سرویس سینمایی هنرآنلاین: فیلم "بیبی درایور" از آثار بحث‌برانگیز در سال 2017 در تعطیلات نوروز از شبکه دو تلویزیون پخش شد.

فیلم با یک سکانس افتتاحیه غیرمنتظره و نامتعارف شروع می‌شود. دو مرد و یک زن سرقتی را از بانک انجام می‌دهند و پسر جوان که راننده آن‌هاست، با هدفون در گوش‌هایش و با موسیقی که می‌شنود، حرکات و اعمالش در حین رانندگی موقع تعقیب و گریز را هماهنگ می‌کند. انگار با تریلری اکشن درباره سرقت به سبک موزیکال‌ها مواجه هستیم که انسل الگورت بجای اینکه با موسیقی برقصد و آواز بخواند، به‌عنوان یک تبهکار رانندگی می‌کند. همان تلفیق تضادآمیز خشونت و لطافت که پیش از این در فیلم درخشان "ضربانی که از قلبم گریخت" ساخته ژاک اودیار دیده‌ایم.

اینجا هم پسر جوان که به‌واسطه مادرش به دنیا موسیقی وصل می‌شود، تلاش می‌کند تا با پیوند شغلش به‌عنوان راننده یک گروه تبهکار با موسیقی، خصلت تبهکارانه زندگی‌اش را بپوشاند و از آن بگریزد. ما می‌دانیم که او به‌واسطه تصادفی که مادرش را در آن از دست داده است، از نویزهای آزاردهنده در گوشش رنج می‌برد و برای فرار از آن به موسیقی پناه می‌برد و این، همان رویکردی است که در کل زندگی‌اش در پیش می‌گیرد که هر چیز ناخوشایندی را با غرق شدن در موسیقی از خود دور می‌کند.

اما فیلم ادگار رایت در حد و اندازه یک بی مووی پاپ کورنی که برای نوجوانان جذاب به نظر می‌رسد، متوقف می‌ماند و نمی‌تواند همچون فیلم اودیار از طریق تعارض میان جنایت و موسیقی، کنتراست و تضاد میان دو وجه متفاوت در شخصیت بیبی درایور را بازنمایاند و او را در میان دو فضای متشنج و عصبی و خشن ناشی از ارتباط با کاد و گروه تبهکاران و فضای آرام و ملایم و لطیف حاصل از پیوندش با دنیای موسیقی و مادر و دختر محبوبش سرگردان کند و او را با این چالش مواجه سازد که ماهیت واقعی او کدام است: هنرمندی رمانتیک یا جنایتکاری خطرناک؟

فیلم خیلی زود تضاد میان دو فضای موسیقی و جنایت را از یاد می‌برد و یکسره بر زد و خورد و تعقیب و گریز و سرعت و انفجار و شلیک و کشتن متمرکز می‌شود و نمی‌تواند به لحن تلفیقی یکدستی از دو ژانر موزیکال و اکشن برسد و تعادل اولیه‌اش را حفظ کند و به‌واسطه آن، از علاقه پسر جوان به موسیقی مانع فرو رفتن تدریجی او در قالب یک تبهکار شود و او دریابد که تا ابد نمی‌تواند فقط رانندگی کند و بالاخره آن پول‌های کثیف دست او را نیز آلوده می‌کند و به قول پدرخوانده سیاه‌پوستش به دنیای جرم تعلق ندارد و سرنوشتش با آهنگ‌ها پیوند خورده است.

فیلم می‌توانست همچون فیلم دیدنی "رانندگی" ساخته نیکلاس ویندینگ رفن یک داستان اکشن و خونین و خشن هالیوودی را با حال و هوای خویشتن‌دارانه و استیلیزه اروپایی اجرا کند و از میان خشونت افسارگسیخته‌ای که پیرامون شخصیت زخم‌خورده و خاموش و تک افتاده‌اش را فرا گرفته، راهی به سوی خلوت و سکوت و رؤیاهایش بگشاید اما بیش از آنکه دل در نفوذ احساسات متناقض پسر داشته باشد، به دنبال نمایش صحنه‌های توخالی و سطحی از درگیری‌های هیجان‌انگیز است که اساساً قابلیت این را ندارند که به عرصه کارزاری برای جدال شخصیتی بیبی درایور با خودش تبدیل شوند و درنهایت فیلمی که در ابتدا اثر جدی و قابل تأملی به نظر می‌رسد، قدمی فراتر از ساعتی سرگرم کردن مخاطب و بعد از یاد رفتن برنمی‌دارد.