سرویس سینمایی هنرآنلاین: فیلم "امیر" سرشار از لانگ‌شاتی‌هایی است که شخصیت‌ها به گوشه کادر رانده شده‌اند و فضای خالی و بزرگ باقی‌مانده بر آن‌ها سنگینی می‌کند و تحت فشارشان قرار می‌دهد و انگار می‌خواهد آن‌ها را یکسره از قاب بیرون کند. تأکید فیلم بر نمایش کاراکترها از گردن به بالا که تصویری ناقص و ناتمام از آن‌ها را به نمایش می‌گذارد، حس اختگی و عقیم بودن و ناکاملی آن‌ها را در جهانی القا می‌کند که روزبه‌روز بزرگ‌تر و حجیم‌تر می‌شود، اما آدم‌هایش در آن جایی ندارند و همه در پی رفتن هستند، بی آنکه بدانند کجا بروند که آرام بگیرند. اهمیت فرم بصری فیلم نه فقط در جهت استفاده زیبایی شناسانه از قاب‌بندی‌های گرافیکی است، بلکه از آن در راستای بازگویی داستان مینی‌مالیستی و خویشتن‌دارانه‌اش پیرامون احساسات ناگفته و فروخورده بهره می‌برد و می‌کوشد از طریق بی اتفاقی و بی کنشی، وضعیت شخصیت‌ها را از لحاظ تک افتادگی و بی‌هدفی‌شان در تهی گونگی و خلأوارگی جهان بنمایاند.

فضای سرد و دلگیر و ریتم کند و ساکن فیلم به‌واسطه حضور آرام و رخوت بار امیر به‌عنوان فردی کم‌حرف و بی‌حوصله شکل می‌گیرد که غالباً پشت به دوربین و ما ایستاده است و اجازه نمی‌دهد چیز زیادی درباره‌اش بدانیم و خلوتش را همچون اتاق دربسته‌اش از دسترسی ما دور نگه می‌دارد. فیلمساز او را همواره با پس‌زمینه‌ای از مکان‌های تهی و اشیاء رنگ‌باخته نشان می‌دهد و این حس را به وجود می‌آورد که او هم فاقد هر گونه شور زندگی به نظر می‌رسد. مثل همان تصویر عریض از آسمان کدر و خاکستری که در یک سوم پایینی‌اش شهر در دود فرو رفته را می‌بینیم و امیر در گوشه کادر در میان انبوه مانکن‌های بالکنی بر فراز شهر ایستاده است و اگر سیگار نمی‌کشید، به همان آدمک‌های بی‌جان می‌مانست.

فیلم امیر

"امیر" به‌عنوان نخستین تجربه نیما اقلیما ارزش دیدن دارد، البته برای تماشایش باید کمی صبور بود و منتظر ماند تا گاهی این هاله مه‌آلود و دودگرفته که کل فیلم را همچون شهرمان در بر گرفته، کنار برود و لحظاتی از زندگی امیر و اطرافیانش آشکار شود. هرچند فیلم برای اینکه بتواند از یک فیلم اولی دیدنی فراتر برود و تأثیر بگذارد و جدی گرفته شود، نیاز به جسارت و خلاقیت بیشتری دارد که الان فقدانش حس می‌شود و معلوم است بعضی جاها فیلمساز از ساختار متفاوت اثرش می‌ترسد و به بهای از دست ندادن مخاطب از رویکرد و استراتژی بیانی خاص منحرف می‌شود و نمی‌تواند قید شخصیت سرایدار را که قرار است با تکه‌پرانی‌ها و خوشمزگی‌هایش جلوی کسالت مخاطب را بگیرد، بزند. یا در جسارتش در عدم نمایش پسربچه تا به انتها پایبند بماند و او را در تمام قاب‌ها به آن یک سوم پایینی کادر براند که به چشم نمی‌آید و ایده حضور او در حاشیه زندگی دیگران را برجسته کند. در واقع اقلیما در کنار استعدادش به کمی دیوانگی هم نیاز دارد تا بتواند رهاتر و لاقیدتر فیلم خاصی را بسازد که فقط عده کمی آن را می‌بینند و می‌پسندند.