سرویس تجسمی هنرآنلاین: حراج تهران به عنوان یک بنگاه اقتصادی هنر، طی چند سال اخیر توانسته دستاوردهای مختلفی برای هنر ایران به ارمغان آورد. این دستاوردها معادلات هنری و اقتصادی را به نفع هنر ایران تغییر و معانی جدیدی را وارد گفتمان‌های هنری کشور کردند. اگرچه هنر در کشور ما تاریخی هم‌عرض با تاریخ ایران دارد اما گفتمان‌های اقتصادی آن سال‌ها در هنر کشور جایگاهی نداشته و همواره نگاه سنتی به هنر (هنر امری والا و به دور از مبانی مالی است) در جریان بوده است. از سال 2006 (1385) به واسطه حراج هنر خاورمیانه کریستیز، مباحث و مبادلات آثار هنری کشور سویه دیگری از نگاه به هنر را به جریان انداخت و باعث رشد در ابعاد مختلف هنر کشور شد.

حراج هنر خاورمیانه کریستیز در چند دوره ابتدایی خود توانست نگاه به هنر به عنوان یک کالای سرمایه‌ای را در ایران رواج دهد. اما زمانی که این رویداد پس از چند سال داشت به ضرر مباحث اقتصادی هنر ایران می‌شد، حراج تهران در یک موقعیت مناسب بسیاری از این معادلات را برهم زد تا بتواند جایگاه هنر به عنوان کالای سرمایه‌ای را در کشور تبیین و سپس وارد جریانات بین‌المللی هنر کند. همچنین افزایش گالری‌ها، حرفه‌ای شدن گالری‌داری و رویکردبخشی به حمایت از هنرمندان، ظهور مجموعه‌داران هنری و جذب سرمایه‌های سرگردان به سوی هنر را باید از دیگر دستاوردهای این رویداد فرهنگی و اقتصادی برشمرد.

ظهور اقتصاد هنر

نگاه اقتصادی به هنر از قرن 18 میلادی در جامعه جهانی رواج پیدا کرد. این نگاه در پی انقلاب صنعتی و ظهور طبقه متوسط و شهرنشین آغاز شد. طبقه‌ای که می‌خواست جدا از اعیان و اشراف برای خود هنر و اثر هنری داشته باشد. سابقه 277 ساله حراج ساتبیز و 262 ساله حراج کریستیز که مستقیما به ارائه آثار هنری و آثار عتیقه می‌پردازند، خود گواه این موضوع است که اثر هنری بیش از دو قرن است که به یک کالای سرمایه‌ای در جهان بدل شده و مبانی برای رقم زدن معادلات اقتصادی، ورود به تاریخ هنر و تعیین جریانات هنری شده است. اما این موضوع در شرق و به ویژه خاورمیانه حتی تا دو دهه پیش غیرقابل تصور بود. از سال 2006 حراج کریستیز خاورمیانه برپا شد و توانست تصور سنتی درباره هنر در ایران را برهم زند و بسیاری از مباحث اقتصادی به هنر را یادآوری کند.

سرمایه و کالای سرمایه‌ای

اما برای درک بهتر این موضوع باید وضعیت اقتصادی ایران و رویکردهای اقتصادی در هنر را بررسی کنیم تا بتوان پاسخ‌های بهتری برای دستاوردهای حراج تهران داشته باشیم. در تمام دنیا کالای سرمایه‌ای تا قرن 17 میلادی زمین و فلزهای گران‌بها همچون طلا بودند، پس از این انقلاب و ظهور طبقه متوسط، اوراق بهادار و سپس آثار هنری نیز به عنوان سرمایه شناخته شدند که تا همین امروز نیز این نگاه جریان دارد.

اما این موضوع در ایران به شکل دیگری طی مسیر کرد؛ تا پیش از ملی شدن صنعت نفت یعنی تا 70 سال پیش، کالای سرمایه‌ای در ایران، زمین و فلزهای گران‌بها بود. پس از ملی شدن صنعت نفت که اقتصاد ایران را متکی به این سرمایه کرد، اقتصاد دولتی شکل گرفت و همه مبانی اقتصادی از این دریچه وصول و جریان یافتند. اگر نفت رشد در بازارهای جهانی را تجربه می‌کرد به همان میزان رشد اقتصادی را در جامعه شاهد بودیم و اگر افول قیمت پیدا می‌کرد به همین میزان مشکلات اقتصادی را تجربه کرده‌ایم. اقتصاد دولتی متکی بر نفت در ایران، معنای کالاهای سرمایه‌ای که در همه دنیا پذیرفته شده‌ و مورد وثوق هستند را در ایران به کلی دگرگون کرد. در هفت دهه اخیر شاهد هستیم که حتی برخی از کالای مصرفی که هیچ‌گاه نمی‌توانند مبنای سرمایه باشند امروز به کالای سرمایه‌ای در کشور بدل شده‌اند که نمونه واضح آن خودرو است که امروزه به کالای سرمایه‌ای و انباشت سرمایه بدل شده است.

در همین راستا باز هم شاهد هستیم که بورس در دنیا از قرن 17 شکل گرفته و بورس اوراق بهادار تهران در سال ۱۳۴۶ و فرابورس ایران در ۱۳۸۷ افتتاح شده، این موضوع خود نشان می‌دهد که چرا امروز تعریف اثر هنری به کالای سرمایه‌ای برای بسیاری از جامعه غیرقابل هضم است زیرا برای این تعاریف اقتصادی؛ در اقتصاد دولتی ایران تمرین و مبانی روشن وجود نداشته است.

هنر و کالای سرمایه‌ای

اینکه اثر هنری چرا به عنوان کالای سرمایه‌ای شناخته شده؟ تعاریف متعددی و مشخصی در بین عموم جهانیان دارد که در این مجال پرداختن به آن ضروروی به نظر نمی‌رسد؛ اما نکته‌ای که امروزه در هنر و اقتصاد مورد پذیرش عمومی قرار می‌گیرد، این معادله است: "اثر هنری در هنگام خلق توسط هنرمند، هنر است؛ وقتی اثر به گالری پا می‌گذارد، علاوه به مبانی هنری و فرهنگی نگاهی اقتصادی را نیز دنبال می‌کند. آرت‌فرها جنبه اقتصادی هنر را پررنگ‌تر و زمینه ورود اثر هنری به بازارهای بین‌المللی را مهیا می‌کنند و حراجی‌ها بطور کامل بر اقتصاد هنر متکی هستند." این معادله به خوبی نشان می‌دهد که چنین تعریفی هنوز در جامعه هنری و به دنبال آن بازارهای سرمایه‌ای و عموم مردم ناشناخته است. همین امر نیز باعث ایجاد حواشی و گفتمان‌های غلط اقتصادی در میان جامعه شده است.

اگر از این منظر به دستاوردهای حراج تهران نگاه کنیم می‌توانیم به خوبی دریابیم که این رویداد فرهنگی و اقتصادی چه تاثیرات شگفتی برای هنر ایران داشته و در مقابل عدم رشد سایر مناسبات هنری در کنار این جریان که باید از سوی سایر بخش‌های دولتی و خصوصی شکل می‌گرفت، چه لطماتی به هنر ایران وارد کرده است. امروز بسیاری از نقدها که باید متوجه این بخش‌ها باشد متوجه حراج تهران شده است.

حفظ سرمایه و جذب سرمایه‌های سرگردان

در سال 2006 (1385) حراج کریستیز خاورمیانه توانست معادلات اقتصادی هنر در ایران را دگرگون کند. تا پیش از این رویداد تعداد گالری‌های تهران به تعداد انگشتان دو دست بود و به خاطر همین موضوع، جریان پویایی در اقتصاد هنر وجود نداشت. تفکر رایج تا این زمان این بود که هنر دارای ارزش والایی است که نمی‌توان بر آن قیمت گذاشت و همین تفکر باعث شده بود که اغلب هنرمندان به هنر خود به عنوان یک حرفه نگاه نکنند و ارتزاق آنها به واسطه مشاغل دیگر یا تدریس هنر باشد. اما حراج کریستیز توانست به یکباره توجه جامعه ایرانی و بخشی از سرمایه‌های سرگردان در ایران را به سمت هنر جذب کند. جذب این سرمایه‌ها موجبات رشد مجموعه‌داری و به صورت زنجیروار، رشد گالری‌داران به عنوان واسطه هنرمندان با عموم مردم و حتی تفکر حرفه‌ای در میان هنرمندان و متکی شدن آنها بر اقتصاد هنر شد. این رویه در یک بازده 5 ساله حتی توانست آنقدر درخشان ظاهر شود که موجبات توجه رسانه‌های خبری که تا پیش از این جایگاهی درخور برای هنرهای تجسمی کشور قائل نبودند را به عنوان یک بخش از گفتمان هنری فراهم کند.

هنر ایران که در خاورمیانه سرآمد سایر کشورهای منطقه است و با فاصله بسیاری از هنرمندان مصر، لبنان و ترکیه قرار دارد، طی این 5 سال توجه بازارهای بین‌المللی به هنر ایران را رقم زد و عرصه ورود مجموعه‌داران بین‌المللی به هنر ایران را باز کرد. این موضوع باعث افت قیمت آثار ایرانی در حراج‌های خارجی شد زیرا آثار ایرانی که در حراج‌های بین‌المللی با دلار، یورو و پوند معامله می‌شدند به دلیل اقتصاد تحت تحریم و نوسانات ارزی در داخل کشور، به مراتب قیمت پایین‌تری در بازار داخلی داشتند. بطور مثال اثری که در حراج‌های بین‌المللی 100 هزار دلار فروخته می‌شد قابل مقایسه با قیمت داخلی آن اثر نبود زیرا تفاوت چشمگیری میان دلار و ریال وجود داشت. همین موضوع باعث شد در اواخر دهه 80 شمسی تا اوایل دهه 90 خریداران بین‌المللی آثار هنری به هنر ایران در حراج‌های خارجی رغبت نشان ندهند و به جای آن آثار هنرمندان ایرانی را در داخل کشور به یک سوم قیمت خریداری کنند. سپس این مجموعه‌داران با آثار ایرانی در حراج‌های بین‌المللی شرکت و سود این سرمایه را به خارج از کشور منتقل می‌کردند.

این رویه باعث شد تا حراج تهران در سال 91 با رویکرد حفظ چنین سرمایه گرانبهایی و جذب سرمایه‌های سرگردان داخلی به هنر شکل بگیرد. این رویداد اقتصادی در گام اول در پی ایجاد موازنه قیمت داخلی آثار هنری ایران با بازارهای جهانی بود تا با تبین قیمت‌گذاری آثار هنرمندان ایرانی شرایط خروج و حضور این آثار در بازار جهانی را در یک وضعیت برد- برد برای اقتصاد کشور قرار دهد. از سویی دیگر سرمایه‌های سرگردانی که پس از جنگ تحمیلی ایران موجبات تورم را در کشور رقم زده بود را به سوی یک کالای سرمایه‌ای پذیرفته در اقتصاد جهانی هدایت کرد. این سرمایه‌های سرگردان که در مناسبات کشور گاهی به سوی ملک، خودرو، طلا و دلار هدایت می‌شد و بار تورمی برای عموم مردم رقم می‌زد حالا به سوی هنر منتقل شده بود که هرقدر هم گران‌تر می‌شد اما بار منفی برای اقتصاد عمومی مردم نداشت و کالایی بود که توسط سرمایه‌های سرگردان به دلیل ارزش‌افزوده‌ای که مرور زمان پیدا می‌کرد؛ مورد قبول قرار گرفت. همین دو رویکرد به خوبی نشان می‌دهد که حراج تهران چه دستاوردی برای اقتصاد عمومی در ایران داشته است. اگر مجموع فروش کل این حراج طی 8 سال اخیر را که معادل 348 میلیارد و 500 میلیون تومان است را در نظر بگیریم، از ورود چنین سرمایه‌ای به خرید و انباشت دلار، خوردرو و ملک جلوگیری کرده تا باعث تورم کمتری در جامعه شود.

عجیب‌الخلقه‌ای به عنوان معادلات هنری در ایران

اما اگر بخواهیم ارزیابی دقیق‌تری نسبت به معادلات هنری در ایران داشته باشیم که امروز حواشی آن دامن‌گیر حراج تهران شده و عموم جامعه هنری و منتقدان به آن کم توجه هستند؛ باید به سایر بخش‌های هنری کشور نیز نگاهی داشته باشیم تا بتوانیم کمبودها و عدم نارسایی و درک عمومی دستاوردهای حراج را روشن‌تر کنیم.

بطور کلی در حوزه هنر اگر نگاهی دقیق داشته باشیم در می‌یابیم که در کشور ما هنر رشد نامتوازنی را طی می‌کند؛ یعنی در بخش‌هایی با رشد قابل توجه روبرو هستیم، اما در مواردی دیگر سیر نزولی داشته‌ایم.

 اگرچه هنرهای تجسمی در کشور قدمتی به طول تاریخ خود ایران دارد اما مناسبات هنری و رویکردهای حرفه‌ای و اقتصادی آن آنقدر جوان است که شکل کلی و عمومی آن را باید در دو دهه اخیر بررسی کرد. بعد از رشد اقتصادی آثار هنری ایران در حراج‌های بین‌المللی، در کشور شاهد ورود بخش خصوصی به عنوان افرادی که توسعه اقتصادی پایدار را رقم می‌زنند به حوزه هنر به ویژه تاسیس گالری در فضای عمومی کشور بودیم. تعداد گالری‌های خصوصی در ایران تا اوایل دهه 70 شمسی به 10 گالری فعال نمی‌رسید اما به یکباره در دهه 90 شاهد فعالیت بیش از 200 گالری فعال در تمامی استان‌های کشور بودیم. رشد چنین فضای نمایشگاهی موجب شد تا جمعیت هنرمندان کشور که به شکل حرفه‌ای فعالیت می‌کردند بسیار بیشتر از دهه‌های قبل شود.

اما زمانی که گستردگی گالری‌داری در بخش خصوصی آغاز شد تا استعدادهای هنری کشف و راه ورود آنها به عرصه هنر هموار شود در بخش‌های دولتی تصمیمات گرفته ‌شد که در تضاد با این رویه بود؛ یعنی در این دوران به دلیل شوری که در فضای هنری شکل گرفت، دانشگاه‌های مختلف هنری در کشور شروع به کار کردند؛ یعنی فضای دانشگاهی هنر که تا پیش از دهه 70 شمسی به 10 دانشگاه نمی‌رسید، رشد فزاینده‌ای داشت و تقریبا در هر شهر یک دانشگاه آزاد، پیام نور یا علمی کاربردی برای تربیت هنرمند تاسیس شد و به یک باره متقاضیان ورود به این عرصه را چندین برابر رشد فضای نمایشگاهی کشور در بخش خصوصی کرد. این مسئله باعث شد که گالری‌های تازه تاسیسی که تلاش داشتند با هنرمندانی محدود کار کنند و از آنها تا رسیدن به شرایط حرفه‌ای و ثبات قیمت آثار آنها حمایت کنند، دوباره رویکرد سنتی گالری‌داری در ایران را در پیش بگیرند که فقط فضای خود را در اختیار نمایش آثار هنری قرار می‌دادند.

از سوی دیگر گالری‌های خصوصی که به دلیل رونق اقتصادی هنر ایران می‌خواستند در فضاهای بین‌المللی حاضر شوند به خاطر مسائل سیاسی و مشکلات تحریم و افزایش ارز در کشور و هزینه‌های بسیار حضور در آرت‌فرها، عطا چنین رویه‌ای را به لقایش بخشیدند. حتی تلاش‌های محدود برای برپایی آرت‌فرهای داخلی نیز با مشکلات و کج‌فهمی‌ها روبرو شد و جریان پایداری برای آنها رقم نخورد. یعنی آرت‌فرها که باید زمینه ورود هنرمندان به فضاهای اقتصادی هنر در عرصه بین‌المللی و حراج‌ها را فراهم می‌کردند هیچ‌گاه در جریان اقتصادی هنر در طی دو دهه اخیر نقش موثر نداشتند.

حال بهتر می‌توان به رشد نامتوازن جریان هنر در کشور به خوبی واقف شد. یعنی ما در جامعه هنری با رشد بسیار زیاد هنرمند مواجه هستیم که باز توجه به رشد گالری‌ها، باز هم شرایط ورود حرفه‌ای برای خیلی از آنها مهیا نیست. از سوی دیگر گالری‌هایی که تلاش داشتند حرفه‌ای کار کنند و از هنرمندان محدود خود تا رسیدن به جایگاه اقتصادی در هنر حمایت کنند با رشد گالری‌هایی که محور خود را بر اجاره دیوارهای نمایشگاهی گذاشتند به حاشیه رانده شدند. عدم وجود همگرایی گالری‌ها برای برپایی آرت‌فر هم که سکوی پرتاب به سوی مبانی اقتصاد هنر و حراجی‌هاست هیچ‌گاه شکل واقعی به خود نگرفت. حضور محدود برخی از گالری‌ها در آرت‌فرهای بین‌المللی هم بخاطر مشکلات ارزی و عدم تطابق واقعی دلار و ریال سرانجام قابل توجهی پیدا نکرد. حالا در کنار این‌ها بخاطر وجود تجربه برگزاری حراج‌های مختلف بین‌المللی هنر خاورمیانه؛ یک حراجی استاندار مانند حراج تهران پا گرفت که فعالیت خود را بر تبین اقتصاد هنر ایران گذاشت. پس کاملاً مشخص است که در ترسیم فضای هنرهای تجسمی کشور با عجیب‌الخلقه‌ای روبرو هستیم که در مواردی رشد قابل توجه داشته؛ مانند رشد قابل توجه هنرمندان و حراج و در برخی از مبانی مانند فضای حرفه‌ای گالری‌داری و آرت‌فر‌ها که در اصطلاح بازارهای اولیه اقتصاد هنر هستند، دچار عدم رشد کافی هستیم.

بازاری برای یک درصد جامعه هنری

همانطور که در جهان هنر قابل رصد است حراج‌های هنری به آثار هنرمندان تثبیت شده و دارای مارکت اختصاص دارند و بازارهای اولیه اقتصاد هنر، یعنی گالری‌ها وظیفه کشف هنرمند و ایجاد شرایط اقتصادی هنر در فضای داخلی، منطقه‌ای و جهانی را برعهده دارند. بطور کلی خانه‌های حراج در کل دنیا کمتر از یک درصد از هنرمندان را در بازارهای منطقه‌ای و بین‌المللی پوشش می‌دهند. گواه این مدعا نیز می‌تواند گزارشات سالانه آرت بازل (Art Basel) و یوبی‌اس (UBS) به عنوان سازمان‌های اقتصادی هنر در سال 2019 باشد. این تحقیقات، فروش جهانی هنر و اشیا عتیقه در سال 2019 را رقمی بالغ بر 64.1 میلیارد دلار برآورد کرده که 58 درصد از این فروش‌ها را گالری‌های محلی به نام خود ثبت کرده‌‌اند و بیش از 40 درصد از این رقم را نیز آرت‌فرها نمایندگی کرده‌‌اند.

حال اگر چنین موضوعی را بخواهیم در ایران متصور شویم در می‌یابیم که به دلیل نبود رشد گالری‌داری و شکل حرفه‌ای فعالیت خصوصی در عرصه هنر، چنین چیزی غیرقابل تصور است. اگرچه گزارشات مالی گالری‌های ایران هیچ‌گاه برآورد و اعلام رسمی نمی‌شود اما می‌توان مطمئن بود که چنین برآورد مالی در جریان گالری‌داری ما محقق نمی‌شود و کل فضای اقتصادی هنر ایران به حراج تهران منتهی می‌شود.

از همین رو می‌توان فهمید چرا فعالیت حراج تهران در کشور با سوء‌ظن همراه است. این حراج نیز مانند تمامی حراج‌‌خانه‌های دنیا تنها می‌تواند پاسخگوی کمتر از یک درصد از هنرمندان داخلی باشد و خیلی از هنرمندان در خارج از این مدار قرار می‌گیرند. از سویی دیگر حراج تهران مانند تجربه جهانی برپایی چنین رویدادهای فرهنگی و اقتصادی، عمده توجه خود را بر روی هنرمندانی قرار می‌دهد که از شرایط تثبیت شده در عرصه داخلی و بین‌المللی برخوردار هستند؛ پس بطور کلی بسیاری از آثار هنری نمی‌توانند به چنین بازاری راه پیدا کنند. (البته طبق گفته مدیران این حراج تقریبا در هر دوره برپایی این رویداد 30 درصد از آثار به هنرمندان کلاسیک و یا جوانی اختصاص پیدا می‌کند که دارای مارکت ویژه‌ای در عرصه هنر نیستند که این رویه از نکات منفی این حراج بر اساس الگوهای جهانی محسوب می‌شود.)

حراج سیزدهم و واقعیت‌ها

حراج سیزدهم تهران اما در سال سیاهی که تحت تاثیر همه‌گیری کرونا قرار داشت با تجمیع دو حراج مدرن و معاصر در 26 دی‌ماه برگزار شد و رکوردی بی‌سابقه از خود به جا گذاشت. این حراج به نسبت فروش کلی حراج یازدهم (هنر مدرن) و دوازدهم (هنر معاصر) که سال گذشته برپا شدند؛ 14 میلیارد افزایش فروش داشت که در شرایط اقتصادی کشور رشد قابل توجهی محسوب می‌شود. این حراج در این دوره 22 اثر را بالای 1 میلیارد تومان به فروش رساند در حالی که در حراج‌های سال گذشته در دوره یازدهم 12 اثر و در دوره دوزادهم 7 اثر به این قیمت فروخته شدند. از سویی دیگر چهار اثر نیز توانستند رکوردهای قبلی این حراج را در سال‌های گذشته بشکنند که در کمتر حراجی دنیا چنین اتفاقی رقم خورده است.

اما پس از برگزاری حراج سیزدهم بسیاری از این دستاوردها با سوء‌ظن منتقدان این رویداد روبرو شد که با ورود به بحث‌های اقتصادی متوجه می‌شویم که این نقدها خیلی مبانی تحقیقی و نظری ندارد. اولین مورد شاید رشد بی‌رویه ارز در سال جاری در کشور باشد که با توجه به اینکه مارکت هنر داخلی در موازنه با قیمت آثار هنرمندان ایرانی در حراج‌های بین‌المللی است، رشد قیمتی آثار هنرمندان در این حراج خیلی بی‌رویه نبوده است. زیرا در تیرماه سال گذشته و همزمان با حراج یازدهم؛ دلار در ایران زیر قیمت 13 هزار تومان و در دی ماه زیر 14 هزار تومان در بازار آزاد معامله می‌شد؛ این در حالی است که امسال دلار در دی ماه زیر 24 هزار تومان قرار داشت که همین موضوع تفاوت افزایش ریالی آثار حراج سیزدهم را به خوبی نشان می‌دهد.

نکته دوم اما چرخش سرمایه‌های سرگردان به سوی هنر در این دوره بود که یکی از نکات مثبت حراج سیزدهم است. در بازار داخلی کشور که دلار، مسکن، طلا و سایر کالاهای سرمایه‌ای در ایران مانند خودرو با افزایش بی‌رویه و در حالت اشباع شده خود قرار دارند و بورس نیز وضعیت ناپایداری را در سال جاری تجربه می‌کند؛ خرید اثر هنری به عنوان یک کالای سرمایه‌ای در حال رشد که به مرور ارزش افزوده به همراه دارد، توجیه قابل قبولی برای سرمایه‌گذاری از سوی سرمایه‌های سرگردان پیدا کرد. این مسئله در کنار این موضوع که به دلیل همه‌گیری کرونا، گالری‌ها در وضعیت بی‌ثبات و تعطیلی قرار داشتند، تقریبا کل مجموعه خرید آثار هنری در کشور را به حراج تهران منتهی کرد. با این وجود فروش 88 میلیاردی حراج و رشد 14 میلیاردی این دوره نسبت به سال گذشته نمی‌تواند بی‌رویه تلقی شود؛ زیرا شیب ملایم صعودی را بر اساس رشد تورمی کشور نشان می‌دهد. ضمن اینکه وارد شدن 88 میلیارد از سرمایه‌های سرگردان به حوزه هنر برخلاف ورود چنین سرمایه‌ای به بازارهای ارزی، ملکی و طلا موجب تورم عمومی در جامعه نشده است.

موضوع سوم که منتقدان جدی‌تری دارد، مسئله رشد قیمتی آثار هنرمندان نوظهور و کمتر دارای مارکت‌های بین‌المللی در این دوره از حراج تهران است. این منتقدان بر این اصل که جامعه هنرمندان نوظهور از طیف گسترده‌تری برخوردار است، معتقدند رشد قیمت آثار آنها باعث خواهد شد که گالری‌ها توانایی فروش سایر آثار هنرمندان هم‌رده با هنرمندانی که آثارشان در حراج با فروش بی‌سابقه روبرو شده‌ را در ماه‌های آتی نداشته باشند. این نقد اگرچه بیشتر باید متوجه بازارهای اولیه مثل گالری‌ها باشد به اشتباه به حراج تهران نسبت داده می‌شود؛ زیرا این موضوع به عدم توانایی گالری‌ها به تثبیت قیمت آثار هنرمندان و ایجاد بستر سرمایه‌گذاری برای مجموعه‌داران باز می‌گردد. بطور کلی حراج‌ها محلی برای ایجاد خرید مطمئن و با هیجان بالا هستند و همواره فروش یک اثر از هنرمند که در یک هیجان اتفاق افتاده، نمی‌تواند مبنای قیمت سایر آثار همان هنرمند باشد. از سوی دیگر حراج‌ها تاثیر خود را متوجه اغنای مجموعه‌داران به نام یک هنرمند می‌کنند و بازارهای اولیه می‌توانند از این ظرفیت برای فروش سایر آثار همان هنرمند و دیگر هنرمندان هم‌رده استفاده کنند.

رشد قابل توجه تورم در کشور یکی دیگر از مبانی است که باید در زمینه افزایش قیمت آثار هنرمندان جوان در حراج سیزدهم مورد توجه قرار گیرد. از آنجا که اثر هنری را باید یک کالای سرمایه‌ای ارزیابی کرد، آثار هنرمندان این حراج که جملگی دارای مارکت مشخص هستند را باید در موازنه با سایر کالاهای سرمایه‌ای در نظر گرفت. طبق اعلام بانک مرکزی متوسط قیمت هر متر مربع واحد مسکونی در سال گذشته 13 میلیون تومان بوده اما این رقم در شش ماهه اول سال جاری 23 میلیون تومان شده؛ یا رشد تورمی خودروهای داخلی بیش از 3 برابر بوده که این موضوع نشان می‌دهد افزایش قیمت آثار و حتی هیجان خرید اثر هنری در این حراج به این موضوع مرتبط است. زیرا 56 اثر این حراج زیر قیمت 500 میلیون تومان فروش رفته‌اند که کمتر از قیمت یک خودرو داخلی مانند "تندر" است که سال گذشته این خودرو زیر 100 میلیون تومان قیمت داشت. حتی 15 اثر این حراج زیر 100 میلیون تومان خریداری شده که کمتر از قیمت خودرویی مثل پراید است. این موضوع نشان می‌دهد 71 اثر از 110 اثر حراج سیزدهم در موازنه با دارایی طبقه متوسط قرار دارد و رشد قابل توجهی را نیز با وجود تورم نداشته‌اند. همچنین این مسئله عنوان لاکچری دادن به حراج تهران را که برخی از منتقدان به این رویداد اقتصادی داده‌اند را نیز منتفی می‌کند.

نکته چهارمی که موجب به حاشیه رفتن دستاوردهای حراج سیزدهم تهران شد به موضوع رکورد 12 میلیاردی تابلویی از آیدین آغداشلو باز می‌گردد. با توجه به حواشی که در مورد این هنرمند در ماه‌های اخیر به وجود آمده بود، بسیاری از منتقدان حضور اثری از او را در حراج تهران مورد نکوهش قرار دادند که چنین موضوعی به دلایل متعدد منتفی است. زیرا با توجه به این‌که حواشی ایجاد شده در پیرامون این هنرمند مبانی قانونی ندارد و هیچ دادگاه داخلی و حتی خارجی (با توجه به حضور این هنرمند در کانادا) هنوز محکومیتی را متوجه او نکرده، خروج اثر او از حراج سیزدهم به نوعی رسمیت بخشیدن به حاشیه‌ها بود که چنین موضوعی می‌توانست بار منفی بر کارنامه حراج تهران داشته باشد.

از سویی دیگر رشد قیمتی چنین اثری که با قیمت پایه 1 میلیارد و 200 تا 1 میلیارد 600 تومان در حراج تهران عرضه شد هم دقیقا به همین حواشی ایجاد شده در پیرامون هنرمندش باز می‌گردد که در حراج‌های بین‌المللی دنیا هم مسبوق به سابقه است و از این رو نیز نقدی را متوجه حراج تهران نمی‌کند. زیرا ایجاد حاشیه برای یک اثر هنری و یا هنرمند آن، خود هیجانات ناشی پیرامون اثر او را افزایش می‌دهد. همچنین ایجاد حاشیه پیرامون هنرمندی که آثار متعددی در میان سرمایه‌گذاران هنری و مجموعه‌داران دارد به نوعی در خطر قرار دادن بخشی از سرمایه آنهاست و همین موضوع باعث می‌شود تا سرمایه‌گذاران در چنین بازاری از منافع مالی خود دفاع و حتی به استفاده از چنین حواشی برای ارزش افزوده دادن به دارایی خود بپردازند که چنین موضوعی در بازارهای سرمایه‌ای امری عادی است.

نکته پنجمی که باید به آن اشاره کرد، ایجاد شائبه برای چنین رویدادی در زمینه پولشویی است که این امر نیز به کلی منتفی است؛ زیرا زمینه رشد در بازار هنر، بستری مبتنی بر زمان دارد. یعنی ارزش افزوده آثار هنری در بازده زمانی طولانی مدت اتفاق می‌افتد و خرید و فروش یک اثر هنری مانند مسکن، ارز و فلزات گرانبها نیست که رشد و عدم رشد آن در کوتاه مدت مشخص می‌شود. برای همین پولشویی در بستری اتفاق می‌افتد که بخواهد پول به اصطلاح نامشروعی را شکل قانونی ببخشد. در این بستر حفظ آن سرمایه در اولویت قرار دارد در حالی که اگر این پول وارد بازار پرهیجانی همچون هنر در حراج‌ها شود، سال‌ها طول خواهد کشید که چنین سرمایه‌ای بازگشت داشته باشد. در حالی که به دلیل مشکلات قانونی در کشور، بازارهای سرمایه‌ای وجود دارند که به راحتی در کوتاه مدت می‌توان با کمترین ریسک در زمینه پولشویی در آنها فعالیت کرد. ضمن آنکه برای پاک کردن رد پولشویی معمولا دارندگان چنین سرمایه‌ای از حضور در مجامع عمومی مانند حراج‌ها که از سوی بسیاری دنبال می‌شود اجتناب می‌کنند و از پول خود در محیط‌های مخفی که نتوان رد آنها را پیدا کرد استفاده می‌کنند. البته به این نکته نیز باید توجه کرد که اساساً 88 میلیارد با توجه به نرخ تورم امروز کشور عملا رقمی برای چنین کارهای غیرقانونی محسوب نمی‌شود.

نتیجه‌گیری

آنچه که در متن پیش رو مورد بررسی قرار گرفت دستاوردهای یک رویداد فرهنگی و اقتصادی است که نشانگر بازاری مطمئن برای سرمایه‌گذاری است که منفعت آن متوجه جامعه هنری می‌شود، زیرا موجب ورود سرمایه به هنر و انتفاع آن متوجه کل جامعه هنری کشور خواهد شد. همچنین چنین بازاری جذب سرمایه‌های سرگردان را مورد هدف قرار داده که عاملی برای تورم در کشور هستند. جذب چنین سرمایه‌ای به هنر که تورم‌زا نیست و ایجاد مانع برای ورود چنین سرمایه‌ای به بازار کالاهایی همچون ملک، طلا و ارز که تورم عمومی ایجاد می‌کند، دستاوردی است که حراج تهران برای اقتصاد عمومی جامعه به ارمغان آورده است.

در پایان نیز باید به این مسئله اشاره کرد که بازار 88 میلیاردی حراج تهران اگرچه عدد بزرگی از طرف عموم جامعه به نظر می‌رسد اما این بازار وقتی در کنار سایر بخش‌های اقتصادی هنر همچون سینما، موسیقی و صنایع دستی قرار می‌گیرد در می‌یابیم که اقتصاد کلانی نیست با توجه به اینکه بر خلاف بازارهای موازی خود تولید سرمایه نیز می‌کند.