سرویس هنرهاى تجسمى هنرآنلاین: مژگان والىپور، مدیر نگارخانه والى در ٢٢ سالگى تاسیس نگارخانهاش میهمان خبرگزارى هنر ایران، هنرآنلاین بود؛ او همزمان مشارکت هاى تاثیرگذار در راه اندازى موسسه فرهنگى آموزشى ماه مهر، فروش سال هنرهاى تجسمى هفت نگاه، حراج تهران، معرفى اثر به کریستیز دوبى و... دارد؛ والىپور افقى روشن براى هنرهاى تجسمى ایران متصور است و ضمن توضیحاتى خواندنى درباره شکل گیرى کریستیز خاورمیانه، حضور در اکسپوى نیویورک و حراج تهران... از دیدار با وزیر اقتصاد درباره مالیاتها مى گوید و دفتر خاطراتش در نگارخانه والى را براى شما ورق مى زند:
خانم والىپور خودتان و گالرىتان متولد چه سالى هستید؟
من متولد سال ١٣٣۶ هستم. در آبادان به دنیا آمدم و اصالتا بختیاری هستم. گالریداری را از سال ٧١ آغازکردم. البته یک سال فبل ترش تقاضای مجوز گالری را دادم. آن زمان آقای خرمینژاد، مسئول ارائه مجوز گالرىها بود، به من گفت دیگر به خانمها مجوز گالری داده نمیشود و آن یکی دو خانمی هم که گالری دارند به زودی مجوزهایشان گرفته میشود. به این ترتیب کمی در شروع به کار گالری وقفه ایجاد شد اما مدتی بعد گفتند مسئله رفع شده است و مجوز تاسیس گالری والی تایید شد.
پیش از تاسیس گالری چه اندازه یا هنر آشنا بودید؟
من با همکاری یکی از دوستانم یک دفتر معماری داشتم. بعد از یکی دو سال دوستم که نمیخواست به شکل جدی کار در آن دفتر را ادامه دهد پیشنهاد داد که فضایی که در اختیار داشتم را به گالری تبدیل کنم. من همیشه به هنر علاقه داشتم اما هیچوقت به عنوان یک حرفه به آن نگاه نکرده بودم. این موضوع باعث شد سراغ اخذ مجوز گالری بروم. من مترجمی زبان انگلیسی خواندهام و آن زمان نمى شد با چنین تحصیلاتى مجوز گالری بگیرم. دوست و همکارم خانم "ژیلا خدایار» که در صنایع دستی در زمره هنرمندان چیره دست است، به من کمک کرد و مجوزی گالری را به نام او گرفتیم. طبق قانون یک پروسه هفت هشت ماهه باید طى مى شد تا این امکان فراهم شود که مجوز گالری به من انتقال پیدا کند.
واکنش اطرافیان به تاسیس گالرى از سوى شما چه بود؟
از آغاز کار هیچکس به جز خانم خدایار مشوق من نبود. حتی اعضا خانوادهام موافق نبودند و اعتقاد داشتند که هنر، پتانسیل چندانی برای کار ندارد و چند نگارخانه به قدر کافی در این عرصه فعال هستند. لذا واقعا فقط علاقه من بود که باعث شد ادامه دهم به علاوه اینکه همیشه نسبت به کاری که آغاز میکنم پشتکار خاصی دارم و سعی میکنم آن را در حد مطلوب تا انتها ادامه دهم. همیشه اعتقاد داشتهام که مدیر گالری لزوما نباید کارشناس باشد بلکه اگر مدیرت را به درستی بداند میتواند از کارشناسان باتجربه در کنار خود استفاده کند. آن زمان دوستانی بودند که به من کمک میکردند.
نمایشگاه نخست گالری والی چه بود؟
آثار شاگردان خانم صدیقه نوری مدیر گروه هنرهای تجسمی دانشگاه الزهرا؛ جالب است بدانید با اینکه اصلا توقع نداشتم اما در همان نمایشگاه نخست چهار اثر فروخته شد، انقدر این فروش برایم جالب بود که خاطرهاش همیشه به یادم مانده است.
مکان گالری از ابتدا همین جا بود؟
بله از ابتدا همین جا بودیم؛ اما بگذارید یک خاطره جالب برایتان بگویم: قبل از افتتاح گالری "خانم پریسا» آوازه خان شهیر کشورمان با اجازه وزارت ارشاد پنج شب در گالری ما برای خانمها کنسرت گذاشتند که هم با استقبال شایان توجه مردم روبرو شد هم به نوعى مکان ما به عنوان یک پاتوق فرهنگى هنرى معرفى شد؛ البته شب پنجم کنسرت لغو شد و پول مردم را پس دادند؛ این آخرین کنسرت خانم پریسا در ایران بود.
آیا در این ٢٢ سال پیش آمده بگویید خسته شدم و از گالریداری پشیمان شدهام و میخواهم گالرى را تعطیل کنم؟
نه، اصلا، هیچ وقت از گالرى دارى پشیمان نشدم و نخواستم سراغ حرفه دیگری بروم. فضای هنر با همه کارها متفاوت است همراهى هنرمندان و همنشینى با آثار هنرى از جذابیت هاى منحصر به فرد این کار است که به یقین در شغل دیگرى یافت نمى شود؛ از این گذشته هر ١۵ روز یک بار شما یک نمایشگاه نو خلق مى کنید و همه علاقمندان به هنر را به میهمانى آفرینش هاى هنرى یک آرتیست دعوت مى نمایید؛ این همه تنوع باعث مى شود فضاى کارتان با اتمسفر مثبت و با طراوت همراه باشد. به نظرم باید روزهایى که من گالرى والى را تاسیس کردم را در ذهنتان تصویر کنید، آن وقت انگیزه هاى من و انرژى مضاعفم براى کار را در مى یابید، نگاه ما در آن زمان به هیچ وجه اقتصادی نبود، زیرا دهه ٧٠ اصلا اقتصاد هنر و فروش اثر هنرى مطرح نبود؛ همان طور که الان هم نگاه تجاری ندارم وگاه برای جوانان شهرستانى نمایشگاه میگذارم که بهتر از هر کسى مى دانم فروش ندارند؛
چرا براى جوان هایى که مى دانید فروش ندارند هم نمایشگاه مى گذارید؟
وظیفه گالرى کشف استعدادهاست، همه این اساتید صاحب نام و صاحب مارکت مگر روز اول فروش داشتند؟ در همین گالرىها مطرح شدند و رفته رفته مشتریان خاص خود را یافتند؛ هر چند که نمى توان از این موضوع گذر کرد که نگارخانهها براى روشن ماندن چراغشان و ادامه حیاتشان باید بفروشند، ما از ابتدا هیچ حمایتی نشدیم بنابراین خودمان باید گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم؛ اصلا اگر نفروشیم چرخ اقتصاد هنر از کار مى افتد و اولین متضرر آن خود هنرمندان هستند؛ اما عرض کردم این امر بدیهى مخل این نیست که درهاى گالرىها به جوانان با استعداد بسته باشد. بگذارید یک خاطره براىتان تعریف کنم یکى از هنرمندانى که این روزها در عرصه نقاشى خط درخشیده است "احمد محمدپور» است، آنقدر که اخیرا در سومین حراج تهران هم حضور موفقى داشت؛ آشنایى من با ایشان از طریق یک برنامه رادیویى بود، چند سال پیش در روزهاى برپایى هفت نکاه، مجرى برنامه زنده رادیویى گفت جوانان هنرمند گلایه دارند چرا از آنها در هفت نگاه آثارى نمى گذارید؟ من با تعجب گفتم اصلا یکى از اهداف مهم هفت نگاه حمایت از جوان هاى هنرمند است تا از راه فروش تشویق به خلاقیت اثر و ارائه کار باشند مجری برنامه گفت به عنوان نمونه ما هنرمند جوانی در عرصه نقاشی خط سراغ داریم که با وجود اینکه اثارش واقعا از لحاظ کیفی بالاست ولى درب گالرىها به رویش بسته مانده و دیده نمى شود، من به آنها اطمینان دادم این جوان نه تنها به گالرى والى بلکه به هر گالرى دیگرى بیاید آثار بررسى و دیده مى شود و اگر کیفیت لازمه را داشته باشد حتما با استقبال مواجه مى شود، آن جوان جناب محمدپور بود که الان براى خودش نامى شناخته شده است.
زمانی که گالرى والى کار خود را آغاز کرد، روند اخذ مجوز نمایشگاه به چه شکل بود؟
برای آثاری که قرار بود در گالری به نمایش گذاشته شود ابتدا باید عکس تهیه میشد. عکسها را چاپ میکردیم و به ارشاد میبردیم، آنجا مسئول مربوط پشت عکس کارهایی که مجوز میگرفت را مهر و امضا میکرد. اما برای کارهایی که قرار بود به خارج از کشور فرستاده شود باید خود تابلوها را بار وانت میکردیم و به وزارت ارشاد میبردیم. پس ار بررسی پشت هر تابلویی که اجازه خروج از کشور را پیدا میکرد مهر و امضا میزدند و آثار را به ما تحویل میدادند؛ یک بوروکراسى طاقت فرسا و سخت که الان فکر مى کنم ما با چه تحمل و انرژى این کار را مى کردیم به خدا.
در سالهای اول کارتان بیشتر تمرکزتان روى چه نوع مدیوم هاى هنرى بود؟
در هشت نه سال ابتدایی فعالیت گالری والی، بیشتر روی آبرنگ کار میکردم؛ این فعالیت شکل تخصصی به خود گرفته بود و هرکس میخواست کار آبرنگ بخرد به من مراجعه میکرد. با گذشت زمان کم کم هم نگاه جامعه به هنر و نیز نگاه خود من به هنر متفاوت شد و از آن فضاى اختصاصى بیرون آمدم و به کارهای معاصرتر پرداختم. اما از شما چه پنهان اکنون نیز وقتی پس از پنج شش سال نمایشگاه آبرنگ میگذارم حال خوبى دارم و هنوز برایم جذاب است
هرچند که آبرنگ بازار گذشته خود را از دست داده است اما من همچنان به آن علاقه درونى دارم، همان طور که اخیرا با تمرکز بر آثار آبرنگ درجه یک استاد "وثوق احمدى» بار دیگر قدرت این تکنیک را در گالرى والى یادآورى کردیم.
به نظر شما چرا این اتفاق برای نقاشی آبرنگ افتاد و این نوع نقاشی بازار خود را از دست داد؟
نمیتوان گفت آبرنگ بازارش را از دست داده است. باور کنید فقط در ایران مى بینید که ناگهان چیزى مد مى شود و هر چیزی غیر آن را به ناگهان کنار گذاشته مى گذارند؛ آبرنگ زیبایىها و لطافت هاى خود را دارد، برخى رویکردها، برخى موضوعات را فقط مى توان با آبرنگ بازتاب داد؛ همین الان در گالرى هاى معتبرى در پاریس و لندن آثار بسیار خوب از آبرنگ ارائه مى شود که خریداران بسیار دارد؛ اصلا چرا راه دور برویم همین چند ماه پیش همه آثار آبرنگ استاد وثوق احمدى با قیمت هاى خوب در گالرى والى و همین طور هفتمین هفت نگاه به فروش رسید؛ اما با این وجود آبرنگ رونق دهه ٧٠ را ندارد؛ بخشى به هر روى در یک فرایند جهانى شکل گرفته که فضای هنر و سلیقه انسان امروزى که در محاصره رسانه هاست تغییر یافته و مدرن و معاصر شده است؛ بخشى دیگر اینکه از مراکز آکادمیک و دانشگاهى گرفته تا موزه هنرهای معاصر توجهى به تکنیک آبرنگ ندارند؛ در نتیجه سلیقه خریداران آثار هنری نیز به سمت هاى دیگر متمایل شد. گرایش هنر در همه جهان به سمت هنرهاى معاصر و مدرن شده و به طبع نمى شود از گرایش جهان به این شکل از هنر فرار کرد اما بى انصافى ست که ناگهان یک تکنیک شاعرانه و با احساس مثل آبرنگ را نادیده بگیریم و به کل به آن بى توجه باشیم که این متاسفانه در مملکت ما عادت تاریخى ست.
از تحولات جهانى هنر گفتید، گالرى والى در عرصه بین الملل چه کرده است؟
در سال هاى آغازین دهه ٧٠ که هنر در داخل مرزهاى ایران جولان چندانى نداشت چه رسد به حضور بین المللى؛ اما با تحولاتى که از نیمه دهه ٧٠ شکل کرفت و موزه هنرهاى معاصر با حضور دکتر سمیع آذر دگرگون شد، تشویق هاى موزه براى حضور آثار هنرمندان ایران در اروپا و آمریکا زمینه ساز اتفاق هاى بزرگ شد؛ یکی از کارهایی که ما در آن زمان انجام دادیم شرکت در اکسپوی هنر نیویورک بود. اکسپو ماه مارس سال ۲۰۰۰ برگزار میشد و تا آن زمان هیچکس از ایران در این اکسپو شرکت نکرده بود. من به همراه خانم اقبال مدیر گالرى آریا و آقای نظری نوری تصمیم گرفتیم در این اکسپو شرکت کنیم. از سر اتفاق، نمایشگاهی در فرهنگسرای نیاوران داشتیم که دکتر سمیعاذر از آن بازدید کرد، درهمان دیدار بود از برنامهها و رویکردهاى نوین دولت در زمینه معرفى هنر ایران به دنیا گفته شد و صراحتا اعلام کرد اگر گالرى مایل به شرکت در نمایشگاههاى معتبر خارجی باشد از او حمایت میشود. ما موضوع اکسپو را با ایشان در میان گذاشتیم که در کمال تعجب ما، ایشان بسیار استقبال کردند و شاید براى اینکه ترس بقیه گالرىها بریزد و حضور در رویدادهاى بین المللى از سوى بخش خصوصى پررنگ شود، شخصا بسیارى از امور را جلو برند زیرا واقعا جامعه گالرى دارى پس از انقلاب فاقد چنین تجربیاتى بود؛ به طور مثال برای شرکت در اکسپو به سه هزار دلار پول نیاز بود، آن زمان این مبلغ گزافى بود و توان مهیا ساختن آن براى دو گالرى و هنرمندانش بسیار دشوار بود؛ دکتر سمیعآذر موافقت کرد که با مسئولیت خودش، این مبلغ از سوى وزارت فرهنگ دراختیار ما قرار گیرد. دیکر اینکه از منظر تئوریک و دانش حضور در اکسپو، ما شناخت چندانى از آن نداشتیم و اصلا اطلاعات یا راهنمایی خاصی در آن زمان وجود نداشت، همه این کمک هاى فکرى انجام شد و ما به نیویورک رفتیم و هنر ایران آنجا درخشید؛ نمى خواهم اسم بیاورم برخى از نخبگان هنرى کشورمان براى دلگرمى ما در راه انجام این سفر مى گفتند کار ما را اگر نفروختید، همان جا بکذارید برگردید، چون هزینه حمل و نقل بسیار بالا بود؛ اما ما با امکانات بسیار کم و به دشواری با ١۵٠ اثر از ١۵٠ هنرمند راهی اکسپو شدیم، در اکسپوی نیویورک، در قسمت نمایشگاه شماره یک در کنار دو گالری از آمریکا که یکى از آنها از واشنگتن مى آمد غرفه داشتیم.
و همه آثار را فروختیم. هنوز هم باور کردنى نیست هنگام بازگشت به ایران هیچ کاری همراه ما نبود و این برایمان بسیار خوشحال کننده بود. به هر حال گرچه سفر آسانی نبود اما انبوهی تجربه برای ما به همراه داشت و این البته به لطف اطمینان بخش دولتى به بخش خصوصى پدید آمد. از همین جهت است که در همه جای دنیا، دستکم کشورهاى پیشرفته، هنر را بخش خصوصی اداره میکند.
زمانی که با مدیران گالریها صحبت میکنیم به این نکته اشاره میکنند که رونق گرفتن موزه هنرهای معاصر و تحول در نیمه دوم دهه ٧٠ به رونق گرفتن فعالیت گالریها بسیار کمک کرده است؟
ببینید، آن سالها دوران خاموش و سنگین جنگ و پس از آن بود، انگار هنر ایران و قابلیت هاى بزرگش از حافظه دنیا پاک شده بود، ما در انزوایى باور نکردنى بودیم و از دستاوردهاى هنرى روز دنیا فاصله بسیار داشتیم؛ اما ناگهان اتفاقات موزه گویی ما را به دنیای دیگری برد؛ با نمایشگاههاى خوب و آموزنده و نیز با حضورهاى بین المللىمان، درهاى هنر ایران به روى دنیا باز شد، یک جور هواى تازه آمد که با خودش طراوت و حرف هاى تازه داشت؛ شاید جوانها که این حرفها را مى خوانند کمى تعجب کنند زیرا مثلا فکر مى کنند علیرغم اینکه در دولت قبلی فعالیتهای موزهای وجود نداشته بازار هنر دچار اسیبی نگردیده است ولی، این در حالى ست که در این سال هاى اخیر با قدرت یافتن بخش خصوصى در عرصه تجسمى، دیگر موزه هنرهاى معاصر تاثیرگذارى سابق را نداشت و در حالیکه در سالهاى دهه ٧٠ بخش خصوصى توانى نداشت، چیزى به اسم اقتصاد هنر نداشتیم، لذا آن روزها موزه توانست تحول آفرین باشد؛ و آن هشت سال فعالیت ابتدایی موزه مانند پله بلندی بود که موقعیت ما و هنر ما را تغییر داد. پس از این زمان البته این بخش خصوصی بود که وارد میدان شد.
و پس از تثبیت گالرى والى، موسسه آموزشى ماه مهر را با مشارکت مدیران گالرى آریا و الهه تاسیس مى کنید که مى شود یک مدرسه تمام عیار هنرهاى تجسمى.
همیشه فکر مى کردیم در فضاى نوظهور هنر ایران، یک بخش آموزشى علمى با متدهاى روز جهانى و با حضور بهترین اساتید کارآزموده که هنر را عملى به هنرجویان آموزش دهند کم داریم، این خلا جدى بود که حتى بزرگان هنرمان به آن اعتراف داشتند و بارها مى گفتند از دل دانشگاههاى کتاب محور هنرمند شکل نمى گیرد، باید در فضاى کارگاهى و عملى هنرمندان جوان، کاربلد شوند؛ به همین دلیل بود که به همراهى خانم جواهرى و خانم اقبال تصمیم گرفتیم فضایی را برای به روز شدن جوانان فعال در عرصه هنر ایجاد کنیم که حاصلش "موسسه فرهنگی ماه مهر» است که حالا آن هم یک برند تثبیت شده است؛ زیرا براى راه اندازى و شکل دهى بنیادینش با بسیارى از اساتید برجسته مشورت کردیم و راهکار خواستیم، موسسه هاى پیشرفته دنیا را مطالعه کردیم و از هر پیشنهاد پیشرویى استقبال کردیم؛ در واقع به عنوان یک بخش خصوصی وارد کار شدیم تا خلا آموزش پیشرفته و کاربردى هنر پر شود و در این راه همیشه و همیشه از سودمان صرفه نظر کردیم تا استانداردهاىمان را حفظ کنیم.
گویا شما در نخستین حضور ایران در حراج کریستیز در دوبى نیز فعال بودید درست است؟
بله، سال ۲۰۰۵ بود، خبر حضور ایران در این حراج را دکتر سمیعآذر که دیگر رییس موزه نبودند، در یک جلسه کاری به من دادند. گفتند کریستیز میخواهد در دوبی حراج داشته باشد و خواسته آثار هنرمندان ایرانی خارج از کشور را به نمایش بگذارد، اما ایشان نامه نوشته بودند که هنرمندان خوب و برجسته بسیاری در داخل ایران فعال هستند که میتوانند در حراج حضور داشته باشند. مدتی بعد بود که دکتر سمیعآذر به من گفتند که جواب نامه از کریستیز آمده است و کار میخواهند؛ من به بسیاری از همکارانم موضوع را گفتم، بیشتر گالریداران نگران شکل فرستادن کارها و بیمه آثار بودند، در نهایت تعداد کمی پذیرفتند که در حراج شرکت کنند. ایران با شش اثر در کریستیز شرکت کرد که چهار اثر از بزرگان را آقای امدادیان داد و دو کار را هم من فرستادم. یکی از کارها متعلق به آقای زندهرودی بود، وقتی صاحب اثر میخواست کار را به من بدهد گفت این کار ١٠ میلیون قیمت دارد شما این پول را به من بدهید، هر قدر خواستید بفروشید؛ با آقای دکتر سمیعاذر صحبت کردم و با دلهره این مطلب را به ایشان گفتم، اصلا نمیدانستیم چه اتفاقی خواهد افتاد و فقط نگران بودیم که ضرر نکنیم. جالب است که آن سال هیچکس از ایران در سالن حراج حضور نیافت و فقط کارها را فرستادیم. لابد مى دانید که سربلند از آن آزمون بیرون آمدیم زیرا تصور کریستیز این بود که براى موفقیت باید روى هنرمندان ایرانى خارج کشور حساب باز کند و ما معادلات آنها را به هم زدیم؛ اما با این حال واقعا تصوری مثلا از دوره قبل و همه آن اتفاقات خوبی که برای هنر ایران افتاد نداشتیم ولی به هر حال این نقطه آغاز حضور بینالمللی هنر ایران بود و اکنون بسیارى از گالرىها و هنرمندان به طور مستقیم در این راه فعال هستند
و هفت نگاه هم برگى مهم در پرونده کارى شما و دوستانتان است.
هفت نگاه را که همه مى شناسند، اما معمولا روزی که این اتفاق مهم به وجود آمد را نمى دانند؛ پس از تاسیس موسسه فرهنگى ماه مهر، آقای سید... هاشمی که ان روزها در سازمان فرهنگى هنرى شهردارى تهران مشغول به کار بود، میهمانمان بودند؛ او پیشنهاد داد حاا که شما سه خانم، یک موسسه راه انداختید من، خانم اقبال و خانم جواهری) یک فعالیتی با محوریت اقتصاد هنر انجام دهید که دستندرکارانش خانمها باشند. این کار آسان نبود زیرا کار شراکتی مشکلات خاص خود را دارد. ما از هفت گالری دعوت کردیم و هفت نگاه شکل گرفت. امسال هم که هفت نگاه به مناسبت هفتمین سالش از هفت گالری دیگر هم دعوت کرد که فضای جالبی شکل گرفت و خوش درخشید. البته هفت نگاه واقعا از نظر اقتصادی سودی برای شخص من یا بقیه خانمها ندارد اما اتفاق جمعی خوبی است که سر منشا اتفاقات بزرگى شده و بسیار به آن علاقه دارم.
دوباره به گالری والی بازگردیم، پس از آبرنگ گویا شما مدت زمانی نیز مرکز ثقل نقاشیخط بودید...
نه دیگر هیچ وقت آن قدر تخصصی نبودم، بین کالیگرافی و خط سنتی و آبرنگ در نوسان بودم؛ این سال هاى اخیرتر هم به طبع نقاشى فضاى بیشترى در برنامه هایى پیدا کرده و مجسمه و دیگر مدیوم هاى هنرى را هم مى بینم؛ در واقع من میخواهم به روز باشم و همیشه دوست دارم بدانم هم اکنون هنر در جهان چه شکل و جایگاهی دارد. از ایده هاى تازه براى نمایشگاه استقبال مى کنم و خودم را منحصر به یک گونه هنرى نمى کنم.
انتهای پیام/
ادامه دارد