سرویس سینمایی هنرآنلاین: از زمانی که صوت وارد سینما شد و دیگر فیلم‌ها صامت نبودند، صدا از جایگاه و اهمیت خاصی برخوردار شد. در سینمای ایران نیز افراد انگشت‌شماری هستند که در این زمینه نامشان به نیکی می‌درخشد. اسحاق خانزادی ازجمله صدابرداران باتجربه این عرصه است که نه‌تنها در اخلاق و منش بلکه در کار هم خوش درخشیده است. او از سنین بسیار کم و در نوجوانی با علاقه‌مندی به بازیگری وارد این حرفه شد اما در همان ابتدا جاذبه صدا او را به سمت خود کشاند و از سن 14 سالگی در این زمینه شروع به کسب تجربه کرد و امروز به یکی از استادان به نام این عرصه بدل شده است. در کارنامه کاری او بیش از 1000 اثر دیده می‌شود که صدابرداری و صداگذاری آن را بر عهده داشته است. بسیاری از صدابرداران و صداگذاران امروز سینمای ایران از شاگردان او بوده‌اند و سال‌ها در کنارش دستیاری کردند تا امروز آموختند. خانزادی اما معتقد است درگذشته عشق به کار باعث خلاقیت می‌شد درحالی‌که امروز باوجود پیشرفت در این عرصه و وجود تکنولوژی‌های جدید دیگر اثری از خلاقیت در آثار سینمایی دیده نمی‌شود. دریکی از همین روزهای پاییزی در دفتر هنرآنلاین میزبان این هنرمند پیشکسوت سینما شدیم و با او درباره صدا در سینما به صحبت پرداختیم که ماحصل آن را در زیر می‌خوانید:

آقای خانزادی شما از سابقه بسیار طولانی در سینما برخوردار هستید و از سنین بسیار پایین یعنی 13 سالگی وارد این عرصه شدید، به نظر شما سینما در طی این سال‌ها دچار چه تغییرات رفتاری شده است؟

بگذارید خاطره‌ای نقل کنم که پاسخ سؤال شما نیز در آن است. به خاطر دارم که در فیلم "حکم" سکانسی بود که عده‌ای دورهم نشسته‌اند و در حال بگووبخند هستند. در این سکانس خسرو شکیبایی از دوستش می‌پرسد که آیا تابه‌حال به استخر رفته‌ای و خطاب به او از لذت‌های این ورزش می‌گوید. پیش از اکران فیلم گفتند که باید این سکانس از فیلم خارج شود. فیلم 35 بود و فریم‌ها باید برای رسیدن به جشنواره تبدیل به مگنت می‌شدند. ما 32 فریم صدا را به جلو بردیم و مگنت که قرار بود از نور رد شود، 32 فریم باهم فاصله داشتند. ما باید کاری می‌کردیم که این فاصله ایجادشده 32 فریم در پروژکتور در درگاهی که به ما تصویر می‌دهد یکی شود. من خطاب به آقایان انوار و بهشتی گفتم که این کار تا حدودی غیرممکن است و در هرکجای کار که ما برای تغییر به فریم‌ها دست ببریم دچار مشکل خواهیم شد، اما آن‌ها همچنان براین امر اصرار داشتند. خطاب به آن‌ها گفتم که اگر صدای تصویر بسته شود ایرادی دارد یا خیر و آن‌ها گفتند خیر ایرادی ندارد. مگنت نواری است که فیلم بر حاشیه آن ریخته و صدا هم بر روی آن ضبط می‌شد. ما روی آن را با قلم‌موی مخصوص مرکب گرفتیم که صدای فیلم در آن سکانس شنیده نشود، اما مردم قادر به لب‌خوانی جملات بودند. یک فیلم اخیراً تماشا کردم که کلمات ناسزا و رکیکی بین تعدادی دختر و پسر ردوبدل می‌شد، اما هیچ اقدامی برای حذف آن انجام‌نشده بود. در سال‌های اخیر بخش عمده‌ای از رفتارهای ناشایست از طریق سینما و تلویزیون به مخاطبان آموزش داده شد درحالی‌که ایران کشوری بود که مردم بی‌نهایت به یکدیگر احترام می‌گذاشتند و در محله‌ها هیچ فردی جرئت نداشت به ناموس دیگری نگاه چپ کند.

اسحاق خانزادی

گویی سینما هر چه به تکنیک‌های روز و مدرن بیشتر دسترسی یافت، ضعیف‌تر شد و افت کرد.

بله همین‌طور است. افراد فعال در این عرصه ضعیف‌تر شدند و از کیفیت فیلم‌ها هم به‌مرور کاسته شد. چندین بار برای دیدن فیلم‌ها و استودیوهای مختلف صدا و تصویر به هالیوود سفر کردم و از استودیوهای بزرگی همچون مترو گلدن مه‌یر و غیره دیدن کردم. در طی این بازدیدها همیشه با خود می‌گفتم که آیا می‌شود زمانی ما هم به این سطح از تکنولوژی دست‌یابیم. من 200 فیلم جنگی کارکرده‌ام که تمام صداهای ضبط ‌شده در آن فیلم بر روی یک باند میکس می‌شدند. صداها باید از مغناطیس به نور تبدیل و بر حاشیه فیلم ضبط می‌شدند. کار بسیار پرزحمتی بود و تلاش بسیار به خرج می‌دادیم تا آثاری همچون "جنگ نفت‌کش‌ها" و "افعی" به پرده سینما برسند. در حال حاضر و با توجه به دارا بودن دستگاه‌های بروز دست‌وبالمان در این زمینه باز است و افراد حرفه‌ای بسیاری دوره‌های آموزشی درزمینهٔ صدابرداری و صداگذاری را پشت سر گذاشته‌اند و من هم‌دوره‌های بسیاری را در دیگر کشورها پشت سر گذاشتم. به‌طور مثال سکانسی که در ابتدای گفت‌وگو درباره آن صحبت کردیم، من در زمان صداگذاری به این نکته توجه داشتم که تماشاچی به شکل سمعی و بصری از اثر لذت برد. اتفاقی که امروز کمتر شاهد آن هستیم.

آقای خانزادی حضور ذهن دارید که تاکنون در چه تعداد فیلم به‌عنوان صدابردار و یا صداگذار حضورداشته‌اید؟

تصورم بر این است که هیچ فردی در جهان به‌اندازه من در این زمینه فعالیت نداشته است و من بالغ‌بر 1304 فیلم و سریال‌های مطرح تلویزیون همچون "بوعلی سینا"، "مردان انجلس"، "مریم مقدس"، "چهل سرباز"، "پرده عشق" و "سفر سبز" را صدابرداری کرده‌ام که به عقیده من این آثار در زمره آثار ارزشی قرار دارند. در دهه 50 هم فیلم‌هایی همچون "گاو"، "طبیعت بی‌جان" و "یک اتفاق ساده" را با تمام وجود و شبانه‌روز درزمینهٔ صداگذاری به نتیجه رساندیم.

شما در زمان انقلاب جزو آن دسته از کسانی بودید که در تمام لحظات حضور داشتید و آرشیو غنی در این زمینه به دست آوردید.

بله من از زمانی که یک نفر فریاد زد "مرگ بر شاه" این صدا را در تهران ضبط کرد تا تمام آنچه در جریان انقلاب رخ داد و بر اساس آن، یک فیلم سه‌ساعته با عنوان "برای آزادی" ساخته شد. از زمان خروج شاه تا سخنرانی بختیار و ورود امام خمینی (ره) و سخنرانی ایشان در قطعه شهدای بهشت‌زهرا (س) صداها توسط من ضبط شد و در این فیلم دیده شد. ما در فاصله زمانی سه ساعت پس از جریان سینما رکس آبادان در محل حادثه حضور داشتیم و در چنین مقاطعی با مخاطرات بسیاری هم مواجه شدیم و بارها از شلیک گلوله‌ها جان سالم به دربردیم. به مدت سه سال در دوران جنگ باهدف صدابرداری صدای زنده در جبهه‌ها حاضر شدم و به مدت سه روز در یک لوله در سوسنگرد گیر افتاده بودم و هیچ راه پس و پیشی نداشتم و حتی قوتی برای خوردن نداشتم، اما هر آنچه در آنجا اتفاق می‌افتاد صدابرداری کردم. تنها ثروتم آرشیو کاملی از دهه 20 است. من کارمند واحد صدا و تدوین وزارت فرهنگ و هنر آن زمان و وزارت فرهنگ و ارشاد امروز بودم. آن واحد بزرگ‌ترین استودیوی صدای خاورمیانه و دارای تجهیزات درجه‌یک بود. درآن‌واحد ضبط موسیقی و صداگذاری آثار تصویری انجام می‌شد. صداگذاری فیلم شاخصی همچون "باد صبا" اثر آلبر لاموریس را درآن‌واحد انجام دادیم. لوکیشن آن استودیو هنوز هم وجود دارد اما تجهیزاتش بروز نشد و پس از بازنشستگی من هم آن استودیو کاملاً تعطیل شد. آن استودیو به معنای واقعی استودیو بود. شما برای میکس به یک سالن بزرگ می‌رفتید و طوری باندها گذاشته‌شده بود که با سینما برابری می‌کرد. در حال حاضر و با ورود سیستم دیجیتال یک اتاق سه در چهار یا زیر پله‌ هم به‌مثابه استودیو است. در چنین شرایطی شناخت درستی درباره مفهوم صدا و صداگذاری وجود ندارد و به‌جای صداگذاری اصولی از افکت‌ها در این کار استفاده می‌شود. شاید در میان هزار و اندی فیلمی که گفتم، نام من را به‌عنوان مدیر صدابردار یا صداگذار در تیتراژ نبینید اما در حال حاضر استفاده از لفظ و عنوان مدیر در حوزه کاری ما مُد شده است. البته از ورود جوانان به این عرصه خرسندیم، اما آنچه ما یاد گرفتیم، برایش تلاش کردیم و عشقی که ما در کارمان داشتیم در نسل امروز به شکل دیگری است و به نظر می‌رسد بیشتر از عشق، ژست است. شما تصور کنید ما با استفاده از میکروفون‌های گان یا سنهایزر صدا درصحنه را می‌گرفتیم، برای صحنه‌های با نمای لانگ‌شات ازآنجاکه با لنز واید کار می‌شد ما باید تلاش می‌کردیم که این میکروفون‌ها درون کادر قرار نگیرد. بعد فکر می‌کردیم از چه تکنیکی باید استفاده کنیم تا صدای واضح شفاف داشته باشیم؟ اما امروز به‌محض ورود بازیگر بر سر صحنه، یک میکروفون هاش اف به آن‌ها متصل می‌شود و اگر تا غروب هم کار مهمی انجام نشد این میکروفون جای زیادی اشغال نکرده است. امروز در کار جوانان آن عشق، تلاش، تفکر و خلاقیت دوران گذشته وجود ندارد. آن زمان با دوربین‌های 35 میلی‌متری تصاویر را می‌گرفتند و ما باید با تطبیق با آن صداگذاری را انجام می‌دادیم و این روند به انضمام نورپردازی و طراحی صحنه و دیگر بخش‌ها در کنار یکدیگر کار را به نتیجه می‌رساندند. تطبیق زمانی این اتفاقات چندین ساعت زمان می‌گرفت اما امروز دوربین‌های فیلمبرداری آن‌چنان دستخوش تغییر و پیشرفت شده‌اند که شما می‌توانید با تکیه‌بر آن‌ها و به‌تنهایی یک فیلم بسازید. بااین‌حال اگر امروز هم کاری انجام می‌دهم همان عشق و حس در پروژه وجود دارد و گاه شب تا صبح به این فکر می‌کنم که باید چه کنم که اثر به بهترین شکل ممکن تولید شود. در این مقطع زمانی و با تمام تجربه‌ای که دارم اما هنوز هم وقتی می‌خواهم کاری انجام دهم تمام تن و بدنم می‌لرزد تا زمانی که نخستین پلان را بگیریم و کمی به آرامش برسم. وقت‌شناسی نخستین درسی بود که در این مسیر چراغ راه خود کردم. زمانی که شما تصمیم می‌گیرید که در وادی هنر قدم بزنید، نباید با ژست و اداواصول کارکنید بلکه باید کاری کنید که همه از آن تعریف و تمجید کنند و مانند توپ صدا کند.

اسحاق خانزادی

آقای خانزادی در تمام این سال‌ها شما ابعاد وسیعی از صدا را خلق کرده‌اید. در اینکه جوان امروز از ابزار و ادوات مدرن و همسو با تکنولوژی بهره می‌گیرد شکی در آن نیست اما آیا می‌توان گفت که عدم شناخت درست آن‌ها از صدابرداری و صداگذاری موجب شده خلاقیت کمتری در آثارشان دیده شود؟

همواره به همکاران قدیمی و حتی آن‌ها که خانه‌نشین هستند می‌گویم که ورود جوانان به تمام عرصه‌های مرتبط با حوزه سینما را به فال نیک می‌گیرم، اما اجازه دهید پیش از پاسخ به پرسش شما خاطره‌ای را بازگو کنم. یک‌بار فیلم "حکم" مسعود کیمیایی را دریکی از فرهنگسراها با حضور تمام عوامل فیلم همچون من و آقای زرین‌دست اکران کردند تا برای دانشجویان سینما درباره این اثر توضیح و به پرسش‌ها پاسخ دهیم. خدا رحمت کند آقای علی معلم هم در این جلسه حضور داشتند. آقای انتظامی به روی صحنه آمدند و با تشویق پرشور حضار مواجه شدند. سپس آقای کیمیایی بر روی استیج حاضر شدند و میزان تشویق‌ها کمتر شد. آقای زرین‌دست بر روی استیج آمدند و شاید فقط 10 نفر برای ایشان دست زدند و با آمدن من حدود سه نفر مرا تشویق کردند. جالب است که این جلسه با حضور دانشجویان رشته سینما برگزار می‌شد، اما 90 درصد پرسش‌ها به آقای انتظامی اختصاص داشت، 10 درصد پرسش‌ها به آقای کیمیایی، تعداد کمی هم به آقای زرین‌دست تا اینکه نوبت به من رسید و تنها یک نفر این نکته را خطاب به من مطرح کرد که آقای خانزادی در فلان سکانس میکروفون در کادر دیده‌شده است. پرسیدم که کدام دانشجو میکروفون را دیده است و یکی از آن‌ها پاسخ داد که من و او را به دلیل این میزان از دقت تشویق کردم. از آن‌ها پرسیدم که همه شما سینما می‌خوانید و به‌اتفاق پاسخ دادند که بله ما سینما می‌خوانیم و من هم خطاب به ایشان گفتم که برایتان متأسفم که سینما می‌خوانید و از سینما تنها همان چند آرتیست روی صحنه را می‌بینید. به آن‌ها گفتم که آیا می‌دانید افراد زیادی خون به لب شده‌اند که این اثر به نتیجه رسید و شما اکنون به تماشای این فیلم نشسته‌اید. درست است که به اعتقاد خیلی‌ها و من‌جمله خود من آقای عزت‌الله انتظامی بزرگ‌ترین بازیگر سینمای ایران است، اما این هنرمند درجه‌یک سینمای ایران حق ندارد از قاب و فریمی که برایش تعیین‌شده است کمی تخطی کند؛ اما این آقای زرین‌دست و آقای کیمیایی که اینجا نشسته‌اند، موهایشان را در آسیاب سفید نکرده‌اند. آیا شما می‌دانید آقای زرین‌دست چگونه یک پلان 180 درجه‌ای در این فیلم را فیلمبرداری کرده‌اند؟ اگر شما میکروفن را در کادر دیده‌اید تقصیر من نبوده است بلکه تقصیر آقای زرین‌دست است که آن را در کادر ندیده‌اند اما سینما که فقط هنرپیشه نیست. سینما طراحی صحنه و لباس دارد، صدابرداری و صداگذاری دارد، نورپردازی دارد، پس‌ازآن اثر وارد لابراتوار می‌شود و مراحل بعدی. کلی با این دانشجویان دراین‌باره صحبت کردیم. 70 درصد صدابرداران و صداگذاران سینمای امروز ایران افرادی هستند که دستیار من بوده‌اند اما هنوز نخواسته‌اند که فوت کوزه‌گری و ضربه آخر کار را یاد بگیرند. روند آموزش آن‌ها در مراحل مختلف بسیار زمان‌بر بوده است. همواره به شاگردانم می‌گویم که فردی که می‌خواهد صدابردار یا صداگذار شود باید تک‌تک فنون آن را بداند و اگر یک روز قرار شد در یک خیابان شلوغ صدابرداری را انجام دهد، از ازدحام جمعیت نترسد و تصمیم به خلوت کردن خیابان نگیرد. قصه این است که باید در فلان چهارراه و باوجود هجوم جمعیت کار فیلمبرداری انجام شود. این صدابردار است که باید بداند چگونه به‌درستی این کار را انجام دهد تا بعدها در استودیو و در مرحله صداگذاری دچار مشکل نشود چراکه فیلمبرداری پلان پلان می‌شود و سکانس پلان نیست که تو درجایی تردد ماشین‌ها را هم داشته باشیم و درجایی دیگر خیر. شما به فیلم "محاکمه در خیابان" دقت کنید. بالغ‌بر 2500 پلان در خیابان‌های منتهی به فردوسی و غیره و ذلک ضبط‌ شده است اما حتی یک پرش صدایی در آن وجود ندارد. هم‌زمان نمای مدیوم، کلوزاپ و لانگ شات را دارم و باید مراقب باشم که صدا تغییر نکند. صداگذارهایی که پیش‌ترها نزد ما آموزش دیدند کارشان قابل‌قبول و عالی است اما ازنظر صدابرداری خیر و در این بخش ضعف وجود دارد.

دلیل این ضعف چیست؟

 دلیل اصلی این است که آن‌گونه که بایدوشاید باوجود دستگاه‌های جدید دل به کار نمی‌دهند. در دستگاه‌های جدید فرمان می‌دهید و همه‌چیز توسط دستگاه ضبط می‌شود. یک خط 8 کانال در 10 میکروفن داده می‌شود و دستور داده می‌شود و بعد تماشا می‌کنید و دیگر نمی‌خواهد جان به لب شویی برای یک پلان تا صدایی که ضبط می‌شود قابل‌قبول باشد. هنوز هم وقتی فیلم‌های قبل از انقلابم همچون "قیصر"، "در امتداد شب" و "کوچه مردها" را می‌بینم تعجب می‌کنم که من چطور توانستم این کارها را انجام دهم. پشتکار، یادگیری و طی کردن دوره‌های آموزشی با استادان بنام رمز موفقیت من بود. من با افراد نامداری همچون بهرام بیضایی و امیر نادری که بر کار خود اشراف داشتند و استاد بلامنازع حرفه خود بودند همکار بودم و از آن‌ها آموختم و در کنارشان شاگردی کردم. امیر نادری در پروژه "آب، باد، خاک" لحظه‌ای از کنار من پشت میز مونتاژ بلند نشد و ایده‌های خوبی را هم در آن پروژه به من می‌داد.

افرادی همچون بهرام بیضایی با اشراف به جوانب کار در مقام کارگردان اثر حاضر می‌شدند و حتی نکات صدابرداری و تصویربرداری را هم می‌شناختند اما در حال حاضر کارگردانان تنها به این امر می‌اندیشد که قصد ساخت یک اثر را داشته و باید برای به سرانجام رساندن آن مدیریت لازم را لحاظ کند. به‌زعم آن‌ها دیگر نیازی به دانش سایر جزئیات نیست و مسئولیت دیگر بخش‌ها را به دیگر افراد متخصص می‌سپارند.

البته من نمی‌توانم به این پرسش پاسخ دهم چراکه ممکن است برای برخی ناخوشایند باشد. چه‌بسا یک گروه حرفه‌ای در تمام بخش‌ها همچون صدابرداری، تصویربرداری، طراحی صحنه و لباس و غیره در کنار کارگردانان قرار گیرند و او با اطمینان‌بخش‌های دیگر را به آن‌ها واگذار کند. به یاد دارم در فیلم شهرام اسدی "به من نگاه کن"، یکی از بهترین تصویربرداران ایران به نام مهدی فخیمی که "کمال‌الملک" هم از آثارشان بود بر سر پروژه مشغول به کار بودند. برای برداشت یکی از سکانس‌ها و در زمان گرگ‌ومیش هوا، نور زیبایی از طرف آقای فخیمی به صحنه داده شد که آقای اسدی در این امر دخالت کردند و خواستند که نور تغییر کند. سر همین مسئله میان آن‌ها بر سر موضوع نور صحنه بحثی درگرفت که درنهایت هم آقای فخیمی نتوانست پیشنهاد آقای اسدی را بپذیرد و تصویربرداری پروژه را نیمه‌کاره رها کرد. امروز همه‌چیز تغییر کرده است و شرایط هم متفاوت شده و به نسبت این تغییرات مسائل و وظایف هم‌تغییر کرده است.

اسحاق خانزادی

موضوع زیبایی‌شناسی در امر تصویربرداری از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است اما این بحث در حیطه صدابرداری تا چه اندازه اهمیت دارد؟

مدت‌ها است که این جمله را از فردی نشنیده‌ام اما زمانی ورد زبان همگان بود که تأثیر صدای خوب و دلنواز بر گوش انسان بسیار است و او را به  وجد می‌آورد. تمام طول عمر کاری به این فکر می‌کردم که چه کنم تا در فلان صحنه شلوغ همراه با صدای درگیری و نزاع، دیدن آن صحنه برای مخاطب جذاب باشد. یکی از مؤلفه‌های مورد تأکید من در کار، اخلاق‌مداری است. به یاد دارم دریکی از پروژه‌های خانم میلانی بارها برخی نکات را به دستیارم گوشزد می‌کردم تا او که فرد جوانی بود یاد بگیرد که در کار حرفه‌ای به این اصول هم پایبند باشد. در فیلم "ازدواج به سبک ایرانی" آقای داریوش ارجمند نقش پدر خانواده را بر عهده داشتند و من به ایشان این مشورت را دادم که برای درآمدن صدای یک پدر جدی و رئیس خانه نیاز به یک‌صدای خاص است و ایشان را در تیپ‌سازی راهنمایی کردم. طی تمام این سال‌ها با تمام بازیگران برای به دست آمدن صدای خوب، قابل‌قبول و همان حس زیبایی‌شناسی کلنجار رفتم و به تک‌تک آن‌ها برای رسیدن به نتیجه مطلوب کمک کرده‌ام.

اسحاق خانزادی

آیا برای ورود به عرصه صدابرداری نیاز به تمرین، ممارست و بارها شنیدن و تست صدا وجود دارد؟ چراکه در حوزه تصویربرداری و عکاسی لزوم توجه به این امر مشهود است.

بله همین‌طور است. صدابردار باید دارای گوش شنوا باشد و به‌خوبی انواع اصوات را بشنود و درک کند. بسیاری از گوش‌ها همه‌چیز را به‌خوبی نمی‌شنوند. خیلی از صدابردارها برای شنیدن انواع صداها در فواصل گوناگون تربیت‌شده‌اند. تأثیری که صدا بر کار انسان و حتی خلق‌وخو می‌گذارد قابل‌توجه است. به یاد دارم با مرحوم علی حاتمی حدود 20 بار به قله کوه‌های شمال تهران می‌رفتیم تا "گل‌چهره" فیلم "دلشدگان" را ضبط کنیم چراکه نمی‌خواستیم این صدا در استودیو ضبط شود. در پروژه‌های مختلف آن‌قدر آزمون‌وخطا می‌کردیم تا اینکه بالاخره به نتیجه دلخواه برسیم. به یاد دارم دریکی از پروژه‌ها به دستیارم گفتم که تعداد زیادی اسب را به حالت تاخت بدواند تا صدای نفس‌ها و نعل‌های اسب را در زمان ضبط صدا موردتوجه قرار دهم و این کار بارها و بارها تکرار شد تا به نتیجه رسیدیم. دستیارم در این پروژه عشق به صدا، زیبایی‌شناسی آن و ضبط زیبای دیالوگ‌ها را داشت. او که در آن زمان و طی حدود 35 سال برای کار خود بسیار زمان گذاشت و زحمت کشید، امروز ازجمله کسانی است که به او در این حرفه افتخار می‌کنم.

درزمینهٔ فنی و تکنولوژیکی تا چه اندازه با هالیوود فاصله‌ داریم؟

به عقیده من در حال حاضر فاصله زیادی در این بخش وجود ندارد، اما فیلم باید فیلمی باشد که شما بتوانید نقش تأثیرگذار صدا را در آن ببینید. در برخی از فیلم‌ها شما مجبور نیستید که تمامی صداها را بر روی یک باند ضبط کنید و بشنوید. باوجود امکان تفکیک باندها، این امکان برایتان وجود دارد که با یک صداگذاری ویژه، فیلم معمولی را به عرش برسانید و تماشاچی را با صدای فیلمتان میخکوب کنید؛ اما من در سینمای ایران کمتر شاهد این اتفاق بوده‌ام.

آقای خانزادی شما از سال 1343 و در کمتر از 14 سالگی پا به عرصه صدابرداری و صداگذاری گذاشتید. علاقه به این حرفه از کجا نشئت‌گرفته است.

منزل ما در میدان فوزیه سابق و امام حسین (ع) فعلی قرار داشت که سینمای میامی هم در نزدیکی محل سکونت ما بود و هر فیلمی که اکران می‌شد بلافاصله به تماشایش می‌رفتم. به یاد دارم فیلمی با بازی آقای متوسلانی و گرشا رئوفی و سپهرنیا دیده بودم. آقای متوسلانی به‌عنوان معلم در مدرسه ما مشغول به کار شدند و من هم از قبل و با دیدن آن فیلم ایشان را می‌شناختم. همسر ایشان هم مدیر مدرسه دخترانه‌ای بودند که بالای مدرسه ما قرار داشت. از آقای متوسلانی خواستم که یک‌بار من را به همراه خود به استودیو ببرند اما ایشان دست رد به سینه من زدند و من خواهشم را باهمسرشان مطرح کردم. بالاخره ایشان درخواست من را پذیرفتند. نخستین بار در فیلم "ستاره صحرا" به کارگردانی آقای کسایی به‌اتفاق ایشان بر سر صحنه رفتم. در آن بازید بود که با بخش‌های مختلفی همچون صدابرداری، تصویربرداری، بازیگری و کارگردانی آشنا شدم و همان زمان بود که به‌اتفاق ایشان به استودیوی "عصر طلایی" رفتم و به آقای امین امینی به‌عنوان مسئول استودیو معرفی شدم. ایشان انسانی خوب، مهربان و دوست‌داشتنی بودند و من را همراه خود به واحد صدا بردند. علاقه من به سینما من را در این مسیر قرارداد و در ابتدا عاشق این بودم که بتوانم بازیگر شوم. حتی برای بازی در فیلم "در امتداد شب" هم برای نقشی که سعید کنگرانی در آن به ایفای نقش پرداخت انتخاب شدم. ازآنجاکه با فیلم‌های پرویز صیاد همچون "صمد آقا" و "بن‌بست" همکاری داشتم ایشان علاقه زیادی به من داشتند. در آن پروژه‌ها وقتی استودیوی صدا را به من نشان دادند بازیگری ازسرم پرید و وارد استودیو شدم و صداها و موسیقی را شنیدم. در آن زمان حسم به این جریان تغییر کرد و روزها پس از تعطیل شدن از مدرسه تا ساعت 10 شب در آنجا مشغول به کار بودم. آن زمان نوار صدا 17 و نیم میلی‌متری بود و هر فریمش 4 دندانه داشت که در باند قرار می‌گرفت. این‌ها در مونتاژ صدا قیچی می‌شدند و مجدد توسط ما به هم چسبیده می‌شد. حدود 3 ماه نحوه چسباندن نوارها را یاد گرفتم، صداها را به‌وسیله اسپلایسر قیچی می‌زدیم و دستمان هم در این کار بسیار آسیب دید. افکت‌ها هم که میکس می‌شدند تازه نوبت موسیقی کار بود و درنهایت همه این‌ها با دیالوگ میکس می‌شدند. امروز و باوجود انواع تکنولوژی، کار برای من شوخی است. به یاد دارم صداگذاری فیلم "جرم" در 6 یا 7 روز انجام شد. در فیلم "ملکوت" به کارگردانی خسرو هریتاش، سکانسی بود که یک گورستان عجیب‌وغریب نشان داده می‌شد. ما باید صداهایی می‌گذاشتیم که هم مبهم باشند و هم نشان دهند که این تصاویر مربوط به یک گورستان است؛ بنابراین در آن زمان از صداهایی که زمانی در یزد ضبط کرده بودم به شکل برعکس بهره گرفتم و روی تصاویر گذاشتم که خیلی خوب در آن زمان پاسخ داد.

اسحاق خانزادی

چه شد که سر فیلم "باد صبا" با لاموریس همکاری کردید.

من کارمند وزارت فرهنگ و هنر بودم و ایشان هم مشغول ساخت فیلم خود در آنجا بودند. قرار بود لاموریس صداگذاری فیلم "باد صبا" را در شهر پاریس انجام دهد. وقتی فیلمبرداری و مونتاژ این اثر کامل شد رئیسی داشتم به نام سیروس شبدیز که رئیس واحد صدا و تدوین وزارتخانه بود. او 10 حلقه 35 میلی‌متری 10 دقیقه‌ای را جهت صداگذاری در اختیار داشت. همان زمان علاقه‌مند بودم که کار صداگذاری این کار را انجام دهم بنابراین از او خواستم که یک حلقه را کپی کنند و یکی را در اختیار من و یکی را در اختیار صداگذاران پاریسی قرار دهند و نتیجه را باهم مقایسه کنند. ازآنجاکه من بر روی موسیقی‌های بومی شناخت خوبی داشتم و با هنرمندان شهرها و فرهنگ‌های محلی مختلف آشنا بودم و در هفته‌های فرهنگی استان‌ها همواره حضور داشتم و در کنار گروه صدابرداری و فیلمبرداری، به‌عنوان صدابردار بر سر صحنه‌های تئاتر و ضبط موسیقی حاضر می‌شدم آرشیوی بسیار قوی درزمینهٔ موسیقی و تئاترهای نواحی و مناطق مختلف ایران در اختیار داشتم. یکی از مهم‌ترین این آرشیوها که من بدان دست‌یافتم آرشیو "رجال" نام داشت. به‌اتفاق آقای صفایی نویسنده کتاب به سراغ افراد مهم دوران مختلف تاریخ ایران رفتیم متولد دهه 10، 20 و... می‌رفتیم که آن روزها دیگر تبدیل به انسان‌های بزرگی همچون استاد دانشگاه، شهردار و فرماندار شده بودند. در آن زمان مصاحبه‌های آن‌ها را روی نوار ضبط و پیاده می‌کردیم. درس‌های بسیاری از این افراد آموختم و با تاریخ عجیب‌وغریبی آشنا شدم. در فیلم "باد صبا"، در سکانس مراسم عروسی دریکی از روستاهای استان کردستان که دوربین از بالای کوه‌ها عبور می‌کرد و به صحنه مراسم می‌رسید و بعد ما صحنه فرار عروس و داماد و تعقیب اسب‌سواران را داشتیم من از آن گنجینه صدایی استفاده کردم. زمانی که آقای لاموریس صداگذاری من و نسخه پاریسی را در این صحنه باهم مقایسه ‌کرد، ترجیح داد که از نسخه من استفاده کند و من در سن 21 سالگی صداگذاری فیلم را بر عهده گرفتم.

شما سال 43 وارد این فضا شدید و حدود 4 سال بعد صداگذاری فیلم "هفت‌دختر برای هفت پسر" آقای احمد متوسلانی را بر عهده گرفتید. برخورد ایشان در آن پروژه با شما چگونه بود؟

آقای متوسلانی معلم من بودند و جدای از همکاری، احترام خاصی برای ایشان قائل هستم. بعدها او در وزارت فرهنگ و هنر فیلمی با عنوان "جستجوگر" را ساختند. زمانی که آقای فخرالدین انوار در سمت معاونت سینمایی وزارتخانه مشغول به کار بودند دستور دادند فیلم‌هایی در وزارتخانه کار شوند که صدای صحنه باشد و نه دوبله. "جستجوگر" آقای متوسلانی باید دوبله می‌شد به این دلیل که نباید فیلمی برای دوبله بیاید من نزد آقای انوار رفتم و از او خواستم که هرچند فیلم دوبله است اما در واحد صدای وزارتخانه صداگذاری شود. مجوزش را گرفتم و باافتخار آن فیلم را صداگذاری کردم. آقای متوسلانی هم لطف کردند و چندی بعد صداگذاری فیلم "هفت‌دختر برای هفت پسر" را به من سپردند. هرگز محبت‌های آقای متوسلانی را فراموش نمی‌کنم. پس‌ازآن بهرام ری‌پور سال 49 فیلمی به نام "جمعه شیرین" را ساخت و ساخت این اثر موجب رفتن من به وزارت فرهنگ و هنر شد.

طی این سال‌ها با سهراب شهید ثالث هم همکاری داشتید. او فردی آرام و بی حاشیه بود و دورادور نظاره‌گر کار همکاران بود. از تجربه کار با ایشان برایمان بگویید.

پیش از همکاری من با سهراب شهید ثالث در فیلم‌های "یک اتفاق ساده" و "طبیعت بی‌جان"، حدود سه فیلم کوتاه با او کارکرده بودم که یکی از آن‌ها فیلم 10، 12 دقیقه‌ای درباره فستیوال فیلم تهران بود. اولین روز فیلمبرداری به‌اتفاق گروه این پروژه به میدان شوش رفتیم. نرسیده به این میدان در خیابان ری میدانی بود که به آن میدان بارفروش‌ها می‌گفتند و محل توزیع میوه از کل کشور به تمام نقاط تهران بود. وقتی‌که به میدان بارفروش‌ها رسیدیم با خود گفتم که دلیل حضور ما در این میدان برای ساخت فیلم درباره فستیوال فیلم تهران چیست؟ جالب بود که ما در این فیلم از افراد حاضر در آن میدان می‌پرسیدیم که آیا با این فستیوال آشنایی دارند و پاسخ‌های جالبی می‌شنیدیم که نشان از عدم شناخت مردم درباره این رویداد داشت. مثلاً یک نفر در پاسخ گفت که امروز یک کامیون پیاز به کرج رفته است. درواقع این فیلم تبدیل به یک فیلم طنز شد و جالب بود چون مردم نمی‌دانستند فستیوال چیست. هر یک از این پروژه‌ها برای من یک کلاس درس بود. در فیلم "آن شب که باران آمد" آقای شیردل ماجرای چوپان دروغ‌گو روایت‌شده بود که هر یک از رؤسای مملکت یک‌چیز می‌گویند و یک نفر نبود که دلیل اصلی وقوع حادثه را روایت کند. من با آقای شیردل تجربیات بسیاری خوبی را پشت سر گذاشتم. برای یک فیلم حدود 5 ماه در کویت و امارات مستقر شدیم تا یک فیلم درباره دوبی بسازیم و آن دوبی که ما ساختیم با دوبی امروزی بسیار فرق داشت. این همکاری با سهراب شهید ثالث در فیلم‌های "یک اتفاق ساده" و "طبیعت بی‌جان" ادامه داشت تا اینکه سهراب از ایران رفت.

دلیل کم‌کاری شما در حدفاصل سال‌های 56 تا 61 چه بود؟

کم کار نبودم سر پروژه‌های مختلف با فواصل طولانی مدت بودم. به یاد دارم آخرین فیلمی که پیش از انقلاب صداگذاری آن را بر عهده داشتم در سال 55 و فیلم "در امتداد شب" بود. یک فیلم مستند 35 میلی‌متری و دوساعته هم بانام "یادگار کردها" برای آقای حسن محمدزاده در وزارت فرهنگ و هنر کار کردم که از اوایل فروردین تا اواخر مهرماه این پروژه به طول انجامید. از تولد تا مرگ یک کرد داستان این فیلم بود و ما تقریباٌ این پروژه را در تمام شهرهای کردستان به‌پیش بردیم. بارها فواصل شهرها و روستاها را با اسب طی می‌کردیم و در سرما و گرما کار ساخت آن انجام شد. پس از انقلاب اسلامی، تمام رویدادهای انقلاب را تبدیل به فیلمی به نام "به نام آزادی" کردیم و من صداگذاری آن اثر را بر عهده داشتم. این فیلم در نقاط مختلفی از جهان اکران شد و به خاطر دارم یکی از این کشورها روسیه بود که قسمت‌های ضد روس‌ها را از فیلم خارج کردند درحالی‌که فیلم حاضر در جشنواره نباید به این شکل دستخوش تغییر می‌شد. این مستند هم در سال 57 کار شد و در سال 58 صداگذاری فیلم "چریکه تارا" را بر عهده داشتم.

گفتید که در سال 57 و با ورود امام خمینی (ره) به ایران تجربه‌ای درزمینهٔ مصاحبه با ایشان داشتید؟

بله روزی که ایشان آقای بازرگان را به‌عنوان نخست‌وزیر انتخاب کردند، برای تهیه یک مستند به کارگردانی آقای ترابی به مدرسه رفاه رفتیم. آقایان اکبر هاشمی رفسنجانی و صادق قطب زاده هم در آنجا حضور داشتند و از سوی ایشان بازرگان به‌عنوان نخست‌وزیر انتخاب شدند و از فردای آن روز مردم با شعار بازرگان بازرگان مجری حکم قرآن به خیابان‌ها آمدند.

انتخاب موسیقی و طراحی چهره‌پردازی هم علاوه بر صدابرداری و صداگذاری در کارنامه کاری شما هم وجود دارد.

خیر. این موارد یا چهره‌پردازی به‌اشتباه در رزومه کاری من در فضای مجازی ثبت‌شده است. به یاد دارم در سال‌های قبل از انقلاب معمولاً موسیقی فیلم‌ها را خودمان از روی صفحات موسیقی‌های جهان انتخاب می‌کردیم و آن‌ها را بر روی فیلم‌ها قرار می‌دادیم. برخلاف برخی موارد عنوان‌شده در فضای مجازی، به‌هیچ‌وجه درزمینهٔ گریم کارنکرده‌ام.

ولی تجربه بازی دارید.

بله در سکانسی از سریال "سردار جنگل" و "علی کنکوری" بازی کردم. هرچند که به عشق بازیگری وارد این عرصه شدم اما به‌مرور احساس کردم که برای این کار مناسب نیستم. خدا رحمت کند آقای علی حاتمی هم علاقه زیادی داشتند که من در "تختی" بازی داشته باشم.

این روزها مشغول چه فعالیتی هستید؟ چرا کم‌کار شده‌اید و حضورتان در سینما کمرنگ شده است؟

روزهای پرکاری را پشت سر نمی‌گذارم. آخرین بار در سال 1395 پس از همکاری با خانم تهمینه میلانی، با آقای کیمیایی قرارداد فیلم "قاتل اهلی" را داشتم که البته با تهیه‌کننده آن اثر به تفاهم نرسیدم و این تنها فیلمی بود که در میان آثار آقای کیمیایی، مسئولیت صدای آن را بر عهده نداشتم. پس‌ازآن قرارداد فیلم "شمارش معکوس" به کارگردانی پولاد کیمیایی را بستم. تیرماه قرارداد بسته شد و قرار بود پروژه از شهریور کلید بخورد. اواخر شهریور تصادف کردم و ضربه داخلی بدی در این حادثه به من وارد شد. پزشک به من گفت که باید قلبم را چک کند و عمل قلب را برایم تجویز کرد. سال گذشته در تاریخ 27 مهر عمل باز قلب را انجام دادم و 10 روز هم در بیمارستان بستری بودم. ساخت فیلم هم به دلیل آماده نبودن سناریو به تعویق افتاد. پزشکم به من گفت که شرط همکاری در این پروژه، پرهیز از قرار گرفتن در معرض هوای سرد است اما کلید خوردن فیلم درست با فصل سرما در ماه آذر مقارن شد. علاوه بر سرما، بخار و دود و امثال این‌ها هم در این فیلم وجود داشت و درنهایت به این نتیجه رسیدم که از همکاری انصراف دهم. همان آذرماه بود که دردی در ناحیه شکم احساس می‌کردم اما پزشکم معتقد بود که این درد به دلیل بخیه‌های جذبی عمل است. این درد ادامه داشت تا اینکه تصمیم به‌عکس برداری از موضعی که در آن درد احساس می‌کردم گرفتیم و پس از عکس‌برداری متوجه شدیم که طی عمل قلب، پنسی در بدن من جامانده است. دوباره راهی اتاق عمل و بستری شدم. خردادماه و در زمان بازی‌های جام جهانی، یک روز جمعه به ملاقات یکی از اقوام در بیمارستان مهر رفتم و به دلیل وجود وسایل سرمایشی، سرمای شدیدی خوردم. به منزل که بازگشتم بدنم به‌شدت می‌لرزید بااین‌وجود یک روز با این شرایط مدارا کردم. فردا صبح در ناحیه ران احساس درد کردم. طی عمل جراحی قلبم یک رگ از ناحیه ران برای قلبم برداشته بودند و آن روز صبح متوجه ورم در آن ناحیه شدم. فوراً به بیمارستان مراجعه کردم. ازآنجاکه بخیه‌های جذبی من چینی و بی‌کیفیت بود در آن ناحیه دچار عفونت شده بود. مجدد آن قسمت را برش دادند و عفونت را طی چند روز تخلیه کردند. این عمل هزینه بسیار هنگفتی هم برای من به همراه داشت و در حال حاضر با یک حقوق بازنشستگی امرارمعاش می‌کنم و در حقیقت "ملی و راه‌های نرفته‌اش" آخرین تجربه کار من تاکنون بوده است. شرایط به‌گونه‌ای شده است که برای ساخت فیلم از سناریوهایی بسیار ضعیف دعوت به همکاری می‌شوم و بسیاری از پیشنهاد‌ها را به همین واسطه رد می‌کنم. در مواردی هم که حاضر به همکاری می‌شوم رقم قراردادها بسیار پایین است. در حال حاضر شرایط به‌گونه‌ای شده که افرادی حاضرند با رقم‌هایی بسیار پایین پای‌کار بیایند. یک قرارداد دیگر هم با جمال شورجه داشتم. این کارگردان فیلمی را در الجزیره می‌سازد که فیلمبرداری آن از تیرماه 97 آغازشده است. به من گفتند که حقوقم را به دلار پرداخت می‌کنند اما دلار آزاد که باقیمت هر دلار 18 هزار تومان شرایط پرداختی برای من مناسب نبود و نپذیرفتم.

آیا بحران‌های اقتصادی و نوسانات نرخ ارز، تأثیری هم بر روی دستمزد عوامل پشت‌صحنه داشته است؟ شنیده‌ها حاکی از آن است که این اتفاقات دستمزدها را افزایش داده است.

البته خبر موثقی طی یکی دو سال اخیر ندارم اما به عقیده من اوضاع برای افراد پشت دوربین تغییر چندانی نکرده و هر چه است برای آرتیست‌هاست. افرادی در این سینما جان کندند و تلاش کردند که امروز مشغول دست‌فروشی هستند.

اسحاق خانزادی

خانه سینما تبلیغات بسیاری درباره حمایت از هنرمندان و به‌طور مثال تقبل بخش‌هایی از هزینه‌های درمان آن‌ها در زمان بیماری می‌کند. آیا این موارد صحت دارد؟

درباره من که اتفاق خاصی نیفتاده است. زمانی با خود فکر می‌کردم که باوجوداین همه رفیق در سینمای ایران اگر مشکلی برایم پیش آید عده زیادی هستند که به من کمک کنند اما سال گذشته که در بیمارستان بستری بودم یک‌بار هم حال من را جویا نشدند.

آیا درگذشته هم اوضاع این‌گونه بود؟

آن زمان دوستان و همکاران برای هم جان می‌دادند و فضای رقابت بسیار متفاوت بود.

تا چه اندازه به خواندن فیلم‌نامه پیش از آغاز کار اعتقاددارید؟

بسیار زیاد، شما باید بدانید با چه فیلم و قصه‌ای سروکار دارید و قرار است در چه لوکیشنی کارکنید. من تا متن فیلم‌نامه را نخوانم رقم قرارداد را مشخص نمی‌کنم. صدابردار باید از لحظه‌به‌لحظه فیلم، بازیگران و دیالوگ‌ها باخبر باشد. حتی صدابردار می‌تواند در انتخاب بازیگران هم نقش داشته باشد. متأسفانه امروز این اتفاقات در سینمای ما رخ نمی‌دهد و این حرف‌ها شوخی شده است.

آیا این می‌تواند یکی از دلایل کم‌کاری شما در سینما باشد؟

دلیل اصلی کم‌کاری من دستمزدم است. کاری که کوچک‌ترین توهین و سخن رکیک در آن باشد چه پیش و چه پس از انقلاب در آن حاضر به همکاری نیستم. از آقای بیضایی چیزهای زیادی مانند اخلاق و ادب را یاد گرفتم. شما نگاه کنید به سریال‌هایی مانند "ابن‌سینا"، "مردان آنجلس" و یا "پرده عشق". موسیقی که در این آثار وجود داشته است با موسیقی‌های فیلم‌های کنونی مقایسه کنید. موسیقی بزرگانی همچون فخرالدینی، شهبازیان، روشن‌روان و چشم آذر دیگر در فیلم‌ها شنیده نمی‌شوند. البته که مسئله دستمزد تأثیر بسیاری بر این مسئله دارد. عوامل مختلفی از نوع قصه گرفته تا بازیگران، کارگردان، لوکیشن و دستمزد در این مسیر اثرگذار است. شما می‌توانید با صداگذاری دقیق و حرفه‌ای از یک اثر معمولی، محصولی باکیفیت بسیار بالا ارائه دهید.

با توجه به کیفیت فیلم‌ها به‌ویژه در سال‌های پس از دهه 80، آیا امیدی به بقای سینمای ایران وجود دارد؟

نه خیلی. از زمانی که ساخت تله‌فیلم‌های 90 دقیقه‌ای آغاز شد، فاتحه سینمای ایران خوانده شد؛ اما به‌هرروی نمی‌شود این رخداد را از تاریخ سینمای ایران پاک کرد. به یاد دارم یک‌بار در فیلمی کوچه‌بازاری بانام "کوچه مردها" در سال 48 یا 49 حضور داشتم. ارکستر و خواننده در کنار یکدیگر موسیقی فیلم را با دو میکروفون انجام می‌دادند. این فیلم و همچنین فضاسازی که برای فیلم "بن‌بست" آقای صیاد شده است با دقت ببینید. افکت‌های صدای به کار گرفته‌شده در این فیلم را به‌خوبی بشنوید. فیلم‌های آن دهه تفاوت بسیاری با فیلم‌های امروز دارند. امروز و با توجه به تکنولوژی و دستگاه‌های بسیار پیشرفته کار صدابرداران و صداگذاران بسیار راحت شده است؛ اما دیگر اثری از خلاقیت در آن دیده نمی‌شود.