سرویس سینمایی هنرآنلاین: مستند "قطار مسیر 60" این روزها در گروه هنر و تجربه در حال اکران است، فیلمی به کارگردانی کتایون جهانگیری که ساختش حدود یک دهه وقت برد، مستندی درباره موسیقی ایران در دهه 60 که به گفته کارگردان اثر، اگر در زمان خود اکران می‌شد قطعاً تأثیرگذاری بیشتری داشت تا امروز که چند مستند دیگر نیز درباره موسیقی سال‌های گذشته ایران کارشده‌اند. جهانگیری می‌گوید در زمان تحقیقات هیچ‌گونه سند مکتوبی وجود نداشت و او مجبور بوده است، به شیوه سینه‌به‌سینه و مشاهده‌ای در این زمینه تحقیقات خود را انجام دهد. به این بهانه با این کارگردان جوان به گفت‌وگو نشستیم که ماحصل آن را در زیر می‌خوانید:

شما پیش از ساخت مستند "قطار مسیر 60" مستند دیگری کارکردید به نام "فریاد شد آواز" که آن مستند نیز درباره موسیقی بود. ایده این دو فیلم مستند چگونه شکل گرفت و چه شد که تصمیم گرفتید یک مستند راجع به موسیقی ایران بسازید؟

ایده ساختن مستندی راجع به موسیقی ایران به نیمه اول دهه 80 برمی‌گردد. دریکی از مناسبت‌ها سرودی پخش شد و چیزی که نظر من را جلب کرد این بود که این سرودها برای مردم به حدی جذابیت دارند که حس و حالی را ایجاد می‌کنند و با آن شروع به خواندن می‌کنند. به خودم گفتم چطور است که این سرودها علیرغم اینکه ممکن است ازلحاظ موسیقایی قوی نباشند ولی هنوز در دل مردم جایگاه دارند و در جامعه تعریف‌ شده‌اند؟ بعد دیدم هیچ‌کس روی موسیقی آن زمان کار نکرده و تحقیقات و منابع مکتوبی در این زمینه وجود ندارد. به همین خاطر تصمیم گرفتم روی این موضوع کارکنم. طرح اولیه را نوشتم و آن را به سیمای شاهد بردم که کارشناس‌های آنجا طرح را خواندند و آن را تصویب کردند ولی بعد گفتند ما بودجه نداریم؛ بنابراین طرح را به‌جاهای دیگری فرستادم که آن‌ها نیز دوباره بحث بودجه را مطرح کردند. در ادامه از طریق یک سری دوستان با مرکز گسترش سینمای مستند تجربی آشنا شدم و طرح را به آنجا ارائه دادم که آن‌ها پذیرفتند و گفتند کار کن. شروع به کار کردم و در همان ابتدا با یک چالش مواجه شدم. طرح من راجع به موسیقی‌های انتقادی اعتراضی بود و موسیقی‌هایی که در بستر سیاسی اجتماعی آن دوره شکل می‌گیرند و من پیشینه تاریخی موسیقی‌ها را هم نگاه می‌کردم. اولین منابع مکتوبی که می‌شد پیدا کرد، به دوران زندیه برمی‌گشت. ازاین‌رو مستند "فریاد شد آواز " از دوران زندیه شروع می‌شد و به دوران انقلاب اسلامی می‌رسید. مرکز گسترش سینمای مستند تجربی مصر بود که حتماً بحث انقلاب در این فیلم باز شود. من هم علیرغم اینکه معتقد بودم این اتفاق به ساختار فیلم لطمه می‌زند و آن را دودسته می‌کند ولی بحث انقلاب را هم در فیلم گذاشتم و بر همین اساس فیلم "فریاد شد آواز " ساخته شد و چند نمایش مختصر نیز داشت. در همان زمان فیلم را به تلویزیون بردم ولی مدیریت بازرگانی وقت مرکز گسترش سینمای مستند تجربی هیچ عکس‌العملی برای وارد شدن به گفت‌وگو با تلویزیون نشان نداد.

 فیلم "فریاد شد آواز " به لحاظ موضوع و محتوا چه تفاوت‌هایی با مستند "قطار مسیر 60" دارد؟

ما یک بستر موسیقیایی تا قبل از دهه 60 داریم که من بیشتر در فیلم "فریاد شد آواز " به آن پرداختم و در فیلم "قطار مسیر 60" فقط تلنگری به آن زدم. در فیلم "قطار مسیر 60" بیشتر به موسیقی دهه 60 پرداختم. آنچه من در مستند "قطار مسیر 60" درزمینهٔ موسیقی به آن پرداختم، همان چیزی است که در بستر سیاسی اجتماعی دهه 60 چه به‌صورت رسمی و دولتی و چه به‌صورت غیردولتی و در بین مردم مطرح‌شده است.

کتایون جهانگیری

خودتان چقدر نسبت به موسیقی آشنایی داشتید که به سراغ این موضوع رفتید؟

من در دانشگاه هنر از شاگردان کلاس سلفژ آقای گورگن موسسیان بودم و در گروه کُر ایشان هم عضویت داشتم. در این حد با بستر موسیقی آشنا بودم، اما فکر می‌کنم لزوماً ضرورتی ندارد که یک مستندساز نسبت به سوژه‌ای که روی آن کار می‌کند، عالم و متبحر باشد. من وقتی قرار است درزمینهٔ موسیقی یک مستند بسازم، لازم است در این زمینه تحقیقات انجام بدهم و به مبانی آن مسلط شوم اما نیاز نیست درس موسیقی را بخوانم و موسیقی کار کنم. ضمن اینکه مستند "قطار مسیر 60" بیشتر از اینکه تحلیل و بررسی موسیقی باشد، بررسی تاریخ است و بُعد تاریخی و تأثیرگذاری آن برای من حائز اهمیت بوده است. انگار موسیقی برای من یک شخصیت است و من آن را بررسی کرده‌ام. این‌که این شخصیت وقتی وارد عرصه انقلاب و تاریخ شده، چه اتفاقاتی برایش افتاده است. در حقیقت من در فیلم "قطار مسیر 60" دارم داستان شخصیت موسیقی را می‌گویم؛ بنابراین من نیامده‌ام موسیقی را تحلیل کنم. درست است که در فیلم می‌گوییم یک‌چیزهایی خوب یا بد بوده است ولی این‌ها در حد همان تحلیل شخصیت است و نه بیشتر.

آیا به همین خاطر است که شخصیت موسیقی را سوار بر قطار کرده‌اید و آن را به‌عنوان یک مسافر ایستگاه به ایستگاه می‌برید؟

هم به این دلیل بوده است و هم من این‌طور فکر کردم که کسی که این فیلم را نگاه می‌کند، انگار مسافر این قطار شده است؛ یعنی من به مخاطبانم می‌گویم که بیایید سوار قطار مسیر 60 شوید تا این مسیر را باهم طی کنیم و شما نگاه کنید که از ابتدای دهه 60 تا انتهای آنچه اتفاقی برای موسیقی رخ‌داده است. خودم جدای از مبحث موسیقی که در فیلم "قطار مسیر 60" به آن پرداخته می‌شود، خود دهه 60 را در این فیلم می‌بینم. تمام‌رنگ و لعاب و حال و هوای دهه 60 خودش را در بستر موسیقی در این فیلم نشان می‌دهد. موسیقی یک ابزار است. یک فرد است که ما با آن همراه و هم‌سفر می‌شویم که برویم ببینیم در آن بازه زمانی چه اتفاقاتی برایش افتاده است.

اشاره کردید زمانی که تصمیم به تولید مستند "قطار مسیر 60" گرفتید، اسناد مکتوبی در دست نداشتید. بااین‌وجود پروسه تحقیقات فیلم چقدر طول کشید و از چه منابعی استفاده کردید؟

بخشی از تحقیقات به‌صورت کتابخانه‌ای بود که بیشتر شامل تحقیقات تاریخی می‌شد. من به یک سری از مؤسسات مثل مرکز اسناد انقلاب اسلامی رفتم و نوارهایی که دست آن‌ها بود گرفتم و گوش دادم، اما چیز خیلی به‌دردبخور و دندان‌گیری در میان آن‌ها وجود نداشت؛ بنابراین پیش یک سری از پژوهشگرها رفتم که همه گفتند تابه‌حال کسی روی این موضوع کارنکرده است. شروع کردم به ثبت خاطرات آن‌ها و دراین‌بین یک اتفاق بد افتاد و آن‌هم این بود که نوار گفت‌وگوهایی که انجام داده بودم را به مرکز گسترش سینمای مستند تجربی تحویل دادم و متأسفانه نوارها در جابه‌جایی مدیریتی مرکز گم شد. درحالی‌که این نوارها خود سند بودند و می‌شد آن‌ها را حفظ کرد. درواقع فیلم "قطار مسیر 60" مسیر طولانی و سختی را طی کرد تا به اکران رسید. سال‌های زیادی برای این فیلم تحقیق کردم. درواقع از دهه 80 که کار را شروع کردم تا سال 92 که تدوین کار تمام شد، در بستر تحقیقات را نبستم.

بنابراین حدوداً یک دهه برای این کار زمان گذاشته‌اید؟

بله. زمانی که شورای هنر و تجربه فیلم ما را پذیرفت و ما برای بستن قرارداد اکران صحبت کردیم، منتظر بودیم فیلم خیلی زود اکران شود، اما این اتفاق ماه‌ها و سال‌ها نیفتاد تا اینکه در این زمان به اکران رسید که دو فیلم دیگر که بعد از فیلم من درباره موسیقی ساخته شدند نیز به اکران درآیند و اجازه دیده شدن به فیلم من را ندهند. این فیلم اگر در زمان خودش اکران می‌شد، چون هیچ اثر مشابهی دراین‌باره ساخته نشده بود، خیلی خوب دیده می‌شد و خیلی خوب می‌توانست حرف‌هایش را نشان بدهد. فیلم من واقعاً صادقانه است و جانب‌دارانه نیست. من هیچ تعصبی روی هیچ فرد و شخص خاص ندارم و از هیچ فرد و ابزاری هم برای جذابیت فیلمم استفاده نکرده‌ام. این کاری است که خیلی وقت‌ها در فیلم‌های مستند رخ می‌دهد.

کتایون جهانگیری

الآن که فیلم "قطار مسیر 60" دارد پس از چند سال اکران می‌شود، چقدر از وضعیت اکران آن راضی هستید؟

از وضعیت اکرانش راضی نیستم. ما اوایل که به مرکز سینمای هنر و تجربه می‌رفتیم، همیشه می‌گفتند که فیلم‌هایمان را بر اساس اولویت می‌چینیم؛ یعنی فیلم‌هایی که از قبل مانده‌اند در اولویت هستند؛ اما وقتی به زمان اکران فیلم من رسید، گفتند ما اولویت زمانی نداریم. همین‌که فیلم "قطار مسیر 60" روی پرده رفت خوب است اما دلخورم چون در دهه 80 که پر از خط قرمز بود، سال‌ها وقت و انرژی‌ام را روی سوژه‌ای گذاشته‌ام که کسی به سراغ آن نرفته بود و تمام تلاشم را کردم که فیلمم شامل هیچ خط قرمز و سانسوری نشود و تمام حرف‌ها را در آن بزنم تا فیلم به‌خوبی دیده شود اما متأسفانه این موقعیت از من گرفته شد. انتظار داشتم وضعیت اکران فیلمم بهتر باشد.

چرا اکران فیلمتان تا این اندازه به تعویق افتاد؟ آیا به خاطر ممیزی یا بحث جناح‌بندی‌ها باعث این اتفاق شد؟

من فیلم را در دولت یازدهم آماده اکران کردم. آن موقع آقای پیروز ارجمند فیلم را دید و بسیار خوشش آمد اما در دوره مسئولیت او مشکلاتی پیش آمد و از دفتر موسیقی رفت. بعدازآن ما فیلم را برای کسب پروانه نمایش به وزارت ارشاد بردیم که وزارت ارشاد نامه‌ای به دفتر موسیقی فرستاد و ما به دفتر موسیقی مراجعه کردیم و کارشناس دفتر موسیقی هم به ما گفت فیلمتان بسیار خوب است و ما از آن خوشمان آمده است ولی قاطعانه گفتند به کارتان مجوز نمی‌دهیم. من گفتم لااقل اصلاحیه بدهید تا مشکل فیلم رفع شود ولی گفتند کار شما اصلاً اصلاحیه‌پذیر نیست و با اصلاحیه هم درست نمی‌شود.

شاید این جانب‌داری‌ها در فضای موسیقی بیشتر از سایر هنرها خودش را نشان می‌دهد. برای فرار از این اتفاقات و برای اینکه شمارا محکوم‌به این نکنند که از یک گروه یا حزب خاصی جانب‌داری می‌کنید چه تدبیری در نظر گرفتید؟

در زمان تحقیقاتم به این نکته رسیدم که خیلی از موزیسین‌ها باهم مشکل‌دارند و مشکلشان خیلی هم برجسته است و ما به‌طور علنی می‌بینیم که یک عده از همدیگر خوششان نمی‌آید و باهم مشکل‌دارند. به همین خاطر صحت‌وسقم خیلی از حرف‌ها با مشکل مواجه می‌شوند. البته من فیلم را ابتدا به سه چهار نفر از پژوهشگران موسیقی نشان دادم. فیلم را به موزه موسیقی بردم و بزرگوارانی که آنجا هستند فیلم را دیدند. مسئله دیگری که وجود دارد این است که خیلی‌ها به من می‌گویند تو چرا سراغ افراد درجه‌یک نرفته‌ای؟ من می‌گویم افرادی که من سراغشان رفتم، افراد درجه‌یک دهه 60 بودند. درست است که الآن درجه‌یک به‌حساب نمی‌آیند ولی آن موقع درجه‌یک بودند. منظورم از درجه‌یک به لحاظ دیده شدن است.

کتایون جهانگیری

شما در فیلم با مهرداد کاظمی مصاحبه کرده‌اید. مهرداد کاظمی هنرمندی است که در دهه 60 برای خود جایگاهی داشت و اتفاقاً بسیار هم موفق بود ولی الآن به دلیل از دست دادن آن جایگاه یا به خاطر شرایطی که به وجود آمده دیگر از او هیچ خبری نیست و با بیماری دست‌وپنجه نرم می‌کند. مخاطبان ما بخصوص جوانان دهه 60 که با صدای مهرداد کاظمی خاطره دارند وقتی این خواننده را در فیلم شما می‌بینند بسیار برایشان جالب است.

 بله. آقای مهرداد کاظمی الآن برای درمان بیماری‌شان در آمریکا هستند و خوشبختانه حالشان خیلی بهتر است. من از ایشان خواستم یک پیام صوتی برای ما بفرستند که ما در افتتاحیه صدای ایشان را پخش‌کنیم. ایشان پیام را همراه با چند عکس فرستادند و ما وقتی پیام ایشان را پخش کردیم، برای خیلی از مهمانان ما جالب و تأثیرگذار بود. نکته جالب این فیلم این است که با داستان افرادی شروع می‌شود که با انقلاب پس‌زده می‌شوند و کنار می‌نشینند یا خودشان عقب می‌نشینند و خانه‌نشین می‌شوند. در حقیقت دهه 60 دهه غم و غصه و دهه فراموشی آن‌هاست؛ اما فیلم وقتی تمام می‌شود، می‌گوید دیگر به این دوره و این آدم‌ها احتیاجی نداشته‌ایم و وارد یک عرصه جدید شده‌ایم. انگار فیلم از یک نقطه‌ای شروع می‌شود و در پایان دوباره داستان به همان نقطه برمی‌گردد. اتفاقی که همچنان ادامه دارد و در هر دوره یکسری از افراد دیده می‌شوند و عده دیگری به کنار گذاشته می‌شوند.

به همین خاطر بود که ایستگاه آخر را همان ایستگاه آغاز نام گذاشتید؟

بله. هم یک آغازی ازآن‌جهت و هم یک آغازی از یک دوره جدید است. ظاهراً قطار به مقصدش رسیده است ولی این ایستگاه، ایستگاه پایانی نیست و این داستان همچنان ادامه دارد. فیلم با تصور آدم‌ها و همهمه‌های در خیابان همراه است و صداهای دهه 60 در آن همهمه‌ها گم می‌شوند ولی همیشه در گوش ما هستند. نگاه من این بود که حتی اگر دوره‌ای به پایان برسد، بازهم هیچ‌وقت هیچ دوره‌ای در ارتباط با موسیقی به پایان نمی‌رسد. مخصوصاً آثاری که در بسترهای اجتماعی تعریف‌شده‌اند هرگز فراموش نمی‌شوند.

آنچه برای من در فیلم "قطار مسیر 60" جالب است این است که در ایستگاه اول یک خمودگی و شکستگی دیده می‌شود و ما در ایستگاه آخر دوباره شاهد این خمودگی و شکستگی هستیم. حتی آن بستری که برای رسیدن به مسیر انتخاب کرده‌اید، بستر خیلی دل‌نشینی نیست. من می‌توانم این تفسیر را داشته باشم که خواسته‌اید با این تصاویر نشان بدهید که وضعیت موسیقی ما به چه شکلی است؛ یعنی موسیقی ما مثل همین تصاویری که داریم می‌بینیم خیلی وضعیت درخشانی ندارد.

 احتمالاً شما به فضاهای شکسته فیلم مثل ریل‌هایی که از دور خارج‌شده‌اند اشاره می‌کنید. به‌هرحال شما وقتی خودتان و هنرتان را در بستر یک جامعه سیاسی اجتماعی که دوره دارد تعریف می‌کنید، درست مثل همین ریل‌ها می‌ماند که وقتی دوره‌شان تمام می‌شود آن‌ها را کنار می‌گذارند. بعضی از فیلم‌ها دوره و زمانه ندارند. فیلم‌های چارلی چاپلین صامت است ولی هنوز ممکن است بچه‌های کوچک هم بنشینند فیلم‌هایش را نگاه کنند و از دیدن هنر او لذت ببرند. وقتی شما می‌آیید هنرتان را در بستری که متعلق به آن هنر نیست تعریف می‌کنید، این اتفاق برایتان می‌افتد و این طبیعی است.

افرادی که برای گفت‌وگو انتخاب کردید بر چه اساسی انتخاب شدند؟

ما در ابتدای فیلم نشان می‌دهیم که یک سری اشخاص از صحنه موسیقی کنار می‌روند و بعد به آقای نادر مرتضی‌پور می‌رسیم که اولین رهبر ارکستر سمفونیک بعد از انقلاب است. آقای مرتضی‌پور از آمریکا به ایران می‌آیند و رهبری ارکستر سمفونیک را بر عهده می‌گیرند که این دقیقاً نقطه آغاز اتفاق‌هاست و بعدازآن بستر موسیقی آکادمیک ما به دست افرادی از یک نسل جوان‌تر می‌افتد که شور و حال جوانی‌شان با شور و حال انقلاب همخوانی دارد. مابعد از آن بررسی کردیم تا ببینیم یواش‌یواش چه کسانی دیده و شنیده شدند که به آقای گلریز و آقای آهنگران رسیدیم. آقای گلریز و آقای آهنگران را نمی‌شود از دهه 60 جدایشان کرد. آقای شهرام ناظری در دهه 60 یک دوره ناپیدایی دارد و حضور ندارد. صدایش در چند آلبوم شنیده می‌شود ولی حضور فیزیکی‌اش را حس نمی‌کنیم. در مورد کامکارها هم همین‌گونه است. آن‌ها فعالیت داشتند اما در بستر جامعه برای یک جوان یا حتی میان‌سال آن دوره خیلی شناس نبوده‌اند و تازه پس از دهه 60 نمود بیرونی پیداکرده‌اند. حتی در مورد آقای محمدرضا شجریان هم همین‌طور است. در ادامه یک‌دفعه‌ آقای بهنا می‌آید. آقای بهنا شخصی است که در بستر موسیقی پاپ آینده تعریف شد. یا آقای ناصر فرهودی نماینده‌ای از موسیقی پاپ است که از قبل انقلاب آمد و در انقلاب هم بود و خودش را نگه داشت تا زمانی که دوباره موسیقی پاپ به اوج خود رسید؛ یعنی الگویی از موسیقی پاپ از قبل را به بعد وصل کرد. این‌ها افرادی بودند که برای من ماهیت داشتند.

در فیلم از موسیقی‌های پاپ آن زمان هم استفاده کرده‌اید. درجاهای مختلف فیلم از موسیقی‌های مختلفی استفاده کرده‌اید که برای مخاطب غریبه نیست و اتفاقاً مخاطب با آن موسیقی‌ها هم ذات پنداری می‌کند. استفاده از این موسیقی‌ها به چه منظوری بود؟

در دهه 60 مردم هنوز موسیقی پاپی که از قبل انقلاب مانده بود یا از آن‌سو می‌آمد یواشکی گوش می‌دادند؛ بنابراین موسیقی‌هایی که می‌شنوید در آن زمان وجود داشته و مردم گوش می‌داده‌اند و طبیعی است که استفاده از این موسیقی‌ها به روند فیلم هم کمک می‌کند.

کتایون جهانگیری

المان‌هایی که در فیلم استفاده کرده‌اید هم جالب است. من به‌شخصه ریتم فیلم را دوست دارم چون همان ریتم سفر را به مخاطب القا می‌کند. کسی که با قطار سفرکرده باشد، می‌داند که در هرلحظه‌ای که دارد می‌گذرد در حال تجربه یک ریتم جدید است. شما در تدوین و موسیقی کارتان دقیقاً از این ریتم استفاده کرده‌اید. چقدر از ابتدا به این فکر کرده بودید که این ریتم حتماً در کارتان دیده شود و برای مخاطب تداعی‌کننده باشد؟

وقتی با آقای فرشاد اکتسابی، تدوینگر فیلم گفت‌وگو می‌کردم، بیشترین چیزی که در موردش توافق داشتیم این بود که دهه 60 دهه تضادها بوده است و این تضاد برای امروز یک حس طنز و شوخ‌طبعی دارد و ما دلمان می‌خواست این موضوع در فیلم وجود داشته باشد. بحث ایستگاه به ایستگاه بودن فیلم هم به خاطر این است که فضای هر ایستگاه با ایستگاه دیگر فرق می‌کرد و هر ایستگاه، داستان و فضای خودش را داشت. ما این ایده‌ها را داشتیم ولی ریتم تدوین دست تدوینگر بوده است.

فکر نمی‌کنید که زمان فیلم یک مقدار زیاد باشد و شاید مخاطب امروزی خیلی حوصله دیدن یک ساعت و نیم فیلم را نداشته باشد؟

جالب است که بدانید تاکنون مخاطبان ما خیلی عجیب تا آخر فیلم نشسته‌اند و فیلم را با دقت تماشا کرده‌اند و بعد هم احساس خستگی نداشتند.

شاید به خاطر این است که موسیقی همراهش است؟

بیشتر به این خاطر است که داستان‌هایش شنیدنی است و ریتمش مخاطب را خسته و رها نمی‌کند. فیلم زیاد مطلب تکراری ندارد و در عین اینکه یک منبع غنی از اطلاعات است ولی مخاطب هیچ‌وقت با یک فیلم مصاحبه محوری که بخواهد او را بمباران اطلاعاتی کند، مواجه نمی‌شود و مخش را نمی‌خورد! من همیشه وقتی فیلمی را می‌سازم، این سؤال را برای خودم دارم که آیا این زمان برایش کافی است یا نه اگر احساس کنم زیاد است واقعاً بی‌رحمانه کوتاهش می‌کنم.

همیشه عمده صحبت‌ مستندسازها این است که در بخش تحقیق و پژوهش آن‌طور که بایدوشاید حمایت مالی نمی‌شوند. برای شما که نزدیک به یک دهه روی بخش پژوهش فیلم "قطار مسیر 60" گذاشتید، در این زمینه چه اتفاقی افتاد؟

 معتقدم اگر کسی عاشق تحقیق و پژوهش نباشد، اصلاً نباید وارد عرصه مستندسازی شود. من عاشق تحقیق هستم و معتقدم یک بخش لذت‌بخش مستندسازی همین بخش تحقیقاتش است. فکر می‌کنم کم‌توجهی به بخش تحقیقات فقط مربوط به مستندسازی نیست و شما اگر به کارخانه‌ها بروید، می‌بینید بخش تحقیقات آن‌ها عملاً خوابیده است. عادت پرداخت پول برای پروسه‌ای به اسم پروسه تحقیقات در کشور ما کلاً وجود ندارد، اما شما نمی‌توانید مستند بسازید و تحقیق درست‌وحسابی نکرده باشید. درحالی‌که متأسفانه ما می‌بینیم خیلی از مستندسازهای ما بخصوص جوان‌ترها وقتی برای تحقیقات نمی‌گذارند. مهم نیست برای تحقیقات پول می‌دهند یا نه درهرصورت اگر من مستند می‌سازم، باید تحقیق کنم و این وظیفه‌ من است، وگرنه بهتر است فیلم نسازم.

آیا تحقیقات شفاهی برای شما که فیلم‌های مستند می‌سازید کار را سخت نمی‌کند؟

طبیعتاً این اتفاق می‌افتد، اما این هم جزئی از کار است. وقتی تحقیقات شفاهی انجام می‌دهم، محقق اول و کاشف شخصیت‌ها و اتفاقات می‌شوم و این جذاب برایم است.

این به خاطر روحیه جستجوگر خودتان است؟

من این‌طوری هستم و این را دوست دارم ولی فکر می‌کنم بسیاری از مستندسازهای دنیا هم دارند همین کار را می‌کنند.

کتایون جهانگیری

پس چرا اغلب مستندسازهای ایرانی به این مسئله توجهی نمی‌کنند؟

این‌یکی از آن سؤال‌هایی است که یا جوابش را نمی‌دانیم و یا بهتر است در موردش حرف نزنیم، آن‌وقت تلفن من بمباران می‌شود. (با خنده) نمی‌گویم خودم مستندساز خوبی هستم ولی معتقدم یک مستندساز خوب حتماً باید یک بستر تحقیقاتی خوب داشته باشد. این‌یک واقعیت است که ما در ایران همیشه دنبال سادگی و راحتی هستیم. دو سال پیش یکی از دوستان به من گفت یک سری مستند بده که من ببینم تا بعد خودم مستند بسازم. گفتم مگر می‌شود این‌طوری هم مستند ساخت؟ گفتم تو باید فیلم مستند ببینی اما نه اینکه ببینی یک مستند چطوری ساخته‌شده است و حالا تو هم بروی یک مستند بسازی. پس بستر تحقیق، پژوهش و تخصص چه می‌شود؟ شما برای ساختن مستند باید فیلم‌سازی بدانید. مستندسازی یک جنس از فیلم‌سازی است که اصلاً ساده نیست و کاملاً فن و تخصص می‌خواهد و صرف اینکه شما دوربین دستتان بگیرید و یک گزارش تهیه کنید اسمش مستندسازی نیست. یک اتفاق بد دیگری که در مستندسازی ما در حال رخ دادن است این است که یک نوع از مستندهایی ساخته می‌شود که من اسمش را می‌گذارم "مستندهای دروغین ". دوستان می‌آیند یک داستان می‌سازند که در آن‌یک درام وجود دارد و آن را در بستر مستند جلوی دوربین می‌برند و به‌عنوان یک کار مستند به مخاطب حقنه می‌کنند. متأسفانه خیلی از این فیلم‌ها جایزه گرفته‌اند و مطرح‌شده‌اند و هیچ‌کس هم نپرسیده است که این تعریف درست است یا نه درحالی‌که به هزار و یک دلیل معلوم است که مستندساز دروغ می‌گوید، فقط به خاطر اینکه مطرح شود و جایزه بگیرد. این چیزی است که در مستندسازی ما باید جلویش گرفته شود.

در سینمای داستانی و فیلم کوتاه بحث پرداختن به موضوعاتی که جشنواره پسند باشند بسیار زیاد است و ما این روزها می‌بینیم آثاری ساخته می‌شوند که شاید برای مخاطب داخلی چندان جذاب نباشد ولی برای جشنواره‌های خارجی جذابیت دارند؛ اما شما می‌گویید پدیده جشنواره پسندی به سینمای مستند هم رسیده است؟

دقیقاً. در سینمای داستانی از فیلتر ذهنتان چیزی می‌گذرد که لزومی ندارد واقعاً رخ‌داده باشد و اصلاً نباید رخ‌داده باشد چون ما می‌گوییم سینما خودش یک دروغ بزرگ است، اما مستند انعکاس واقعیت‌هاست. من در سینمای مستند نمی‌توانم چیزی را به سوژه‌ام اضافه کنم و حال و هوایش را تغییر بدهم. اگر این کار را انجام دادم، خودش یک داستان دیگر می‌شود و به این معناست که داستان را وارد واقعیت کرده‌ام و به مردم می‌گویم این واقعیت است. متأسفانه این اتفاق در بستر مستندسازی خیلی شدت گرفته، مخصوصاً از جانب مستندسازانی که دوست دارند مطرح شوند و متأسفانه مطرح هم می‌شوند. وقتی یک مستندساز با درامی که واقعیت ندارد، جایزه می‌گیرد و مستندش را در جشنواره‌های خارج از کشور هم نمایش می‌دهند، طبیعی است که مستندسازهای دیگر هم بیایند این کار را انجام بدهند و کم‌کم مسیر مستند ما به سمت یک فاجعه‌ کشیده ‌شود. متأسفانه این دست بردن به واقعیت در سوژه‌های اجتماعی بسیار اتفاق می‌افتد.

این روزها در حال انجام چه‌کاری هستید؟

 از سال 95 درگیر مجموعه‌ای در ارتباط با حیات‌وحش هستم که امسال باید آن را تحویل شبکه مستند می‌دادم. فکر می‌کنم الآن دوستان شبکه مستند باید خیلی از دست من دلخور باشند که این کار هنوز در پروسه تدوین مانده است و هنوز آن را تحویل نداده‌ام. مجموعه‌ای است بانام "پناه جان " که در ارتباط با نجات حیات‌وحش است.

چرا این موضوع را انتخاب کردید؟

دغدغه‌ام محیط‌زیست است. همیشه این دغدغه را داشته‌ام و مدام هم بیشتر می‌شود، بخصوص اینکه می‌بینم بستری از خشونت نسبت به حیوانات و حیات‌وحش در کشور ما در حال شدت گرفتن است.

مجموعه "پناه جان " در چند قسمت تولیدشده است؟

تصویب شد که هفت قسمت باشد. فیلمبرداری‌اش انجام‌شده است. البته بخش‌هایی از آن را کنار گذاشتم و مطالب دیگری را جایگزینش کردم. این فیلم درباره حیواناتی مانند پلنگ، شغال، کرکس و خرس‌هایی است که به دلیل خشونت انسانی دچار حادثه شده‌اند. فیلم آماده‌شده و فقط باید تدوینش تکمیل شود که آن را تحویل شبکه بدهیم. اکران فیلم "قطار مسیر 60" مقداری دست و پای من را بست و کار را به تعویق انداخت اما ان‌شاءالله مجموعه "پناه جان " را تکمیل می‌کنیم و به‌زودی به تلویزیون تحویل می‌دهیم.

کتایون جهانگیری

قصد ندارید کار ساخت یک مستند سینمایی جدید را آغاز کنید؟

 سوژه‌ای دارم که طرح اولیه‌اش را به مرکز گسترش سینمای مستند تجربی داده‌ام و بسیار سوژه جذابی است. اگر بتوانیم این طرح را تصویب کنیم و جلوی دوربین ببریم، فکر می‌کنم این هم یک فیلم متفاوت و خاص باشد.

شما در دوره‌ای بازیگری هم می‌کردید. الآن چرا دیگر بازی نمی‌کنید؟

هنوز هم بازیگر تئاتر هستم. امسال در نمایش "بنگاه تئاترال " بازی کردم. این نمایش تمدید هم شد ولی من به خاطر اکران فیلمم دیگر نتوانستم دوستان را همراهی کنم.

سینما و تلویزیون چطور؟

فرصتش پیش نمی‌آید. هرکدام از کارها فرصت‌ خودش را لازم دارد. الآن در پروسه مستندسازی هستم ولی نمی‌گویم بازیگری برای من یک‌چیز فراموش‌شده است. شیوه کارم این‌طور است که وقتی یک مستند می‌سازم، باید آن را تمام کنم و کنار بگذارم و بعد به یک کار دیگر فکر کنم.

و سخن آخر؟

ما باید برای مستندسازی ارزش زیادی قائل شویم. نه‌فقط مسئولین، بلکه خود مستندسازها نیز باید از ارزش و جایگاه مستندسازی آگاه شوند. برای بخش تحقیق و بخش تخصصی مستندسازی باید ارزش قائل شویم و صداقتمان را به هیچ قیمتی از دست ندهیم. در مستندسازی شما در عین اینکه دیدگاهتان را وارد می‌کنید ولی باید واقعی باشید. نباید دروغ بگویید. دروغ و خیال‌پردازی متعلق به سینمای داستانی است و برای مستند نیست. اگر دوستانی می‌خواهند وارد حوزه مستندسازی شوند، باید بدانند که درست است دوربین‌ها و امکانات خیلی ساده‌شده است ولی به همان نسبت مسائل دیگر سخت شده است. ساختن یک مستند خوب سخت شده است و شما صرف اینکه یک سوژه جذاب دارید، نمی‌توانید یک مستند خوب بسازید.