سرویس تجسمی هنرآنلاین: "عکس‌ها سرنوشت جهان را عوض کرده‌اند." این جمله شعار نیست. قابلیت غیرقابل انکاری است که با مصداق‌های شناخته‌شده‌ای - حتی برای کسانی که از درک تغییرات غیرمستقیم عاجزند - ثابت می‌شود. نقش عکاس‌ها در خاتمه جنگ‌ها و کشتارها بارها و بارها تجربه شده است. بی‌انصافی است اگر تاثیر عکس‌ها را در جلب حمایت‌های مادی و معنوی به قحطی‌زده‌ها و درماندگان ندیده گرفت. فایده عکس‌ها در سیر کردن گرسنه‌های کم از بسته‌های غذایی که بدون تاثیر عکس‌ها هرگز تامین و ارسال نمی‌شدند، نیست. عکس‌ها در سخت‌ترین شرایط موجبات وفاق ملی را فراهم کرده‌اند. در تامین روحیه ملی و همبستگی انسانی به میدان آمده‌اند. فراموش نمی‌کنم که در فضاهای مجازی چه‌ها که نسنجیده به عکاس‌های حاضر در حادثه پلاسکو نگفتند و چه کسانی بی‌لحظه‌ای تأمل این ناسزاها را بازنشر دادند. همان موقع هم با اسناد و دلایل کافی این کم لطفی به جامعه عکاسی را پاسخ گفتم که البته در میان هیجانات گذرا به قدر کافی دیده نشد.

اجازه بدهید به عنوان مثال برگردیم به دوره هشت سال دفاع مقدس یا کمی عقب‌تر؛ به دوره انقلاب اسلامی سال 1357. شاید هم نمونه‌ای شهیر پیش از آن. بدون عکس‌های کاوه گلستان از محله شهرنو امروز چگونه می‌توانستیم مطالعات اجتماعی، مردم‌شناسی و تاریخی خود را تکمیل کنیم؟ امروز چگونه می‌توانستیم از جزئیات انقلاب اسلامی صحبت کنیم اگر عکاس‌ها خطر نمی‌کردند و در میان انبوه جمعیت و سرکوب و تیر و تفنگ از بالای درخت و چراغ برق و... عکاسی نمی‌کردند؟ آیا تصور می‌کنیم تیرهای شلیک شده عکاس را از بقیه مردم جدا می‌کرد و جانش به خطر نمی‌افتاد؟ آیا تصور می‌کنیم عکاس‌ها به جرم حضور در صحنه تظاهرات از طرف ساواک تهدید و دستگیر نمی‌شدند؟

اگر همه حاضرین در جبهه‌های جنگ تنها تفنگ در دست داشتند و می‌جنگیدند، امروز چه بر سر آرشیو بزرگ انجمن عکاسان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس می‌آمد؟ چطور مردم جهان از جنایات جنگی و بمباران شیمیایی حلبچه باخبر می‌شدند؟ چطور مردم انقلابی دسته دسته برای مبارزه، داوطلب حضور در جبهه می‌شدند؟ امروز فرماندهان جنگی چطور دانش جنگی خود را تکمیل می‌کردند یا چطور دوره‌های ستاد برگزار می‌شد؟

این سرزمین دشواری کم ندارد. مردم خیر چطور ترغیب می‌شوند که برای بچه‌های بلوچ مدرسه بسازند؟ چطور برای زلزله منجیل و رودبار به جوش و خروش می‌افتند؟ استاد دانشگاه چطور سازه‌های ساختمانی و شیوه‌های غلط جوشکاری در خانه‌های تیرآهنی رودبار را تحلیل می‌کند که به شکل فریبنده‌ای احساس امنیت ایجاد کرده بود و قطعاً باید اصلاح می‌شد؟ ضعف ساختمانی در زلزله کرمانشاه چطور باید به گوش مسئولین می‌رسید تا دوباره تکرار نشود؟ بسیج عمومی برای کمک به سیل گلستان چگونه سازماندهی می‌شد؟ امدادگران داوطلب چطور به عمق بحران و لزوم همیاری پی می‌بردند؟ حادثه معدن یورت آیا فراموش شده است؟ اگر مستندات عکاسی نبود، چطور می‌شد دردهای تن نحیف دریاچه ارومیه را باور کرد؟ بدون عکس‌های زلزله بم چطور می‌شد تئوری‌های تازه در حفاظت بناهای تاریخی را به روزرسانی کرد؟ یا مبانی مواجهات روان شناختی برای مردم مصیبت دیده را به سرانجام رساند؟

چقدر آتش‌نشان‌ها (به حق) در فاجعه پلاسکو مورد مهر و محبت قرار گرفتند. چقدر (به حق) تقدیر شدند. صاحب چه صفات و القاب ارزنده‌ای از مردم شدند. اما گفتند عکاس‌ها مزاحم عملیات بودند. عکس‌های هوایی موجود است. نگاه کنید ببینید کدام عکاس برای آتش‌نشان‌ها و مدیران حاضر در صحنه مشکلی تولید کرده یا راه کدام خودرو امدادی را سد کرده است؟ آیا برای جلوگیری از حادثه‌ای مشابه و ایجاد یک مطالبه عمومی برای رعایت ضوابط، به عکس‌های آن روز نیازی نیست؟ استادان دانشگاه و حتی آموزشگاه‌های آتش نشانی مگر با همین عکس‌ها تدریس نمی‌کنند؟ مگر مهندسین سازه و عمران از همین عکس‌ها برای تحلیل جزئیات بهره نمی‌برند؟ جرم شناس‌ها چطور؟ آیا انبوه کسانی که در شبکه‌های مجازی خودشان را به جریان احساسی ضد عکاسی آن روزها سپردند، تفاوت عکس سلفی و یارکشی اینستاگرامی را با تعهد حرفه‌ای یک عکاس تشخیص نمی‌دادند؟ آیا تعهد حرفه‌ای عکاس را فقط حکم سازمانی خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها و صدا و سیما و یا کارت آویز شهرداری و انجمن و... معلوم می‌کند؟

انجام وظیفه اخلاقی و حرفه‌ای و اخلاق حرفه‌ای با چه معیاری سنجیده می‌شود؟ آیا کاری که عکاس‌ها در میانه هول‌انگیز بحران‌ها انجام می‌دهند، چیزی کمتر از پزشک و آتش‌نشان و پرستار و راننده لودر و خودنمائی سلبریتی‌ها و مدیران نمایشی و... است؟ کدام بحران را می‌توان بدون ثبت حقیقت پشت سرگذاشت و یا از عدم تکرار آن مطمئن بود؟ چه کسانی در وقوع و مهار یک حادثه مقصرند و چه کسانی شایسته تقدیر؟ باور این که عکاسی؛ چه از نظر اجتماعی و چه از نظر استنادی و ثبت تاریخی از رساترین، صالح‌ترین، موثرترین، ماندگارترین و معتبرترین مواد اطلاع‌رسانی و تحقیق است، کار دشواری نیست.

امروز ایران و جهان در یکی از بزرگترین و فراگیرترین مبارزات خود قرار دارد تا بر ویروس کرونا غلبه کند. آیا جهان با کرونا به پایان خواهد رسید؟ هرگز. آیا این شرایط از انحاء مختلف و به منظور بهره‌برداری‌های متنوع جامعه‌شناسان، شهرسازان، مدیران و... موضوع مطالعات آتی نخواهد بود؟ علوم روانشانسی، علوم اجتماعی، حتی هنر و ادبیات نیاز به اسناد و داده‌هایی از این رخداد جهانی نخواهد داشت؟ آیا مهار کرونا تنها به علم پزشکی و داروسازی محدود است و تاثیرات دیگری برجای نخواهد گذاشت؟ البته که خواهد داشت. متأسفانه این بار هم دیوار کوتاه عکاس‌ها با زمزمه‌هایی مورد حمله قرار گرفته است. کادر پزشکی - اعم از پزشک و پرستار و خدمه و دربان و راننده آمبولانس و کادر اداری و... - حسب وظیفه حرفه‌ای و حتی فراتر از آن دست در دست هم داده و با جانفشانی برای رفع این آفت تلاش می‌کنند. البته که باید بخش ایثار و از خودگذشتگی ایشان مورد تقدیر قرار بگیرد. مثل هر صنف دیگری. مثل راننده اتوبوس شهری که با وجود خطر مشغول به خدمت است. مثل پلیس. مثل رفتگر و مثل صدها شغل دیگر. چهره پرستارانی که ماسک صورت‌شان را زخم کرده، چطور جهانی شد؟ یا پزشکانی که از فرط خستگی در گوشه و کنار بیمارستان از حال رفته‌اند؟ اما فراموش نکنیم عکاسان متعهدی هم هستند که برای اطلاع‌رسانی، برای ثبت این وضعیت و برای تولید محتوای علمی و تهیه اسناد تاریخی برای علوم مرتبط و برای آیندگان، خود را در معرض خطر قرار داده و به دل بحران می‌زنند. بی‌انصافی است اگر برای ایشان، به جای قدرشناسی، قضاوتی ناصواب داشته باشیم. بی‌انصافی است اگر برای ایثار شأنی دور از واقعیت و یا اختصاصی قائل باشیم.