سرویس تجسمی هنرآنلاین: با نگاهی به نوشته مریم آقایی در توضیح چگونگی خلق  آثارش:

(در شهرم زنانى را زیستم که پهلو به پهلوى یکدیگر زندگى می‌کنند.

زنانى که با جسارت چشم در چشم من دوختند و سرنوشت‌شان را برایم بازگو کردند.

زنانى که ساعت‌ها بى‌حرکت روبروى من نشستند تا من نقش‌شان بزنم

زنانى که تجربه مشترک‌شان آنها را به یک پیکره واحد بدل می‌سازد.

مریم آقایی-١٣٩٥ )

در ابتدا تنها گمان می‌بریم آثار او صرفا بازتابی از جامعه است،  گویی او تمام شهرش را زندگی کرده،  مردمانش_ خصوصا زنانش_ را به خوبی شناخته و  هنرش بازتاب برهه دردناک از جدایی‌های آنان است،  هنرمند به سراغ سوژه‌ای ملموس در جامعه رفته، اما با نگاهی به آثار، وجه تمایز نگاه او در بازتاب اجتماع‌اش با نظریه‌هایی که در خصوص هنر اجتماعی، دیگر آثار و... گسترش یافته به وضوح دیده می‌شود،  نظریه‌پردازانی همچون" اِما گلدمن " و... معتقد بودند که در اندرون انسان چیزی نیست،  انسان خالی به دنیا آمده و جامعه (طبقه،  جایگاه،  قشر و...) به فرد هویت می‌دهد،  پس هنر هنرمند نیز بازتاب زیست اجتماعی اوست،  اما نگاه به تعریف مریم آقایى از مجموعه‌اش و نگاه به آثار مجموعه " یکی از ما"، ما را عامدانه مقابل این تعاریف قرار می‌دهد گویا من خلاقه او و من اجتماعیش هر یک راهى برای تکمیل یکدیگر  می‌روند،  یا به قول آرتور رمبو (من خالق او، کس دیگری است) و یا چنان که حضرت حافظ میفرمایند"

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم او در فغان و در غوغاست

براستی تنها با زیست در دو ساحت مختلف_ من هنرمند و من اجتماعی_ می‌توان با چنین سوژه‌ایی، آثاری اینچنین بدیع و تکان‌دهنده خلق کرد،  زنانی با چشمان زنده و نافذ _دریچه روح_  و ترکیب‌های رنگی و چشم نواز،  گویا هنرمند در لحظه خلق اثر از قالب خود خارج شده و تنها خود را واسط‌ای برای تثبیت شهود می‌داند، از منظر یونانی‌ها تکنیک یا تخنه تنها یک شرط و آن هم شرط لازم برای تولید اثر هنری‌ست اما شرط کافی برای خلق اثر را حال دیگری یا بی‌خویشتنی می‌دانند، آقایى در خلق این آثار گویا داراى دو شرط فوق بوده، به بیان دیگر ساتوری _اشراق ناگهانی_ از منظر عرفای چینی، هنگامی که  به مدد تکنیک می‌آید خلق  حقیقی شکل می‌گیرد، دقیقا در این زمان است که جدایی میان تکنیک _ ابزار _ دانش و خود هنرمند از میان برداشته می‌شود، همچون شکارگری که تنها با دیدن غزالی بی‌خود شده تیر می‌اندازد و در حالت ساتوری یا بی‌خویشتنی خود و سلاحش را یکی می‌کند، زین روست که حضرت حافظ میفرمایند:

حدیث عشق زحافظ شنو نه از واعظ

اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد

در این مجموعه صناعات بسیار به یاری بی‌خویشتنی هنرمند آمده و جهانی فارغ از تکنیک ناب برای مخاطبش خلق کرده است. گویی اثر و سوژه و هنرمند هر سه یکی شده‌اند،  هنرمند در همان ساحتی که سوژه‌اش برایش ترسیم نموده، مجدد قرار گرفته و خوانشى فرا ذهنیتى ارائه کرده،  شاید از این روست که باید به دیدن این نمایشگاه رفت.