننده‌های ما هم متر سانسوری دارند. هالیوود وقتی این نظام را پیاده می‌کند، آن را تبدیل به فرهنگ می‌کند. سال‌ها روی آن بسترسازی و فرهنگ‌سازی می‌کند و وقتی مخاطب با آن نظام رودررو می‌شود آن را پس نمی‌زند چون می‌گوید این اتفاق دارد به خاطر خود من می‌افتد ولی ما نمی‌توانیم به این اتفاقاتی که رخ داده است خوش‌بین باشیم و کاملاً بدبین هستیم.

ممیزی چقدر روی روند فیلم‌های شما تأثیر گذاشت؟

ابراهیم ابراهیمیان: ممیزی‌ها فیلم قبلی من"آااادت نمی‌کنیم" را زیرورو کرد. در آن فیلم دو شخصیت مرتضی و احمدرضا که محمدرضا فروتن و حمیدرضا آذرنگ نقش آن‌ها را بازی می‌کردند ابتدا با هم برادر بودند ولی به ما گفتند این‌ها نباید برادر باشند چون برادر در حق برادر چنین کاری نمی‌کند. این در حالی است که ما قصد تولید یک درام را داریم. من فیلمنامه‌هایم همیشه زیرورو شده‌اند و می‌دانم که برای فیلم بعدی هم همین مشکل را دارم، مگر این که تصمیم بگیرم یک فیلم کمدی سطحی بسازم. اگر امروز چنین تصمیمی بگیرم فردا تهیه‌کننده و همه امکانات ساخت فیلم در دسترس من خواهد بود.

ایده شکل‌گیری فیلم "پیلوت" به چه شکل بود؟ آیا قصه از ابتدا به همین شکل بود یا این که دچار ممیزی شد؟

ابراهیم ابراهیمیان: قبل از این که فیلمنامه "پیلوت" را بنویسم یک فیلمنامه‌ مشترک با خانم سارا سلطانی به نام "آبان" نوشته بودیم که طرح آن فیلمنامه برای دوست دیگری بود. من همیشه برای نگارش فیلمنامه‌هایم زمان زیادی صرف می‌کنم. وقتی "آبان" وارد شورای پروانه ساخت شد هیچ جوابی به‌جز این که این فیلم تلخ است به ما ندادند. من و مصطفی کیایی، تهیه‌کننده فیلم حدود چهار ماه جنگیدیم و با همه حرف زدیم و گفتیم به ما پارامتر بدهید. گفتند این متن تلخ است و باید آن را عوض کنید. ما چهار نسخه متفاوت نوشتیم و برای آن‌ها فرستادیم اما درنهایت به ما گفتند این فیلمنامه را رها کنید و به سراغ اثر دیگری بروید.

قصه "آبان" در مورد چه بود که حتی حاضر به پاسخگویی نشدند و تنها گفتند رها کنید؟

ابراهیم ابراهیمیان: درباره ایدز در بستر روابط بود. خانم بارداری متوجه می‌شود که دچار ایدز شده است. برای این زوج مسئله جدی می‌شود که از کجا ایدز گرفته‌اند. این کنکاش ما را به آدمی می‌رساند که ایدز را از طریق تتو به آن خانم انتقال داده و آن خانم مجبور است که جنینش را سقط کند. من وقتی این فیلمنامه را به وزارت بهداشت فرستادم، از وزارت بهداشت 80 درصد حمایت گرفتم. با این حال وزارت ارشاد زیر بار نرفت. ما هر چه جنگیدیم به سرانجام نرسید و درنهایت از آنجایی که مصطفی کیایی قصد داشت فیلم خودش را بسازد، به من هم گفت یک فیلمنامه دیگر بنویس. من برای اولین بار چنین چیزی را تجربه کردم که یکی از فیلمنامه‌هایم به هیچ وجه پروانه ساخت نگرفت و انگیزه‌ها نسبت به آن فیلمنامه اولیه سرد شد در حالی که فیلمنامه بسیار خوبی شده بود. اعتقاد دارم که آن فیلم اگر ساخته می‌شد می‌توانست تبدیل به یکی از بهترین فیلم‌های من شود. پس از آن از طرف یک دوست ایده جدیدی آمد و من آن ایده را دوست داشتم. آدم‌های آن ایده، آدم‌هایی بودند که در اطراف من وجود داشتند و به بانک عاطفی من نزدیک بودند. من روی آن ایده کار کردم و شخصیت‌پردازی‌ها شکل گرفت و به‌صورت بسیار ناخودآگاه نگارش شد چون قصه یک قصه ساده بود. شش هفت ماه طول کشید تا فیلمنامه تکمیل شود. بعد وارد پروسه دریافت مجوز شد و آنجا هم پنج ماه طول کشید. فیلمنامه همین‌طور دچار تغییر می‌شد تا این که من یک روز گفتم اگر می‌خواهید من فیلم نسازم به‌صورت مستقیم به من بگویید چون این فیلم دیگر تلخ نیست و گروتسک است. درنهایت فیلم مجوز گرفت اما اصلاحیه‌های بسیار به متن وارد شد.

اساساً فیلم "پیلوت" برای شما یک فیلم پُر چالش شد. درست است؟

ابراهیم ابراهیمیان: واقعاً "پیلوت" سخت‌ترین فیلم من بود. یک کمپانی خارجی، فیلم "آااادت نمی‌کنیم" من را به‌واسطه یکی از دوستان دیده بود و به من پیشنهاد همکاری داد. صفر تا صد فیلم ساختن من در کشور گرجستان 4 ماه طول کشید. همه چیز به‌سرعت و با شکل کاملاً حرفه‌ای انجام شد. این در حالی است که من در ایران اگر امروز تصمیم بگیرم فیلم بسازم باید دو سال از زندگی خودم را صرف ساخت آن فیلم کنم.

در یکی از گفت‌وگوهایتان اشاره کرده بودید که در زمان نگارش فیلمنامه داشتید به بازیگران هم فکر می‌کردید. جدا از خانم الناز شاکردوست که آن اتفاق برایشان افتاد و مجبور به تغییر بازیگر شدید، آیا چیدمان بازیگرانتان از ابتدا همین بود؟

ابراهیم ابراهیمیان: بله تقریباً همین بازیگران بودند. جواد عزتی به دفتر من می‌آمد و من فیلمنامه را برایش می‌خواندم. برای همه تیم سعی کردم تا این چینش اتفاق بیفتد. به دنبال این نبودم که فیلم سخیف بسازم. منظورم از فیلم سخیف، فیلمی است که به هر ترتیبی بخواهد گلیم خودش را از آب بیرون بکشد و سطح سلیقه مخاطب را پایین بیاورد. من پیشنهاد چنین کاری را دارم و اگر امروز تصمیم بگیرم بخواهم چنین فیلمی را بسازم فردا ظهر می‌توانم پشت دوربین باشم. هم فیلمنامه‌اش هست و هم سرمایه‌گذارش و هم آدم‌هایی که آن پشت هستند و سریع وقت بازیگرها را خالی می‌کنند تا تو فیلم را بسازی؛ اما من برای هر کدام از این بازیگرها حداقل سه، چهار ماه صبر کردم. به‌طور مثال برای جواد عزتی هفت ماه صبر کردم.

ابراهیم ابراهیمیان

اگر اتفاقی می‌افتد و بازیگران اصلی فیلمتان نمی‌آمدند، آن موقع چه اتفاقی برای "پیلوت" می‌افتد؟ آیا ساخته می‌شد؟

ابراهیم ابراهیمیان: خیر ساخته نمی‌شد. من یک سری کاراکتر توی ذهنم آمد و یک ایده و یک قصه داشتم و با یک سری بازیگرها صحبت کردم که همه گفتند ما هستیم و من بر آن مبنا جلو رفتم. شاید اگر یک فیلمنامه بنویسم که هیچ بازیگری توی ذهنم نباشد و موقع انتخاب بازیگر بگویم اگر آقای ایکس نیامد می‌روم سراغ نفر بعدی؛ اما در مورد "پیلوت" این‌طوری نبود چون بر یک اساس دیگر پیش رفت. من با این تیم باید "پیلوت" را می‌ساختم و اگر بچه‌ها نمی‌آمدند فیلم ساخته نمی‌شد.

در حین فیلمبرداری مجبور شدید به خاطر اتفاقی که برای خانم شاکردوست افتاد، خانم بهدخت ولیان را جایگزین کنید. چطور شد به خانم ولیان رسیدید؟ اصلاً ماجرای آن اتفاق چه بود؟

ابراهیم ابراهیمیان: فکر می‌کنم الناز شاکردوست در تلویزیون همه چیز را توضیح داد که آن حادثه یک حادثه ناخودآگاه بود که سر صحنه اتفاق افتاد. ما پس از آن اتفاق به‌صورت گروهی با هم مشورت کردیم. تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار به‌شدت مخالف آمدن بازیگر جدید بودند ولی من معتقد بودم که الآن بهترین فرصت برای دیده شدن یک بازیگر جدید است. من همیشه دغدغه حضور بازیگران جدید را داشتم و فکر می‌کنم خانم ولیان در فیلم "پیلوت" بازی درخشانی داشتند. ما سه بازیگر مرد داریم که بهترین بازیگران مرد سینمای ایران هستند. حمیدرضا آذرنگ، سعید آقاخانی و جواد عزتی بازیگران بسیار توانمندی هستند و برای بازیگر خانم سخت بود که جلوی سه بازیگر مرد با این پتانسیل و توانایی بخواهد بازی کند. بقیه بازیگران هم خانم ولیان را کمک می‌کردند ولی خود خانم ولیان پتانسیل زیادی برای بازی در این نقش داشت.

من به‌عنوان یک مخاطب فکر می‌کنم حضور خانم ولیان در این نقش از حضور خانم شاکردوست برای من در نقش یک مادری که فرزندش را از دست داده است بسیار ملموس‌تر است.

ابراهیم ابراهیمیان: افراد زیاد دیگری هم بودند که این نظر را داشتند ولی به هر حال نمی‌توانیم بگوییم که کدام انتخاب بهتر بود چون ما دیگر در آن مرحله نیستیم. به نظرم خانم ولیان یکی از بهترین بازیگران خانم سینمای ایران هستند و آینده به‌شدت درخشانی دارند. استایل خوب و صورت ویژه‌ای دارد و گاهی سر صحنه کاریزمای سال‌های قبل هدیه تهرانی را به یاد من می‌آورد.

حمیدرضا آذرنگ: واقعاً همین‌طور است. هر کسی یک توانایی دارد و استعدادها اصلاً یکی نیستند، منتها یک نفر در جهت فهمیدن تلاش می‌کند و یک نفر بیشتر به حواشی اهمیت می‌دهد. خانم ولیان کسی است که صفر تا صد درگیر فهمیدن و درست اجرا کردن بود.

آقای آذرنگ، شما از چه زمانی وارد فیلم "پیلوت" شدید و پذیرفتید که در این فیلم حضور داشته باشید؟

حمیدرضا آذرنگ: ابراهیم در یک نیمه‌شب با من تماس گرفت و گفت بیا و من هم رفتم. آدم اولین قرارداد را با قصه می‌بندد. سادگی بی‌نظیر و به زندگی نزدیک بودن این درام اولین قراردادی بود که با من بسته شد.

کاراکتری که شما آن را بازی کردید سادگی ذاتی و درونی دارد که این مسئله باعث می‌شود هم آن تلخی قصه به چشم بیاید و هم آن طنز درونش.

حمیدرضا آذرنگ: من با اسم این حرفه زاویه دارم و معتقدم که ما بازیگر نیستیم. ما در قالب آدم‌های دیگر زندگی می‌کنیم. اتفاقاً یک معنای غلطی که از بازیگری رواج پیدا کرده این است که ما فکر می‌کنیم چیزی را بازی می‌کنیم. در صورتی که اگر بازی کنیم عیان است و مشخص می‌شود که ما داریم بازی می‌کنیم. بازیگری چیزی فراتر از بازی کردن است. من سعی کرده‌ام که به شخصیتی که در اثر وجود دارم مؤمن شوم و همواره در همه کارها تمام تلاشم را کرده‌ام که فاصله‌ای بین من و نقش وجود نداشته باشد. امیدوارم به این توفیق رسیده باشم.

من در فیلم "پیلوت" به‌عنوان یک مخاطب می‌توانم این اظهار نظر را داشته باشم که همه بازیگران با هم برابر بودند.

حمیدرضا آذرنگ: به خاطر این که فیلم "پیلوت" شخصیت محور نیست، بلکه موقعیت محور است و قرار گرفتن شخصیت‌ها در آن موقعیت قصه را پیش می‌برد. قصه اصلی درباره وحید و همسرش است که من و خانم ولیان بازی کردیم. شخصیت‌های اصلی پیش برنده قصه، این زوج هستند که انفکاک و جدایی در زندگی آن‌ها شکل گرفته و درنهایت این جدایی منتج به قصه‌ای می‌شود که ما در موقعیت آن را می‌بینیم.

آقای ابراهیمیان، شما بازیگرانی را انتخاب کردید که تئاتری هستند. معمولاً تئاتری‌ها به دورخوانی متن عادت دارند و سخت می‌گیرند. شما تمرین دورخوانی هم داشتید؟

ابراهیم ابراهیمیان: تئاتری‌ها سخت می‌گیرند و من هم سخت می‌گیرم. من هم دچار یک وسواس هستم. ما در هر فیلم به یک تفاهم جمعی می‌رسیم. اولین مورد این است که بازیگر به کارگردانش اعتماد کند. من گاهی جاهایی دیده‌ام که بازیگر به کارگردان فیلم اعتماد ندارد و ساز خودش را می‌زند. خوشبختانه من در تمام فیلم‌هایی که ساخته‌ام اولین اتفاقی که افتاده این بوده که ما با هم به تفاهم رسیده‌ایم و بازیگران به من اعتماد کرده‌اند. من آدم شنوایی هستم و به همه ایده‌هایی که از سوی دوستانم می‌آید گوش می‌کنم و از آن‌هایی که فکر می‌کنم به دردم می‌خورد استفاده می‌کنم. به هر حال ما می‌خواهیم یک کار جمعی انجام بدهیم. سینما یک هنر فردی نیست. شما باید مؤلفه‌های کاری که انجام می‌دهید را بشناسید. سینما یک کار جمعی 40-50 نفره است. ما بیش از آن که سر صحنه برداشت داشته باشیم تمرین می‌کردیم. تقریباً چهار پنج ساعت تمرین می‌کردیم و فقط یکی دو ساعت به فیلمبرداری می‌پرداختیم. به نظرم تعامل بین بازیگر و کارگردان می‌تواند همه چیز را بهتر و راحت‌تر پیش ببرد. این روزها از همه می‌شنوم که می‌گویند بازی‌های فیلم "پیلوت" فوق‌العاده است. این مسئله برای من اهمیت زیادی دارد چون نشان می‌دهد که بازیگران درست انتخاب شده‌اند و کارشان را هم درست انجام داده‌اند و من نیز به‌عنوان یک عضو کوچک در این فیلم احتمالاً کارم را در این حیطه درست انجام داده‌ام.

چرا ما در فیلم "پیلوت" آن شکستگی که یک پدر و مادر پس از دست دادن فرزند خردسالشان دارند را نمی‌بینیم؟ ما شکست پدر را جایی می‌بینیم که برای نخستین بار با جسد فرزندش روبه‌رو می‌شود.

ابراهیم ابراهیمیان: یکی از مهم‌ترین نقطه‌های کاراکتر وحید همان نقطه است. فکر می‌کنم حمیدرضا آذرنگ واضح‌تر می‌تواند در موردش حرف بزند چون او بسیار درگیر این کاراکتر شد و روزهای عجیبی داشت. دور از جانش، حمیدرضا آذرنگ خودش فرزندی دارد که تقریباً هم سن بچه قصه ما است. من لحظه‌به‌لحظه زجر کشیدن حمیدرضا آذرنگ را می‌دیدم. آن‌قدر در کاراکتر وحید غوطه‌ور شده بود که گاهی به من می‌گفت آن صحنه پایانی آدم را بیچاره می‌کند. آذرنگ در آن سکانس سردخانه واقعاً شکست. حال خود من هم بد شد چون لحظه بسیار سختی بود. من و بازیگرانم اصولاً دچار یک کد واژه‌هایی می‌شویم که یکهو با هم هماهنگ می‌شویم.

حمیدرضا آذرنگ: ما ناظر بیرونی هستیم و بسیاری از اتفاقات برای ما آن لحظه‌ای می‌افتد که داریم آن را می‌بینیم. ما در درام با قصه‌ای روبه‌رو هستیم که می‌فهمیم آن بچه یک بچه مریض بوده و دکترها هم گفته بودند که درمان نخواهد داشت؛ یعنی ما از قبل سوگواری‌ها و چالش‌های آن پدر و مادر را دیده‌ایم و حتی آن زن و شوهر سر این اتفاق به جدایی رسیده‌اند؛ بنابراین این چیزی که شما فکر می‌کنید اینجا باید دیده شود را آن‌ها قبلاً زندگی کرده‌اند. به نظرم در آن صحنه اگر می‌خواست چنین اتفاقی بیفتد ما را از اصل داستان دور می‌کرد.

آقای آذرنگ شما در این سکانس با سختی بسیاری همراه بودید؟

حمیدرضا آذرنگ: تعریفی از بازیگری در جامعه ما صورت گرفته که در هر خانواده‌ای یک نفر می‌گوید ما استعداد بازیگری داریم. درواقع بازیگری آن‌قدر سهل شده که خانواده‌ها جلوی ما به بچه‌هایشان می‌گویند ادای عمو را در بیاور؛ یعنی مقلد بودن تبدیل به بخشی از تعریف بازیگری شده است. ما در تعریف واژگانمان اصلاً درست عمل نکرده‌ایم، وگرنه جای ما اینجا نبود و جای بازیگری این‌طور نبود که از هر حرفه‌ای وارد آن شوند بازیگری را دیگر تخصص نمی‌بینند. امروز عده‌ای می‌گویند چرا می‌گویید بازیگری پس از کارگری معدن سخت‌ترین شغل است؟ من می‌خواهم بگویم که بازیگری سخت است. من در آن روز بخصوصی که ابراهیم می‌گوید سه - چهار بار فرزندم در بغلم مُرد و حتی برای آن که باور من بیشتر به باور مخاطب نزدیک شود اسم بچه خودم (بامداد) را صدا می‌کردم. این‌ها همه سختی‌های بازیگری است. اگر کارگر معدن در معدن جسمش کلنگ می‌زند در بازیگری روح‌ شما کلنگ می‌زند و ویرانی را تجربه می‌کند. تمام بازیگری این نیست که دو نفر در یک رستوران لاکچری بنشینند حرف بزنند. بازیگری فقط حرف زدن نیست. بازیگری تعاریف ویژه‌تری دارد.

حمیدرضا آذرنگ

فکر نمی‌کنید بخشی از این قضیه تقصیر خود جامعه بازیگری است که سطح بازیگری را تا این اندازه پایین آورده که هر کسی فکر می‌کند بازیگری ساده است. در همه جای دنیا فکر می‌کنند بازیگری یک کار ساده است چون همه به این کار علاقه دارند و اصلاً نمایش خودشان را دارند. با این حال باید قبول کنیم که خود جامعه بازیگری هم به‌نوعی بازیگری را تعریف کرده که انگار بازیگری واقعاً سهل است.

حمیدرضا آذرنگ: در ایران یک نفر در اولین تجربه بازیگری می‌آید نقش خودش را بازی می‌کند ولی آن‌قدر گنده می‌شود که حتی سردمداران و متخصصین این حرفه نمی‌توانند به خودشان اجازه بدهند که ترمیمش کنند. به همین خاطر است که بقای هنر در سرزمین ما به یک دهه بیشتر نمی‌رسد. ما در سال‌های گذشته کسی که مانده باشد را نداریم، در صورتی که رسم هنر ماندگاری است. در خارج از ایران می‌گویند شما اگر 50 سال در این حرفه کار کنید تازه تبدیل به یک بازیگر حرفه‌ای می‌شوید ولی بازیگر اینجا در شب اول استاد می‌شود و شب دوم دکتر. شب سوم دیگر حتی نمی‌شود به او چیزی گفت.

آقای ابراهیمیان، شما اعتقاد دارید که قافیه اکران را روی کاغذ باخته‌اید؟

ابراهیم ابراهیمیان: بله در حال حاضر این‌طور شده است. من این جمله که یک مافیایی اجازه نمی‌دهد من فیلم پُرفروش بسازم را نمی‌فهمم و به نظرم این جمله، جمله بسیار غلطی است. شما می‌توانید هر چه که دوست دارید را بسازید. با این حال من به این مسئله که سینمای فهیم و اندیشه محور روی کاغذ کاملاً باخته است، موافقم.

حمیدرضا آذرنگ: اولین چیزی که باید باعث بها پیدا کردن و قوام یک اثر هنری شود دلیل باخت آن می‌شود و این جای تأسف دارد که ما به فیلمی که معتقدانه و مؤمنانه مسیر حرفه‌ای خود را طی می‌کند لقب از پیش باخته بدهیم؛ یعنی هنری بودن دلیل باخت آن است و فروش نخواهد داشت.

بسیاری از هنرمندان سینما که ما در هنرآنلاین میزبان آن‌ها هستیم معتقد هستند علیرغم این که تماشاگر ایرانی قصه را خیلی دوست دارد ولی سینمای اجتماعی و فرهنگی دیگر در میان تماشاگران فصلی سینما مورد استقبال قرار نمی‌گیرد و آن‌ها بیشتر به سمت سینمای کمدی و اصطلاحاً سینمای بزن‌وبکوب می‌روند. شما هم فکر می‌کنید واقعاً همین‌طور است؟

ابراهیم ابراهیمیان: معتقدم آن فیلم‌ها اصلاً سینما نیستند. سینما یک سری مؤلفه‌ها دارد که باید با این مؤلفه‌ها بشود سینما. اولین و مهم‌ترین مؤلفه‌اش ژانر است. شما در 10 سال گذشته یک کمدی نام ببرید که در ژانر باشد؟ من اعتقاد دارم "پیلوت" یک کمدی سیاه و گروتسک است و در ژانر ساخته شده است.

شاید مثلاً بشود به "سن‌پترزبورگ" اشاره کرد.

ابراهیم ابراهیمیان: من شاید فقط فیلم‌هایی مثل "مارمولک"، "اجاره‌نشین‌ها" و "لیلی با من است" در ذهنم بیاید؛ بنابراین باید احترام بگذاریم و به یک جنس از فیلم‌ها نگوییم سینما. آن‌ها سینما نیستند چون در ژانر نیستند. می‌توانند بی‌مووی‌‌های تلویزیونی باشند که نمونه‌شان در هالیوود هم زیاد ساخته می‌شود. مثال فیلم‌هایی که آمازون و نتفلیکس می‌سازند و به سینما راه پیدا نمی‌کنند چون قواعد ژانر را رعایت نمی‌کنند و نقطه هدفشان چیز دیگری است. نکته دیگری که می‌خواهم به آن اشاره کنم این است که از نظر من عموماً تأثیر گذاشتن روی تماشاگر ایرانی کار سختی نیست و این امتیازی است که دولت ما هم روی آن دست گذاشته و با یک سری جملات کلیشه‌ای افکار عمومی را متحول می‌کند. مثلاً چیزی که این روزها باب شده این است که می‌گویند امروز دیگر فیلم اجتماعی نمی‌فروشد و همین جمله به‌صورت دهان‌به‌دهان به همه منتقل می‌شود و همه فکر می‌کنند واقعاً این‌طور است. اگر این‌طور است پس چرا فیلمی مثل "متری شیش و نیم" می‌فروشد؟ پس این که می‌گویند فیلم اجتماعی نمی‌فروشد یک تصور غلط است. واقعیت این است که مخاطب ما سینما و فیلم دیدن را دوست دارد ولی به‌یک‌باره یک حجم عجیبی از اخبار، حاشیه و موارد اقتصادی روی سرش می‌ریزد که مسائل دیگر برایش در اولویت قرار می‌گیرد. مدیریت غلط فرهنگی هم به‌شدت روی این مسئله تأثیر می‌گذارد و هنرمند و تماشاگر را از سینما دور می‌کند.

حمیدرضا آذرنگ: از شروع انقلاب لوگوی "وزارت فرهنگ و هنر" تبدیل به "وزارت فرهنگ و ارشاد" شد و ارشاد جای هنر را گرفت؛ بنابراین هنر هنوز جایگاهی در لوگوی وزارتمان ندارد، غافل از این که در تمام دنیا ثابت شده فرهنگی که هنر در کنارش نباشد، یک فرهنگ شکست‌خورده و ویران است زیرا بال عظیم و پیش‌برنده فرهنگ، هنر است. تمام کشورهای صاحب سبک، صاحب اعتقاد و صاحب باور و صاحب صنعت دنیا، هنر قدرتمندی دارند ولی ما هنوز نتوانسته‌ایم هنر را به جای ارشاد در نام وزارتخانه خودمان قرار بدهیم.

فکر می‌کنم در کشورهایی که فرهنگ و هنر، غنی و ارزشمندی دارند، مسئولان فرهنگی و هنری کشورها می‌دانند که از فرهنگ و هنر کشورشان چه انتظاری دارند و برای رسیدن به آن نقطه تلاش می‌کنند. مثلاً اگر در سینمای بالیوود همیشه فیلم‌هایی می‌بینیم که قهرمان دارند و آخر فیلم‌هایشان پایان خوشی دارد، به خاطر این است که می‌دانند مردمشان را چطور باید پای سینما نگه دارند.

ابراهیم ابراهیمیان: مدیران فرهنگی ما اولویتشان فرهنگ نیست.

حمیدرضا آذرنگ: در سینمای بالیوود که فیلم‌ها انتزاعی است و شما نمی‌توانید باور کنید مشت یک آدم بتواند یک هلی‌کوپتر را بیندازد هم جریان سینما اخلاق‌محور است و خانواده حرف اول را در سینمای آن‌ها می‌زند.

حتی در سینمای هالیوود برای 20 سال آینده برنامه‌شان این است که تلاش کنند برای خانواده فیلم بسازند در حالی که به نظر می‌رسد ما برخلاف جریان رایج در دنیا در حال گام برداشتن هستیم.

حمیدرضا آذرنگ: درست است. کدام سینما در ایران گفته است اگر خانوادگی به دیدن فیلم بیایید ما پنجاه درصد به شما تخفیف می‌دهیم؟ جالب است در ترکیه افراد بالای پنجاه سال بلیت‌های 70 درصد تخفیف و دانشجویان در روزهای معمولی 30 درصد و روزهای تعطیل 50 درصد تخفیف می‌گیرند؛ یعنی این امکان را فراهم می‌کنند تا مردم بروند فیلم‌ها را در سینما ببینند ولی متأسفانه ما مدام داریم امکان فیلم دیدن در سینما را از تماشاگرانمان می‌گیریم؛ با گران‌ کردن بلیت و سیاست‌های غلط دیگر.

حمیدرضا آذرنگ: تشریفات را از سینما گرفتند و این درست همان اتفاقی است که برای تئاتر افتاد. ما یک زمان برای این که یک تئاتر را تولید کنیم موظف بودیم به کارگاه لباس برویم تا اندازه‌مان گرفته شود یا از آن‌طرف می‌دیدیم که دکور نمایش ساخته می‌شود ولی بعد همه این تشریفات را از تئاتر حذف کردند و تئاتر به یک جریان فرمالیستی صفر تبدیل شد که من دیگر می‌دانستم برای تهیه لباس من به آن‌طرف چهارراه می‌روند و ارزان‌ترین لباس را خریداری می‌کنند. در سینما هم قبلاً تعریف می‌شد که شما روبروی یک پرده جادویی در حال دیدن یک جادو هستید اما بعد این را حذف کردند و شما به‌ناچار به سینمای بدون تشریفات بسنده می‌کنید. واقعیت این است که مدیران فرهنگ و ارشاد اسلامی از جمله آقای اسفندیاری و آقای بهشتی در چهار، پنج سال اول انقلاب گفتند سینما کلاس درس و اخلاق است و باید در سینما درس بدهیم و حتی چند نمونه فیلم مثل "آن‌ سوی مهر" را ساختند و گفتند سینما از این به بعد باید این باشد، ولی ما در سه چهار سال اخیر جنبه کلاس بودن سینما را نمی‌بینیم.

حمیدرضا آذرنگ: الآن به جایی رسیده‌ایم که هر جا حرمت خانواده شکسته می‌شود آن فیلم پرفروش‌ترین فیلم سال است و اتفاقاً جزو سیاست‌هایی قرار گرفته است که سینما به این سمت حرکت کند. به همین خاطر است که ما جهان سوم هستیم و آن‌ها می‌گویند ما پیشتازیم.

آقای ابراهیمیان، ما حمیدرضا آذرنگ و سعید آقاخانی را می‌شناسیم و جنس بازی و توانایی‌شان را می‌دانیم اما واقعیت این است که من بعد از تماشای فیلم "پیلوت" احساس کردم این بازیگرها دوباره به همان اصل خوب خودشان برگشته‌اند و دارند بازی‌های خوب ارائه می‌دهند. در حالی ‌که شاید فیلم می‌توانست از ترکیب بازیگرانی نظیر حمیدرضا آذرنگ، سعید آقاخانی و جواد عزتی یک چیز دیگری دربیاورد و به یک سمت دیگر بلغزد. حتی قصه هم این امکان را داشت که به سمت یک کمدی سطح پایین سخیف بلغزد، اما شما به کمک فیلمنامه، هدایت بازیگر و توانایی خود بازیگرها توانسته‌اید فیلم را در لبه تیغ نگه دارید تا به آن‌ ور سقوط نکند و روی گروتسک خودش بماند. این مسئله چقدر به خود فیلمنامه و نگاه شما به بازیگری برمی‌گردد و چه مقدارش برمی‌گردد به خود بازیگرها؟

ابراهیم ابراهیمیان: من از همان اول گفتم می‌خواهم فیلم گروتسک بسازم. این انتخاب من بود و می‌دانستم کار سختی است ولی من دو فیلم قبلی‌ام در خط تماتیک تلخ بود و چون دوست دارم تنوع در ژانر را تجربه کنم این بار انتخاب کردم فیلم گروتسک بسازم. این انتخاب برای ما واقعاً دو سر باخت بود. اگر این انتخاب نمی‌گرفت و ما به درستی از روی لبه تیغ حرکت نمی‌کردیم شکست می‌خوردیم. من از روز اول به تمام بازیگران گفتم که ما داریم روی لبه تیغ حرکت می‌کنیم که اگر نتوانیم از پسش بربیاییم به قهقرا می‌رویم؛ یعنی این ترس با خودم هم بود و چیزی که باعث شد روی این ترس پا بگذارم، دیوانگی خودم است؛ بنابراین من از همان اول به دنبال گروتسک بودم و این در خود فیلمنامه هم بود، به‌طوری‌که یک سری پارامترها و پوینت‌ها که در فیلم باعث خندیدن شما می‌شود از شخصیت‌پردازی داخل قصه اتفاق افتاده است.

 بنابراین خنده‌ای که در عین جدی بودن و تراژیک بودن اتفاق می‌افتاد یک انتخاب بوده است؟

ابراهیم ابراهیمیان: دقیقاً. ضمن این که من بچه‌ها را خیلی کنترل کردم. ما دورخوانی‌های زیادی داشتیم. من لحظه‌لحظه می‌دیدم که با کلیدواژه‌هایی که دارم به بازیگرها می‌دهم آن‌ها به کاراکترها نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند. شاید سخت‌ترین کار را سعید آقاخانی داشت. کاراکتر سعید آقاخانی روی کاغذ مبهم‌تر از بقیه نوشته شده بود و به همین خاطر سعید کار سختی داشت ولی او به‌یک‌باره فهمید باید چه‌کار کند و گفت من الآن فهمیدم که ما قرار است مثل یک بندباز حرکت کنیم و تعادل را حفظ کنیم. همه بازیگران همپای من آمدند. من روی کاغذ روی توانایی بازیگرهای فیلم حساب کرده‌ بودم ولی واقعیت این است که فکر نمی‌کردم این‌قدر توانمند باشند. روی توانایی جواد عزتی، حمیدرضا آذرنگ و سعید آقاخانی 30 درصد حساب کرده بودم و 70 درصد فکر می‌کردم خودم هستم و خودم، اما وقتی بازیگرها جلوی دوربین آمدند فهمیدم که چقدر بازیگرهای باشعور، فهیم و فوق‌العاده‌ای هستند. به همین خاطر از یک جایی به بعد من دیگر خیالم راحت شد و ما افتادیم روی ریل.

فیلم شما سرمایه‌گذار دارد و شما برای این که بتوانید بازگشت سرمایه داشته باشید باید به بخش گیشه فیلم هم فکر کنید. با این وجود انتخاب بازیگرانتان تا چه اندازه تحت تأثیر بحث گیشه بوده است؟

ابراهیم ابراهیمیان: من در سینما به قصه خوب و بازیگری که پتانسیل این را داشته باشد که مخاطب را به سینما جذب کند، اعتقاد دارم. با این حال بازیگری که در سینمای ایران پتانسیل جذب مخاطب را داشته باشد و به جنس سینمای من نزدیک باشد و من بتوانم در بازی‌اش دست‌کاری کنم، یک مقدار کمتر از حد معمول است و به همین خاطر هر بار می‌روم با یک تیم بازیگری جدید کار می‌کنم. قطعاً انتخاب بازیگر در بحث گیشه تأثیرگذار است چون الآن سرمایه‌گذار حرف اول را در سینمای ایران می‌زند و شما باید قانعش کنید. سرمایه‌گذار اول می‌پرسد بازیگرانتان چه کسانی هستند و بعد می‌پرسد قصه‌تان چیست؛ بنابراین من می‌توانم بگویم که در سه فیلمم به‌خصوص در "آااادت نمی‌کنیم" و "پیلوت" سراغ بازیگرانی رفته‌ام که هم مخاطب دوستشان دارد و هم بازیگران خوبی هستند و می‌شود با آن‌ها دچار گفت‌وگو و چالش شد.

در "پیلوت" از دوربین روی دست استفاده شده است. آیا این به خاطر نمایش دادن تشویش بین آدم‌هاست یا ترجیحتان این بود که دوربین حرکت کند و دستتان آزادتر باشد؟

ابراهیم ابراهیمیان: آن حجم از تکان‌ها به خاطر این‌ است که فیلم با لنز تله گرفته شده و این یک کار بسیار پر ریسک است. عموماً فیلمبردار از لنز 50 تله‌تر، اصلاً سراغ حرکت روی دست نمی‌روند چون لرزش‌هایش عجیب و زیاد می‌شود. لنز 35 و 50 میلی‌متری را می‌شود روی دست کنترل کرد اما من در "پیلوت" 100 آنامورفیک گرفتم. این برای من و علیرضا برازنده فیلمبردار کار یک چالش بود. من وقتی با هم‌نسلان علیرضا برازنده صحبت کردم می‌خواهیم چنین کاری کنیم، می‌گفتند 100 آنامورفیک روی دست؟ محال است و برایشان عجیب و نشدنی بود.

پس چرا این کار را کردید؟

ابراهیم ابراهیمیان: اولاً می‌خواستم در عین این که به کاراکترها نزدیک می‌شوم، تصویری که روی پرده دارم عریض باشد؛ یعنی اطلاعات عرضی‌ام زیاد باشد و شخصیت‌هایم بُعد پیدا کنند و به همین خاطر سراغ لنز آنامورفیک رفتم. لنز 100 ما اطلاعات لنز 50 معمولی را به شما انتقال می‌دهد ولی عریض‌تر؛ بنابراین اطلاعات طولی برای من مهم نبود و اطلاعات عرضی برایم مهم بود. من می‌خواستم کاراکترها را در میانه قاب قرار بدهم. در بک‌گراند و فورگراند قاب‌های من همیشه یک سری آدم هستند و این‌‌ها آدم‌هایی هستند که ما هر روز داریم آن‌ها را می‌بینیم. من اگر سر دوربینم را می‌چرخاندم شاید یک قصه دیگری داشت آنجا اتفاق می‌افتاد. شما در خیلی از میزانسن‌ها می‌بینید که یک عده آدم در بک‌گراند یا فورگراند دوربین سر یک سری مسائل جنگ‌ودعوا می‌کنند و کاراکتر فیلم دارد از کنار قصه آن‌ها رد می‌شود. در قصه من غیر از قصه خود "پیلوت" بالای 10 قصه می‌شنوید و می‌بینید که در قاب حرکت می‌کنند و من با این کار می‌خواستم بخش رئالیستی کار را حفظ کنم تا مخاطب با آن بیشتر همزادپنداری کند. نکته اینجاست که اگر گروتسک کار من درنمی‌آمد من باید یک نقطه فرار برای خودم می‌گذاشتم و این نقطه فرار همان شکل اجرایی رئالیستی کار بود.

اما این کار را با یک ریسک خیلی بالا انجام دادید چون ممکن بود آن چیزی که شما می‌خواهید نشود.

ابراهیم ابراهیمیان: درست است. من خیلی ریسک‌پذیر هستم و 90 درصد جذابیت سینما برایم این است که در آن ریسک کنم و چالش داشته باشم.

شما یک فیلم دیگر نیز در مرحله دریافت پروانه نمایش دارید که در خارج از کشور تولید شده است. در حال حاضر سرنوشت اکران "دابلند" در ایران به چه شکل است؟

ابراهیم ابراهیمیان: معلوم نیست.

در خارج از کشور چطور؟

ابراهیم ابراهیمیان: ما منتظریم که پروانه نمایش فیلم برای اکران در ایران صادر شود و بعد شاهد اکران اولیه و اکران گسترده فیلم در اروپا باشیم. به این دلیل در تلاش هستم که اکران فیلم در خارج از کشور بعد از اکران در کشور خودمان انجام شود که کپی فیلم به ایران نیاید. آن‌ها هم تا الآن قانع شده‌اند که این کار را بکنیم. اگر پروانه اکران فیلم در ایران صادر نشود، وضعیت اکران آن در اروپا متفاوت خواهد بود.

برای پخش بین‌الملل فیلم "پیلوت" برنامه‌ای دارید؟

ابراهیم ابراهیمیان: بله. پخش بین‌الملل فیلم دست آقای علی قاسمی است و او مقدمات کار را انجام می‌دهد. یکی دو جشنواره "پیلوت" را خواستند ولی علی قاسمی ترجیح داد با یک جشنواره A شروع کنیم. البته ما از جشنواره A خوب هم پیشنهاد داشتیم ولی او ترجیح داد ابتدا فیلم در یک جشنواره A بهتر به نمایش در بیاید. ریسک کردیم و امیدوارم ریسکمان جواب بدهد.

این روزها مشغول نگارش کار جدیدی هستید؟

ابراهیم ابراهیمیان: بعد از دو فیلم اخیری که ساختم، یک مقدار جهانم دچار تلاطم و آشفتگی شد. هنوز برای کار بعدی‌ام به انتخاب جدی نرسیده‌ام اما دو فیلمنامه خیلی خوب به دستم رسیده است. فعلاً ترجیح داده‌ام فیلمنامه‌ خودم را کار نکنم. یکی از فیلمنامه‌هایی که در دستم است آن‌قدر فیلمنامه خوبی است که اگر درست ساخته شود می‌تواند تکان عجیبی به جنس سینمای خودم بدهد. می‌شود فیلم را در یک ژانر کاملاً متفاوت از ژانرهای مرسوم ساخت و فیلم می‌تواند حتی یک نقطه عطف باشد؛ اما طبیعتاً مستلزم این است که تهیه‌کننده، سرمایه‌گذار، بازیگر و... دست‌به‌دست هم بدهند. به آن فیلمنامه فکر می‌کنم و باید ببینم تصمیم نهایی برای کار بعدی‌ام چه خواهد بود.

آقای آذرنگ شما این روزها مشغول چه کاری هستید؟

حمیدرضا آذرنگ: با فصل دوم سریال "نون. خ" به کارگردانی سعید آقاخانی عزیز قرارداد دارم و از آبان ماه جلوی دوربین می‌روم. تعداد زیادی هم پیشنهاد سینمایی، تلویزیونی و تئاتر دارم ولی به دلیل همزمانی با فیلمبرداری سریال "نون. خ" نمی‌توانم با آن‌ها همکاری داشته باشم.