سرویس سینمایی هنرآنلاین: این روزها دو فیلم "مرداد" و "در وجه حامل" به کارگردانی بهمن کامیار بر پرده سینماها حضور دارد.

دو فیلم از این کارگردان که یکی محصول سال 95 است و دیگری محصول سال 96. هم‌زمانی اکران این دو فیلم و البته اعتراض‌های این کارگردان به شرایط موجود اکران باعث شد با او درباره وضعیت و شرایط حال حاضر سینما و نوع دیدگاهش به سینمای اجتماعی به گپ و گفت بنشینیم. کامیار پیش‌ازاین فیلم "سد معبر " را به کارگردانی محسن قرایی تهیه کرد که خوش درخشید اما در زمان اکران آن‌هم با مشکلاتی مواجه شد. در این گفت‌وگو کامیار از مافیای اکران و شرایط موجود سینما گفت که ماحصل آن را در زیر می‌خوانید:

اجازه دهید مصاحبه را با موضوع اکران فیلم‌ها آغاز کنیم که بعضاً یادداشت‌هایی هم در این زمینه نوشتید. در حال حاضر شما دو فیلم در "وجه حامل " و "مرداد " را روی پرده‌ دارید اما متأسفانه سئانس‌های خوبی به آثار شما اختصاص نیافته است و گاه به دلیل عدم رسیدن مخاطب به حدنصاب فیلم‌هایتان اکران نمی‌شوند. بااین‌وجود برآورد شما از وضعیت اکران فیلم‌هایتان به چه صورت است؟

اساساً اکران آن‌قدر به‌واقعه‌ای پیچیده در ایران تبدیل‌شده است که به‌جز تعداد انگشت‌شماری از افراد،سایرین فاقد موقعیت مناسب اکران هستند. در حقیقت روابط اکران دست عده‌ای از آدم‌هاست که در سینما به قدرت رسیده‌اند و اگر بخواهیم این قدرت را در سینمایی که 90 درصد آن دولتی است ریشه‌یابی کنیم و به این پرسش پاسخ دهیم که چرا عده‌ای که اتفاقاً خیلی وابسته به دولت نیستند چرخه اکران را در دست گرفته‌اند، درمی‌یابیم که برخی‌ها می‌توانند سرنوشت اکران یک فیلم را از عرش به فرش و بالعکس تعیین کنند که هیچ ربطی به کیفیت فیلم، فیلمساز و بازیگر آن ندارد. مثلاً نمونه‌های ضدونقیض فراوان وجود دارد که از یک کارگردان، یک فیلم چندین میلیارد فروش داشته و از همان کارگردان در همان دوره‌فروش فیلم به صد میلیون تومان ‌هم نرسیده است و همین ایام هم در جدول اکران چنین نمونه‌ای وجود دارد، که اتفاقاً فیلمی که کمتر فروخته ازنظر سینمایی فیلم شریف‌تری است. پس در سینمای ما اکران اتفاقی است که یا باید وارد آن چرخه و هسته معدود افرادی که می‌توانند سرنوشت اکران را مشخص کنند قرار گیرید یا اگر خارج از آن دایره قرار گیرید باید بپذیرید که در اکران بخت و شانس اگر خیلی هم با شما یار باشد به یک فروش نسبتاً معمولی خواهید رسید. من این تجربه را بارها داشته‌ام. مثلاً در مورد فیلم "سد معبر" که همه پیش‌بینی یک اکران موفق و فروش مطلوب داشتند دیدیم که نتوانستیم فیلم را در بهترین زمان‌ها اکران کنیم و وقتی پای سرگروه و قرارداد وسط آمد نتوانستیم زمان خوبی برای اکران داشته باشیم. اگرچه که همه از فیلم حمایت می‌کردند و می‌گفتند که غرض‌ورزی نیست و فیلم در نوبت اکران زیاد است، اما درنهایت فیلم من را در بدترین زمان ممکن یعنی در فاصله چند روز مانده به جشنواره فجر که تمام توجهات سینما معطوف فیلم‌های جدید در جشنواره است و از طرفی زمان امتحانات دانشگاه‌ها نزدیک است و یا وقایعی مثل زلزله تهران و فیلتر شدن فضای مجازی رخ‌داده، اکران می‌کنند که همه و همه دست‌به‌دست هم دادند و سرنوشت اکران فیلم را به‌گونه‌ای دیگر رقم زدند و "سد معبر " در گیشه شکست خورد. یا اکران عید فطر امسال که نزدیک به ایام جام جهانی بود و تیم ملی ایران هم در این جام حضور داشت و مردم امید داشتند از طریق فوتبال به یک نشاط عمومی برسند و تیم ملی هم اتفاقا خوب عمل کرد و مردم از نمایش فوتبال در سینماها استقبال کردند. دلیلش هم این است که می‌آیند در سینماها و فوتبال را در برنامه‌شان می‌گذارند و به‌جای فیلم، فوتبال می‌بینند و اتفاقاً فروش بلیت فوتبال به‌جای پرفروش‌ترین فیلم هفته می‌نشیند و به شوخی هم در آمار می‌دیدیم که این اتفاق پرفروش‌ترین بوده است. هر سه بازی ایران هم‌زمان شد با نمایش فیلم "در وجه حامل " که دو هفته اول سرگروهی را داشت و در آئین‌نامه اکران ‌هم آمده است حداقل دو هفته و حداکثر چهار هفته در قرارداد فیلم که وقتی فیلم در دو هفته اول با چنین اتفاقاتی مواجه شد بالطبع نتوانست فروش آن‌چنانی داشته باشد و بعد از دو هفته که سرگروه را عوض کردیم تمام سالن‌ها را هم از دست دادیم. "در وجه حامل " تنها 17 روز در تهران اکران شد و در شهرستان‌ها نیز این زمان بسیار اندک بود. بعد مواجه شدیم بااینکه "مرداد" هم باید در این فرصت اکران شود. بحثی در اینکه ما قبول کردیم دو فیلم در این زمان‌ها اکران شود نیست اما دو نکته وجود دارد. "مرداد" محصول سال 95 بود اما بر اساس همان بازی‌هایی که به شما گفتم ما نتوانستیم در سال 95 و 96 فیلم را اکران کنیم و اگر در این تایم هم اکران نمی‌شد اساساً این فیلم دیگر رنگ پرده را به خود نمی‌دید. همان‌طور که بسیاری از فیلم‌ها این اتفاق برایشان رخ‌داده است و وقتی صحبت می‌کنم می‌گویند خیلی خوب است که این اتفاق برای شما افتاده است و ای‌کاش برای فیلم ما هم‌چنین شرایطی رخ می‌داد. به‌هرروی سینمای مستقل ما به درجه‌ای رسیده که یک اکران بد و بدون توجه به زمان خوب و سرگروه خوب هم برایش یک رؤیا شده است. فیلمساز مستقل می‌گوید برایم آرزوست در همین شرایط بد هم فیلم من یک هفته به روی پرده برود.

آیا میزان تولیدات سینمایی هم در رقم خوردن شرایط اکران اثرگذار است؟

بله تولید در سینمای ایران با توجه به ظرفیت سالن‌های سینما بسیار زیاد است و ما در سینمای ایران در بهترین شرایط در سال می‌توانیم 55 تا 65 فیلم اکران کنیم که در این ارقام بلاشک بالغ‌بر 35 تا 40 فیلم قربانی خواهند بود، اما اگر بخواهیم با شرایط خوب فیلمی اکران کنیم در سال بیشتر از 25 تا 30 فیلم نمی‌توانیم تولید کنیم. بنابراین مابین اکران بد و اکران نشدن یک انتخاب داریم و ما اکران بد را ترجیح می‌دهیم، چون به‌مراتب اکران نشدن خیلی بیشتر ضربه می‌زند، اما هسته مرکزی تعیین‌کننده اکران، بر اساس تولیدات سال قبل و تولیدات خودشان (چون بسیاری از پخش‌کننده‌های ما تولیدکننده فیلم هستند) برنامه‌ریزی می‌کنند و فیلم‌های خود و فیلم‌هایی که می‌خواهند بفروشند را در فصل‌های اکران تقسیم می‌کنند. ما درنهایت 5 تا 6 فصل را در سینمای ایران در نظر می‌گیریم. یکی اکران نوروز، اکران دوم نوروز، اکران عید فطر، اکران دوم عید فطر، اکران مهر و آبان و اکران بعد از جشنواره و قبل از عید که در هر اکران یک تا دو فیلم پرفروش قرار می‌گیرد و در کنار این فیلم‌ها یا باید فیلم‌هایی را قرار دهید که یا بر روی کاغذ نخواهند فروخت یا کاری کنیم که فیلم به نفع فیلمی که باید بفروشد، نفروشد. در این شرایط فیلم‌هایی را که اصطلاحاً به‌عنوان لایی در لیست اکران می‌گذارند قربانی می‌شوند و اقبالی به آن‌ها نشان داده نمی‌شود و تمام ظرفیت سالن‌ها در اختیار فیلمی قرار می‌گیرد که باید بفروشد. درنهایت شما در پایان سال می‌بیند که 20 تا 25 فیلم نقش قربانی را بازی می‌کنند. مثلاً در اکران نوروزی امسال "فراری" یک قربانی بود، فیلمی قابل‌قبول با فیلمسازی باتجربه که اتفاق خوبی در جشنواره را هم‌پشت سر گذاشته، بازیگری در آن حضور دارد که در همان شب‌ها مخاطب را پای تلویزیون نگه می‌دارد، اما در زمان اکران توفیقی حاصل نمی‌کند چراکه آن فیلم لایی دو فیلم دیگر شده و نمی‌تواند به آن شرایطی برسد که بتواند فروش خوب داشته باشد. سال گذشته هم این اتفاق برای "خشم و هیاهو" افتاد که در تعطیلات نوروزی به‌شدت فروش پایینی داشت. این فرمول در تمام فصل‌های اکران وجود دارد و بالطبع قربانی سینمای مستقل است که توان ورود به لابی‌ها را نداشته، در هسته مرکزی نماینده‌ای ندارد و با بودجه شخصی و تعاونی ساخته‌شده است. این فرمول همیشه بوده و هست و هیچ اراده‌ای برای مبارزه با آن نیز وجود ندارد.

خب با توجه به این شرایط سرمایه‌گذار وقتی با این محاسبات مواجه می‌شود قطعا از سینما می‌رود؟

بله طی دو سال اخیر متأسفانه به سمتی رفته‌ایم که سرمایه‌گذاری که می‌خواهد وارد سینما شود نخستین سؤالی که مطرح می‌کند این است که ژانر فیلمتان چیست و اگر هر ژانری به‌جز کمدی را مطرح کنی سرمایه‌گذار عقب می‌کشد و می‌گوید من ریسک نمی‌کنم. در چنین شرایطی سرمایه‌گذار تنها به تجارت در سینما فکر کرده و نه به تعالی سینما و شکوفایی استعدادهای جدید و اینکه از سینما چطور هرسال بهتر از سال قبل پول دربیاورد. به همین دلیل در آمار ارائه‌شده می‌گویند امسال فروش بیشتر بوده درحالی‌که وقتی به تعداد مخاطب مراجعه می‌کنید می‌بینید که تعداد مخاطب کمتر بوده چون بلیت‌ها گران‌تر شده و یکسری برنامه‌های دیگر باعث فروش بیشتر شده است. این‌گونه است که آن سرمایه‌گذار از سینمای مستقل و اجتماعی دور شده و سینماگر هم دیگر رغبت و دغدغه‌ای برای ساخت فیلم جدی ندارد پس در هر فصل اکران شاهد چند فیلم کمدی هستیم و یک فیلم قابل‌قبول هم قربانی می‌شود که عمدتاً اجتماعی است و البته در این میان فیلم‌های کمدی هم هستند که نقش قربانی را بازی می‌کنند. این‌گونه هم سرمایه از سینما دور شده هم سینما به‌مرور از اندیشه خالی می‌شود. سینما تبدیل به سرگرمی موقت دوساعته شده است. برخی از آثار کمدی گاهی شما را درگیر می‌کنند اما در حال حاضر سینمای ما شبیه سینماهای لاله‌زار در قدیم شده است. این جمله را پدران ما تائید می‌کنند. فیلم‌های کمدی امروز حاوی رقص، آوازخوانی، شوخی‌های دوپهلو و گاه ایروتیک که قبل از انقلاب به تصویر کشیده می‌شدند و حالا در دیالوگ‌ها نمایان شده‌اند، هستند. زبان فارسی هم خوشبختانه سرشار از افعال دوپهلوست که می‌تواند دیالوگ‌های این‌چنینی داشته باشد.

بهمن کامیاردر چنین شرایطی شما چه پیش‌بینی برای جشنواره فجر امسال دارید؟

به نظر من در جشنواره فجر سال 97 با حجم پایینی از فیلم‌‌های دغدغه‌مند مواجهیم. چون الآن چند ماه از سال گذشته و پروانه‌های ساختی که صادرشده کمتر مربوط به فیلم‌های قابل‌قبول دغدغه‌مند است. فکر می‌کنم تعدادی از فیلم‌هایی هم که سال‌های قبل اکران نشده‌اند احتمالاً امسال شرکت می‌کنند چون تعداد تولید فیلم‌های جدی و کیفیتشان کاهش‌یافته است. آئین‌نامه جشنواره فیلم فجر این را نمی‌گوید اما در سال‌های قبل هم این اتفاق افتاد و ما شاهد تولیدات سال‌های گذشته که یا در جشنواره حضور نیافتند و یا حضور یافتند و بنا به دلایلی کنار گذاشته شدند بودیم و همان فیلم‌ها به بهانه‌های مختلف در جشنواره سال بعد حضور یافتند. تجربه نشان داده است که در این شرایط برخی فیلمسازان برای ایجاد سرمایه اقتصادی در راستای ساخت فیلم اجتماعی و دغدغه‌مند گاه اجباراً به ساخت فیلم کمدی روی می‌آورند.

پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که بااین‌وجود آیا تهیه‌کنندگان ذائقه مخاطبان را تعیین می‌کنند یا این سینما‌داران هستند که برای تهیه‌کننده تعیین می‌کنند که به‌طور مثال باید کمدی بسازد تا به فروش مطلوب دست یابد؟

تهیه‌کننده و کارگردان در ایران به‌جایی رسیده که چاره‌ای ندارد. در واقع اگر  کارگردانی می‌خواهد فیلم دلخواه و اجتماعی بسازد دراین‌بین باید  یک کمدی هم بسازد تا از فروش آن درآمدی را حاصل کند و بعد به سراغ ساخت فیلمی‌رود که دغدغه آن را داشته است. چون سینما دار و شرایط اکران او را مظطر کرده که این کار را می‌کند.

اما فیلم اجتماعی که ساخته می‌شود قطعا بازهم نقش قربانی را ایفا خواهد کرد؟

بله ما آمده‌ایم فیلمی بسازیم که دوست داریم. حتی اگر به عاقبت فروش آن آگاه باشیم. تا کی می‌توانیم کمدی بسازیم؟ چقدر می‌توانیم فیلم کمدی با ایده‌های ناب بسازیم که مخاطب را پس نزند. همین اتفاق چند سال پیش برای سینمای اجتماعی هم رخ داد و مقطعی مردم از سیاه نمایی‌های فیلم‌های اجتماعی خسته شدند درصورتی‌که سینمای اجتماعی فقط این نیست. ما در ایران دچار اشتباهی هستم که به هر فیلم غیر کمدی می‌گوییم اجتماعی و این هم به سینمای ما ضربه زده است. اینکه بگوییم ما دو ژانر اجتماعی و کمدی داریم اشتباه است. ما ژانرهای مختلفی مثل تریلر، پلیسی- معمایی، خانواده و... در سینما داریم ولی چون بلد نیستیم تعریفی از آن داشته باشیم همه را می‌گوییم اجتماعی درصورتی‌که اصلاً ژانری به نام اجتماعی در سینما وجود ندارد، یعنی یک‌چیزی خودمان ساختیم و پرورش دادیم و حالا علیه خودمان استفاده می‌شود، مثلاً به نظرم "مرداد" یک ملودرام خانوادگی است نه اجتماعی من به فیلم "رگ خواب" می‌گویم یک فیلم عاشقانه یا حتی "برادرم خسرو" یک فیلم اجتماعی نیست. فیلم "سد معبر" طبق تعریفی که وجود دارد، اجتماعی است، اما اینکه شما یک خانواده را بررسی می‌کنید که در آن ارتباط زوج به‌هم‌خورده است و روابطشان سرد شده و هدفشان خارج از خانه است و بیرون از خانه به دنبال هدف هستند صحبت‌هایی است که در "مرداد " می‌شود. این کجایش اجتماعی است؟ یک ملودرام خانوادگی و حتی معمایی است. چون مرد از خانه بیرون است و هدفش را می‌دانیم اما اینکه چطور پول درمی‌آورد ابهامی است که هرچه فیلم جلو می‌رود مشخص می‌شود. اسم این را می‌گذارند اجتماعی درحالی‌که اجتماعی نیست. ما برای اکران فیلممان یک روز قبل از اکران خبر رفتیم با عنوان ژانر اجتماعی. شاید باور نکنید هنوز فیلم اکران نشده بود و تنها به‌واسطه درج "اجتماعی" پیش از اکران قضاوت شدیم و برایمان پیام‌هایی گذاشتند که باور نمی‌کردیم. حتی برایمان پیام گذاشته بودند که فیلمی که بد بود. درحالی‌که فیلم هنوز اکران نشده است. چطور امکان دارد وقتی فیلم را ندیدید چنین نظری داشته باشید.

آیا بخشی از این نگاه‌ها به جریان سازی برمی‌گردد و هدفمند است که یک فیلم فروش نداشته باشد و دیده نشود؟

بله این را قبول دارم که می‌تواند هدفمند باشد. ولی می‌خواهم بگویم نگاه عامه مردم هم به این سمت رفته است. گویی فیلم اجتماعی یعنی فیلمی که بدبختی‌ها را نشان می‌دهد پس مردم که در زندگی روزمره با کلی از مشکلات مواجه‌اند ترجیح می‌دهند بروند به سینما و دقایقی در کنار خانواده فیلمی ببینند که بخندند. یک‌شبه نمی‌شود فرهنگ‌سازی کرد اما یادمان باشد فرهنگ غلط وقتی رسوخ کرد ویران کردن آن به‌مراتب از ساختن آن سخت‌تر است. زمانی ساخت فیلم معناگرا هم مطرح شد که آن‌هم ضربه بدی به سینما زد. فیلم‌های با پایان باز بدون قصه که بسیاری از مردم از آن فراری هستند را ترویج داد درصورتی‌که در معنای جهانی، در فیلم معناگرا باید از نقطه‌ای به نقطه دیگر برسید و در پایان پیام و هدفی به شما می‌دهد که فکرتان را به سمت دریچه‌ای باز می‌کند که تاکنون به آن فکر نکرده بودید. درحالی‌که در سینمای ما فیلم‌های پایان باز گذاشته بودند و وقتی از کارگردان می‌پرسیدید می‌گفت به انتخاب مخاطب گذاشته‌ام. این در حالی است که سینما یعنی قصه و داستان اما متأسفانه به دلیل آنکه نتوانستیم ژانر تعریف کنیم به بسیاری آثار با درج عنوان معناگرا یا اجتماعی ضربه زده‌ایم، یعنی ما فیلمسازان‌هم خودمان باعث شدیم که به مخاطب بگوییم فیلم اجتماعی بد است نیا و نبین چون حالت را بد می‌کند.

فکر می‌کنم بخشی ازاین‌پس زدن مخاطب به این دلیل است که ما در سینما فیلمساز قصه‌گو نداریم و قصه‌گویی را بلد نیستیم. البته روایت هم در سینمای ما دچار مشکل است. مثلاً پایان‌ فیلم که به‌هیچ‌عنوان برای مخاطب قابل‌باور نبوده و به‌نوعی محافظه‌کارانه است. تا کی می‌خواهیم این وضعیت را ادامه دهیم؟ آیا ما نباید روی موضوع قصه‌گویی کارکنیم برای بقای سینما؟

درست است، این ماجرا هم دو ریشه دارد. وقتی فیلمساز می‌خواهد داستانی را روایت کند که از جامعه بیرون می‌آید باید تحقیق کند و به تمام لایه‌ها اشراف داشته باشد اما  صرفاً لایه بیرونی را می‌بیند و عجولانه تصمیم می‌گیرد، ایده‌ای دریافت می‌کند، آن را تبدیل به فیلمنامه می‌کند و بعد فیلم را می‌سازد. هر چیزی که رابطه علت و معلولی دارد باید زیر متنش را هم دید. چراکه وقتی زیر متن را نمی‌بینید آدم‌های درگیر با موضوع وقتی فیلم شما را می‌بینند آن را نمی‌پذیرند. در اینجا لایه‌های درونی و ریشه بسیاری از مسائل نادیده گرفته می‌شود. مثلاً ریشه عصبانیت‌ها و بزه‌کاری‌ها. تحقیق در زمان نوشتن فیلمنامه آن‌گونه که باید به انجام نمی‌رسد. نکته دیگر آنکه وقتی شما می‌خواهید واقعیتی را بیان کنید عده‌ای به تو می‌گویند بیان این مسئله به صلاح نیست، مثلاً فیلمساز می‌داند که سن سقط‌جنین در ایران به 14-15 سالگی رسیده اما نمی‌تواند این را به‌وضوح نشان دهد و بگوید آماری را که خوانده مربوط است به مدارس راهنمایی و سن سقط جنین ما تا این اندازه پایین آمده است، چون ناامیدی می‌آورد و به صلاح جامعه نیست. ما باید با فیلممان جامعه را نسبت به موضوعی همچون سقط‌جنین حساس کنیم اما بنا به اقتضائاتی نمی‌توانیم. در فیلم "مرداد" رؤیا به دوستش می‌گوید این مسافر دو بار در خانه ما را زد بی‌دوا و دکتر و الآن داریم تاوانش را می‌دهیم. من به‌عنوان فیلمساز باید به‌گونه‌ای نشان دهم که مخاطب من اگر در چنین شرایطی باشد و موقعیت مالی نداشته باشد اما باردار است و کسی هم زیر گوشش از سقط گفته است را در سالن سینما تکان دهد. در ایران ‌هم شرایط سقط ایمن نیست و باید به سراغ افراد زیرزمینی رفت مانند امیر فیلم و  شاید با یک دارو یا حرکت اشتباه هرگز نتوان طعم فرزند داشتن را چشید. من به‌عنوان فیلمساز تا همین حد می‌توانم پیش بروم و بیش از این، هم معذوریت قانونی دارم برای تصویر کشیدن و هم در فیلمنامه نوشتن چرا؟ چون باید محافظه‌کارانه بنویسم به این دلیل که بتوانم پروانه ساخت بگیرم و به جامعه ناامیدی و ترس تزریق نکنم. یکسری از مسائل اجتماعی علاوه بر حساسیت‌زایی جنبه دیگرش تزریق نوعی ترس و وحشت در دل مخاطب است. مسئولان معتقدند یک سری مسائل اجتماعی وقتی بیان می‌شود تزریق نوعی ترس و وحشت به مخاطب می‌کند و باید مراقب این امر هم باشیم. اما از سویی دیگر ممکن است این هشدار را هم به جامعه بدهد که معضلات اجتماعی اگر دیر بیان شوند وارد فاز تزریق ناامیدی و وحشت به جامعه خواهند شد. ما در جامعه هر وقت وارد فاز بیان کردن معضلات اجتماعی شدیم دیر عمل کردیم و چون دیر بیان شد وارد فاز وحشت و تزریق ناامیدی به جامعه شد و مسئولی که آن بالا نشسته هم یکی از وظایفش این است که به جامعه امید و خوشحالی دهد پس می‌گوید این فیلم به مردم تزریق ترس و ناامیدی می‌کند پس نسازید. گاهی هم مسئله را سیاسی می‌کنند که این‌گونه نیست. اینکه بگوییم مسئولین می‌ترسند و اجازه نمی‌دهند فیلمی ساخته شود تا واقعیت‌ها را بگوید یک برداشت اشتباه است. هیچ فیلمی در دنیا نبوده که ساخته شود تا یک نظام را دچار مشکل کند و یا ضربه وارد کند. به قول مرحوم معلم هیچ نظامی نباید از هیچ فیلمی بترسد، مثلاً همین فیلم "عصبانی نیستم " بعد از چند سال و با چه محدودیت‌هایی اکران شد اما به‌واقع هیچ مشکلی برای نظام پیش نیاورد.

بهمن کامیارآن فیلم اکران شد اما با ممیزی‌های بسیار زیاد که عامل اصلی ضربه زدن به فیلم شد...

بله ولی اکران شد درحالی‌که 5 سال پیش هم باهمین ممیزی‌ها و همین نسخه حاضر به اکران نبودند، اما درنهایت هم اکران شد، هیچ مشکلی هم پیش نیاورد و تمام شد. سینما نیامده است که به‌نظام بتازد. فیلم "مارمولک" هم در زمان خودش این‌گونه بود اما همین فیلم دو سال پیش در جشنواره فیلم و روحانیت بهترین فیلم شناخته شد.

چنین مسئله‌ای برای فیلم "سد معبر " شما هم رخ داد؟

بله ما وقتی می‌خواستیم این فیلم را بسازیم به‌شدت با ساخت آن مخالفت شد و همه می‌ترسیدند که این فیلم می‌خواهد شهرداری را بزند تا در انتخابات سال 96 آقای شهردار رأی نیاورد درصورتی‌که من ماشین خود را فروختم، قرض کردم، وام گرفتم و این فیلم را ساختم. اگر با آن هدف قرار بود ساخته شود باید به من پول می‌دادند که اینگونه نبود، اما همین فیلم رفت و در جشنواره شهر که خود شهرداری تهران بانی و برگزارکننده آن بود مقام گرفت. ما همیشه دچار یک سری پیش‌داوری‌ها می‌شویم که این به سینما ضربه می‌زند. این محافظه‌کاری به ما تزریق‌شده است.

یعنی با این توضیحات شما دچار نوعی خودسانسوری شده‌ایم؟

بله چون راهی جز خودسانسوری باقی نمی‌ماند، گاه از سر ترس و احتیاط انجام می‌شود درحالی‌که از ابتدا هیچ مشکلی وجود نداشته است. اتفاقی که در نشر هم رخ داد. ناشر خودش آمد تائید کند، دید نمی‌تواند برگرداند و گفت ارشاد به من بگوید کدام کتاب چاپ شود و کدام نشود. این مشکلات وجود دارد و به همین دلیل گاهی پایان فیلم شما را سرخورده می‌کند. چون محافظه‌کارانه نوشته‌شده است. در "سد معبر " هم ما این مشکل را داشتیم و مخاطب در پایان می‌گفت چرا فیلم الآن تمام شد. در "مرداد " و "در وجه حامل" هم این‌گونه است. این مشکلات وجود دارد اما نمی‌شود گفت که همه آن تحمیل است. گاهی ما به پختگی نرسیده‌ایم.

کدام‌یک از این شرایط نصیب "در وجه حمل " شد؟

به نظر من شرایط تحمیلی برای "در وجه حامل " نبود اما شاید در زمان نگارش تا حدودی دچار خودسانسوری شد. من با پایان آن مشکلی ندارم. تنها مشکل این بود که در این فیلم مخاطب را خیلی باهوش فرض کردیم. درحالی‌که مخاطب ممکن است بیاید و تنها بخواهد فیلم ببیند و خیلی ذهن آماده نداشته باشد که بررسی کند مثلاً صحبت مهری در پایان فیلم به سکانس ابتدایی فیلم بازمی‌گردد.

چقدر  معتقد به دادن اطلاعات مستقیم به مخاطب هستید؟

مخاطب امروز دوست ندارد به خود زحمت دهد. هم می‌خواهد پاپ کورن خود را بخورد و هم داستان فیلم را بفهمد. این اتفاق در تمام فیلم‌ها رخ نمی‌دهد، مثلاً شما در فیلم "در وجه حامل" نمی‌توانید این کار را انجام دهید و به‌جرئت می‌گویم که محال است. این موضوع در مورد "سد معبر " و "مرداد " نیز صدق می‌کند. مثلا در فیلم"در وجه حامل" وقتی مهری در خانه را باز می‌کند و می‌بیند که همسرش در خانه نیست و یک خانمی همسرش را با ویلچر می‌آورد و بعد می‌بینیم این خانم لال است در هیچ جای دیگری نمی‌گوید که این خواهر ایرج است. چون در سکانس اول فیلم به اقدس می‌گوید آن خواهر که زبان داشت رفت این خواهر که اصلاً زبان ندارد و تازه بار شیشه هم دارد. درواقع در ابتدای فیلم به مخاطب کد لازم را داده است. مخاطب اگر با حواس‌جمع فیلم را دیده باشد، خیلی خوب آن را درک می‌کند، اما اگر اینطور نباشد در انتها از من فیلمساز می‌پرسد آن زن چه کسی بود که از آسمان وسط فیلم افتاد. من دوست ندارم همه‌چیز را به مخاطب بگویم دوست دارم یک جمله با یک زیر متن باشد. هرکجای فیلم من سؤالی برایش بماند من با فکت به او می‌گویم که نکته این بخش در فلان جای فیلم بوده است، بنابراین احساس من این است که مخاطب باید با حواس و هوش روشن فیلم را ببیند. این نقص من است که این را از مخاطب می‌خواهم و شاید در فیلم بعدی این‌گونه عمل نکنم.

بهمن کامیارالبته در اینجا باید به نوع مخاطب هم‌فکر کرد...

اگر قرار است از دید خودمان فیلم بسازیم نباید انتظار داشته باشیم همه فیلم را بفهمند و دوست داشته باشند. ما در سینما باهمه مخاطبان و با زبان‌های مختلف حرف می‌زنیم چراکه فیلم صادر می‌شود و محصولی است که در تمام دنیا می‌رود و دیده می‌شود آن هم با مخاطبینی که ندیده و نشناخته‌اند و باید به این مخاطب هم‌فکر کرد. این را قبول دارم که این اتفاق در سینمای ایران کمتر رخ می‌دهد که ما مخاطب را خیلی عام در نظر بگیریم و این نقص است و باید اصلاح شود.

آقای کامیار تحصیلات شما در رشته حقوق است، چند سال وکالت کرده‌اید و آیا سینما این حرفه را تحت‌الشعاع قرار داده است؟

حدود 14 سال. البته دو سه سال اخیر فعالیتم کمتر شده اما هرگز وکالت را کنار نگذاشته‌ام. معیشت من از سینما نمی‌گذرد و چه‌بسا هر آنچه از راه وکالت عایدم شد درراه سینما خرج کردم. به خاطر سینما دفتر وکالت و ماشین خود را هم فروختم. هرچه در آنجا کارکردم در سینما رفت. من اولین فیلم کوتاهم را در دوره دبیرستان ساختم، اما سینما در خانواده ما تابو بود پس تا مقطع ارشد وکالت خواندم اما وقتی به استقلال مالی و خانوادگی رسیدم وارد سینما شدم که همواره رؤیای من بود. خانواده هم در ادامه مسیر من را پذیرفتند.

یکی از اتفاقاتی که در آثار شما به‌وضوح دیده می‌شود، پرداختن شما به دغدغه‌های زنان و ساخت فیلم حول محور زنان است. این دیدگاه تا چه اندازه برآمده از شغل و حرفه وکالت شماست؟

 از آنجایی که پدرم نظامی بودند، بار اصلی خانواده به لحاظ اقتصادی و تربیتی بر دوش مادرم بود و من آنجا به نقش پررنگ زن در خانواده پی بردم. بعدها فهمیدم زنان ما در جامعه هرچند ازلحاظ تلاش با مردان فرقی ندارند اما همواره در معرض نگاه تبعیض‌آمیز قرار دارند. وقتی فیلم‌های ایرانی و خارجی را باهم مقایسه کردم به این تبعیض در سینما هم پی بردم که مثلاً در 50 فیلم 48 فیلم به مردان پرداخته و تازه در دو فیلم دیگر کمتر به نقش و جایگاه واقعی زنان نگاه شده که اغلب آن‌ها، نیز آثار فیلمسازان زن بوده است. پس وقتی وارد سینما شدم به خاطر علقه به مادرم تصمیم گرفتم فقط در مورد زنان فیلم بسازم و شخصیت اول فیلم‌هایم همواره زنان خواهند بود چون دغدغه بیشتری دارند و برعکس تصور عام درگیری ذهنی بیشتری نسبت به مردان دارند. البته در مقام تهیه‌کننده این اصرار را ندارم اما تهیه‌کننده فیلمی که نقش زنان در آن خنثی باشد هم نمی‌شوم به‌طور مثال این نوع نگاه در فیلم "کارت پرواز " وجود داشت. دختری که برای حفظ حضانت فرزندش دست به حمل مواد مخدر می‌زند.

وکالت چقدر به شما در سوژه یابی و نگارش فیلمنامه کمک کرد چراکه شما موضوع آثارتان را غالباً از دل جامعه بیرون آورده‌اید.

تجربه من در وکالت و حضور در دادگاه‌ها و تعامل با مراجعانی که مشکل‌دارند و زیرشاخه‌های زیادی دارد به زاویه نگاه من به موضوعات کمک کرده است. من بیشتر به ریشه‌یابی در مواجهه با مسائل توجه دارم. با سوژه‌هایی مواجه می‌شوم که نخستین واکنشم طرح چرایی آن اتفاق است. ممکن است بعضی آدم‌ها برای پاسخ به آن چرا خیلی زود به پاسخ برسند اما واقعیت آن است وقتی به پرونده‌ها وارد می‌شوید قاضی هم سریع حکم نمی‌دهد و روانشناسی و ریشه‌یابی می‌کند. بالطبع من هم در مورد مسائل اجتماعی زود وارد فاز قضاوت نمی‌شوم. تجربه من در حوزه حقوق و وکالت کمک کرده که زود قضاوت نکنم و بر روی طرح‌هایم و شناخت آدم‌ها بیشتر تحقیق کنم. ما بیش از هر گروه دیگری با مسائل اجتماعی روبه‌رو می‌شویم و می‌بینیم این مسائل کوچک چه تأثیرات بزرگی بر زندگی ما گذاشته است. در زندان‌های ما پزشک، معلم و زورگیرهایی هستندکه همگی به اتهام قتل در زندان در یک‌بند نشسته‌اند. ریشه‌ها در کجاست؟ ما جامعه خشمگینی هستیم و کمتر یاد گرفته‌ایم که خشم خود را کنترل کنیم. نتیجه می‌شود آنکه یک پزشک در صف پمپ‌بنزین فرد دیگری را کشته و حال با یک زورگیر در زندان ‌هم بند شده است. این‌ها باید در سینما گفته شود. در سینما باید بگوییم یک روز ممکن است از خانه بیرون بروی و به دلیل قتل در صف پمپ‌بنزین دیگر هرگز به خانه برنگردی. چه کسانی باید برای این معضلات چاره بیندیشند. ما وقتی با فیلم‌هایمان می‌توانیم دغدغه‌های این‌چنینی را بیان و در اصطلاح طرح مسئله و موضوع کنیم باید این کار را انجام دهیم اما ایجاد راه‌حل وظیفه سینما نیست. اینکه مسئول مابعد از دیدن یک فیلم حساس نمی‌شود و گاه اجازه اکران به چنین آثاری را نمی‌دهد و صورت‌مسئله را پاک می‌کند این به مشکلات مدیریت و انتخاب آن فرد به‌عنوان مدیر برمی‌گردد. اینکه مدیری من را متهم به سیاه نمایی می‌کند به نوع نگاه آن مدیر بازمی‌گردد و من نمی‌توانم آن را تغییر دهم. من و هر سینماگری وظیفه دارد جامعه را بیدار و روشن کند. این‌که نشاط را هم به جامعه تزریق کنیم وظیفه ماست با ساخت فیلم‌های کمدی اما نشاط عمومی به آن معنا نیست که شما دو ساعت بیننده را بخندانید. نشاط عمومی یعنی بتوانید ماهی یک‌بار به‌اتفاق خانواده به رستوران بروید، سالی دو بار سفر کنید، با خانواده به تئاتر و کنسرت بروید نه اینکه آخر هفته دو ساعت بخندید و از فردا دوباره مشکلات شروع شود. ایجاد این نشاط عمومی وظیفه سینما نیست. مردم باید هر شب بخندند و فرصت این هر شب خندیدن را تلویزیون باید ایجاد کند. وقتی تلویزیون ما از ساخت کمدی‌های هر شبی دور شد این وظیفه بر عهده سینما افتاد. بسیاری از چهره‌ها و ستاره‌های سینمای کمدی از تلویزیون معرفی‌شده‌اند اما هیچ‌یک در تلویزیون نمانده‌اند چون تلویزیون توان تولید ندارد. پرده سینما یک تقدسی دارد و باید شاخصه‌های لازم را داشته باشد اما فیلم‌های ما اکثراً تلویزیونی هستند چراکه تلویزیون این توان را ندارد.  ما نمی‌توانیم از مخاطب بخواهیم هر سه ماه یک‌بار بخندد. مخاطب باید هر شب بخندد اما تلویزیون در این امر ناتوان شده است. رضا عطاران، مهران غفوریان، جواد عزتی و بسیاری دیگر محصول تلویزیون هستند ولی الآن چرا دیگر حضور ندارند؟ چون تلویزیون توان تولید با این افراد را ندارد.

بهمن کامیاراتفاقاً بخشی از دلایل توفیق امروز بسیاری از آثار کمدی سینما به پیشینه هنرمندی همین هنرمندان در تلویزیون بازمی‌گردد.

قطعاً همین‌طور است. مخاطب با شناخت قبلی عطاران را انتخاب می‌کند، وگرنه فیلم را هیچ جایی ندیده است. آدم‌ها بر اساس پیشینه بازیگر می‌روند فیلم را می‌بینند. ولی چون در تلویزیون او را نمی‌بینند به سینما می‌آیند.

بازیگران ژانر اجتماعی چطور؟

بازیگران فعال ژانر اجتماعی اساساً بازیگرانی هستند که با تلویزیون کار نمی‌کنند و خود را اساساً بازیگر سینما می‌دانند و در ژانر اجتماعی هم انتخاب اول همه فیلم‌ها هستند و تفاوت بین مدیوم سینما و تلویزیون قائل هستند. مردم هم از این‌ها فیلم‌های سینمایی‌شان را به خاطر دارند و محصول تلویزیون نیستند. اما در ژانر کمدی 90 درصد بازیگران محصول تلویزیون هستند چون آن‌قدر در نقش کمدی تکرار شده‌اند که بیننده پذیرفته است که فلان بازیگر کمدین است.

ما بازیگران کمدی را از سبک‌کارشان می‌شناسیم اما در ژانر اجتماعی چرا این تکرار دیده می‌شود و نقش‌های تکراری برای بازیگر سینمای اجتماعی چه توجیهی دارد؟ به‌طور مثال محمدرضا فروتن در "مرداد " همان نقش تکراری را ایفا می‌کند که در فیلمی دیگر. نقش کارگردان برای گرفتن بازی از این بازیگران کجاست؟

نخست آنکه شما وقتی در سینمای اجتماعی وارد پروسه انتخاب بازیگر می‌شوید، برای اینکه بتوانید فیلم خود را در زمان خوبی اکران کنید نیازمند یک سری نام‌ها برای تضمین اکران هستید اما نه تضمین گیشه. امروز دیگر نمی‌توانید بگویید اگر فلان بازیگر حضورداشته باشد گیشه دارید اما می‌توانید بگویید فیلمتان اکران می‌شود. این یعنی ما مجبوریم از بین تعداد محدودی بازیگرانمان را انتخاب کنیم. دو اینکه بازی‌های تکراری به این برمی‌گردد که برای نقش‌های تکراری، آدم‌های تکراری انتخاب می‌کنیم. اگر من در "مرداد" فروتن را انتخاب کردم یک اینکه نقشی که دارم او قبلاً بازی کرده که همان آدم می‌شود و یا من او را بر اساس چیزی که دیدم و دوست دارم انتخاب کردم و می‌خواهم همان باشد که امری ارادی است، مثلاً فروتنی که در "قرمز" دیدیم در فیلم دیگر هم ببینیم، اما گاه من کارگردان در حال ساخت نخستین اثر هستم و ممکن است کارگردان درست یا غلط پیشنهاد خود بازیگر را در قبولاندن موضوعی بپذیرد. اگر احساس می‌کنید بازی او تکراری است به ضعف من برمی‌گردد که باید به او می‌قبولاندم که نتوانسته‌ام و گاه هم ممکن است اعتماد دوسویه بین بازیگر و کارگردان در آن فیلم شکل نگرفته باشد و بازیگر از همان متد خود استفاده می‌کند که این هم ضعف کارگردان است. اگر چنین اتفاقی در فیلم من افتاده یا مدیریتم ضعیف بوده یا نگاهم غلط بوده است، اما فروتن بازیگر باهوش، خوش‌اخلاق و باسوادی است که خیلی می‌تواند به کارگردان کمک کند و من شاید نتوانستم در "مرداد " از این فرصت خوب استفاده کنم.

این ربطی به توانایی بازیگر ندارد، اما گاهی از همان چیزی که می‌ترسند یعنی کلیشه شدن ابایی ندارند...

بله الآن شما بازیگر ستاره ژانر اجتماعی را می‌بینید که در تمام فیلم‌ها درحال تکرار است، درحالی‌که در تئاتر در نقش‌های مختلفی حضور یافته است. این برمی‌گردد به این‌که فلان کارگردان می‌آید و می‌بیند که او در یک فیلم با اقبال مواجه شده یا نه و حالا از او می‌خواهد همان را تکرار کند چون مخاطب دوستش دارد. بعد بازیگر برایش تداعی می‌شود که وقتی مردم‌دوست دارند چرا من تکرار نکنم. وقتی از بازیگر می‌پرسی می‌گوید مردم‌دوست دارند من هم نان ‌همین دوست داشتن را می‌خوردم.

ولی این اتفاق باعث می‌شود که مخاطب اشباع شود و دیگر به خاطر چهره به دیدن فیلم نرود...

بله ولی اتفاق دیگری که می‌افتد این است که بازیگر تا روزی که از او می‌خواهند ازنظر مالی خودش را تأمین می‌کند و بعد می‌گوید حالا اگر دو – سه سال نباشم مردم از یاد می‌برند و بعد دوباره بازمی‌گردم.

اما قطعاً این اتفاق نمی‌افتد و در این بازار شلوغ جای او گرفته می‌شود...

بله این اتفاق رخ‌داده است و جای بازیگر گرفته‌شده است. ما دیدیم که برای سوپراستارهای دهه 70-80 چه اتفاقی افتاد. مردم به خاطر بازیگران می‌رفتند و فیلم می‌دیدند چون مثل امروز فضای مجازی وجود نداشت. این اتفاق در حوزه بازیگری می‌افتد اما گاهی خود بازیگر دوست دارد این تکرار را تکرار کند. چون مخاطبش دوست دارد و فکر می‌کند می‌تواند تغییر کند درحالی‌که اشتباه می‌کند چون این اتفاق رخ نمی‌دهد. وقتی مهران احمدی می‌گوید در "پایتخت" حضور پیدا نمی‌کند تصمیمش جسورانه است اما هر بازیگری این تصمیم را نمی‌گیرد. احمدی این کار را انجام داد چون باهوش بود و نمی‌خواست تکرار شود و به آینده بازیگری حرفه‌ای خود فکر کرد. این‌یک جسارت و عرق به حرفه‌  است که باید داشته باشی، که بگویی من بازیگرم و در هر کاراکتری باید دوستم داشته باشند.

تدوین شما در آثارتان تا حدودی حس تعلیق را به مخاطب القا می‌کند به‌ویژه در فیلم "در وجه حامل ". چقدر بر روی این وجه کار تمرکز دارید؟

وقتی شما یک فیلمنامه معما گو و پازل گونه دارید به تدوینگری نیاز دارید که هم این نوع فیلمنامه و فیلم را بشناسد و هم سلیقه‌هایتان به هم نزدیک باشد تا به هم اعتماد کنید. سپیده عبدالوهاب به‌عنوان تدوینگر این ویژگی را دارد. او فرزند هایده صفی یاری است که سطح کارش بسیار بالاتر از سینمای ایران است و در سطح بین‌الملل است. تأثیر او بر روی فرزندش بلا انکار است. من سه همکاری با سپیده عبدالوهاب داشتم. او در مسیر تدوین "در وجه حامل " پیشنهادی به من داد که برای اینکه فیلم درنهایت هم با تعلیق تمام شود این نوع تدوین را انتخاب کرد و آن سکانس گره‌گشایی به آن شکل تدوین شد. من هم به نوع نگاه و سلیقه او اعتماد کردم درحالی‌که در فیلمنامه این‌گونه نبود و الآن از این اتفاق و همکاری بسیار راضی هستم. من تا حدی با سپیده عبدالوهاب به نگاه و درک مشترک از نحوه انتقال حس به مخاطب رسیده‌ایم که همچنان تمایل به همکاری با او رادارم. اگر بهترین بازی از حامد بهداد البته به نظر من در "سد معبر " دیده می‌شود به‌جرئت می‌توانم بگویم که نقش سپیده عبدالوهاب در انتخاب برداشت‌ها بسیار پررنگ است که باعث شده به بهترین نوع ممکن بازی حامد بهداد در آن فیلم دیده شود. یک بازیگر اگر در فیلمی بازی خوبی ارائه داده است بیش از هر فرد دیگری باید مدیون تدوینگر اثر باشد که بهترین بازی را از مجموع راش‌هایی که وجود دارد انتخاب کرده است.

بهمن کامیار آیا کار جدیدی در دست تولید دارید؟

پروانه ساخت یک فیلمنامه برای یک کارگردان فیلم اولی را گرفته‌ایم که برای جذب سرمایه در راستای تولید در حال جذب سرمایه هستیم. عنوان این فیلمنامه "مامان " بوده که نوشته و کارگردان آن آقای آرش انیسی است. فیلمی زنانه که مادر خانواده در زمان جنگ به همراه خانواده مهاجرت کرده ابتدا به اصفهان و بعد به تهران. راوی یکی از فرزندان اوست اما فیلم حول محور شخصیت مادر خانواده در سه دهه می‌گذرد. فیلمنامه خودم هم "برج ماهی " به اتمام رسیده آن‌هم در مورد شخصیت زنی است که از همسر خود جداشده و سرپرستی دو فرزند را بر عهده دارد و وسواس گونه دچار بحران‌هایی با همسر قبلی خود شده است... سعی می‌کنم سال آینده "برج ماهی " را تولید کنم اما امسال دنبال آنم که یک کار کمدی تهیه و تولید کنم تا با ماحصل فروش آن بتوانم فیلم‌های اجتماعی و دغدغه‌مندم را بسازم. چند فیلمنامه از چند نویسنده خوب کمدی به دستم رسیده که طی روزهای آینده تصمیم می‌گیریم که کدام را وارد پروسه تولید کنیم.

کار چاپ رمانتان به کجا رسید؟

رمان "چای سرد " که آن‌هم حول محور شخصیت یک زن نوشته‌ام به اتمام رسیده و برای طی مراحل کسب مجوز در اختیار ناشر قرارگرفته است.