سرویس سینمایی هنرآنلاین: ترانه علیدوستی روبروی در آسانسور ایستاده است و نمی‌گذارد در بسته شود. پگاه آهنگرانی نیز در دستشویی شیر آب را باز و بسته می‌کند. هر دو درگیر تکرار یک کار بی‌معنی که ظاهراً از آن لذت می‌برند و این عمل بازیگوشانه بیهوده، عصاره فیلمی است که اساساً درصدد زیر پا گذاشتن اصول و قواعد تثبیت‌شده سینماست و می‌خواهد بدون پایبندی به روابط علت و معلولی داستان‌گویی، ما را در حال و هوای هپروتی و هذیان‌وار و کابوس‌گونه خود غرق کند.

دو دختر بعد از خروج از یک مهمانی شبانه سوار ماشینشان می‌شوند و شروع به گشت زدن در مسیر یک طرفه خیابان ولی‌عصر می‌کنند و طوری در بی‌خیالی و حواس‌پرتی‌شان خوش هستند که گویی مقصدی برای رسیدن ندارند، اما در این پرسه‌زنی‌های شبانه و بی‌هدف در شهر است که سلوکی درونی را از سر می‌گذرانند و اوهام و کابوس‌هایشان از زندان ذهنشان رها می‌شوند و پیش چشمانشان شکل واقعی می‌گیرند و به‌تدریج حال و هوای کمیک فیلم سمت‌وسوی ترسناکی می‌گیرد.

در جایی از فیلم "مادر قلب اتمی" ساخته علی احمدزاده، صدای محمدرضا گلزار که مدام خود را به جای همه شخصیت‌ها معرفی کرده است، می‌گوید که "من بخشی از خواب‌وخیال این دخترها هستم". با چنین کد و نشانه‌ای که فیلمساز در اختیار مخاطب قرار می‌دهد، اتفاقات و حوادث رخ داده در طول شب ناشی از عیان شدن بخشی از ناخودآگاه ذهنی کاراکترها به دلیل مصرف مواد مخدر و الکل به نظر می‌رسد و آن‌ها را در مواجهه و رویارویی با ترس‌ها، نگرانی‌ها، حسرت‌ها و ناامنی‌های پنهانشان نشان می‌دهد که در قالب اشباح دیکتاتورهای ترسناکی مثل صدام و هیتلر و یا وجه شیطانی گلزار و بمب اتمی و نابودی کل شهر آشکار می‌شوند.

پس ظاهراً فیلم می‌خواهد با هجو موضوعات مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، جوان‌های خسته و سرکشی را نشان دهد که هرچند در ظاهر هیچ چیزی را جدی نمی‌گیرند و در نظرشان همه مسائل مضحک و مسخره به نظر می‌رسد، اما در درون خود درگیر کابوس‌هایی ترسناک برآمده از بلاتکلیفی و تنهایی و طردشدگی و ناکامی هستند. مشکل فیلم این است که نمی‌تواند میان سبک‌سری‌ها و خل‌بازی‌ها و جفنگ‌گویی‌های شخصیت‌ها و اوهام و خیالات مرگبار و وحشت‌زده‌شان تناسب برقرار کند و به واسطه معناستیزی، کلیشه زدایی و قالب گریزی ساختاری‌اش، بی‌معنایی و پوچی نسل جوان عاصی و ناامید را بنمایاند.

در واقع در چنین فیلمی انتظار می‌رود که وقایع و روابط نه بر اساس تعاریف دنیای واقعی، بلکه مبتنی بر قوانین حاکم در دنیای خواب‌وخیال به شکلی قانونمند با یکدیگر پیوند بیابد و به واسطه هنجارشکنی و حرکت ضد جریان خود راهی به درک شخصیت‌ها باز کند. در حالی که الان در زیرمتن داستان هیچ نگاه هدفمندی وجود ندارد تا بتواند از لحاظ درونی به این افسارگسیختگی و آشفتگی‌ها نظم ببخشد و آن‌ها را در انتها به یک نقطه معنادار برساند. به همین دلیل فیلم ملغمه‌ای به‌هم‌ریخته از ماجراهایی بی‌سروته و دیالوگ‌های پرت‌وپلا گونه‌ای است که می‌تواند تا ابد در سیر بی‌معنا و بی‌منطق خود ادامه بیابد و درباره هر چیز نامربوطی چرت‌وپرت بگوید و مسخره‌بازی درآورد و درنهایت به هیچ جا هم نرسد و در همان دور باطلی از پوچی که درصدد القای آن است، گرفتار باقی بماند.