سرویس سینمایی هنرآنلاین: تصویری که از پدر تا پیش از بیرون آمدن او از زندان ساخته می‌شود، همان شمایل سنتی پدر خشن و متعصبی است که اگر بفهمد دخترک نوجوانش از پسری ناشناس باردار شده و بچه‌اش را به دنیا آورده است، حتماً خون به پا خواهد کرد. پدر که از راه می‌رسد، بر اساس انتظاری که جامعه مردسالار از او دارد، دخترک رنجور و تب‌دارش را کتک می‌زند و در اتاقکی سرد و نمور زندانی می‌کند و نوزاد معصوم را با خود به جاده سرد و برفی خارج از شهر کوچکشان می‌برد تا در بیغوله‌ای رهایش کند اما نمی‌تواند و بازمی‌گردد و می‌کوشد تا دخترش را از مخمصه‌ای که گرفتارش شده است، برهاند.

در تمام آن مسیر طولانی که فیلم "زمانی دیگر" ساخته ناهید حسن‌زاده از حرکت یکنواخت مرد در وانت قراضه‌اش در همراهی با نوزاد در طول جاده یخ‌زده نشان می‌دهد، مرد هیچ سخنی نمی‌گوید و همین سکوت و خلوت در فضایی دور از اجتماع خشمگین است که به او مجال فکر کردن می‌دهد و جلوه‌ای متفاوت از او را در قالب کارگری رنج‌کشیده که به خاطر اعتراض به حقوق ایفا نشده‌اش به زندان افتاده است، می‌نمایاند و شخصیتی کاریزماتیک از پشت چهره خشک و تلخ و عبوسش بیرون می‌کشد و در پرسونای تثبیت‌شده از پدری سختگیر و متعصب اختلال ایجاد می‌کند.

فیلم همان‌قدر که دخترک آسیب‌پذیر و بی‌پناه فیلم را در معرض قربانی شدن به خاطر اشتباهش نشان می‌دهد، به همان اندازه پدر را نیز تحت فشار جامعه‌ای متعصب و خشونت‌طلب می‌نمایاند که از او می‌خواهد با تمکین در برابر سنت‌ها و باورهای غلط موروثی، تاوان اشتباه دخترک را پس بدهد و از این رو روایت مبتنی بر رابطه‌ای پرتنش و ملتهب میان دختر و پدر پیش می‌رود که از درگیری فیزیکی و خشونت‌بار ابتدایی فیلم راه به گفتگو و مکالمه باز می‌کند و دخترک رازی را که حتی به مادر حامی‌اش نمی‌گوید، با پدرش در میان می‌گذارد و در انتها به آن تکیه دادن دخترک به پشت پدر روی دوچرخه در مسیر بازگشت رو به خانه می‌رسد.

فیلمساز می‌توانست از شکل تکراری روایی‌اش که تکیه بر موقعیت‌های آشنا و رایج دارد، خارج شود و کشمکش‌های دوگانه میان پدر و دختر را به عرصه اجتماعی پیرامونشان پیوند بزند و به تأثیرات متقابل هر یک بر دیگری در یک ساختار مثلثی بپردازد و نشان دهد که چطور پدر فشارهایی را که از جامعه دریافت می‌کند، به دخترش انتقال می‌دهد و دخترک تنش‌هایی را که به او وارد شده، به خود جامعه بازمی‌گرداند و گویی همه در یک چرخه باطل و پوچ گرفتار شده‌اند که خروج از آن ناممکن به نظر می‌رسد.

در واقع بزرگ‌ترین ضربه‌ای که به فیلم لطمه زده است، فقدان خصلت تهاجمی و سرکوبگرانه محیط نسبت به کاراکترهاست که سبک بصری فیلم نمی‌تواند به واسطه نوع میزانسن‌ها و فضاسازی‌ها و قاب‌بندی‌ها وارد کلنجاری پیچیده و نقادانه با اجتماع موجود در داستان شود و سوءظن‌ها، تعصب‌ها، فشارها و محدودیت‌ها را از محیط بیرونی وارد گفتمان کنش‌مندی مردانه پدر در ارتباط با دخترش کند و ما به میانجی پچ‌پچ‌ها، فضولی کردن‌ها، حرف‌وحدیث‌ها و تحت نظر گرفتن‌های عمومی حاکم بر یک شهرستان کوچک شخصیت‌ها را در حصار محیطی خفقان‌آور و سرکوبگرانه ببینیم که اجازه هرگونه فردیتی را از آنان سلب می‌کند.

جایی که پدر در هجوم مردان خشن و خشمگین فامیل به گوشه کادر رانده می‌شود و تحت فشار و هجوم آن‌ها برای حفظ آبروی از دست رفته دخترش قرار می‌گیرد، جان‌مایه فیلمی است که می‌کوشد انگشت اتهامش را بجای اینکه به سمت پدر نشانه بگیرد، جامعه مبتنی بر تفکری عقب‌مانده و رشدنیافته را هدف قرار دهد و بنیادهای غلط ریشه‌دار را به چالش بکشاند و عدالت جنسیتی را به عنوان دستمایه اصلی فیلمش از دل تغییر و تحول نقش‌ها و جایگاه‌های تثبیت‌شده برای زنان و مردان مطالبه کند.