سرویس سینمایی هنرآنلاین: بهرام توکلی فیلم‌سازی است که بعد از ساخت هفت فیلم؛ "پابرهنه در بهشت"، "پرسه در مه"، "اینجا بدون من"، "آسمان زرد کم‌عمق"، "بیگانه"، "من دیه‌گو مارادونا هستم" و "تنگه ابوقریب"؛ دغدغه‌مندی خود را نسبت به واکاوی انسان در بحران‌های مختلف و بر بسترهای متفاوت به اثبات رسانده است.

بحران‌هایی که در فیلم‌های اولیه او بیشتر درونی و مخصوص به اقشار محدود بودند مانند روحانیِ مردد "پابرهنه در بهشت"، موسیقیدانِ به بن‌بست رسیده "پرسه در مه"، نویسندهِ سوژه یاب "من دیه‌گو مارادونا هستم" و ... حتی در دو فیلم اقتباسی؛ "اینجا بدون من" و "بیگانه" که از نمایشنامه‌های تنسی ویلیامز برداشت‌شده‌اند، بااینکه آدم‌ها معمولی‌تر هستند اما زاویه نگاه آن‌ها به روزمرگی و مسائل جاری زندگی‌شان؛ متداول و کلیشه‌ای نیست.

توکلی با حرکت بطئی به سمت همه‌شمولی قهرمانان فیلم‌هایش که قرار است به‌واسطه زاویه نگاهی متفاوت؛ از درون متمایز شوند، به جدیدترین اثر خود یعنی "تنگه ابوقریب"؛ با محوریت دفاع مقدس رسیده است.

انتخابی جسورانه و البته هوشمندانه برای فیلم‌سازی تجربه‌گرا که در هر سطحی به دنبال خوانش خاص خود از انسان درگیر بحران است و این بار با گسترش این زاویه دید؛ یک مقطع تاریخ معاصر، یک رویداد بیرونی واقعی و گروهی از انسان‌های شناسنامه‌دار را انتخاب کرده است.

اغراق نیست اگر توکلی را در کسوت یک‌چشم ناظر جزئی‌نگر قلمداد کنیم که با موشکافی، برشی حساس و مغفول از دفاع مقدس را زیر ذره‌بین مخصوص خود دراماتیزه کرده تا از ورای آن مخاطب را با ابعاد نادیده و غیر کلیشه‌ای قهرمانانی مواجه کند که به این شیوه احیاشده‌اند.

به همین دلیل هم فیلم بدون آنکه تلاش کند بر مسیر آشنای الگوهای از پیش تعیین‌شده فیلم‌های جنگی شخصیت پردازانه حرکت کند، شیوه‌ای شخصی و مخصوص به خود را برای معرفی و بسط و گسترش موقعیت خود انتخاب کرده است.

درواقع درام بالقوه موقعیت گُردان عمار با یک طراحی سروشکل دار؛ بدون آنکه قالب سیال خود را از دست بدهد، با تمرکز بر چند کاراکتر محوری و معرفی اولیه آن‌ها آغاز می‌شود و به‌تدریج تور قصه با اضافه شدن کاراکترها که همگی گرد هسته ملتهب بحران جمع می‌شوند، پهن می‌شوند.

فیلم‌ساز به‌درستی با تکیه‌بر زاویه دید شخصی خود که؛ اولویت انسان بر بستر انتخابی است، یک موقعیت شناسنامه‌دار یعنی آزادسازی تنگه ابوقریب را محور قرار داده و از ورای این بستر و تراژدی بیرونی برآمده از آن، انسان‌های درگیر این عملیات مرگ و زندگی را کالبدشکافی درونی می‌کند.

انسان‌هایی واقعی که اتفاقاً در شکل رئال هم وجه تمایز این جنگ با جنگ‌های دیگر در طول اعصار هستند و حالا وقتی امضای شخصی فیلم‌ساز با وجه تمایز همین قهرمانان واقعی پیوند می‌خورد، اسطوره‌هایی بر پرده سینما نقش می‌بندند که بر قلب و روح مخاطب چنگ می‌زنند.

اینجاست که نوک پیکان توجه فیلم‌ساز به‌درستی بخشی از رئالیسم را نشانه می‌رود که با کمترین درام‌پردازی، تأثیرگذارترین تصویر را از جنگ و مردان جنگ بر پرده ثبت کرده است. فیلم‌ساز تلاش کرده به‌اندازه نیاز، طراحی دراماتیک برای شروع، بسط و گسترش و بخصوص پایان فیلم داشته باشد. چگونه می‌توان در فینال به چنین (برداشت) تأثیرگذاری رسید بدون آنکه مرحله (کاشت) و (داشت) به‌درستی طراحی‌شده باشد!

اگر حسی برانگیخته می‌شود از ذات این درام و تراژدی بی‌رحمانه است نه تلاش توکلی برای احساسات برانگیزی؛ چراکه به شهادت فیلم‌های قبلی‌اش نشانه داده چه فاصله عمیقی به جهت سلیقه و دغدغه‌مندی با برانگیختن احساسات سطحی مخاطب دارد و چه تلاش سختی برای نفوذ به لایه‌های درونی انسان دارد.

فیلم "تنگه ابوقریب" به‌مثابه همان چشم ناظر نوجوان عکاس فیلم یا نماینده نسل آینده است که تلاش می‌کند مخاطب را از هر نسل با نمایندگان ابر نسلی مواجه کند که فاصله روح و عمق درونشان با وضعیت حال امروز ما، فرسنگ‌ها است. کمترین تأثیر فیلم می‌تواند یادآوری همین فاصله دردناک باشد.