سرویس سینمایی هنرآنلاین: "یک کیلو و بیست‌ و یک گرم" نخستین ساخته سینمایی رحیم طوفان این روزها در حال اکران است.

لیلا زارع، سعید آقاخانی، فرشته صدرعرفایی، آناهیتا افشار، بابک انصاری، روشنک گرامی، مریم کاویانی، رهام مخدومی و سمیرا ذکایی بازیگران این فیلم هستند که یک اثر اجتماعی است و زندگی سه قشر از طبقه فرهنگی را روایت می‌کند.

طوفان طی 18 سال مسیر پرپیچ‌وخمی را طی کرد تا در مقام کارگردان بایستد. او سال‌ها دستیاری، فیلمبرداری، تدوین و جلوه‌های ویژه در سینما انجام داد و با ساخت فیلم کوتاه کسب تجربه کرد تا درنهایت توانست "یک کیلو و بیست‌ و یک گرم" را بسازد. این فیلم سال گذشته در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر غایب بود. طوفان معتقد است اگر فیلم او در جشنواره دیده می‌شد قطعاً امروز سرنوشت برایش جور دیگری رقم می‌خورد. با این کارگردان به گفت‌وگو نشستیم که ماحصل آن را می‌خوانید:

آقای طوفان اجازه دهید مصاحبه را با مسئله اکران فیلمتان آغاز کنیم... از وضعیت اکران فیلم گلایه‌مند بودید؟

گلایه که نبود و می‌شود گفت که اصلاً موافق با گلایه و غر زدن نیستم. درد دل بود و وقتی‌که حرف دلت را می‌زنی می‌شود چیزی شبیه به گلایه. من ناراحت نوع اکران بودم و اینکه به‌هرحال این فیلم یکی از موقعیت‌های طلایی خود یعنی حضور در جشنواره سی و ششم فیلم فجر را در بخش فیلم اولی‌ها از دست داد که برای اکران آن بسیار تعیین‌کننده بود. همان‌جا هم من اعلام کردم که وای به حال ما فیلم اولی‌هایی که همان اول کار در فجر برای ما اتفاق خوشایندی نیفتاد، نه اینکه فیلم ما مطرح باشد بلکه حضور در فیلم فجر موقعیت مناسبی برای دیده شدن فیلم ما بود و اساساً فیلم فجر ویترینی است که می‌تواند محصول شما در آن به نمایش درآید و تو نظرات موافق و مخالف با روایت فیلم خودت را در مقام کارگردان‌ همان‌جا از مخاطبان که غالباً حرفه‌ای هستند دریافت می‌کنی. متأسفانه این موقعیت از ما گرفته شد و بذر اتفاقات بد در مورد "یک کیلو و بیست‌ویک گرم" نیز از همان فیلم فجر کاشته شد. وقتی فیلمی آن‌هم از یک کارگردان فیلم اولی در جشنواره معتبری همچون فیلم فجر دیده نشود تبعات منفی آن تا پروسه اکران عمومی فیلم نیز ادامه پیدا می‌کند چراکه اساساً تهیه‌کننده و یا پخش‌کننده کار بلد سینمای حاضر، در جشنواره فیلم را ندیده و با بدشانسی پخش‌کنندگان خوب سینما نیز چون شناختی از فیلم ندارند کنار می‌کشند؛ بنابراین در زمان اکران مسئولیتی تقبل نمی‌کنند که البته باید گفت حق‌دارند چراکه مقوله پخش فیلم یک فرایند تجاری است و در مواجهه با چنین فیلم‌هایی ریسک صورت نمی‌گیرد. در موعد اکران فیلم نیز تهیه‌کننده با دلسوزی تمام به دنبال پخش‌کننده رفت که البته نتوانست پخش‌کننده خوبی برای این کار پیدا کند تا اینکه رسیدند به "گویا فیلم" که او هم شروطی را برای همکاری در میان گذاشت.

 و بعد چه اتفاقی افتاد؟

مراحلی طی شد تا رسیدیم به آخر فصل تابستان و مصادف شدن اکران ما با ماه محرم. طبیعی است که ما ایرانی هستیم و مواقعی از سال برای توفیق و یا عدم توفیق در اکران فیلم تعیین‌کننده است. مگر می‌شود هم‌زمان با دهه اول این ماه کسی به سینما برود؟ به‌هرحال اغلب مخاطبان ما مسلمان هستند و تعصب و عرق به امام حسین (ع) دارند و تجربه نشان داده است که بسیاری از فیلم‌ها حتی با داشتن فیلمنامه خوب و گروه سازنده مطرح به‌واسطه اکران در چنین ایامی فروش نازلی داشته‌اند درنتیجه فروش فیلم با افت شدیدی همراه شد که این مسئله در تعطیلات تاسوعا و عاشورا که چند روزی نیز به‌واسطه آخر هفته بودن تعطیلی آن به درازا کشید بغرنج‌تر شد تا پایان شب سوم شهادت امام حسین (ع) که از فردای آن روز و با بازگشایی سینماها اعلام شد که چون فروش فیلم پایین‌تر از کف فروش بوده است باید فیلم از روی پرده برداشته شود غافل از اینکه فردی از خودش بپرسد که به این فیلم چه زمانی نوبت اکران داده‌شده است؟ و مگر در شرایط عادی و معمولی این فیلم اکران شده که حال بتوان این ادعا را کرد که فیلم از سوی مخاطب مورد استقبال قرار نگرفته است؟

 زمان‌بندی اکران فیلم چگونه تنظیم‌شده بود و چند سالن به اکران آن اختصاص پیدا کرد؟

قرارداد اکران یک‌ماهه بود و طبق قرارداد ما 15 روز دیگر از اکران روی پرده سینماها برایمان باقی‌مانده بود و تازه بعدازاین مدت هم باید جای خود را در سرگروه به فیلم دیگری که "لازانیا" بود می‌دادیم و البته نمایش فیلم در سینماهای زیرگروه باید ادامه پیدا می‌کرد. برای اکران به ما 24 سالن سینما اختصاص پیدا کرد که صرف‌نظر از فرعی بودن سالن‌ها و تعداد کم صندلی‌های آن‌ها زمان‌های پرتی به اکران فیلم اختصاص پیداکرده بود، مثلاً 11 و ربع پیش از ظهر، 14 و 30 دقیقه و بعضاً اگر خوش انصاف بودند ساعت 19 که باید حق داد که در این سئانس‌ها اساساً کسی به سینما برای دیدن فیلم نمی‌رود.

یعنی معتقدید زمین خوردن فیلم در گیشه ارتباط مستقیم با میزان قدرت پخش‌کننده دارد؟

صد در صد. زمانی که یک کارگردان فیلمی می‌سازد در طول فرایند ساخت فیلم کسی حق دخالت در کار او را ندارد و البته شخصی نیز نمی‌تواند به حیطه کاری تهیه‌کننده واردشده و در آن مداخله کند. در پخش فیلم هم قضیه بر همین منوال است و برش و قدرتمند بودن پخش‌کننده است که قادر است درآن‌واحد مثلاً 70 سالن را برای اکران فیلم در اختیار بگیرد و سینمادار را نیز مجاب به اکران فیلم در سئانس‌های متعدد نماید. این‌ها همگی به رایزنی قوی پخش‌کننده و ارتباط و تبلیغات او بستگی دارد. ما حتی در مقاطعی شاهد بودیم که فیلم ما تک سئانس و در کنار دو فیلم دیگر اکران می‌شود که این واقعاً به‌دوراز انصاف و ناشی از ضعف در پخش و نظارت بر اکران فیلم دارد.

 قبول دارید که به دلیل تغییر ذائقه مخاطب و معطوف شدن آن‌ها به سمت فیلم کمدی با توجه به سوددهی چنین فیلم‌هایی، اغلب پخش‌کنندگان به این‌گونه آثار ترغیب نشان می‌دهند و کمتر فیلمی مثلاً در ژانر اجتماعی شانسی برای توفیق دارد؟

این درست اما من معتقدم که این فیلم می‌توانست در صورت داشتن پخش‌کننده‌ای حرفه‌ای به فروش خوبی دست پیدا کند. به‌هرحال 18 سال است که کار من به شکل حرفه‌ای سینماست. به آن میزان از بینش سینمایی رسیده‌ام که نسبت چنین فیلمی را با مخاطب خود به‌خوبی بسنجم و اینکه مدعی باشم یک فیلم قادر بود به‌خوبی در میان مردم جا باز کند یا خیر. همه‌چیز به خود فیلم بستگی دارد و هرچند وجود سوپراستارها در یک فیلم ولو بی‌محتوا، فروش آنی آن را تضمین می‌کند اما تجربه نشان داده است که حتی به‌واسطه به‌کارگیری چهره‌های آشنای بازیگری فیلم‌ها باوجود شروعی خوب و طوفانی در ادامه با نزول در میزان فروش و ریزش مخاطب مواجه شده‌اند. مخاطب ایرانی بسیار باهوش است و با دیدن فیلم در هر ژانری سریع آن را در جامعه بازتاب می‌دهد که مثلاً فلان فیلم خوب است و یا آن دیگری بد و این امر اصلاً ارتباطی با کمدی بودن و یا اجتماعی و جدی بودن آن ندارد. تنها چیزی که من مطمئن هستم موجب بداقبالی مخاطب از این فیلم شد زمان بد اکران آن بود چراکه در بازتاب دیدگاه مخاطبان و بعضاً کامنت‌هایی که برای خودم می‌گذاشتند به من این مسئله گوشزد می‌شد که زمان اکران فیلم اصلاً خوب نیست و تنها به ما گفته‌اند که فلان فیلم، فیلم خوبی است. مطمئن هستم که اگر این فیلم در زمان مناسبی اکران می‌شد حداقل 3 تا 4 میلیارد تومان فروش داشت. من در مورد سرنوشتی که فیلم پیداکرده است ناراحت نیستم و تنها ناراحت سرمایه‌گذار آن هستم که متأسفانه فیلم تنها 60 میلیون تومان فروخت و بعد نگران پیغام‌هایی که از این به بعد به سمت من سرازیر می‌شود که چرا این فیلم از اکران پایین کشیده شد. نکته جالب‌توجه در مورد اکران این فیلم هم اینکه در همان هفته نخست اکران در ماه محرم این فیلم به فروش 13 میلیون و 500 هزارتومانی خود رسید و این در حالی است که فیلم خوبی همچون "تنگه ابوقریب" فروشی معادل 14 میلیون تومان داشت. تمام حرف من این نکته است که اکران این فیلم در زمان نامناسب موجب شد تا این فیلم سوزانده شود. من چندان در جریان برخی از سایت‌ها که جدول امتیازدهی به فیلم‌های در حال اکران دارند نیستم، اما این فیلم بر اساس همان جداول در میان 20 فیلم اکران شده رتبه هفتم را از آن خودکرده بود و جالب است بدایند این رتبه را با این شرایط به دست آورده بود که مثلاً هفت نفر به آن از صفرتا 10 امتیاز داده بودند حال‌آنکه بسیاری از فیلم‌ها با اختلاف یکی دو رتبه در بالا و پایین این فیلم بالغ‌بر 100 امتیاز دهنده داشتند و این نکته مسئله‌ای را ثابت می‌کند که بسیاری از نظردهندگان در مورد سایر فیلم‌ها امتیاز بالایی به فیلم موردنظرشان نداده‌اند. من این ادعا را بدون تحقیق ندارم که اگر چنین باشد آمار ارائه‌شده در عین احساسی بودن موضع من، دال بر کذب بودن برداشت من است. به‌هرحال عمل غیرانسانی که با این فیلم صورت گرفت و برخلاف قرارداد فیلم دیگری جایگزین آن شد، کاملاً برخلاف اصول اخلاقی و حرفه‌ای در سینماست و اگر قرار است ما از امام حسین (ع) و فرهنگ عاشورا چیزی فراگیریم باید همین جنبه‌های انسانی و اخلاقی این قیام را موردنظر داشته باشیم.

رحیم طوفان

به‌هرحال این نه‌تنها مشکل شما بلکه مشکل بسیاری دیگر از فیلمسازان فیلم اولی است که چندان آثارشان موردتوجه نبوده و حساسیت مسئولان را برای اکران مطلوب برنمی‌انگیزد. به‌ویژه آنکه شما به دنبال طرح یک موضوع اجتماعی رفتید که چندان به ذائقه و سلیقه امروز مخاطب ارتباطی ندارد، آیا تابه‌حال به این فکر افتادید که در قالب تجمعی برای طرح شکایت نسبت به شرایط بغرنج اکران به سراغ مسئولان بروید؟

من موافق این مسئله نیستم که چون فیلم اولی هستم فیلمم در اکران سوخت. حتی اگر فیلم دهم من هم بود به دلیل ضعف پخش‌کننده و شرایط بد اکران، فیلم به زمین ‌می‌خورد. توفیق یک فیلم به فرهنگ و شرایط اقلیمی ایران بازمی‌گردد. 50 درصد در این زمینه سینمادار دخیل است و یا حتی بیشتر و 50 درصد مخاطب. اساساً ذائقه مخاطبان را نیز همین سینمادارها تغییر داده‌اند. چیزی که اصلاً برای آن‌ها مهم نیست هنر است. تجارت می‌کنند و جسارتاً دکان بازکرده‌اند.

به‌هرحال باید یک حد وسطی وجود داشته باشد. چرا برای تجارت به دنبال کار دیگری نیستند؟ آن‌ها ذائقه مردم را به دلایل شرایط بد اقتصادی و اجتماعی تنها به سمت دیدن فیلم کمدی منحرف کرده‌اند درحالی‌که مردم برای بهجت و سرور می‌توانند به کار دیگری بپردازند. چرا باید سینما به‌عنوان یک عرصه صنعتی و هنری فرهنگ‌ساز به این سمت‌وسوی متمایل شود که به ورطه لودگی و طنز سخیف کشیده شود؟ پس با این حساب تکلیف مملکت ما که نیاز به فرهنگ‌سازی با استفاده از ابزار کارآمدی همچون سینما دارد چه می‌شود؟

من چون از نزدیک درگیر چنین پروسه‌ای شده‌ام لذا به‌جرئت می‌توانم بگویم که تمایل بی‌حدوحصر سینما به سمت ژانر کمدی صرفاً یک کار مافیایی است و گویا باقی ژانرها ازجمله اجتماعی محکوم‌به فنا هستند. به هر ترتیب با چنین اوضاع و احوالی ریشه‌های فرهنگی ما خواهد خشکید و باید زودتر در این مورد فکری شود و به دنبال آسیب‌شناسی آن بود. همچنان علاقه‌ای از سوی مخاطب نسبت به ژانرهایی به‌غیراز کمدی در سینما وجود دارد و به‌شرط ساخت درست و البته پخش‌کننده اصولی شاهد خواهیم بود که ژانر اجتماعی نیز در سینما خواهان زیادی خواهد داشت، به‌طور مثال همین فیلم"مغزهای کوچک زنگ‌زده" مگر فیلم کمدی است؟ اتفاقاً یک فیلم اجتماعی بسیار تلخ است پس چرا در همان سه روز نخست یک میلیارد تومان فروخت؟ مشاهدات مستقیم من در تعامل میان سینمادار و پخش‌کننده این فیلم حاکی از آن است که پخش‌کننده این فیلم بسیار قدرتمند و حسابگر است.

 با این تفاسیر و با توجه به بی‌مهری‌هایی که به فیلم شما شد آیا بازهم به سراغ ساخت فیلم اجتماعی خواهید رفت؟

بله مسلم است که این کار را خواهم کرد. من که گل آفتابگردان نیستم. من فیلمسازی جامعه‌شناس هستم. امسال نشد دو سال دیگر، پنج سال دیگر، به‌هرحال سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده‌ای پیدا خواهد شد که دلش سوخته و برای تولید فیلمی ازاین‌دست از امثال من حمایت کند.

 در برخی از کشورهای صاحب سینما دیده می‌شود که فیلم‌ساز ژانر اجتماعی نیز گاه تغییر فیلد کاری داده و مثلاً یکی دو نوبت فیلم کمدی ساخته و سپس با عواید ناشی از فروش فیلم کمدی به سراغ دغدغه‌های شخصی خود می‌رود. شما در این مورد چه نظری دارید؟

اگر من علاوه بر کارگردان تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار کار باشم چراکه نه باید این کار انجام شود اما در مورد شخص خودم باید بگویم که تهیه‌کننده سینما خود باید احساس نیاز کرده و برای تولید آثاری ازاین‌دست به سراغ امثال من بیاید.

 در مورداستفاده از بازیگران ستاره و تأثیر آن درفروش بلیت و توفیق فیلم در گیشه چه نظری دارید؟

من کارگردان هستم و البته این تهیه‌کننده است که در مورد این موضوع تصمیم می‌گیرد و من هم به او حق می‌دهم که به فکر فروش فیلمش باشد اما لزوماً استفاده از بازیگران استار در فیلم دلیل بر رونق فروش آن‌ها نیست هرچند که عده‌ای از مخاطبان واقعاً به اعتبار فلان بازیگران هستند که ترغیب به تماشای فیلم در سینما می‌شوند. تصور می‌کنم رونق فروش فیلم به‌واسطه استفاده از فلان بازیگر و بازیگران چهره تنها محدود به هفته‌های ابتدایی اکران آن شود و تجربه نشان داده است که فروش فیلم در هفته‌های میانی و پایانی با افت شدیدی مواجه می‌شود. به نظر من فیلم نفساً باید خودش قوی باشد و از روایتی منطقی به‌منظور جذب مخاطب بهره‌مند شود. بازیگر چهره در یک فیلم تنها ویترینی را در جلوی مخاطب قرار می‌دهد تا او را ابتدابه‌ساکن به تماشای فیلم ترغیب کند درحالی‌که در ادامه توفیق فیلم به روایت درست و منطقی و تسلط کارگردان در شخصیت‌پردازی بازیگران آن بستگی دارد.

رحیم طوفان

بگذارید با این نظر شما مخالفت کنم و مثال من هم "هزارپا" باشد که رضا عطاران عامل اصلی فروش چند ده‌میلیاردی آن شد؟

من وجود رضا عطاران را در توفیق این فیلم دخیل می‌دانم اما به نظر من هوشمندی ابوالحسن داوودی در کارگردانی این فیلم است که از آن کار شسته‌ورفته‌ای ارائه می‌دهد که نباید فراموش کرد. همچنان که عطاران در مواردی نیز حضورداشته که فیلم با شکست تجاری مواجه شده است. به نظر من روایت درست و منطقی فیلم عامل اصلی اقبال مخاطب از آن است حتی اگر این فیلم خواسته باشد یک موضوع اجتماعی و جدی را مطرح کند. "ابد و یک روز" را به خاطر بیاورید چرا این فیلم به اوج محبوبیت رسید؟ به دلیل روایتی متفاوت و بکر و البته "چهارشنبه 19 اردیبهشت" که آن‌هم به دلیل اکران نامناسب ویژگی‌هایش آن‌طور که شایسته و بایسته بود دیده نشد.

 چرا در ساخت فیلمتان به دنبال بازیگر مطرح نبودید؟

اگر اختیار با من بود که همه بازیگرانم را از نابازیگران انتخاب می‌کردم چراکه بیش از هر چیز دیگری برای من باورپذیری روایت فیلم مهم بود، اما به جهت منافع تهیه‌کننده و تأمین آن‌ها ما مجبور به انتخاب چند بازیگر شناخته‌شده بودیم که البته نه از میان تاپ‌های سینما که آن‌هم از توان و بضاعت پروژه خارج بود. من از ویترینی در فیلم خودم استفاده کردم که درزمینهٔ بازیگری در حد معمول بودند و بیشتر از اینکه برای من استار بودنشان اهمیت داشته باشد هارمونی و تجانس آن‌ها نسبت به یکدیگر اهمیت داشت. درمجموع روند تولید فیلم و خروجی که اکنون شما شاهد آن هستید چندان باب میل من نیست چراکه باز به دلیل جامه عمل پوشاندن به خواست تهیه‌کننده و صرفه‌جویی در هزینه‌ها من مجبور به انجام برخی اقدامات شتاب‌زده درروند تولید بودم و بسیاری از ایده آل‌های من درزمینهٔ لوکیشن و پلان بندی و دکوپاژهایی که در ذهن داشتم محقق نشد و من از 100، نمره 40 را به فیلم می‌دهم هرچند برخی به همین نمره 40 من با دیدن فیلم بر روی پرده سینما نمراتی نزدیک به 100 نیز داده‌اند.

باوجودآنکه شما و بسیاری از فیلمسازان فیلم اولی سال‌ها در سینمای ایران کارکرده و زحمت‌کشیده‌اید اما در زمان رسمی ساخت نخستین فیلمتان آن چیزی که شایسته آن بود برایتان اتفاق نیفتاد، چرا؟

نمی‌دانم؛ اما برای هر یک از ما مشکلات بر سر راه ساخت نخستین فیلم با یکدیگر متفاوت بوده است. برای من مشکل عمده بحث کمبود اعتبارات لازم برای ساخت یک فیلم بود. مجموع هزینه‌های صورت گرفته برای ساخت فیلم من حدود یک میلیارد و 100 میلیون و اندی بود که البته بخشی از آن به مرحله پسا تولید و فنی مربوط می‌شد و من با 850 میلیون تومان فیلم را ساختم. برنامه‌ریز کار 46 جلسه فیلمبرداری را پیش‌بینی کرده بود و من ظرف 34 جلسه کار را جلوی دوربین بردم و به خاطر کمبود بودجه مثلاً کار پنج روزه ما در یک لوکیشن، دو روزه در یک لوکیشن دیگر که انتظارات را برآورده نمی‌کرد به انجام رسید و نتیجه آنکه من امروز اعلام کنم که خروجی کار چندان باب طبع خود من نبوده است. اعتقاددارم اگر تهیه‌کننده خوبی در کار باشد حتی فیلم اولی هم می‌تواند فیلم قابل‌اعتنا و قابل‌توجهی بسازد؛ اما این روند طی نمی‌شود و تازه در اکران نیز این بلا بر سر فیلم می‌آید. داستان من پیچیده نیست اکران بد، زمان بد و پخش‌کننده بد موجب شد که فیلم بسوزد. بازهم تأکید می‌کنم که من فیلم اولی لابی نخست خود را در جشنواره فجر از دست دادم و این موجب شد که فیلم در عین شایستگی دیده نشود.

مسئله دیگر در مورد حضور بازیگران با دستمزدهای بالا به‌منظور بازی در فیلم است که نمی‌دانم چرا با افزایش دلار بالا رفت. این مسئله تا چه حد در سرنوشت سینمای ایران مؤثر است؟

 بازیگری که اکنون مدعی است باید پول زیاد بگیرد باعث‌وبانی آن ابتدا من کارگردانی هستم که رقم او را بالابرده‌ام. برخی از بازیگران حقشان است که دستمزد بالا طلب کنند اما بازیگری که حتی موجب نشده است حضورش یک‌میلیون تومان در افزایش فروش فیلم مؤثر باشد چه ادعایی در مورد دستمزد می‌تواند داشته باشد؟ بسیاری از بازیگران که مدعی ارقام بالای دستمزد می‌شوند چیز خاصی برای ارائه ندارند. ما 450 میلیون تومان در این فیلم صرف دستمزد به بازیگران کردیم و این در شرایطی است که برخی از آن‌ها حتی حاضر نشدند در اکران مردمی فیلم حضور داشته باشند! هنوز نمی‌فهمم چرا حتی بازیگری که اصطلاحاً به فروش اکران فیلم کمک می‌کند باید 700 میلیون تومان تقاضای دستمزد کند؟ این امر وسوسه‌گر است و برخی دیگر از بازیگران که در جایگاه رفیعی در بازیگری قرار ندارند نیز خود را با چنین ارقامی مقایسه می‌کنند. بسیاری از آن‌ها به نسبت امثال من که 18 سال تمام‌وقت و هم‌وغم خود را برای سینما گذاشتم و چه‌کارها و ابداعاتی درزمینهٔ تکنولوژی و فنی سینما داشته‌ام حرفی برای گفتن ندارند. بلکه تنها به خاطر شکل و قیافه‌ای که برای خودشان درست کرده‌اند بازیگر شده‌اند درحالی‌که حتی آکادمیک نیز بازیگر نیستند. این‌ها در مقابل امثال من که ساخت 700 تیزر و 17 فیلم کوتاه را در کارنامه خود دارم چیزی برای مطرح کردن ندارند. تصور می‌کنم اگر به‌جای این افراد چند بازیگر تئاتر گمنام را با کوچک‌ترین چشم‌داشت مالی بر سرکار خودم بیاورم قطعاً نتیجه بهتری دریافت خواهم کرد. من در مسیر طی شده فعالیت حرفه‌ایم ریاضت‌های زیادی کشیده‌ام. برای ساخت یک فیلم نزدیک به سه ماه در جنگل خوابیدم و برای ساخت یک فیلم کوتاه 82 میلیون تومان هزینه کردم و برخلاف بسیاری از فیلم اولی‌ها که همچنان در فضای روایتی دوران فیلم کوتاه خود قرار دارند و فیلم بلند آن‌ها نیز فاقد روایت است، فیلم من دارای قصه و روایت مشخصی است که تکلیف مخاطب را با خود روشن می‌کند.

به شبکه نمایش خانگی به‌منظور توزیع فیلم فکر کرده‌اید؟

نمی‌دانم اما تصور می‌کنم که این باید ازجمله دغدغه‌های تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار فیلم باشد به‌هرحال آن‌ها نیز ضوابط خاص خود رادارند و گویا هر چه فروش فیلم بالاتر باشد به همان نسبت هم چون درصدی از فروش گیشه را به‌عنوان خرید امتیاز فیلم پرداخت می‌کنند. باید دید که تهیه‌کننده به چه تصمیمی خواهد رسید؛ اما تصور می‌کنم که تهیه‌کنندگان باهوش‌تر از این باشند که در مسیر تجاری فیلم دچار ضرر شوند.

رحیم طوفان

اجازه دهید کمی هم به ابتدا بازگردیم و اینکه  ایده "یک کیلو و بیست‌ویک گرم" از کجا آمد و فیلم‌نامه آن چگونه نوشته شد؟

ایده نخست این فیلم فیلمنامه‌ای بود به نام"آینه مات" نوشته لیلا نیکزاد که من از آن خوشم آمد. لیلا نیکزاد سه سال پای این حرف من ایستاد و ما در این مدت فیلم‌نامه را تبدیل به سه داستان کردیم و هر آنچه در تصورات من بود در قالب تشکیل یک اتاق فکر از سوی من بازگو شده و او در فیلم‌نامه اعمال می‌کرد و البته بعد در حین ساخت 40 درصد فیلمنامه به دلیل اقتضائات موجود و همان‌طور که گفتم کمبود بودجه بارها تغییر کرد. من در طول روند تولید این فیلم تمام سعی خود را کردم که در روایتم مدیوم سینما را رعایت کنم و از افتادن در ورطه فیلم‌سازی برای تلویزیون و یا ایده‌هایی مرسوم در حوزه سریال سازی خارج شوم. بنابراین در روند ساخت این فیلم اساساً ازآنجاکه آدم پژوهشگری هستم به تحقیق و پژوهش، حتی در قرآن پرداختم و هر سکانس را در ذهن خود پرورانده و دکوپاژ می‌کردم. از قرآن برداشت‌هایی همچون این مسئله که از هر چه بگذری و گذشت داشته باشی همان چیز مجدد به‌عنوان تقدیر بر سر راه تو قرار خواهد گرفت و این اصل موجود در کائنات است را برداشت کردم همچنان که ابراهیم درراه خدا از اسماعیل؛ پسرش گذشت. این‌ها در ذهنم مرور ‌شد و ما به شکل ذهنی دکوپاژی از هر آنچه قصد داشتم بسازم را مرور می‌کردیم. فیلم حتی ذره‌ای رگه‌های فمینیستی دارد چراکه به دلیل شناختی که از این حوزه دارم و می‌دانم چه ظلم‌هایی در حق قشر زنانه ما شده است بسیار علاقه‌مند بودم به این حوزه ورود کنم. کاراکترهای فیلم مرتکب خطا می‌شوند اما در عین مقصر بودن هیچ‌کدام از آن‌ها مقصر نیستند. آن‌ها نه سیاه هستند و نه سفید و من همه آن‌ها را خاکستری در ذهنم دیده و برایشان شخصیت طراحی کرده‌ام. درهرصورت باوجودآنکه سه داستان در این فیلم روایت می‌شود که البته هر سه داستان ربط مضمونی با یکدیگر دارند و این نوع ساختار چندان برای مخاطب امروز سینمای ایران شناخته‌شده نیست اما مخاطب رضایت کامل را از این نوع روایتگری در پایان داشت. برای من ارزشمند بود که تماشاگر در زمان دیدن این فیلم اذیت ‌شود البته از نوع مثبت آن، حتی شاهد بودم که بسیاری به فیلم و سازنده آن بدوبیراه می‌گویند و زنان با دیدن این فیلم به گریه افتادند که این حالت آن‌ها تا مدت‌ها پس از ترک سالن نیز ادامه داشت اما لحظه‌ای بعد من آن‌ها را خندان در بیرون از سالن سینما می‌دیدم که گویا به یک پالایش نفس رسیده باشند و به‌نوعی سبک شده‌اند که این برای من خیلی ارزشمند بود.

علاوه بر انجام آن پروسه پژوهشی و مثلاً رجوع به قرآن برای یافتن مصادیق موجود در فیلم چقدر به تحقیقات بر اساس جامعه‌شناسی و مطالعه میدانی پایبند بودید؟

بسیار کم. چون آن چیزی که روایت کردم طبیعتاً چیزی بود که همیشه در جلوی چشمانم قرار دارد و مکرر در جامعه شاهد عینی آن بوده‌ام. اصولاً آدم جستجوگری هستم که اصطلاحاً سرم برای انجام کارهایی غیرمتعارف درد می‌کند. از حضور در فضاهایی که بسیاری از مردم از آن اجتناب می‌کنند ابایی ندارم تنها به این دلیل که بتوانم با اقشار مختلف مردم از پایین‌ترین سطح آن‌ها تا عالی‌رتبه‌ترینشان دم خور شوم و درنتیجه آنچه روایت سینمایی می‌کنم حاصل مشاهدات کاوشگرانه من در سال‌های متمادی است. حتی اخیراً به بهانه فرار از گرما و آلودگی هوا با هزینه شخصی و با محوریت اقتصاد مولد و حمایت از کالای ایرانی، نمایشگاهی را در سرعین اردبیل برپا کردم تا علاقه‌مندان به‌واسطه ورود به این نمایشگاه و ارائه برخی از مصنوعات دستی خود و تعاملاتی که با مراجعان دارند به بروز برخی از آداب و سنن خود بپردازند و به این واسطه من نیز در جریان برخی از این ناشناخته‌ها قرار بگیرم.

به تدوین فیلم هم اشاره‌ای داشته باشید، به‌هرحال خود شما این فیلم را تدوین کردید و معمولاً یک فیلمساز که فیلم خودش را تدوین می‌کند چون دلش نمی‌آید از صحنه‌هایی از فیلمش بگذرد لذا تدوین او خوب از آب درنیامده همچنان که در مورد فیلم شما گفته می‌شود 40 دقیقه نخست ریتم فیلم بسیار کند و کسالت‌آور است.

در 40، 50 دقیقه نخست فیلم به معرفی شخصیت‌ها و اعضای خانواده‌هایی که فیلم را روایت می‌کنند می‌پردازم و درنتیجه طبیعی است که معرفی آن‌ها کمی با صبر و تومأنینه صورت گیرد اما از 50 دقیقه فیلم به بعد شتاب و درگیر شدن ضربتی مخاطب با ماجراهای فیلم به‌گونه‌ای است که حتی برخی از دوستان به من خرده می‌گرفتند که چرا فرصت برای هضم وقایع را به مخاطب نمی‌دهم؟ به‌هیچ‌وجه در زمان تدوین فیلم و حذف برخی نماها در جریان تدوین ازآنجاکه خودم سازنده آن بودم خساست به خرج ندادم. اتفاقاً خیلی بی‌رحم بودم و 83 دقیقه فیلمی را در زمان تدوین استخراج کردم که بالغ‌بر 140 دقیقه راش در اختیار داشتم.

چرا در فیلمبرداری کار اکثراً از نماهای باز و لانگ شات استفاده کردید؟

 چون اصلاً برایم خود بازیگر مطرح نبود و قصد نداشتم با استفاده از قاب‌های بسته که روی صوت بازیگر متمرکز می‌شود فیلم را پیش ببرم. روایت فیلم ما واقع‌گرایی و آن چیزی بود که در عالم واقع و حقیقت جامعه شاهد آن هستیم و دوربین در قالب چشمی جستجوگر به ثبت چنین لحظاتی تلاش کرد که تنهایی و حقارت انسان‌ها را در نسبت به فضای حاکم پرازدحام و شلوغ پیرامونش تصویر کند. دوستان وقتی فیلم را می‌دیدند به من معترض بودند که چرا حداقل در مقاطعی از فیلم که بازیگر حس گذاشته است از نماهای بسته‌تر استفاده نکرده‌ام درحالی‌که پیش‌تر هم گفتم که برای من باورپذیری فیلم بیشتر مطرح بود تا نشان دادن توانایی‌های فنی یک بازیگر و موارد فنی. شاید برایتان جالب باشد که من به دلیل نبود پول خودم آن را مونتاژ کردم آن‌هم در 74 نوبت و با 16 فرم متفاوت. البته یک بخش از این اتفاق به این دلیل بود که ابتدا به تدوین من اعتقادی نبود و وقتی کار را یک نفر دیگر تدوین کرد تازه فهمیدند که تدوین من به نسبت او اتفاق بهتری را برای فیلم رقم‌زده است. البته بگویم که تدوین این فیلم برای اکران عمومی با تدوین آن برای حضور در جشنواره تفاوت فراوانی داشت و شگردهایی باید به کار گرفته شود که فیلم موردپسند بیشتری قرار گیرد.

به نظر می‌رسد که شما بیشتر در مواجهه با پدیده‌ای به نام فیلم و درزمینهٔ ساخت آن به‌نوعی با رویکردی جامعه‌شناسانه سعی در تبلور جنبه‌های زیبایی شناسانه فیلم دارید تا اینکه بیشتر به فکر اصول فنی آن باشید؟

بله دقیقاً. من سال 84، یک فیلم ساختم پنج دقیقه و برای ساخت آن سه ماه وقت صرف کردم. این فیلم رزمی بود به نام "شوشو" که در آن برای نخستین بار یک صحنه حرکت ماتریکس را با حدود 16 دوربین عادی و تمهیداتی که اندیشیدم فیلمبرداری کردم. این مسئله را از آن بابت گفتم که به این نکته تأکید داشته باشم که بالاخره دستیابی به آخرین تکنولوژی روز سینمای دنیا قابل دست یافتن است اما تکنولوژی نقطه پایانی برای توفیق یک فیلم نیست. روزی از مجید مجیدی پرسیدم برای اینکه یک فیلم‌ساز خوب شوم باید چه‌کار کنم و او گفت باید به همه وجوه و تکنیک‌های سینما وارد شوی و من از آن زمان به همه آن‌ها اشراف پیدا کردم و البته یک‌زمانی این پرسش را از یک کارشناس چینی پرسیدم و او گفت که باید برای بهتر دیدن و خوب تصویر کردن جامعه‌شناس خوبی باشی و من سخت درگیر تحقیق و مطالعه شدم. وقتی از داوود میرباقری می‌پرسند آیا تصور نمی‌کنید بهترین قسمت‌های سریال "مختارنامه" آنجایی نبوده است که شما بهترین تکنیک و جلوه‌های بصری را خلق کردید در پاسخ گفت آن قسمت‌ها اصلاً به کارگردانی من ربطی ندارد. آن قسمت‌ها مربوط به اصول فنی تصویری است و هرکدام تکنیک‌های خاص خود را دارند. حرف این استاد ارجمند به‌واقع یک واقعیت است و آن اینکه برای روایت درست در سینما، کارگردان باید به اصول درام و پرداختن صریح و مؤثر آن، تسلط کافی داشته باشد.

رحیم طوفان

هم‌اکنون مشغول چه‌کاری هستید و یا قصد انجام چه‌کاری را دارید؟

یک فیلمنامه آماده دارم در همان ژانر اجتماعی که البته از تجربه قبلی من بسیار غلیظ‌تر و بغرنج‌تر است و البته به‌عنوان تهیه‌کننده هم با شبکه استانی مرکز اردبیل مقدمات ساخت یک سریال 26 قسمتی الف با محوریت چهل‌سالگی انقلاب در دست دارم که البته هنوز کارگردان آن مشخص نیست.